عدالتخواهی گزینشی
وقتی در زمانِ شیخین به اهلالبیت (علیهمالسلام) ظلم شد، مسلمانها چیزی نگفتند و از کسی هیچ اعتراضی شنیده نشد، ولی وقتی عثمان روی کار آمد و بیتالمالِ همان مسلمانها را حیفومیل کرد، نالهی عدالتجویی سر دادند و نهایتاً هم او را در کنج خانهاش کشتند.
(کما فی الحدیث)
خدا حفظ کند استاد بزرگوار و عزیزم شیخ جعفر حسینی نقدهای زیدعزه را.
وقتی بناب بودیم، در محضرش منطق میخواندیم. مکرّر میفرمود: هرکس صغری و کبری را بپذیرد ولی ملتزم به نتیجه نباشد، احمق است؛ نمیشود مقدمات را پذیرفت ولی نتیجهای را که حاصلِ آن مقدمات است انکار کرد؛
در تاریخ ثبت است که وقتی حکومت به امیرالمؤمنین علیهالسلام رسید، هنگامِ تقسیمِ بیتالمال، به طلحه و زبیر همانقدر پرداخت کرد که به نوکرانِ آن دو و هکذا به همهی مسلمین پرداخت کرده بود (سه دینار)
گفتند: به ما همان سه دیناری را میدهی که به غلامانِ ما میدهی؟ عمَر به ما پانزدههزار دینار، و عثمان هجدههزار دینار میداد.
آقا فرمود: پیامبر چقدر میداد؟
هر دو ساکت شدند.
مجدداً فرمود: سنّتِ پیامبر برای پیرویشدنْ سزاوارتر است یا سنّت عمر و عثمان؟
بهناچار گفتند: سنّت پیامبر.
فرمود: و پیامبر بالسَّـویّـة تقسیم میکرد.
گفتند: آری، ولی ما از بزرگان هستیم و مسألهی ما فرق میکند و... .
یعنی با اینکه صغریٰ و کبریٰ را پذیرفتند، با اینکه قبول کردند که سنت پیامبر را باید تبعیت کرد و ایشان هم مساوی تقسیم میکرد، ولی نتیجه را، که پس من هم باید به مساوات تقسیم کنم و شما حق اعتراض ندارید، قبول نکردند و به آخه و امّا و ولی پرداختند.
ای نسیمِ عصر، خوشبو میرسی
از کدامین منزل و کو میرسی؟
میفزاید از تو جانها را طرَب
تو مگر میآیی از مُلکِ عرب؟
تازه گردید از تو جانِ مبتلا
تو مگر کردی گذر از کربلا؟
میرسد از تو نَویدِ لا تَخَف
میرسی گویا ز درگاهِ نجف
بارگاهِ مرقدِ سلطانِ دین
حیدرِ صفدر، أمیر المؤمنین
حوضِ کوثر، جرعهای از جام او
عالَم و آدمْ فدای نام او
یا رب، اُمّیدِ «بهائی» را برآر
تا کند پیشِ سَگاناش جان نثار
باید از ایرانخودرو و سایپا شکایت کنیم، اما نه بخاطر افتضاحبودن کیفیت خودروهایشان، بلکه به این دلیل که پا در کفشِ ما آخوندها کردهاند؛ یادِ خدا و مرگ را قرار بود ما در دلهای مردم زنده نگه داریم، نه شرکتهای خودروسازی.
(تصاویر مربوط به امروز، روستای میلکی شهرستان پارسیان هرمزگان)
مهدي عاملي [کانال]
حَـدِّ أعلای ادب را من رعایت کردهام؛ تا نشستی در دلام، از خویشتن بَرخاستم آدیوا جانیم قورب
.
خیالات را شبی در خواب دیدم
گمان بردم مگر روزِ وصال است
خیالات گفت با من: ای خردمند،
خیال است این، خیال است و خیال است
با هر ملاکی حساب کنیم و از هر حیث بنگریم، بیچارهترین و ترحمانگیزترین و بینواترین موجودی که خدا خلق کرده است بشری است که از صاحب و مولیٰ و مالک خودش محروم است.
عمری به درازای عمر نوح میخواهد که فقط بنشینیم و صبح و شام بر غربت خودمان گریه کنیم.
