از یارو پرسیدند چرا ازدواج نمیکنی؟ گفت: حاضر نیستم با کسی ازدواج کنم که حاضر است با موجودی مثل من ازدواج کند.
آدمیزاد اگر بدکار و زشتفعال هم هست، خوب است این بصیرت را داشته باشد که چیست؛ خوشا به حال گنهکاری که خود را گنهکار میداند، و أسفا به أحوالِ نیککرداری که خود را طلبکار میداند، چه از خدا و چه از خلق خدا.
حضرتِ بحرِ حقائق، امامِ بهحقناطق، مولانا جعفر صادق علیهالسلام فرمود: نشانهی خلوصِ یک عمل این است که انتظار نداشته باشی کسی بهخاطرش تو را حمد و ثناء کند.
العبد یدبّر و الرّبّ یقدّر
وظیفهی بنده این است که برای زندگیاش تدبیر کند، و این خدا است که قدر و اندازه و سهمِ او از خوشیها و ناخوشیهای زندگی را مشخص میکند.
انسانها تدبیر میکنند، فکر و برنامه میچینند، اما باید این را بدانند ارادهای فوق ارادهی آنها وجود دارد که حرفِ آخر را میزند و هر تقدیری داشته باشد همو نافذ خواهد بود، هرچند تماماً برخلافِ تدبیراتِ بندگان باشد.
خیلی مراقب هستم حتی برای کوچکترین تدبیراتام إن شاء الله بگویم. ولی گاهی هزار صلوات هم بفرستی و تدبیرَت را با صدتا إنشاءالله هم بیمه بکنی، باز هم نمیشود که نمیشود. تا همین را بدانی؛ که اوست که مقدّر میکند. اوست که ماسویٰ در قبضهی قدرت اوست.
پس اگر کیاستی داشته باشم باید بدانم که هیچ تجارتی به سود و ثمراتِ تحصیلِ رضای او نمیرسد؛ بلکه هر تلاشی جز برای رضای خدا باشد، حقیقتی غیر از بیگاری و تباهی و لغو و خسران نخواهد داشت.
مکالمهی من و دخترکم:
- بابا، نشور یعنی چی؟
+ یعنی از قبرها برانگیختهشدن، دوباره زنده شدن، یعنی قیامت
- قیامت از وقتی مُردیم شروع میشه؟
+ آره دخترم
- یعنی هرکس که میمیره یهبار قیامت میشه؟
+ آره، دوتا قیامت داریم، یکی مخصوص و یکی بزرگ. هرکس وقتی میمیره قیامتِ مخصوص به خودش شروع میشه. یه قیامت هم داریم که آسمونها و زمین و همهچی نابود میشه، اون شاید چندهزارسال بعد اتفاق بیفته؛ فقط خدا زمانشو میدونه
- یعنی ممکن نیست فردا اتفاق بیفته؟
+ (داشتم توی ذهنم دنبال جواب میگشتم که اینطور ادامه داد)
- فردا اتفاق بیفته، مدرسهها تعطیل بشه.
+ 😐😂
بحث داشت خیلی علمی و خوب پیش میرفت؛ حیف شد واقعا.
دلار شد 60 تومن.
اگر تا آخر امسال با همین فرمان جلو برویم، گمان نکنم چیزِ دندانگیری از امریکا باقی بمانَد.
چه خوب گفت آن شیخ، که: ما (یعنی ما آخوندها و گردانندگانِ کشور) هر زوری میزنیم تا نظام را ساقط کنیم، ولی مردم اجازه نمیدهند.
گمانم بهتر است بارِ دیگر مناطِ انقلابیگری و ضدیّت با انقلاب را منقّحاً بیان کرده و عزم کنیم با ضدانقلاب مقابله کنیم؛ اینگونه خواهیم دید که بسیاری از این مسئولین را نهتنها باید از عنوانشان سلب کرد، بلکه باید از تنبانشان صلب کرد. این فسادها و ندانمکاریها و ضعفهای عجیب در ادارهی کشور، تقنیناً و إجرائاً و قضائاً، قطعاً ضربهاش به نظام و انقلاب هزاربرابر بیشتر از ضربهی ورّاجیهای مسیحگوگولینژاد و منوتو و صدای امریکا است.
