جامعه متعادل | مهدی تکلّو
الگوی زن مسلمان، واحد یا متکثر؟ (۱)
آیا ما در حال گذار از سنت به مدرنیته هستیم؟ من با این اعتقاد مخالفم. نه سنت در ایران، آن سنتی است که اروپاییان دیدند و تعریف کردند، و نه مدرنیته ایرانی در محتوایش رج به رج غربی است. به علاوه بیشتر این طور به نظر میرسد که نظام اجتماعی ما مصدری برای کشاکش سه نیروی قدرتمند دین، سنت و تمدن غربی باشد بی آن که بتوان از تفوق یکی بر دو نیروی دیگر به سادگی صحبت کرد.
محصول این مجادلات و مواجهات، تکثر و التقاط ارزش های هویتی است. ارزش های هویتی در هم خلط می شوند و محصولی بدست میدهند که نماینده و قهرمان هیچ تمدنی نیست. بی هنجاری در چنان که میدانیم نمودار ارزشی جامعه بی ارتباط با این موضوع به نظر نمیرسد. سنت تکلیفش را با قد و قواره ی زن مشخص کرده و ای بسا به قرون متمادی آن را زیسته است. تمدن غربی که به دنیای مادی لم داده و چشم انتظار غیب ننشسته، در تدوین الگوی هویتی زن ، سر صحنه عمل -هر چند متکثر- فروگذار نکرده و به طرز کرونا گونه ای به شیوع آن کمر همت بسته است. انقلاب اسلامی اما با شروعی محیرالعقول مسیر هویت سازی اش را در مورد کیفیت هویت زن در ابعاد گوناگون پی گرفته است. این مسیر برای انقلاب اسلامی که متأخر از تمدن های دیگر به میدان رسیدن و قدرت را دستاویز نظام سازی قرار داده با چالش های متعددی را سبب شده. دستگاه معرفتی و جهان بینی انقلاب اسلامی گاه در ترسیم غایت مطلوب، گاه در وارسی وضع موجود و گاه در کشف شیوه حرکت از موجود به مطلوب، امروز در مرحله تکوین و تدوین است و روزهای سخت و جذابی را پیش رو دارد. در برخی عرصه ها به صورت متقنی از اوصاف زن مسلمان صحبت کرده و در برخی موارد نیازمند پژوهش، ایدهپردازی و آزمون است.
به ترتیب با عبور از این مقدمه، پرسش این است که آیا تلاش برای ترسیم الگو در چهارچوب هویت و کیفیت زندگی فردی و اجتماعی زن، تلاشی مذبوحانه و مطالبه ای نامعتبر است؟ به بیان واضح تر آیا انقلاب اسلامی اجازه دارد از الگویی متناظر با زن معاصر صحبت کند؟ آیا نتیجه منطقی ارائه الگو، نفی استعدادها و تکثرات و ایجاد محدودیت نیست؟
رویکرد اسلامی به روشنی موصوف به ترسیم الگو در قالب قاعده و مصداق است. اساسأ اسلام حیات بشری را در حرکت عمودی (ما از آن خداییم و به خدا باز میگردیم) اصیل می بیند و آفرینش انسان را همراه با نظام سعادت و شقاوت و در مسیر کمالی تصویر میکند. آن گونه که نیاز به توضیح ندارد.
