eitaa logo
مهدي عاملي [کانال]
84 دنبال‌کننده
210 عکس
69 ویدیو
3 فایل
الـ‌ج‌َبَلیّات ٱلوُسعیٰ ـــــ آتي هناکم بشیئ مما فیه شیئ . آی‌دی بنده: @ameli_urmia . کانال دروس در تلگرام: https://t.me/urmia_arabi/566 . ضيقاها: https://eitaa.com/joinchat/4107206835Cc896182a4c
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ اگر نقد یا حاشیه‌ای راجع به نوشته‌ها و مطالبِ این کانال دارید، دست‌بوس‌تان هستم اگر به آی‌دی بنده @ameli_urmia ارسال کنید، تا (به صلاح‌دیدِ خودتان: با نام یا بی نامِ شما) همین‌جا به اشتراک بگذارم.🌹 ‌ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ و کانال تلگرام ما (مخصوص بارگذاری صوت دروس ادبیات) https://t.me/urmia_arabi/278
‌ آدمِ نمک‌نشناس و بی‌مقدار، یعنی کسی که به او یا به اهل و فرزندان‌ یا رعیّت و زیردَستانِ او لطف‌ها و خدمت‌ها بکنی، و او با بُریدن نان و دفنِ نام‌ات تو را عوض بدهد. نمک‌نشناس نباشیم‌. ‌
‌ إحسانِ مشروط، پشیزی نمی‌ارزد: فلان نیکی را در حق‌ِ تو خواهم کرد، به‌شرطی که به من رأی بدهی. از تو حمایت خواهم کرد، به‌شرطی که در فلان‌مسأله‌ی نحوی با من هم‌نظر باشی. خنده‌دار نیست؟ کسی را می‌شناسم که از آقای الف تعریف‌ها می‌کرد و به او إرجاع‌ها می‌داد، ولی از وقتی که فهمید الف در فلان‌مسأله‌ی کاملاً و صرفاً علمی با او اختلافِ‌نظر دارد، سلامِ الف را هم به‌زور جواب داد. البته خب به. اما مضحک‌تر و ترحم‌انگیزتر، این است که من نه لطفِ خودم در قبال شما را، بلکه انجامِ وظیفه‌‌ی شرعی‌ام در قبال شما را مشروط کنم به اینکه از همان سوپرمارکتی خرید کنید که من خرید می‌کنم. انسان واقعاً خیلی عجیب و ضعیف و عنود و جهول است. ‌
‌ سکوت و کلام، في نفسهما، نه خوب‌اند نه بد؛ [گرچه امام‌صادق علیه‌السلام فرمود: کلام از سکوت بهتر است، که خدا پیامبران‌اش را فرستاد که سخن بگویند، نه اینکه سکوت کنند]، بلکه هر دو‌ تابعِ وظیفه‌اند: جایی که وظیفهْ سخن‌گفتن است، باید سخن گفت، حتی به قیمتِ تبعید به ترکیه و عراق و روستایی در فرانسه. و آنجا که وظیفه سکوت و تسلیم است، باید پذیرفت و سکوت کرد و تسلیم شد و صبر نمود، هرچند به قیمتِ بنی‌صدر و جام زهر. اما رَویّه و مسلکِ منافقین و رفاه‌جویان و دنیاطلبان‌ این است که سکوت و سخن‌شان را با دنیای‌شان تنظیم می‌کنند، موافقِ وظیفه باشد یا خلافِ وظیفه. امروز فلانی رئیس‌ است، پس اصلاح‌طلب‌ها را مفسدین فی الأرض می‌نامَد، و فردا که همان‌ها سرِ کار آمدند، آنها را فرقه‌ی ناجیه‌ی سعیده‌ای می‌خوانَد که نجاتِ کشور منحصراً در دستان باکفایتِ این رجال برگزیده‌ی خدا است. به‌نحوی که گویا اصلاً او نبود که همین دیروز آن‌ها را فاسد و مفسد می‌نامید. (البته این صرفاً یک مثال است، برای انحراف از مصداق منظور.) گرچه، إن مع العسر یسرا، و روی خوبِ سکه‌ی این‌جماعت، این است که هرگاه خودشان و شأنیت و شخصیت و عنوان‌شان را از سوی مؤمنین در خطر ببینند، نه که از ترس خدا، بلکه برای حفاظت از موضع‌ و جایگاه‌شان هم که شده، هرچند به‌صورتِ موقّت، کوتاه می‌آیند و إفساد و نفع‌طلبی و رفاه‌محوری‌شان را یا کنار می‌گذارند، یا لاأقل از مقدارش می‌کاهند. القصه، مؤمن اگر زخم‌ای بخورد یا بزند، هر دو باید برای خدا و در راهِ خدا باشد. ‌ ‌
‌ فقط أحمق‌ها تغافلِ کریمان را عبارت از حماقت‌شان می‌بینند. ‌
. و قال عليه السلام: لَا يُزْهِدَنَّكَ فِي الْمَعْرُوفِ مَنْ لَا يَشْكُرُ لَكَ، فَقَدْ يَشْكُرُكَ عَلَيْهِ مَنْ لَا يَسْتَمْتِعُ بِشَیْئٍ مِنْهُ ... و أمیرِ بیان (که بر او سلام باد) فرمود: هرگز بی‌میل‌ات نکند تو را در انجامِ کارِ خوب، [نادانی و ناشُکریِ] کسی که تشکر نمی‌کند از تو، چرا که سپاس خواهد گفت تو را برای آن کارِ خیر، خدایی که هیچ نفعی از آن نمی‌بَرَد ...