قَد رَوَي الحُسَينُ بنُ سَعِيدٍ عَن حَمّادِ بنِ عِيسَي عَن مُعَاوِيَةَ بنِ وَهبٍ قَالَ قُلتُ لأِبَيِ عَبدِ الله علیهالسلام: أَقُولُ آمِينَ إِذَا قَالَ الإِمَامُ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِم وَ لَا الضّالّينَ؟ قَالَ: هُمُ اليَهُودُ وَ النّصَارَي. وَ لَم يُجِب فِي هَذَا.
فَعُدُولُهُ علیهالسلام عَن جَوَابِ مَا سَأَلَهُ السّائِلُ دَلِيلٌ عَلَي كَرَاهِيَةِ هَذِهِ اللّفظَةِ وَ إِن لَم يَتَمَكّن مِنَ التّصرِيحِ بِكَرَاهِيَتِهِ لِلتّقِيّةِ وَ الِاضطِرَارِ فَعَدَلَ عَن جَوَابِهِ جُملَةً.
الإستبصار، ج ١ ص ٣١٨
أقول:
لا یجب حمل کلامه علیهالسلام علی الإعراض عن الجواب بل یمکن إرجاع ضمیر الجمع إلی «القائلین آمین بعد تمام الحمد» فیصیر المعنی: إن قولَ آمین بعد الحمد هو دأب یهود هذه الأمة و هم تلك العامة العمیاء.
مهدي عاملي [کانال]
قَد رَوَي الحُسَينُ بنُ سَعِيدٍ عَن حَمّادِ بنِ عِيسَي عَن مُعَاوِيَةَ بنِ وَهبٍ قَالَ قُلتُ لأِبَ
.
[الأمالی للشیخ الطوسی] جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عَبْدِ الله بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ علیهالسلام قَالَ: سَمِعْتُهُ بِسُرَّ مَنْ رَأَی یَقُولُ: ... وَ الْعَامَّةُ اسْمٌ مُشْتَقٌّ مِنَ الْعَمَی؛ مَا رَضِیَ اللهُ أَنْ شَبَّهَهُمْ بِالْأَنْعَامِ حَتَّی قَالَ بَلْ هُمْ أَضَلُّ.
بحارالأنوار، جلد 67، صفحه 11
قلت: و فیه دلیل علی جواز قلب اللام من الناقص بجنس عینه، عکس ما عرفناه فی التصریف من قلب اللام من المضاعف یائا کما تقول تَقَضّی البازی بدل تقضّض البازي. و هو کذلك.
غایة الجود أن تعطي من نفسك المجهود.
قاله أمیرالمؤمنین علیهالسلام
نهایتِ بخشندگی، این است که تمامِ توانِ خود را به کار گیری.
نهایت بخشندگیِ انسان در این است که وقتی کاری را انجام میدهد (چه کمک به دیگران باشد و چه امری از امور خودش،) آن را با تمامِ وسع و تواناش انجام داده و از هیچ تلاشی دریغ نکند؛ بلکه همهی مقدورِ خود را صرف آن کار کند.
.
.
.
طرفه اینکه همین حرفها را باید به کسانی یادآوری کرد که کارهایی کرده و طاعاتی آوردهاند و در مظانِّ عُجب و أمثالهاند، نه أمثال ما که بیش از نصفِ عمرمان رفت و نمیدانیم چه کردهایم و چه شد و حاصلِ این عمرِ رفته چیست.
الاحتمال قبر العیوب
تفسیر مشهورش این است که تحملکردنْ قبرِ عیبها است، یعنی اگر تحمل خود را بالا ببریم، خیلی از عیبهای دیگران به چشممان نمیآید و کمتر متأذی میشویم.
عرض میکنم ممکن است معنایش این باشد (و لغت نیز مساعدت میکند) که: در نظر داشتنِ وجودِ احتمالِ خلاف، قبرِ عیبها است. یعنی اگر عیبی دیدیم و حملاش بر صحت یا شبهه عقلاً ممکن بود همین کار را بکنیم. این باعث میشود عیب مدّنظر موضوعاً منتفی شود.
بگذارید بیپرده بگویم:
خیلی به دوستان طلبهمان سفارش میکنم زود بخوابید و مطالعهی سحر را از دست ندهید و تا دیروقت بیدار نباشید، اما خودم مدتی است تا همینساعت که یکونیمِ نیمهشب است بیدارم. دوست دارم دوستانام بهجای لم تقولون ما لا تفعلون، حملاش کنند بر اینکه احتمال دارد ساعتِ بدنِ دخترکِ یکسالهشان با امریکا تنظیم شده و تا نصفشب بیدار است و پدر هم اسیرِ او و دیرخوابیِ خود است و القصه مجبور است، مجبوووووور ..
