[در حالِ گذراندنِ «اونی که به ما ---ده بود، کلاغِ ---دریده بود»ترین أیامِ دوسالِ اخیر.]
مهدي عاملي [کانال]
بو حسین کیمدور اولوب انسانلارا راهِ نجات خضرلر تشنه لَبیندن کسب ائدیر آبِ حیات فکریمه بِیله
.
هرچه دادی تو مرا، جمله نهادم به کَفات
بِسِتان جان، که بدانی زِ تو نَسْتاندَم هیچ
«به سندِ معتبر از خيثمه روايت است كه:
به خدمت حضرت امام محمد باقر عليه السّلام رفتم كه آن حضرت را وداع كنم.
فرمودند: اى خيثمه، هر كس از شيعيان و دوستانِ ما را كه ببينى سلام من را به ايشان برسان، و ايشان را از جانبِ من وصيّت كن به پرهيزكارى خداوندِ عظيم، و به اينكه نفع رسانند أغنياى شيعيان به فقراى ايشان، و إعانت نمايند أقوياى ايشان ضُعفاء را، و حاضر شوند به تشییعِ جنازه، و در خانهها يكديگر را ملاقات كنند؛ چراکه ملاقاتِ ايشان و صحبتداشتنِ ايشان با یکدیگر باعثِ إحياى أمرِ تشيّع مىشود. خدا رحمت كند بندهاى را كه مذهبِ ما را زنده دارد.
عین الحیات، علّامه مجلسی رحمه الله، ص ۴١۴
هدایت شده از مهدي عاملي [کانال]
امشب شبِ زیارتیِ مولایمان حضرت سیدالشهداء أبيعبدالله علیهالسلام است.
طبق روایات عدیدهی صحیحه، أرواحِ صد و بیست و چهار هزار پیامبر با أوصیایشان، که خاتمالأنبیاء و أئمه از جملهی ایشاناند، برای زیارتِ حضرتِ سیدالشهداء علیهالسلام در هر پنجشنبهشب به سرزمینِ کربلاء میآیند.
همنوا با أنبیاء و أوصیای ایشان، سهبار صدا بزنیم:
صلّی اللهُ علیك یا أباعبدالله
شاید هم خدا توفیق را رفیق ساخت و خلقاش را شفیق، تا کلماتای راجع به
«وحدت وجود و پلورالیسم دینی، جبریهگری، سقوط تکلیف، نفی عذاب
و و و» بلغور کنیم.
شاید هم نساخت و نشد و این هم خوابای بیش نشد.
خواب هم که شکر خدا نه مئونهای دارد، و نه معصیت است.
خبر، کوتاه بود و جانگداز:
درسِخارجِ آیتالله جوادی آملی، حضور و غیاب میشود.
نَمای از یَمِ ظرافتها، و گوشهای از مملکتِ شوخطبعیهایِ وافرِ آقای هاشم حدّاد:
«مرحوم آقا سید هاشم حدّاد میفرمود:
ما جایی هستیم که جبرئیل را قدرتِ نزدیکشدن به آنجا نیست، و از إدراکِ مرتبهی وجودیِ ما عاجز است.»
(آیتالله محمدحسین طهرانی، حریمِ قدس، صفحهی ۷۷)
.
پینوشت:
طبقِ أحادیثِ متظافرهی متزافرة، أعیادِ مسلمینْ چهار است: غدیر و جمعه و فطر و قربان، که غدیر بزرگترینِ آنها است، و جمعه از فطر و قربانْ برتر است، و امروز جمعه است.
.
عبد الصمد هم نه، العبد الصمد.
یک «أشهد أن لا إله إلا أنت» کم داشت، که ظاهراً به این دلیل که خداها أصولاً نباید بمیرند، از خیرش گذشتهاند.
مرا عاشقی بیاموز
گفتماش: اِی مَردِ خُدا، مرا عاشقی بیاموز، تا خدا را همچون عاشقان عبادت کنم.