‌ باید قدرِ رفیقی را که ریز و درشتِ عیب‌های‌مان را گوشزد می‌کند بدانیم. انسان‌ به‌قدری حبّ‌نفس دارد که داشته‌ها و محاسن‌اش را چندین‌برابر بزرگ‌تر از آنچه که هست ببیند، اما عیب‌ها و نقائص‌اش را گاهی هرچند هم که بزرگ و نمایان باشند نمی‌بیند، و از سوی دیگرانی که غریبه هستند نیز تذکری دریافت نمی‌کند، و چه‌بسا خوشحال‌اند از اینکه او چنین عیوبی دارد. و این فقط رفیقِ شفیق است (کسی که رشد و صلاح و فلاحِ ما برای‌اش اهمیت دارد، همان کسی است) که حاضر نیست به‌آسانی از ریز و درشتِ هر عیبی که داریم بگذرد، و کم‌ترین زشتی‌ها را هم برای‌مان نمی‌پسندد. و تذکر می‌دهد. تذکر می‌دهد، حتی به‌ قیمتِ اینکه (به هر دلیلی، مثل ناشی‌گری در انتخابِ فُرمِ مناسب) ما را از خودش آزرده‌‌ کند. چون جمال و کمالِ ما برای‌اش مهم‌تر از تعارفاتِ مرسومه است قدر چنین رفیق‌هایی را بدانیم. ‌
‌ باید فکری کرد به حال این کارمندان و مدیران ادارات و بانک‌ها و سازمان‌ها، که نقداً نان‌خورِ حکومتِ آخوند هستند ولی بین ارباب‌رجوع‌شان آخوند که می‌بینند انگار قاتل بابای‌شان را دیده‌اند و با گستاخی و پدرسوختگیِ تمامْ به تمسخر و پیچاندنِ او می‌پردازند. ‌ ‌
‌ مرا اُلفتی هست با خاکِ کویش عجب نعمتی، من کجا گفتگویش قسم بر تَهَجُّد، به آب وضویش دو رکعت نمازِ سحر پیشِ رویش زِ لَذّاتِ دنیا و عُقباست بهتر سلامٌ علیٰ بنتِ موسَی بنِ جعفر ‌
مهدي عاملي [کانال]
‌ مرا اُلفتی هست با خاکِ کویش عجب نعمتی، من کجا گفتگویش قسم بر تَهَجُّد، به آب وضویش دو رکعت نمازِ
. یا مُـعَـلّـِـمَـةَ ٱلأنـبـیـاءِ فَـضـائـلَ أمـیـرِ الـمـؤمـنـیـنَ (علیه‌ِالسلامُ) أدرِکـیـنـا ‌
مانند قطره‌ای که به دریا کند گذار خِجلَت کشد زِ وسعتِ رَحم‌ات گناهِ ما (قزلباش‌خان امید همدانی)
‌ هر که باشد در شمارِ زائرانِ درگه‌اش می‌تواند شد شفیعِ عالَم‌ای روزِ شمار آتشِ دوزخ نمی‌گردد به گِردَش روزِ حشر از سَرِ اخلاصْ هر کس گشت گِردِ این مزار می‌شود همسایه‌ی دیوار بر دیوارِ خُلد در جوارِ روضه‌ی او هر که را باشد مزار ‌
‌ امشب در قم‌المقدسة رؤیت شد. این است که می‌گویند قم جای پیشرفت و سکّوی پرتاب است. اگر در هوای ریاست‌جمهوری و وزارت و صدارت و أمثالِ این حرف‌ها هستید، یا قصد دارید در انتخابات بعدی امریکا یا ترکیه بایدن و اردوغان را شکست بدهید و، خلاصه اگر می‌خواهید در آینده‌ی ایران و جهان تأثیر بگذارید این فرصت طلائی را از دست ندهید. ‌ ‌