«آیا وقتی شارع میگوید: تو را امر میکنم به فلان زات، این سخناش مفیدِ وجوب است؟»
الموجز، جلسهی ۱۰
😐
گفت: فلانی مثل حضرت أبیالفضل علیهالسلام است؛ همانطور که ایشان تشنه وارد شط فرات شدند و تشنه از آن خارج شدند، او هم جاهلاً وارد حوزه شد و جاهلاً از آن خارج شد.
وضعیت به نحوی است که ثغور طنازیام به «باز هم خدا رو شکر که الحمد لله، وگرنه والله به خدا» تنزل و تضیّق کرده. و این چیزی در حد فاجعه است.
هر مسلکی ثمرات و تبعاتی دارد، چه باطل و چه حق. و انسان همانطور که ثمرات مسلکاش را پذیرفته، باید با تبعاتِ راهی که انتخاب کرده نیز کنار بیاید. یکی از تبعاتِ طبیعیِ انتخابِ هر مسلک و شیوهی زندگیای این است که (محبوبِ هممسلکان و) مبغوضِ مخالفان میشوی. أمیرالمؤمنین علیهالسلام همانطور که برای اهل حقیقت جاذبه داشت، همانطور برای اهل باطل نیز دافعه داشت. نمیشود همگان را از خود راضی نگه داشت. چه علی باشی چه معاویه، عدهای با تو دشمن خواهند بود. لذا، مضافا بر اینکه فقط منافقاناند که میتوانند رضایتِ همه را جلب کنند، اهل ایمان باید بر مرارتِ عداوتِ اهلِ باطل صبر کنند و از إدبارِ آنان متکدر نشوند و عند الشدائد وعدهی نصرت الهی را متذکر شوند.
«پس از فوت مرحوم نایینی، اصحاب و شاگردان او به سیّد [ابوالحسن اصفهانی] روی آوردند. از جملهی این شاگردان، سیّد علی مددی بود. او پس از چند دقیقه مکث در منزل سیّد، هنگام خروج با ناراحتی از اینکه چرا تا آن وقت موفّق نشده بود در درس سیّد حاضر شود، گفت: لعن الله من أخّرَنا عنک
مرحوم مددی میفرمود: سیّد اصفهانی اصولی را مطرح میکرد که به درد فقه میخورد، و از مطرح کردنِ مباحثی که در فقه کاربرد نداشت پرهیز میکرد.»
(شیخ محمّدرضا طبسی نجفی؛ حدیث خوبان، ص۵۵)
(چراغ مطالعه)
مهدي عاملي [کانال]
«پس از فوت مرحوم نایینی، اصحاب و شاگردان او به سیّد [ابوالحسن اصفهانی] روی آوردند. از جملهی این ش
.
البته من اصراری ندارم که مصداق موصول [مَـن أخّرَنا] حتما خود نائینی بوده، ولی تأکید میکنم بر اینکه صدای دهل از دور خوش است؛ تعداد معتنیٰبهای از مشاهیری که ما میشناسیم آدمهایی بودند که در برخی اوّلیّات و ضروریاتشان درمانده و معطل بودهاند. رودهدرازی نکنم، یک مثال بزنم و فعلا مرخص شوم:
در فضائل و محاسن أخلاق آخوند خراسانی آوردهاند که: شبی یکنفر از عوامالناس با سید محمدکاظم یزدی کاری داشت، خانهی آخوند و سید در یک کوچه بود، درحالیکه با یکدیگر بهشدت اختلاف[نظر، یعنی ما میگوییم اختلاف نظر بوده، شما هم بگویید انشاءالله که اختلافشان اختلافِ نظر بوده، نه اختلافی دیگر. خلاصه این دو بزرگوار با هم مخالفت و مخاصمت] داشتند، آن مرد آمد و اشتباهاً درِ خانهی آخوند را زد. آخوند آمد در را باز کرد و وقتی فهمید یارو با سید کار داشته و اشتباهاً در خانهی او را زده، پس چکار کرد؟ چه عکسالعملی نشان داد؟ آیا خواهر و مادرِ مردک را به فحش کشید که چرا با سید کار داری ولی درِ خانهی مرا زدهای؟ آیا با مشت و لگد به جان آن مرد افتاد؟ نه. اصلا و ابدا. بلکه در حرکتی فوقالعاده آسمانی و ملکوتی و روحانی، و با اخلاقی کریمانه و مملوّ از فتوّت و انسانیت، در خانهی سید را به آن مرد نشان میدهد و میگوید: خانهی سید آنجا است.