اما الگوی هویتی برای زن، واحد است یا متکثر؟ ساز و کار رهیافت به الگوی زن در قبال انقلاب اسلامی چیست؟ در یادداشت بعدی به این موضوع خواهم پرداخت ان شاءالله.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
الگوی زن مسلمان، واحد یا متکثر؟ (2)
حق با تاجگردون بود، با دستمال کثیف شیشه را نمی شود پاک کرد. علامه طباطبایی هم وقتی المیزان را می نوشت، در خلال تفسیرش از سوره نساء یکجایی میزند بغل و یک آهی می کشد که البته برای ما که 60 سال از او متأخریم، این آه حتماً تلخ تر است. «چه بسا برای ما چیزی بسیار بزرگ باشد که نزد خدا ارزنی نمی ارزد و از چیزی کراهت داشته باشیم که نفع ما در آن است، اما افسوس ما مسلمانانی هستیم که در فضای غرب زده تربیت یافته ایم». بی تعارف، در اتمسفری که ما استنشاق میکنیم رویکرد مدرن به قوت حضور دارد و ما با دستمالی آلوده میخواهیم هویت حقیقی زن را شالوده ریزی کنیم! (این بحث را در جایی دیگر ادامه میدهم)
چرا در اسلام از الگو صحبت میکنیم؟ چون نگاه اسلامی انسان (در بحث ما زن) را غایت مند تصویر کرده. انسان در مسیری تصویر شده که یک قطب آن سعادت -که منظور از آفرینش انسان بوده -و در مقابلش شقاوت قرار دارد. انسانی که دلش نمیخواهد به سعادت برسد، اگر چه صاحب اختیار است اما در حقیقت با نظام خلقت مخالفت کرده است. از طرفی دیگر کمال جویی در فطرت انسان نهادینه شده است. از این دو حد وسط معلوم میشود بیراه نیست اگر ادعا کنیم ادبیات بحث اسلام در مورد انسان (زن) الگومحورانه، هنجاری و ارزشی است. کما این که زن فرعون در قرآن به رخ کشیده می شود و رسول اکرم(ص) اسوه حسنه خطاب میگردد. اساساً هم یکی از فلسفه های وجودی اهل بیت (ع) نشان دادن وضع مطلوب به انسانهای موجود است.
انقلاب اسلامی نیز ناگزیر از ترسیم و توصیه الگوست که در کشاکش جریان های متعدد هویت ساز و هویت زدا، این مهم ضرورتی بیش از پیش می یابد. اما این الگو دقیقاً چه شکلی و شمایلی دارد؟ آیا معرفی الگو به معنای شابلون گذاری و کارخانه ای کردن زن هاست؟ آیا قرار است «دلم میخواهد» و «استعداد دارم» ها را ذبح کنیم؟
به نظر در ترسیم الگو متاثر از سه عنصر هستیم. نظام خلقت، اولویت جبهه حق (حکومت اسلامی) و استعدادها و تفاوتی فردی. سعی میکنم به اجمال کارکرد این سه را شرح بدهم.
1-نظام خلقت که متضمن ویژگی های اختصاصی و اشتراکی زن و مرد است به جد در اسلام مورد توجه واقع شده. در اصل احکام فردی و اجتماعی از نوع خلقت انسان أخذ می شود. بر این منوال، برخی کارکردهای انسانی در ساختار خانواده-جامعه به زن و برخی دیگر به مرد سپرده شده که هیچ کدام لزوماً فضیلتی بر دیگری ندارد «وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ» (نساء-۳۲). نوع خلقت زن، مجموعه ی کلانِ مسیرهایی که زن را به تعالی انسانی می رساند، نشان میدهد. تاکید میکنم مجموعه مسیرها و نه مسیر! چه خوششان بیاید چه نه، مادری (نه زایمان) و در امتدادش مساله تربیتِ فرزند و جامعه، یکی از اصلی ترین توصیه هاست.
2-اولویت های خدا روی زمین (جبهه حق)، مسیرهای فوری تر که تعالی انسان در گروه همین هاست را متمایز میکند. اساساً شهید به این علت مقامش بالاست که خودش را فدای اولویت ها و نیازهای حکومت حق کرده است. همان ماجرای «وقتی حسین در کربلاست فرقی نمیکند به نماز ایستاده ای یا به شراب نشسته..»
3-از سویی دیگر، همه افراد قرار نیست به همه اولویت ها بپردازند. تکلیف متناسب با استعداد مقرر می شود. هر کس متناسب با استعدادی که دارد، از بین فوریت های موجود، فوریت متناظر با خودش را کشف و در راستای آن تلاش میکند.