مهدي عاملي [کانال]
با هر ملاکی حساب کنیم و از هر حیث بنگریم، بیچارهترین و ترحمانگیزترین و بینواترین موجودی که خدا
.
این را عرض کردم تا بگویم ما باید یکدیگر را زیاد مراعات کنیم. رواداری و حلممان را زیادتر کنیم. در سلوک با دیگران مداراتمان را بیشتر کنیم. ما تربیت نشدهایم. ما یاد نگرفتهایم. ما پر از نقص و عیبایم. پر از ضعفها و ناتوانیهاییم. کسی به ما زندگیکردن نیاموخته. کسی در حل مشکلاتمان یاریمان نکرده. با آزمون و خطا جلو رفتهایم و پدرِ بابایمان درآمده. پر از محرومیتها و جهالتهاییم. از همدیگر انتظار پیامبربودن نداشته باشیم. بهخاطر خدا، برادران و خواهران و همنوعانمان را بیشتر مراعات کنیم. خطاهایشان را بپوشانیم و بهجای مچشان دستشان را بگیریم.
خدایا قسمت و حکمتات را شکر،
نمردیم و جفتکپراکنیِ جنبش اصیل منطقه را هم دیدیم.
شاید باورش سخت باشد که همین یکسالپیش سرِ همینها از سوی هملباسانمان چه توهینها و شماتتها و توجیهها که نشنیدم؛ این طالبان همان طالبان نیست، اینها خیلی فرق کردهاند، خیلی گل و بلبل و ناز و بهبه شدهاند. تحویل بگیر آقای تحلیلگر برتر. این هم طالبانِ تغییرکرده.
چه خوب گفتهاند پدرانمان: *ـُخ *ـُخ دی، یاش یا قوروسو یوخدی. طالبان همان طالبان هستند. یکعده وحشیِ شپشوی زباننفهمِ جلّاد. که اگر الآن مثلا به امریکا لشکر نمیکشد یا بر فرانسه اعلان جنگ نمیکند، صرفا به این دلیل است که قدرتاش را ندارد. پس هر روزی که بتواند با هر کشوری بجنگد و تصرف کند، قطعا به فردا موکولاش نمیکند
قَالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله:
أَنَا النَّبِيُّ الْمُصْطَفیٰ، مَا أَنْطِقُ بِفَضْلِ عَلِيّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ سلاماللهعلیه عَنِ الْهَوَى؛ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحىٰ.
واخ واخ واخ
دانیشین دا به باشییئکهلر
صحیح است که
قَلَندَرانِ حقیقت، به نیم جو نخرند
قبای اطلسِ آنکس که از هنر عاری است
ولی
مرد را گر صد هنر باشد، توکل بایدش
بله؛ اوز گوجونه گووَنَن، قانماز آدامدی
اگر نقد یا حاشیهای راجع به نوشتهها و مطالبِ این کانال دارید، دستبوستان هستم اگر به آیدی بنده @ameli_urmia ارسال کنید، تا (به صلاحدیدِ خودتان: با نام یا بی نامِ شما) همینجا به اشتراک بگذارم.🌹
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
و
کانال تلگرام ما (مخصوص بارگذاری صوت دروس ادبیات)
https://t.me/urmia_arabi/278
آدمِ نمکنشناس و بیمقدار، یعنی کسی که به او یا به اهل و فرزندان یا رعیّت و زیردَستانِ او لطفها و خدمتها بکنی، و او با بُریدن نان و دفنِ نامات تو را عوض بدهد.
نمکنشناس نباشیم.
إحسانِ مشروط، پشیزی نمیارزد:
فلان نیکی را در حقِ تو خواهم کرد، بهشرطی که به من رأی بدهی. از تو حمایت خواهم کرد، بهشرطی که در فلانمسألهی نحوی با من همنظر باشی.
خندهدار نیست؟
کسی را میشناسم که از آقای الف تعریفها میکرد و به او إرجاعها میداد، ولی از وقتی که فهمید الف در فلانمسألهی کاملاً و صرفاً علمی با او اختلافِنظر دارد، سلامِ الف را هم بهزور جواب داد. البته خب به.
