اگر شماهم میخواید که از کانالتون همینجوری تبلیغ بشه در کانال تبادلات عضو بشید توضیحات بیشتر اونجا سنجاقه🖇👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/443613348C1213ff3558
مدیر های محترم حتما در کانال تبادلات عضو باشید و حتما جذبتون رو پیوی بگید💫
بعد از یک ساعت همه بنر هارو پاک کنید✅
منبــــع این عروسکـــــــای
جیــنگـول😝
https://eitaa.com/joinchat/3134390444Ce4ffdfe911
https://eitaa.com/joinchat/3134390444Ce4ffdfe911
وایییییی خیلی گوگولــــین😜😝
برایدیدنشون فقط برو تو کانال بالا من دیگه برم توش از فوضولی دارم میمــــیرم😍😂
ناباور به صحنه ی رو به روم
چشم دوخته بودم.....😢
به چشمای خودم شک داشتم.....😔
با دیدن فرد کنارش
که حالا دست در دست هم بودند
بغض بدی به گلوم چنگ انداخت.....🥺
یکدفعه حس کردم
که زیر پام خالی شد
و با زانو روی زمین فرود اومدم....😭
با دیدن سایه ای بالای سرم
نگاهم رو به بالا سوق دادم که با.....
https://eitaa.com/joinchat/3304587433C73646be85b
اون سایه متعلق به کی بود؟
پارت 30 در کانال نبود لف بده!🥀✨
به خاطر مقام داداشت باهات ازدواج کردم...!
.
.
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥
فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂
محمد عاشق خواهر رسول شده و رسولم عاشق خواهر محمد شده😂❤️
ـــــــ
#مدافعان_امنیت⇩
#فصل_دوم
#پارت_12
رسول: سخت بود گفتن این حرفا... نفس عمیقی کشیدم اشکامو پاک کردمو شروع کردم::
من اصلا اون آدمی که فکر میکنی نیستم...
آوا: یعنی چی؟ 🙂🤨
رسول: چشمام پر از اشک بود...
ماجرای کاترین و یادته...
آوا: اهوم...
رسول: اون واقعی بود...
آوا: چییی!
رسول: سکوت کردم....
آوا: چی میگی رسول!
بازم ساکت بود با ضدای بلند تر گفتم: رسول.. حرف بزن
رسول: منو کاترین قرار گذاشته بودیم که کاترین بگه منو کشته و.... ما باهم ازدواج کنیم...
من از اولم...از اولم... ک.. کا.. کاترینو.. دوست داشتم...
اون روز سر مراسم عقد اگه کاترین نمیگفت نه... باهاش ازدواج میکردم...
آوا: نزاشتم اشکام سرازیر بشن پاکشون کردم....
رسول من میدونم تو الان تحت فشاری...
اعصابت خورده... حوصله نداری...
ولی... چرا این حرفای دروغو میزنی قربونت برم...
رسول: همشون عین حقیقتن...
باید باور کنی...
من به خاطر مقام محمد راضی شدم باهات ازدواج کنم براس اینکه بیشتر به دم و دستگاهش نزدیک بشم..
من کاترینو دوست دارم نه تورو...
آوا: اشکام سرازیر شد...
غرورم له شده بود..
دنیا دور سرم میچرخید..
پ.ن: از اولم یکی دیگه رو دوست داشته💔
ــــــ
رمان هایی تو این کانال قرار میگیرن که هیچ جا نمیتونی پیداشون کنی😍
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱
سلـااااامدوستداࢪان دختࢪان فاطمے!
دنـبالڪانالےمیگردۍڪه:
. . .
¹:تلنگـࢪهایےازگونہاتشبس🤤🔥
. .
²:چـادࢪانہهایےدوستداشتنـےازنو؏طـࢪوت😄🙇🏻♀️
. .
³:استوࢪیهایحضࢪت؏ـشق!😌🧤
. .
⁴:ابزاࢪادیتمحـضادیتوࢪۍشدنشـما!🖐🏼🤤
. .
⁵:پـࢪوفـایݪهایےزیـباڪهعاشقشمیشوید:)🧚🏻♀️🌿
. .
⁶:وهمـچنینتبادلبراۍپیشرفتڪانال!😄🔥
. . .
. . .