‌ در تلگرام توی یک کانال هستم به اسمِ «المنطق رئیس العلوم» خیلی استفاده‌ها کرده‌ام از مطالب علمی‌اش، و هکذا از گفتگوهایی که در قسمتِ نظرات در ذیلِ هر پیام شکل می‌گیرد. اما خب، یک مسأله‌ی خیلی‌مهم وجود دارد: دانستنِ قواعدِ یک علمْ لزوماً به‌معنای رعایتِ آنها از سوی داننده‌شان نیست؛ در تعریفِ منطق می‌خوانیم که علمی است که «رعایتِ» قواعدش موجب صیانت از خطای فکر است. ادبیات هم هکذا: قواعدی را یاد می‌دهد که هرکس آنها را «رعایت» کند، گفتارش بی‌خطا خواهد بود. پس ممکن است کسی یک منطقیِ قهّار باشد و تحلیل‌های دقیقِ منطقی داشته باشد، ولی به‌دلیل عدم رعایت قواعد منطقی دچار اشتباهاتِ مضحک شود. مثلا در کانال فوق‌الذکر، اخیراً و به مناسبتِ چهاردهم خرداد، پیامی گذاشته قریب به این الفاظ که: «کاش آ[یت‌الله]خامنه‌ای یک وجهِ برتریِ آ[یت‌الله امام]خمینی [ره] بر ابن‌سینا را می‌گفتند. روی لینک که می‌زنی، پیامی از کانالِ سپاه می‌آید با کلیپی به این کپشن «رهبر انقلاب: امامِ ما ابعادِ شخصیت‌اش متنوع‌تر از ابن‌سینا و شیخ‌طوسی است». التفات فرمودید؟ به این می‌گویند مغالطه‌ی پهلوان‌پنبه؛ اینکه چیزی را که مخاطب‌تان نگفته، به ریشِ او ببندید، و بعد به همان بافته‌ی خودتان حمله کنید. از این جالب‌تر، این است که در قسمتِ نظرات ذیل همین پیام، به او تذکر داده‌اند که ایشان (یعنی رهبر انقلاب) نگفته‌اند که امام‌خمینی از ابن‌سینا برتر بود، که شما بگویید کجایش برتر است، بلکه گفته‌اند که امام ابعاد شخصیتیِ متنوع‌تری داشت، که خب همین‌طور هم هست؛ امام یک فیلسوف فقیه سیاست‌مدار عارف حاکم مرشد بود. نه جواب عاقلانه داده، و نه پیام‌اش را حذف کرده. خلاصه کنم: دانش و مدرک و عنوان و مقام، شعور نمی‌آورند. می‌شود همه‌ی اینها را داشت و باز هم کودن بود. ‌
‌ نوحه‌ی نوح است در میانه‌ی دریا ناله‌ی موسیٰ است بینِ سینه‌ی سینا روضه‌ی عیسیٰ است تا چهل‌روزِ دگر «نـعـوذ بالله من الکرب و البلا» ‌‌
‌ فرض کنیم در سال‌های گذشته (مثلا فرض بگیریم در ده‌سالِ گذشته) یک گروه جهادی وجود داشته، که أعضایش (همانطور که از عنوان‌اش پیدا است) به‌صورت جهادی و (ظاهراً) بی هیچ مزد و مواجب و عوائدی مشغول به فعالیت‌های دینی بودند. و اکنون هرکدام از آنها مدیر و معاون و سرپرست و رئیسِ اداره و سازمان و نهاد و ارگانی شده‌اند. به‌نظر می‌رسد سخت باشد فهمیدنِ اینکه این ریاست‌ها و پول‌ها که الآن موصول شده‌اند، عطاء و جزایی از طرفِ خدا برای آن کارهای خیرِ جهادی در سال‌های پیشین است، یا نه، بلکه آن کارهای نیکِ جهادی برای وصول به این ریاست‌ها و عنوان‌ها بوده و کما هو المشهود نتیجه هم داده است. نمی‌دانم، شاید هم سخت نباشد. و اصلا شاید هم به ما چه. ما بهتر است به مبتدا و خبر خودمان برسیم، برای سلامتی‌مان هم بهتر است. ‌
مهدي عاملي [کانال]
‌ فرض کنیم در سال‌های گذشته (مثلا فرض بگیریم در ده‌سالِ گذشته) یک گروه جهادی وجود داشته، که أعضایش (
. اصلا اینها را ول کنیم؛ بیایید جگرهای‌مان را خنک کنیم و روح و جان‌های‌مان را جلاء بدهیم با روایتی از صادق آل‌الله علیهم‌السلام، که رعایتِ حقوقی که شیعیان‌مان بر ما دارند واجب‌تر است از رعایتِ حقوقی که ما بر گردنِ آنها داریم، [سبحان‌الله ثم سبحان‌الله] چرا که آنها در راهِ ما و برای ما صدمه می‌بینند ولی ما بخاطر آنها آزار نمی‌بینیم. ‌