اما مضحکتر و ترحمانگیزتر، این است که من نه لطفِ خودم در قبال شما را، بلکه انجامِ وظیفهی شرعیام در قبال شما را مشروط کنم به اینکه از همان سوپرمارکتی خرید کنید که من خرید میکنم.
انسان واقعاً خیلی عجیب و ضعیف و عنود و جهول است.
سکوت و کلام، في نفسهما، نه خوباند نه بد؛ [گرچه امامصادق علیهالسلام فرمود: کلام از سکوت بهتر است، که خدا پیامبراناش را فرستاد که سخن بگویند، نه اینکه سکوت کنند]، بلکه هر دو تابعِ وظیفهاند:
جایی که وظیفهْ سخنگفتن است، باید سخن گفت، حتی به قیمتِ تبعید به ترکیه و عراق و روستایی در فرانسه. و آنجا که وظیفه سکوت و تسلیم است، باید پذیرفت و سکوت کرد و تسلیم شد و صبر نمود، هرچند به قیمتِ بنیصدر و جام زهر.
اما رَویّه و مسلکِ منافقین و رفاهجویان و دنیاطلبان این است که سکوت و سخنشان را با دنیایشان تنظیم میکنند، موافقِ وظیفه باشد یا خلافِ وظیفه. امروز فلانی رئیس است، پس اصلاحطلبها را مفسدین فی الأرض مینامَد، و فردا که همانها سرِ کار آمدند، آنها را فرقهی ناجیهی سعیدهای میخوانَد که نجاتِ کشور منحصراً در دستان باکفایتِ این رجال برگزیدهی خدا است. بهنحوی که گویا اصلاً او نبود که همین دیروز آنها را فاسد و مفسد مینامید.
(البته این صرفاً یک مثال است، برای انحراف از مصداق منظور.)
گرچه، إن مع العسر یسرا، و
روی خوبِ سکهی اینجماعت، این است که هرگاه خودشان و شأنیت و شخصیت و عنوانشان را از سوی مؤمنین در خطر ببینند، نه که از ترس خدا، بلکه برای حفاظت از موضع و جایگاهشان هم که شده، هرچند بهصورتِ موقّت، کوتاه میآیند و إفساد و نفعطلبی و رفاهمحوریشان را یا کنار میگذارند، یا لاأقل از مقدارش میکاهند.
القصه، مؤمن اگر زخمای بخورد یا بزند، هر دو باید برای خدا و در راهِ خدا باشد.
.
و قال عليه السلام:
لَا يُزْهِدَنَّكَ فِي الْمَعْرُوفِ مَنْ لَا يَشْكُرُ لَكَ، فَقَدْ يَشْكُرُكَ عَلَيْهِ مَنْ لَا يَسْتَمْتِعُ بِشَیْئٍ مِنْهُ ...
و أمیرِ بیان (که بر او سلام باد) فرمود:
هرگز بیمیلات نکند تو را در انجامِ کارِ خوب، [نادانی و ناشُکریِ] کسی که تشکر نمیکند از تو،
چرا که سپاس خواهد گفت تو را برای آن کارِ خیر، خدایی که هیچ نفعی از آن نمیبَرَد ...
باید قدرِ رفیقی را که ریز و درشتِ عیبهایمان را گوشزد میکند بدانیم.
انسان بهقدری حبّنفس دارد که داشتهها و محاسناش را چندینبرابر بزرگتر از آنچه که هست ببیند، اما عیبها و نقائصاش را گاهی هرچند هم که بزرگ و نمایان باشند نمیبیند، و از سوی دیگرانی که غریبه هستند نیز تذکری دریافت نمیکند، و چهبسا خوشحالاند از اینکه او چنین عیوبی دارد.
و این فقط رفیقِ شفیق است (کسی که رشد و صلاح و فلاحِ ما برایاش اهمیت دارد، همان کسی است) که حاضر نیست بهآسانی از ریز و درشتِ هر عیبی که داریم بگذرد، و کمترین زشتیها را هم برایمان نمیپسندد.
و تذکر میدهد.
تذکر میدهد، حتی به قیمتِ اینکه (به هر دلیلی، مثل ناشیگری در انتخابِ فُرمِ مناسب) ما را از خودش آزرده کند.
چون جمال و کمالِ ما برایاش مهمتر از تعارفاتِ مرسومه است
قدر چنین رفیقهایی را بدانیم.
