هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
رمان عاشقی عشق میخواهد
یه رمان امنیتی جذاب و عاشقانه
تکه هایی از فصل ۳
_با اجازه ی...
_آجی مهنازززززز
_من...خوبم...ولی...بچم...هه
_6 ماهه است و هنوز نیومدید برا تعیین جنسیت؟
_خیلی...قشنگه:)
_آقای رسول منتظری،از حالا به بعد من و شما هیچ نسبتی با هم نداریم!
_یه عمر زندگیمو تباه کرد
_ولی من عاشقش بودم
_یعنی تو چهار ماه بارداری تو از من پنهان کردی؟:/
_چشماتو ببند
_خوش اومدی دختر گلم
_چی چیو توضیح میدهی اینکه جاسوسی؟
_عاشقی یعنی چی؟
_شوهر من با همسر شما...
_من تنها با یه بچه کوچیک نمیتونم این بچه مادر میخواد!
_لالایی لالا بخواب دختر قشنگم
_حتی اگه بمیرم نمیذارم چادر از سرم برداید:)
_هه ماشه...خیلی راحت میتونم ماشه رو بکشم و بعد همه چی تموم میشه
_خواهری:)
_من فقط یه چیز میخوام
_اون خواهر منه اون همه چیز منه هق
_خیلی راحت توی یه جمله خلاصه اش میکنم
_خیلی...دوست...دارم...داداشی:)
_دیر کردی
_مثل همیشه:)
_قرار نبود تنهام بذاری بی معرفت:)
_تو سه ماهگی طعم یتیمی رو چشیدن چه حسی داره؟:)
_دخترمم مثل خودم
_فقط بی مادر شد
_چقدر بگم دوست دارم تا برگردی؟:)
_رسول بسهه
_عاشقی عشق میخواهد
https://eitaa.com/joinchat/2195194034C296fc0916d
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
وای توی کانالش یه مطالبی میزاره آدم شک مینکه که واقعا [اِـماـمـ🕊ـزَماـنو] میشناسه یا نه 😐
یه آیه هایی از قُرِآنْ میگه که میشه سَنْگِ صَبْوْرِ این روزای بیقراریمون 🙂
کارشم که حرف از شُهَدْآ و تعریف از جبهه و جنگه یه جوری حرف میزنه انگار خودش اَسیر بوده تو تَکْرِیتْ و ما هم اَسیر موبایل😑
کْآنْآلِشَم که وَقْفِ #بابای_نرگس_ها ست🌿
https://eitaa.com/joinchat/561512614Cf3a09f431a
دیشب میگفت میتونی بشماری ببینی چن تا چفیه خونی شد تا چادر تو خاکی نشه؟🤔
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
رمان گرداب،به زودی در کانال:
@gandoia
___________________
_رمان جانان رو خوندی؟
تنهایم نگذار رو چی؟
عین شین قاف رو ک دیگه خوندی!!!
اتهام ک یکی از بهترین رماناشونه!
هیچ کدومو نخوندی؟:/
اشکال نداره...
بیا ی قسمت از رمان جدیدشو بخون اگ خوشت اومد عضو شو!!
اول چنلیه ک رمانی با ژانرِ:گاندویی(خارج از محدوده امنیتی)،ماکانی،تخیلی،میزارههه😱
ی قسمت از رمان گرداب:👇🏻
#گࢪداب🩸
#ࢪﺳـوݪ
#part....
🩸🩸🩸
🩸🩸
🩸
با #کرختی سرجام #نشستم
رو به #پرستار گفتم
_ #میشه... #اینه رو #بدید؟
#اینه رو #جلوی #صورتم گرفت
با #دیدن دو تا #گوی #عسلی ذهنم سمت #امیر رفت...
پسره #کله خراب ببین #چشاممون هم #همرنگ...
با رد شدن #فکری از #ذهنم حرفم #نصفه موند و تپش قلبم #تند تر شد
نه #امکان نداره
اینا #چشمای امیر #نیستن ک(:
#اَه رسول خفه شو!!!
#چشمات فقط #همرنگ چشماشه
این #فکرای مضخرف دیگ چیه؟
در باز شد و #داوود اومد تو
چرا #سیاه پوشیده بود؟
_ سلام
#فقط به #تکون دادن سر #اکتفا کرد
_ #چیزی شده #داوود؟چرا سیاه #پوشیدی؟
انگار #همین جمله کافی بود راه #اشکاش باز شه
_ #داری نگرانم میکنی #داوود!!! #چیشده؟
+ #قربانیگرداب...