برای جمع بندی:
تناسب با نظام خلقت، حتماً برخی گزینه ها را از روی میز حذف میکند. نیازهای جبهه حق (آن طور که در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی می خوانیم) گزینه های اساسی تر را برجسته میکند و استعدادها، هر فرد را به هدف متناظرش سوق میدهد. تکثرات و تفاوتهای افراد محترم واقع می شود، اما تکثرات بیهوده، بی فایده و بیربط به تعالی زن یا توصیه نشده و یا ممنوع اعلام میشود. بنابراین آیا الگوی زن مسلمان یک جور واحد است؟ خیر . پس چگونه میتوان الگو معرفی کرد؟ (در یادداشت های بعدی ان شاءالله)
یک تذکر:
ما در این بحث در مقام تبیین نظری هستیم. این که چگونه این مباحث نظری را به سیاست عملیاتی و راهبردی تبدیل کنیم بحث و تخصص دیگری است.
005.pdf
173.5K
الگوی زن مسلمان، واحد یا متکثر(۲)
برای خوانایی بهتر👆
ماه ها با ترس و لرز، با امید، با دلهره و توکل، هر جا نشستم و ایستادم گفتم «الهی عاملنا بفضلک، ولا تعاملنا بعدلک». خدا هم روی سیاه ما را زمین نینداخت و از فضلش نصیبی به ما داد نصیب دادنی و از سفره موسی بن جعفرش، فرشته ای به خانواده کوچک ما هدیه کرد. معصومه صدایش میزنیم و می سپاریمش به بانوی قم، معصومه ی موسای اهل بیت (ع)...
#الحمدلله
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
دو انتقاد پیرامون هیات
اول این که معتقدم صحبت کردن و نقد مقوله هیات و جماعت به اصطلاح هیاتی، برای آنان که هیات را مطالعه نکرده و در هیات عمر نگذرانده و نفس نزده اند مجاز نیست.
مخصوصاً عزیزان جامعه شناسِ دین که نوعاً دست و پای دین را می بندند و دهانش را مهر میکنند و میگویند لالمانی بگیر، ما خودمان تو را تعریف و تفسیر میکنیم. مدعی هستند دارند امر دین را از مسند بیرونی مطالعه میکنند، اما محض رضای خدا کسی نیست بگوید زاویه نگاه بیرونی مؤخّر از معرفت درونی دقیق است، که سروران در این زمینه حقیقتاً دست شان خالی است.
اما بعد از این مقدمه، هیأت را تقلیل دادن به محفل عشاق و میخانه، از ابتدا اشتباه هیاتی ها بود (باز هم عرض میکنم این نقد به آنها که نسبتی با هیات ندارند مربوط نیست، این یک دعوای درون گفتمانی است، نگارنده خودش را مجاز به نقد می داند) ایده هیات در اصل، آن طور که ساخته و پرداخته خود حضرات معصومین بوده بیشتر از سویه های سلوکی و عبادی فردی اش، کارکرد اجتماعی داشته و از مطالعه در این حوزه مشخص میشود که این تشکل مردمی چقدر در این باره مأمور بوده است. در حقیقت آنها که هیات را برای خودشان میخواهند نه خودشان را برای هیأت، مسائل اجتماعی را از دوش این دست مراکز ارتباطات اجتماعی-سیاسی ساقط میکنند. بعبارتی آنها نظام اسلامی را میخواهند تا بتوانند مشغول لذت های معنوی شأن بشوند. اما رهبری که فرمودند «ما هیات امام حسین سکولار نداریم!» در حقیقت مجالس و محافل غیرسیاسی (به معنای اصطلاحی اش) را از دایره معنایی مفهوم هیات خارج کردند. میتوان ادعا کرد که اساساً اکمال و تتمیم روضه ها و گریه ها و حال شخصی، در پرداخت فردی و تشکیلاتی به نیازهای اجتماعی است.