گفت:
نخست بگو ببینم آیا هرگز خطّای خوش، تو را مدهوش کرده است؟
گفتم: نه یا شیخ
گفت: هرگز شکفتنِ گلای در باغچهای تو را از غصهها فارغ کرده است؟
گفتم: خیر
گفت: هرگز صدایی خوش و دلربا، تو را به وجد آورده است؟
گفتم: خیر
گفت: هرگز خلقت شکلای زیبا از بینِ تمام موجودات، تو را چندان دگرگون کرده است که راه از چاه ندانی؟
گفتم: خیر ای استاد، به یاد ندارم.
گفت: هرگز زیرِ بارانِ بهاری قدم زدهای و لذتِ باران چشیدهای؟
گفتم: نه
گفت: هرگز به آسمان نگریستهای به انتظارِ برف؟
گفتم: نه
گفت: هرگز خندهی کودکای نازنین، تو را به وجد و شوق آورده است؟
گفتم: نه
گفت: هرگز غزلای یا بیتای یا سخنای فصیح، چندان تو را بیخود کرده است که اگر نشستهای برخیزی و اگر ایستادهای بنشینی؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز زلالی و لطافتِ آب یا بلندیِ سَرو یا نرمیِ گلبرگ یا کوششِ مورچهای، اشکِ شوق از دیدهی تو سرازیر کرده است؟
گفتم: نه
گفت: هرگز شده است که بخندی چون دیگری خندان بوده، یا بِگِریی چون دیگری گریان بوده؟
گفتم: نه.
گفت: هرگز بر انار یا سیبای بیش از زمانی که به خوردن آن صرف میکنی چشم دوختهای؟
گفتم: خیر
گفت: هرگز عاشقِ کتابای یا نقشای یا نگاری یا آموزگار و معلّمای شدهای؟
گفتم: نه
گفت: هرگز دست بر رویِ خویش کشیدهای و بر زیبایی و حُسنِ رویات که نعمت خالق است اندیشه کردهای؟
گفتم: نه ای شیخ.
گفت: از من دور شو؛ که سنگ و کلوخای را میتوان عاشقی آموخت، اما تو را نه
نزاع بین فلسطین و إسرائیل، جنگ بین مظلوم و ظالم است. جنگ بین حق و باطل است. جنگ بین خدا و إبلیس است. به همین روشنی و وضوح.
و آنهایی که موضعای ندارند، حتی اگر از علماء و مراجع باشند، مثلِ کسانی هستند که أمیرالمؤمنین علیهالسلام را در صفّین یاری نکرند و گفتند: إحتیاطاً نمیآییم.
«عقلاً این إحتمال وجود دارد که إسرائیل سقوط نکند، ولی ما قلباً دوست داریم که إسرائیل سقوط کند»
«ما قلباً دوست داریم که إسرائیل سقوط کند، ولی عقلاً این إحتمال وجود دارد که إسرائیل سقوط نکند»
بین این دو جمله، از نگاهِ علمِ «معاني»، فرق وجود دارد.
.
یادم افتاد حدود دهسال پیش که تلگرام تازهتازه داشت مُد میشد و گروهها و کانالها راه افتاده بودند، ما هم، که جوان بودیم و خر، توی گروههای متنوعِ مذهبی عضو بودیم و مدام مشغولِ مباحثه و بهقول بزرگترها «مناظره». با هر مخالفای که بود؛ گاهی با آتئیستها و اگنوستیکها (منکرین خدا و ندانمگراها) گاهی با هموطنانِ لائیک، گاهی با سُنّیها از هر صنفشان،
و البته گاهی با طرفدارانِ سیدصادق شیرازی؛
یک روز توی یکی از همین گروهها بودیم (گروه مناظرهی طرفداران و مخالفانِ سیدصادقشیرازی) یکی از همفکرهای ما کلیپی از س.ص.شیرازی گذاشت که داشت میگفت «زنها حیواناتای هستند که خدا برای مردها و در شکلِ آنها آفریده» و بعدش شروع کرد به توپیدنِ به شیرازی.