_ خب؟؟؟
نفس #عمیقی برای #پنهان کردن #بغضش کشید
+ #امیر بود(:
عضو شو تا پاک نشده(:
@gandoia
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
سلام سلام ☺️
سلام و علیکم خواهر جان 🌱
من اومدم تا جایی رو معرفی کنم ک بیاین و خوشحالمون کنین
لینک کانالمون 👇
@chcgxhxjchvdg
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
اگر شماهم میخواید که از کانالتون همینجوری تبلیغ بشه در کانال تبادلات عضو بشید توضیحات بیشتر اونجا سنجاقه🖇👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/443613348C1213ff3558
مدیر های محترم حتما در کانال تبادلات عضو باشید و حتما جذبتون رو پیوی بگید💫
بعد از یک ساعت همه بنر هارو پاک کنید✅
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
به خاطر مقام داداشت باهات ازدواج کردم...!
.
.
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥
فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂
محمد عاشق خواهر رسول شده و رسولم عاشق خواهر محمد شده😂❤️
ـــــــ
#مدافعان_امنیت⇩
#فصل_دوم
#پارت_12
رسول: سخت بود گفتن این حرفا... نفس عمیقی کشیدم اشکامو پاک کردمو شروع کردم::
من اصلا اون آدمی که فکر میکنی نیستم...
آوا: یعنی چی؟ 🙂🤨
رسول: چشمام پر از اشک بود...
ماجرای کاترین و یادته...
آوا: اهوم...
رسول: اون واقعی بود...
آوا: چییی!
رسول: سکوت کردم....
آوا: چی میگی رسول!
بازم ساکت بود با ضدای بلند تر گفتم: رسول.. حرف بزن
رسول: منو کاترین قرار گذاشته بودیم که کاترین بگه منو کشته و.... ما باهم ازدواج کنیم...
من از اولم...از اولم... ک.. کا.. کاترینو.. دوست داشتم...
اون روز سر مراسم عقد اگه کاترین نمیگفت نه... باهاش ازدواج میکردم...
آوا: نزاشتم اشکام سرازیر بشن پاکشون کردم....
رسول من میدونم تو الان تحت فشاری...
اعصابت خورده... حوصله نداری...
ولی... چرا این حرفای دروغو میزنی قربونت برم...
رسول: همشون عین حقیقتن...
باید باور کنی...
من به خاطر مقام محمد راضی شدم باهات ازدواج کنم براس اینکه بیشتر به دم و دستگاهش نزدیک بشم..
من کاترینو دوست دارم نه تورو...
آوا: اشکام سرازیر شد...
غرورم له شده بود..
دنیا دور سرم میچرخید..
پ.ن: از اولم یکی دیگه رو دوست داشته💔
ــــــ
رمان هایی تو این کانال قرار میگیرن که هیچ جا نمیتونی پیداشون کنی😍
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱
وقت همگی بخیر🌹🍃
هدف ما پیشرفت شماست✅
جذب بالای 80 هم داشتم💫
شرایط تبادلاتمون👇🏻
1_کانالتون حتما حتما گاندویی باشه
2_آمارتون بالای 50 باشه
3_حتما در کانال تبادلات عضو باشید
جذبتون بستگی به بنرتون داره👌🏻
تا نیم ساعت بعد از ارسال تمومی بنر ها هیچ پیامی ندید❌
اطلاعات بیشتر از نحوه کاری در کانال زیر سنجاقه🖇👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/443613348C1213ff3558
اگر شرایط رو داشتید تشریف بیارید پیوی...
سلام ✋
بسم رب الشها و صدقین
مایم نوای بی نوایان بسم الله اگه حریف مایی 🙂💚
یک کانال گاندویی عالی اوردم
با چند رمان عاااالییی 😍😍🤩🤩
میخوای بدونی توی کانالشون چی کار میکنن
پس بیا پایین 👇👇👇
رمان گاندویی و فوق لعاده زیبا
کلیپ نظامی
پروفایل نظامی
کلیپ چادری
کلیپ رفیقانه
پروفایل چادرانه
کلیپ حاج قاسم
استوری در تمام ایام
طنز گاندویی
گاندو
پروفایل گاندویی
کلیپ گاندویی
خفن طوری
و ......