واقعا حیرتانگیز است.
وقت اذان است، من مرخص میشوم.
التماس دعاء
مهدي عاملي [کانال]
. البته من اصراری ندارم که مصداق موصول [مَـن أخّرَنا] حتما خود نائینی بوده، ولی تأکید میکنم بر این
..
حاشیه:
فرق حاشیه با شرح در این است که حاشیه لزوماً در راستای توضیح اصل مطلب نیست.
و
این «پشتسرِ مُرده نباید حرف زد» هم از آن حرفها است که میدانم و میدانی.
قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا بِٱلۡحَقِّ أَمۡ أَنتَ مِنَ ٱللَّـٰعِبِينَ [۵۵: الأنبیاء]
[کفار به ابراهیم] گفتند: آیا آوردهای حق را، یا تو [نیز] از بازیگَران هستی؟
سؤالی مهم، و بیتعارف و صریح.
ما نیز
واقعاً حق را میگوییم یا دکان باز کردهایم؟
قصدمان رشد است یا داستانسرایی؟
میخواهیم دستِ دیگران را بگیریم یا به آنها لگد بزنیم؟
آیا تکلیفمان با خودمان مشخص است؟
پیشگیری بهتر از درمان است؛
اینکه سعی کنیم کاری کنیم که هیچ میل و هوایی نداشته باشیم، خیلی راحتتر از این است که بگذاریم هوای ما با هوای امامِزمان علیهالسلام تعارض کند، که لازم باشد بخواهیم (بعد اللتیا و التی، که آیا بشود، آیا نشود) هویٰ و خواستهی او را بر میل و هوای خود مقدّم کنیم.
باید گفت: آقاجان، من لاهَویٰ و بیمیل هستم؛ میل شما چیست؟ دوست دارید چطور باشم؟ چکار کنم؟ کجا باشم و کجاها نباشم؟ امرِ شما چیست؟ دستورِ شما کدام است؟
و لباس التقویٰ «ذالك» خیر
(ذالك، نه «هذا»)
و «آن» لباسِ تقویٰ [که وصفاش را بهخوبی و بارها شنیدهاید ولی عملاً از تلبّس به آن فرسخها دور هستید] بهتر [از لباسهای گران و زیبا] است.
مهدي عاملي [کانال]
و لباس التقویٰ «ذالك» خیر (ذالك، نه «هذا») و «آن» لباسِ تقویٰ [که وصفاش را بهخوبی و بارها شنیده
.
حاشیه:
تفضیلی که در °«بهتر» از لباسهای گران° هست، مثل تفضیلی است که در «الآخرة خیر و أبقیٰ» (و أعدلا بنيمروان، کما في کتب النحو) هست؛ که أبقیٰ فرموده درحالیکه دنیا را بقائی نیست که آخرت در قبالاش أبقیٰ باشد.
و این صنعتی است برای تأکید بر اینکه «دیگه خدا وکیلی الف رو باید بر جیم مقدّم کرد»
حقیقةً اشتراک در مادّه ندارند که بخواهند در مقدارش مفاضله کنند، بلکه یکی دارا است و دیگری کلّاً فاقد است. (لذا نباید گفت: علی أفضل از أبیبکر است. کمااینکه نمیشود گفت فلانی داناتر از سنگ است)، ولی ما از بابِ تسلیم، که حتی اگر فرض کنیم در اصلِ مادّه هم اشتراک دارند، باید این را هم بپذیریم که فلانی بیشتر از او دارای این مادّه است. ابوبکر فضلی ندارد، دنیا بقائی ندارد، ولی حتی اگر فرض کنیم و بپذیریم که فضل و بقاء دارند، باز هم باید تسلیم شویم به اینکه فضل علی بیشتر از فضلِ أبیبکر است و بقای آخرت بیشتر از بقای دنیا است؛ و باید دست بر دامان علی زد و برای سرایی کار کرد که بقایش زیادتر است.
و الله عز و علا أعلم