‌ کیفیت تکوینِ مُشک چنان است که: طبیعتِ آهو خون را به نافِ آن فرستد، و چون در ناف بسته شود و برسد خارش گیرد و آهو را آزار دهد، پس به صخره‌ها و سنگ‌ها رَوَد که آفتاب بر آن تافته و گرم شده است و ناف خویش را بدان سنگ‌ها بخارد و او را خوش آید، تا آنکه از خاراندنِ ناف بر سنگ پوستِ ناف شکافته شود و ماده بر سنگ روان گردد، آنچنانکه دُمَلی بشکافد، و آهو از این کار لذتی می‌یابد. و چون ماده از ناف بیرون رود جراحت به هم آید و باز خون در آنجا فراهم گردد. مردمِ تبّت برای به دست آوردنِ این ماده به چراگاه‌های آهو روند و خونی را که طبیعتِ آهو به عمل آورده و آفتاب بخشکانیده و هوا در آن اثر کرده بر این سنگ بیابند و در نافه‌ها که از آهوان شکار شده گرفته‌اند نهند. و این نیکوترین مشک است که پادشاهان تبّت آن را به کار برند و برای یکدیگر هدیه فرستند. و گاه بازرگانان از آنجا حمل کنند. اما بیشتر مشک را از طریق شکار آهو به دست آورند. چنانکه آهو را با دام یا با تیر شکار کنند و بکشند و نافه‌ی آن را ببرند، و در این وقت خون در ناف آهو گرم است و هنوز تازه بود و نارسیده و بوی آن گندناک باشد، چون بوی عرقِ تن. پس زمانی نگاه دارند تا بوی ناخوش آن برود و هوا در آن اثر کند و به مُشک بدل شود. (از مروج الذهب چ مطبعه‌ی ازهریه‌ی مصر ج 1 صص 68-69).
‌ قبول دارند که «تقیه» چیزی است که در فطرت انسان‌ها است، ولی از آن پرهیز می‌کنند چون جزوِ اعتقاداتِ شیعه است. درباره‌ی بسیاری از مسائل دینی همین‌طور هستند؛ اعتراف دارند که فلان‌چیز از سنت‌های پیامبر است، ولی چون شیعیان انجام‌اش می‌دهند ما آن را ناخوش می‌داریم. قصدم البته بیان خود این مطلب نیست، چرا که از این جماعت در راه دشمنی با حقیقت، چیزی بعید نیست. قصدم این است عرض کنم که این یک صفت و حالت و خُلق و واکنشی است که بسا بسیاری از ما هم در سلوک‌مان با دیگران به آن مبتلیٰ باشیم؛ فلان‌کار خیلی خوب و مفید است و اگر فلان‌طور عمل کنیم بهتر نتیجه می‌گیریم، ولی چون فلانی هم همین‌ها را می‌گوید، پس گورِ بابای نفع و ثمره و معقولیت و فائده. ‌
‌ معروف است که رضاشاه به یکی از علماء پیغام داد که پا روی دُمِ ما نگذار. ایشان در جواب‌اش فرمود: ابتدا بر أعلیٰ‌حضرت است که لطف کنند محدوده‌ و درازای دُمِ خود را معیّن کنند، چرا که ما هرکجا پا می‌گذاریم، روی دُمِ ایشان است. این دقیقاً قصه‌ی ما با برخی از بزرگ‌واران و گرامیان است، که راجع به هرچیزی، از مولوی و سیدعلی‌قاضی و فلان‌ خیاط و نجّار گرفته تا فلان سیاست‌مدارِ پیزوری و حتی فلان سازمان و اداره، سخن و نقد و نظری که صادر می‌کنی، جوری صدای وا ویلتاه و وا إسلاماه و وا مصلحتاه سر می‌دهند که گویا چه کفری بر زبان رانده و چه فسقی مرتکب شده‌ای. کمی باب گفتگو را باز بگذارید بزرگواران. اسلام، شریعت تعقل و تدبر است و هیچ‌چیز بر حقیقت و رستگاری مقدّم نیست. ‌