بده دختر باشی و گاندو دوست داشته باشی نظامی هم باشی اینجا عضو نباشی
پس بجمب تا پاکش نکردم
۲ ساعت دیگه پاکه هااا
اصلا ببینم میخوای یک قسمتی از اولین رمانی که داخل کانال گذاشته شده رو بخونی
تیکه ای از رمان
محمد ، منظورتون چیه من جاسوس نیستمممم
شهیدی ، دروغ نگووو
داوود ، حتما با این لباس خوشگلا میخواستی بری اون اطلاعاتو به دشمنای کشورمونن
محمد ، منظورت چیه کدوم اطلاعات کدوم ادما
اقای عبدی میره جلو و یکی محکم میزنه توی گوش محمد
اینقدر محکم بود که محمد پرت میشه زمین ...
میخوای بقیشو بخونی؟
فقط و فقط در این کانال 👇👇👇
@njiuyt
❤❤❤
پارت اول رمانش سنجاقه هااااا
خواندن رمان بدون عضویت ممنوع
ورود پسرها جایز هست اما حد و حدود هارو حفظ کنند
اگر شماهم میخواید که از کانالتون همینجوری تبلیغ بشه در کانال تبادلات عضو بشید توضیحات بیشتر اونجا سنجاقه🖇👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/443613348C1213ff3558
مدیر های محترم حتما در کانال تبادلات عضو باشید و حتما جذبتون رو پیوی بگید💫
بعد از یک ساعت همه بنر هارو پاک کنید✅
منبــــع این عروسکـــــــای
جیــنگـول😝
https://eitaa.com/joinchat/3134390444Ce4ffdfe911
https://eitaa.com/joinchat/3134390444Ce4ffdfe911
وایییییی خیلی گوگولــــین😜😝
برایدیدنشون فقط برو تو کانال بالا من دیگه برم توش از فوضولی دارم میمــــیرم😍😂
ناباور به صحنه ی رو به روم
چشم دوخته بودم.....😢
به چشمای خودم شک داشتم.....😔
با دیدن فرد کنارش
که حالا دست در دست هم بودند
بغض بدی به گلوم چنگ انداخت.....🥺
یکدفعه حس کردم
که زیر پام خالی شد
و با زانو روی زمین فرود اومدم....😭
با دیدن سایه ای بالای سرم
نگاهم رو به بالا سوق دادم که با.....
https://eitaa.com/joinchat/3304587433C73646be85b
اون سایه متعلق به کی بود؟
پارت 30 در کانال نبود لف بده!🥀✨
به خاطر مقام داداشت باهات ازدواج کردم...!
.
.
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥
فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂
محمد عاشق خواهر رسول شده و رسولم عاشق خواهر محمد شده😂❤️
ـــــــ
#مدافعان_امنیت⇩
#فصل_دوم
#پارت_12
رسول: سخت بود گفتن این حرفا... نفس عمیقی کشیدم اشکامو پاک کردمو شروع کردم::
من اصلا اون آدمی که فکر میکنی نیستم...
آوا: یعنی چی؟ 🙂🤨
رسول: چشمام پر از اشک بود...
ماجرای کاترین و یادته...
آوا: اهوم...
رسول: اون واقعی بود...
آوا: چییی!
رسول: سکوت کردم....
آوا: چی میگی رسول!
بازم ساکت بود با ضدای بلند تر گفتم: رسول.. حرف بزن
رسول: منو کاترین قرار گذاشته بودیم که کاترین بگه منو کشته و.... ما باهم ازدواج کنیم...
من از اولم...از اولم... ک.. کا.. کاترینو.. دوست داشتم...
اون روز سر مراسم عقد اگه کاترین نمیگفت نه... باهاش ازدواج میکردم...
آوا: نزاشتم اشکام سرازیر بشن پاکشون کردم....
رسول من میدونم تو الان تحت فشاری...
اعصابت خورده... حوصله نداری...
ولی... چرا این حرفای دروغو میزنی قربونت برم...
رسول: همشون عین حقیقتن...
باید باور کنی...
من به خاطر مقام محمد راضی شدم باهات ازدواج کنم براس اینکه بیشتر به دم و دستگاهش نزدیک بشم..
من کاترینو دوست دارم نه تورو...
آوا: اشکام سرازیر شد...
غرورم له شده بود..
دنیا دور سرم میچرخید..
پ.ن: از اولم یکی دیگه رو دوست داشته💔
ــــــ
رمان هایی تو این کانال قرار میگیرن که هیچ جا نمیتونی پیداشون کنی😍
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