#پروفایل_مذهبے
#توصیه_های_مذهبے
#چآدرانهـ
#متن_چآدرانهـ
#تلنگر
#رهبرانھ
#صلوات
#امام_زمان
#نماز_شب
#بیو_گرافے
#عطر_نماز
#دعاے_فرج
#حیا
#نماز_اول_وقٺ
#حدیث_روز
#حکایت_اموزندھ
#حجابﻋﺰﺕﺍﺳﺖﻧﻪﻣﺤﺪﻭﺩیت
#بهخودمونبیایم
#زیارتنامـہ
#زیارتعاشورا
#آدابوشـرایـطخـواب
#خدا
#اللهم_عَجَلَ_الولیکَ_الفَرَج
#تشویق_برای_حفظ_قرآن
#انگیزشے
#اعمالقبلازخواب
#ثواب_یهویے
#حاج_قاسم
#پروفایل_انقلابے
#دل_نوشتـہ
و...
تازه تبادل هم میکنه💛
چالش هم میزاره💜
اگہدنبالهمچیـنڪانالے
میگࢪدۍتشریفبیاࢪ
جـانم👇🏻😌
https://eitaa.com/joinchat/1954939041C7f7e88b38a
رمان عشق در حصاره امنیت برگشتتت🤩🤩
با کلی اتفاق های جنجالییی❤
پارتی از آینده👇
بزن بغل حالم خوب نیست، باتوام میگم بزن بغلل
چیشدی دوباره؟؟
( سریع از ماشین پیاده شدم همونطور که بارون نم نم میبارد احساس لرز کردم!)
چقدر بهت گفتم نیا!! گوش کردی؟؟ نه نکردی به خاطر اینکه لجبازی لجباااز
( حالم اصلا دست خودم نبود حالت تهوع داشتم ،
چشم هام رو محکم روی هم قرار دادم و دوباره باز کردم و با صدایی بلند همراه با بغض بود داد زدم) آره رسول من لجبازم لجبازم دیگه!
تو میبینی حالم خوب نیست بازم میبینی ولی دم نمیزنی از موقعی که پامو گذاشتم تو ماشین یه رونننند داری تو گوشم میخونی ، ای خاک برسر من کنن که به خاطر تو اومدم به خاطر تو که تنها نباشی ، اصلا مشکلت با من چیه هااا؟؟ چیههه
_ چی داری میگی واسه خودت؟؟
اصلا دیگه نمیام خودت برو اینطوری کسی تو دست و پات نیست
_ ( دستش رو از پشت گرفتم ..) میفهمی چی میگی؟! وسط این جاده تو این بارون کجا میری!
تو کی هستی که هم سرم داد میزنی
هم برام تعیین تکلیف میکنی؟؟
شوهرت!
ادامه رمان👈@stst89🌻
سلام حاج محمد😄😄
سلام داداش. خوبی😄
بله چیکارمیکنی همش تو ایتا.
آهاش،پیداش کردم👍هوراااااااا😅😂
چیو پیدا کردی ،😳یا ابلفضل
توکه نمیدونی،یک ماهه دارم دنبال کانال نوپو_پلیس_ایران میگردم😊اما پیدا نمیشه😔 ولی امروز پیداش کردم😁😄
حالا توش چیا داره ؟؟؟
توش،هرچی توبخای در مورد نظام
😳😳مثلا چی؟؟؟بگو دیگه. بگو
باشه مثلا پروفایل،کلیپ،پرسش و پاسخ،رمان،اسلحه شناسی،تانک شناسی،
ناوشناسی،موشک شناسی و ........
😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵جان من.
اینا همه تو یک کانال😐😐
لینکشو بده،دمت گرم🤣🤣🤣🤣🤣😆
باشه، این کانال مال همه هست👇👇
@NOPO_POLICE1400
شماهم سریع خودتون رو برسونید که از این کانال عالی،بهره ببرید😘😘😘😘
نوپو_پلیس_ایران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما این مستر مو فرفری که یه ملتو عاشق خودش کرده رو میشناسی🙈❤️
میخوام یه پیج بهت معرفی کنم که کلیی فیلم و عکس از جذاب خان میزاره🥲🤍
اگر ویدیو بالارو کامل ببینی متوجه میشی چه پست های خفنی میزاره💕🖇
یه سری از فعالیت های خفنش👇🏻
استوری و پست پیج رسمی دلبر جان🥺🌿
فرضیه های جذاااااب😍❣
رمان های خفن و هیجان انگیز🤩💛
کلیییی ادیت جذاب🦄💜
بدو عضو شو که میخوام بپاکم😌✌️🏻
(پیج در روبیکا)
https://rubika.ir/majid_norouzi_fan
#مجید_نوروزی #رسول #گاندو
تایم؛ 00:00
من؛ وسط اتوبان
حالم؛خراب
قصدم؛نیست شدن
دلیل؛اون
حرفام؛🙂👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2580349091C80dc3ea322
مجبورشکردنمحمدوبکشه😔💔¡
#پارت_صدوسیزدهم
اسلحه ای که از پشت به سمت محمد گرفته بود را به دستم داد..اما خودش هنوز مرا نشونه گرفته بود...