‌ ‌صلی الله علیك یا أبا محمد المجتبیٰ اوّلِ صبح بگویید «حسن‌جان، رخصت» تا که رزق از کَـرَمِ سُـفـره‌ی اربـاب رسـد ‌ ‌
مهدي عاملي [کانال]
‌ ‌صلی الله علیك یا أبا محمد المجتبیٰ اوّلِ صبح بگویید «حسن‌جان، رخصت» تا که رزق از کَـرَمِ سُـف
. ‌ حاتم گَـزَد از جودِ تو انگشت زِ حیرت از حُسنِ جمال‌ات مَلَک و حور به خِجلَت اَبـروت رُبـوده سَـبَـق از بَـدر بـه دقّـت هجرانِ تو نار است و نـگـاه‌ات رَهِ جنّت ‌ له‍‌عفي‍‌عنه
‌ [الفرق بين الزهد والورع] فائدة قال شيخنا: الفرق بين الزهد و الورع أن الزهد ترك ما لا ينفع في الآخرة و الورع ترك ما يخشى ضرره في الآخرة. الكوكب المنير ‌
مهدي عاملي [کانال]
‌ لَـكِ یـٰا مَـنـٰازِلُ فِی ٱلْـقُـلُـوٓبِ مَـنـٰازِلُ.. ‌ ‌
. گر به تیغ‌ام بزنی، با تو مرا خصم‌ای نیست خصمِ آن‌ام که میانِ من و تیغ‌ات سپر است ‌
‌ بحثی در مباحثِ ألفاظ در اصول‌فقه، و هکذا میان فیلسوفان و ادیبان غرب، مطرح است با این عنوان که آیا «اراده» شرطِ دلالت است؟ و به تعبیرِ پاتنم: آیا قصد، دخیل در بازنمایی است؟ جواب او به این سؤال، مثبت است؛ بی قصد، دلالتی نیست. منتخب مقالات فلسفیِ هیلری پاتنم تدوین کاوه لاجوردی صفحه‌ی ۳۴
‌ بدر، از بیماریِ منّت هلالی گشته است از فروغِ عاریَت تا می‌توانی دور باش‌ صائب‌
مهدي عاملي [کانال]
‌ بحثی در مباحثِ ألفاظ در اصول‌فقه، و هکذا میان فیلسوفان و ادیبان غرب، مطرح است با این عنوان که آیا
پیام دوست و استاد عزیزم شیخ سجاد دین‌پرست (زید عزه) سلام و ارادت مسئله تبعیت دلالت از اراده زمانی به خوبی درک می‌شود که برای تحلیلش از ظرفیت دانش هرمنوتیک استفاده کنیم. هرمنوتیست‌ها را از منظر مبانی و قواعد بررسی می‌کنند و توجه ویژه‌ای به مبانی هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی دارند. از منظر هستی‌شناسانه، دلالت الفاظ بر معنا معلول اراده‌ی ماتن است، اما در مسئله‌ی معرفت‌شناسانه، فهم معنا از متن، توسط مخاطب، متوقف بر اراده متکلم نیست، بلکه تنها معلول دو امر در نفس مخاطب/مفسر است: ۱. اطلاع بر پدیدآمدن متن ۲. علم به مدلول وضعی یا تکوینی یعنی همینکه مخاطب بداند که دود بدون آتش پدید نمی‌آید، با دیدن دود در خارج می‌فهمد آنجا آتشی برپا شده است. همانطور که اگر قراردادهای زبان فارسی را بشناسد، همینکه ابرهای آسمان را به شکل لفظ خاصی (مثلا سبد) ببیند، ذهنش منتقل به معنای آن می‌شود؛ با اینکه به‌حسب ظاهر، باد (به مثابه‌ی ماتن و کاتب ابرها)، قصد و اراده‌ای در تنظیم ابرها ندارد. ‌