حال، تجربه کرونا، هم پیش از محرم در عرصه ارائه خدمات اجتماعی و هم در نحوه برگزاری مراسمات دهه اول محرم، هیأتی ها را از کلیسا، صومعه و چهار دیواری هایی که نسبت به جامعه اسلامی لابشرط زیست میکرد بیرون کشید. خانه ها و محله ها هم در قالب هیات های خانگی و هیات های سیار رونق و مشارکت جدی تری یافتند و القصه احساس میکنم عاشورا، امسال بیش از گذشته #مردمی شده است که صد البته به حقیقت روضه و دم و دستگاه هیات نزدیک تر است.
در برکاتی که اخیراً نصیب هیاتی ها شده (در ضمن عقوبت برخی محرومیت ها) دست مدیریت خدا را می توان دید. چیزی که برنامه ریزان غالباً فکرش را هم نمیکردند.
پ.ن: به احیای مجالس #زنانه و خانوادگی فکر میکنم، حتی پس از کرونا. نظر شما چیست؟
هیات زنانه یا هیات مردانه ی زنان
عزاداری به رغم آنچه که جامعه شناسان دین مناسک میخوانند تنها ذیل مقوله ی رسم و رسوم دسته بندی نمی شود و فقط به ناحیه رفتار تعلق ندارد.
بلکه عزاداری در ادبیات فرهنگی شیعی، ترکیبی است از اندیشه، معنویت، رفتار سلوکی و عرفانی، امر عبادی و اخلاقی، کنش اجتماعی و سیاسی و... این ترکیب هم صناعی و پاره پاره نیست. عزاداری همزمان بنا به نحو ماهیتش تمام این هاست.
حال، با در نظر داشت تفاوت های #طبیعی زن و مرد، چقدر جای مطالعات بر روی عزاداری زنانه خالی ست...
عزاداری در دستگاه تبلیغی امروز به طرز غیردقیقی مردانه است
وقتی از عزاداری صحبت می شود ناخودآگاه عزاداری مردانه با فرم و محتوای خاصش ارتکاز می شود. انگار مخاطب این عزاداری ها تنها مردان هستند. یک مصداق و مثال خنده دار و همزمان گریه دارش اینجاست که زنهای ما باید با شعار «کلنا عباسک یا زینب» سلحشورانه و غیرتمندانه بر سینه بزنند!!!!!!
هم چنین هیات های مذهبی گاهاً در تامین و تدارک امکانات و تشریفات زن را در اولویت دوم قرار می دهند که مایه اندوه است. مدتی است در فکر هیات های زنانه با اختصاصات زنانه ام. البته نه هیاتی که فقط مخاطبین اش زن ها هستند.
(ادامه خواهد داشت ان شاء الله)
چرا زنان، مردانه عزاداری کنند؟
آیا عزاداری زنان در حاشیه عزاداری مردان قرار گرفته است؟ من با طرح این سوال مخالفم! بله متولیان مراسم ها و هیأت ها _ که غالباً از آقایانند _ در موارد متعددی تمهیدات مناسب برای زنان (مدت زمان برنامه، دما، امکانات اولیه و... ) را درنظر نمیگیرند؛ اما طرح بحث از حاشیگی در ضمن خود به معنای تایید مرکزیت متن (عزاداری مردان) است. پس مشکل کجاست؟ مشکل فراتر از طفیلی قرار گرفتن زنها در عزاداری است.