~ده ثانیه بهت بیشتر وقت نمیدم شهاب! تمومش کن این بازی مسخره رو!
حالا حالم دست خودم نبود... اصلا نمیدانستم نفس میکشم یا نه!
قفسه سینه ام سنگینی میکرد...باورم نمیشد اینگونه سر دوراهی بمانم!
دستانم انگار ناخداگاه بالا میامدند و محمدِ جلوی چشمانم را هدف قرار میگرفتند...
این من نبودم!
چگونه تونسته بودم این همه سال را خیلی راحت به باد بدم!
من که بودم که حالا روی بهترین رفیقم اسلحه کشیده بودم!
از طرفی آرامش چشمان محمد و از طرفی گریه های یسنا عذابم میداد!
حالا باید رفاقت را معنا میکردم یا پدر بودن را؟
شمارش هایش عذابم میداد...
دستی که میلرزید رو با گذاشتن دست چپم بر رویش کنترل کردم و انگشتم رو روی ماشه گذاشتم....
`` +رفیقشیادخترش؟!)🙊💔 https://eitaa.com/joinchat/2570911907C504cea0680 نبود لفت بده🙂🖐🏾 #غمگین #دراٰم #عاشقانه #مذهبی #گاندویی
گاندویی ها یک کانال جذاب اوردم..توی کانال یک رمان قرار میگیره که کلی اتفاق جذاب وخفن توش رخ میده🤩👇🏻
رااستی محمد و رسول باهم برادرن😳🤣
فکرشو بکن🤭
تازه یه دعوا حسابی هم کردن🤫😬
رسول به خاطر ماموریت به روژان محرم شدن و همین باعث ازدواجشون شد🎉
ولی با کلی کَل کَل😂
فرشید عاشق خواهر سعید شده
ولی سعید خیلی مخالفت کرد😕
سعید عاشق خواهر فرشید شده😳
علی سایبری و امیر هم با جناق همن😐😂
ــ
امنیت🇮🇷
#فصل_4
#پارت_47
داوود: یه چیزی میخوام بگم، فقط اصبانی نشید.. آب دهنمو قورت دادم و ادامه دادم...
راستش...راستش من میخوام....ازدواج کنم
رسول: به مبااارکه لیلیلیی
محمد: مبارک است...چرا باید اصبی بشیم اخه!
داوود: چون میخوام با.... زینب...خانم...ازدواج کنم.....
محمد: زینب😳☺️
رسول: با همون لبخند صورتم و با تعجب گفتم: کدوم زینب
داوود: میدونستم منظورمو فهمیده ولی دوباره گفتم: زینب خانم...خواهرتون
رسول: لبخند صورتم تبدیل به اخم شد
یعنی چی
داوود: یعنی میخوام با زینب خانم ازدواج کنم....
رسول: بلافاصله بعد از تموم شدن حرفش یدونه محکم زدم تو گوشش..
داوود: وقتی سیلی رو زد صورتم تکون نخورد ولی ناخودآگاه چشمام از شدت درد بسته شد...
خونی که روی صورتم بود رو حس میکردم کاملا نصف صورتم بی حس شده بود!
ــ
برای خواندن رمان و عضویت در کانال روی لینک زیر کلیک کنید👇🏻
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
رمانی که الان خوندید توی کانال به صورت کامل بارگذاری شده و فصل پنجمش در حال نوشتنه👆🏻
ورود آقایون ممنوع و حرام است🚫
هدایت شده از بنر حقوقی پاک نشه..! «تبادلات گاندویی»
بهت قول میدم بری تو کانالش دیگه بیرون نمیای از بس که رماناش جذااابه😍😍
درضمن به غیر از رمان کلی فعالیت جذاب دیگم داره💚👌🏻
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
بدو عضو شو جانا😍