من به او تذکر دادم که «دوستِ عزیز، من أصلِ این کلیپ را دیدهام، اینجا شیرازی درحالِ نقلِ عبارتای از ملّاصدرا است، و این حرف را ملاصدرا گفته است، نه شیرازی. او به اندازهای دنیادوست و شهرتپرست و بیسواد است که ما برای ردِّ او نیاز به دروغبستن بر او با این کلیپهای تقطیعشده نداشته باشیم».
با این وضوح و روشنی.
چند دقیقه نگذشت که یکی از دوستانِ طلبهمان نوشت: «تو خجالت نمیکشی که علناً داری از شیرازیها حمایت میکنی؟»
نوشتم: پیامِ من هنوز موجود است، من صراحتاً نوشتهام که او دنیادوست و شهرتپرست و بیسواد است. چطور میتوانی این اتهام را به من بزنی؟
شروع کرد به هوچیگری و تکرارِ سخناناش، و جالب است که چندنفر هم پیِ حرفاش را گرفتند و من را توبیخ و تهدید کردند.
القصه؛ مضافاً بر اینکه الأمان از أحمق، ثمّ الأمان ثمّ الأمان، هرقدر که «الحُبُّ یُعمي و یُصمّ»، البغض هم یعمي و یصم.
برخی از مطالبای را که ما مثل نخودچی توی مشت بچههای اینجا میریزیم، دیگران در سخنان یا کانالهای أدبیشان بهعنوان یافتهها و تحلیلهای ناب عرضه میکنند. که شاید واقعاً همینچنین هم باشد، لکن سخن این است که تبلیغات خیلی مؤثر است؛ لذا تصمیم گرفتهام قبل از إلقای مطالبْ خوب تبلیغشان کنم، و إشارهای هم بکنم به اینکه اینها نخودچی نیستند، خردهطلا هستند.
اینجوری بچه هم قدرش میداند و دیر فراموش میکند.
گزارهی الف:
معنای خاتم المجتهدین، این است که تاکنون کسی مثل او نیامده است.
گزارهی ب:
عمر بن الخطاب، مردی آشنا به روحِ إسلام بود.
گویندگانِ هر دو جملهی فوق، جزوِ نامدارانِ عُلَمای شیعه هستند.
نتیجهی علمی-أخلاقی:
حق را با رجالْ و معقول را با ذویالعقول نشناس ای نسناس.
907.3K
جاری بر قریحهی استاد عسکر شاهی اردبیلی حفظهاللهتعالی
بو بیر سلطاندی که إجلالینه أجدادی والهدی
ایکی عالم بو سلطانین گوزینده خیردا بیر دهدی
لباس جسمده پنهان اولان لیس کمثله دی
بونون خاک قدومی گوهر و یاقوتیدن بهدی
سالار نرخ و بهادن نعلِ اسبی لعل و مرجانی
.
بونون ابرولری بیتالحرامِ جان و جوهردی
بونون حلقومین اوپسون اللیمین حجّه برابری
بونا هر بیر نفَسده جان دییَن یوز مین پیمبردی
بونی گلدستهلردن سسلییَن الله اکبردی
بونی مسجد تانور، تعریف ایدور منبر بو مولانی
.
بونون خاکِ قدومیندن تیمّم ایتسه کیم #شاهی
صفای سجدهسی مخمور ائدر چشمِ سحرگاهی
ریاض عدنده هر سبزهدن ائتسون نظرخواهی
دییَر گلده حسیندی، عدنده، کوثرده واللهی
حسینسیز کیم آلار بیر بوغدایا مین باغِ رضوانی
.