باید فکری کرد به حال این کارمندان و مدیران ادارات و بانکها و سازمانها، که نقداً نانخورِ حکومتِ آخوند هستند ولی بین اربابرجوعشان آخوند که میبینند انگار قاتل بابایشان را دیدهاند و با گستاخی و پدرسوختگیِ تمامْ به تمسخر و پیچاندنِ او میپردازند.
مهدي عاملي [کانال]
مرا اُلفتی هست با خاکِ کویش عجب نعمتی، من کجا گفتگویش قسم بر تَهَجُّد، به آب وضویش دو رکعت نمازِ
.
یا مُـعَـلّـِـمَـةَ ٱلأنـبـیـاءِ فَـضـائـلَ أمـیـرِ الـمـؤمـنـیـنَ (علیهِالسلامُ) أدرِکـیـنـا
مانند قطرهای که به دریا کند گذار
خِجلَت کشد زِ وسعتِ رَحمات گناهِ ما
(قزلباشخان امید همدانی)
امشب در قمالمقدسة رؤیت شد.
این است که میگویند قم جای پیشرفت و سکّوی پرتاب است.
اگر در هوای ریاستجمهوری و وزارت و صدارت و أمثالِ این حرفها هستید، یا قصد دارید در انتخابات بعدی امریکا یا ترکیه بایدن و اردوغان را شکست بدهید و، خلاصه اگر میخواهید در آیندهی ایران و جهان تأثیر بگذارید این فرصت طلائی را از دست ندهید.
در تلگرام توی یک کانال هستم به اسمِ «المنطق رئیس العلوم»
خیلی استفادهها کردهام از مطالب علمیاش، و هکذا از گفتگوهایی که در قسمتِ نظرات در ذیلِ هر پیام شکل میگیرد.
اما خب، یک مسألهی خیلیمهم وجود دارد: دانستنِ قواعدِ یک علمْ لزوماً بهمعنای رعایتِ آنها از سوی دانندهشان نیست؛ در تعریفِ منطق میخوانیم که علمی است که «رعایتِ» قواعدش موجب صیانت از خطای فکر است. ادبیات هم هکذا: قواعدی را یاد میدهد که هرکس آنها را «رعایت» کند، گفتارش بیخطا خواهد بود.
پس ممکن است کسی یک منطقیِ قهّار باشد و تحلیلهای دقیقِ منطقی داشته باشد، ولی بهدلیل عدم رعایت قواعد منطقی دچار اشتباهاتِ مضحک شود.
مثلا در کانال فوقالذکر، اخیراً و به مناسبتِ چهاردهم خرداد، پیامی گذاشته قریب به این الفاظ که: «کاش آ[یتالله]خامنهای یک وجهِ برتریِ آ[یتالله امام]خمینی [ره] بر ابنسینا را میگفتند. روی لینک که میزنی، پیامی از کانالِ سپاه میآید با کلیپی به این کپشن «رهبر انقلاب: امامِ ما ابعادِ شخصیتاش متنوعتر از ابنسینا و شیخطوسی است».
التفات فرمودید؟
به این میگویند مغالطهی پهلوانپنبه؛
اینکه چیزی را که مخاطبتان نگفته، به ریشِ او ببندید، و بعد به همان بافتهی خودتان حمله کنید.
از این جالبتر، این است که در قسمتِ نظرات ذیل همین پیام، به او تذکر دادهاند که ایشان (یعنی رهبر انقلاب) نگفتهاند که امامخمینی از ابنسینا برتر بود، که شما بگویید کجایش برتر است، بلکه گفتهاند که امام ابعاد شخصیتیِ متنوعتری داشت، که خب همینطور هم هست؛ امام یک فیلسوف فقیه سیاستمدار عارف حاکم مرشد بود.
نه جواب عاقلانه داده، و نه پیاماش را حذف کرده.
خلاصه کنم:
دانش و مدرک و عنوان و مقام، شعور نمیآورند. میشود همهی اینها را داشت و باز هم کودن بود.
نوحهی نوح است در میانهی دریا
نالهی موسیٰ است بینِ سینهی سینا
روضهی عیسیٰ است تا چهلروزِ دگر
«نـعـوذ بالله من الکرب و البلا»