حسیندور آیت رحمت، حسیندور غایت رحمت
حسیندور قبلهی غیرت، حسیندور معنی حیرت
حسیندور روح حرّیت، حسیندور فخر حیثیت
حسینسیز نیلورم فضلی، حسینسیز فضله مین لعنت
حسینسیز بیر گورر عاشق تیکانلیقنان گلستانی
.
حسین بیر بینهایتدی که عقله سیغمیور حدی
حسینون صورتین گورسه سینار معنیلرین سدی
حسیندور خاتمین نفْسی، حسیندور آدمین مدّی
حسینتک هانسی بیر مولا اولوبدور جدّینون جدّی
حسیندور گوزلرین نوری، حسیندور جانلارین جانی
.
حسین اظهاره گلسه عاشقِ اسلام ائدر گبری
حسینون حُسنی گورسنسه نبیلر یاندیرار صبری
حسینسیز نیلورم یاغدیرسا مرجانْ گویلرین ابری
حسینون دوندَرَر لطفی شبِ قدره شبِ قبری
حسین هست ایلر انسانی، حسین مست ایلر انسانی
مهدي عاملي [کانال]
جاری بر قریحهی استاد عسکر شاهی اردبیلی حفظهاللهتعالی بو بیر سلطاندی که إجلالینه أجدادی واله
آدیوا بالالاریم قوربان اولسون آقا ♥️
خدا رحمت کند آقای فاطمینیا را. مکرر میفرمود: آقا، من شهوتِ کتاب دارم.
البته ایشان که تواضع میفرمود، ولی من حس میکنم سخن ایشان برایام قابلِ درک است که داشتنِ «شهوت» نسبت به کتاب یا مطالعه یعنی چه.
دو شب پیش، راجع به مسألهای با دوستام صحبت میکردیم، متوجه شدم روزهایی که به واجباتای غیر از مطالعه مشغول میشوم، إحساسِ خسران کرده و تلاش میکنم زمانِ مذکور را با کمکردن از تایمِ خوابام و پرداختن به مطالعه جبران کنم. یعنی قبول دارم که آن کارها هم جزوِ أموری هستند که انجامشان بر من شرعاً واجب است (از جوابدادن به سؤالاتِ طلاب تا رسیدگی به امورِ خانه و خانواده) ولی همینکه زمانِ مطالعهی آن روز را کم کردهاند، در نگاهام موجبِ «تضرّر و خسران» مینمایند.
و این یعنی من مطالعه را نه برای وجوباش، بلکه برای خواهشِ درونیِ خودم انجام میدادم.
شیطان خیلی کاربلد است؛ لازم نیست حتماً وسوسهاش این باشد که برو سراغِ حرامخواری و زنا و مشروب و أمثالها (که میداند هرقدر تلاش کند بیثمر خواهد بود). بلکه کاری میکند که «عبادیبودن» را از أفعالات سلب کند. کاری میکند که همان مطالعه و بلکه همان نماز و روزه را هم بهخاطرِ دل و خواستهی خودت انجام بدهی، نه برای خدا.
أستغفر الله تعالی و أتوب إلیه
أوائلِ آشناشدنات با قهوه باشد و بروی کافه، برای خریدنِ قهوه، به یارو بگوئی «سلام. داداش، یه دویستگرم به من قهوهی فولکوکائین بده»، و او هم مات و مبهوت که این بشر دقیقاً چه میگوید، و بعد از تکرارِ سهبارهات دوزاریاش بیفتد که منظورِ حضرتات «فولکافِئین» است.
القصه هرگاه به سوتیهایتان فکر کرده و إحساسِ شرم کردید، این سوتی را متذکر شوید تا آناً و فوراً شرمتان به فخر تبدیل شود و، بیشتر مطمئن شوید که دستْ بالای دستْ بسیار است و، همانطور که فوقَ کلِّ ذيعلمٍ علیم، همانطور نیز فوقَ کلِّ ذيسوتٍ سَوّات.