عزاداری زنان در وضعیت فعلی، از دو کاستی رنج می برد. یکی غیبت روایت های زنانه از مصائب است. مداحی ها، روضه ها و اشعار، در شرح واقعه بر مصدر روایی مردانه می نشینند و ادبیاتی مردانه به خود میگیرند. اگر چه در کلان و در غایت، این عزاداری ها به فضائل و کمالات انسانیِ فراجنسیتی اشاره دارند اما زنان در طریقهی کسب این فضائل با مردان عمدتاً متفاوتند. کما این که زنان کربلا هم رسالتی متفاوت از مردان کربلا داشتند. پس اگر عزاداری بر مصائب اهل بیت، نحوی از مواسات و همدردی با ایشان باشد، باید مدعی شد که زنان به واسطه غلبه احساس در عقلانیت شان (نه غلبه احساس بر عقلانیت شان) وجوه خاصی را بیشتر تماشا کرده و با جلوه های خاصی از واقعه مرتبط می شوند. لیکن مداحی (و بلکه سخنرانی) امروز از این ذهنیت زنانه کم بهره است. حتی وقتی ادبیات مردانه میخواهد زنان عاشورایی را روایت کند، ناخودآگاه صفات مردانه و سلحشورانه را به آنها الصاق میکند و جمعیت مردان را به وجد می آورد.
دومین کمبود، فقدان سیاق و طرح مشخص زنانه در اقامه ی عزاداری است. ما میدانیم مردان چگونه باید عزاداری کنند! با تمام جزئیات سین برنامه یک هیأت مردانه را می دانیم: سخنرانی، روضه، سینه زنی نشسته، سینه زنی ایستاده، دو دمه، سینه زنی شور نشسته، و روضه پایانی. اما در مورد زنان، ایده ی فرهنگی شده ای در دست نداریم.
اگر چه روضه ها و هیأت های خانگی، بی شک متناسب ترین و نزدیک ترین ایده برای عزاداری زنان است که درباره ی آن خواهم نوشت، اما به دو دلیل معتقدم این شیوه کفایت نمیکند و باید در کنار آن طرحی نو در انداخت. یک شهرنشینی و آپارتمان نشینی و وضعیت اقتصادی موجود که این سیاق عزاداری را به شدت تحت الشعاع قرار داده. دو این که ما در عصر تفوق رسانه ها با فرصتها و تهدیدهایش زیست میکنیم. در این شرایط یکی از وجوه تعظیم شعائر، حتماً اجتماعات شکوهمندی است که سر و صدا کند و نیز حتماً اجتماعات زنانه جلوه های خاص خودش را دارد. (اگر تصاویر شکوهمند از رعایت شیوه های بهداشتی توسط هیأتی ها و نظم آنها نبود، رسانه های متخاصم اجازه نفس کشیدن هم به ما نمی دادند.)
پیشنهادم : 1- احیا و تکثیر روضه های خانگی 2- برگزاری هیأت های صرفاً زنانه هم در روایت واقعه، هم در نحوه ی عزاداری..
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
هیأت زنانه (قسمت ۲)
ضرورت روایت زنانه چیست؟
زن بواسطه توانائی قابل توجهش در ترجمه و انتقال مفاهیم از ساحت معقولات به ساحت محسوسات، این شانس و فرصت را در اختیار دین قرار میدهد تا بتواند معارف عمیق و درونی ترش را به لایه های ملموس بیرونی و ظاهری تنزل داده و مردمی و همه فهم کند. یک کودک، پیش از آن که به اهمیت فداکاری و از خودگذشتی در بیانات پدر التفات یابد، بارها و بارها آن را در رفتار روزمره ی مادر لمس کرده است. تربیت در خانواده برای رشد متعادل شخصیت فرزند، نیازمند تعامل مادر (امر محسوس) و پدر (امر معقول به معنای انتزاعی) است، اما از آنجا که رشد کودک با رشد حواس او مصادف می شود، در تربیت مادر مقدم به پدر است. حقیقت دین، در مقیاس اجتماعی هم، همین گونه است. تربیت اجتماعی و تمهید سعادت برای بشر، نوعاً از محسوسات آغاز و به تدریج به معقولات منتقل می شود. لذا زن بواسطه استعدادش در پیرایش ساختار فرهنگی جامعه نقشی بی بدیل دارد.
عزاداری نیز نمود بیرونی و عینی مفاهیم عمیق و معارف عقلی دین است. به عبارتی در عزاداری، توحید (معقول) به عزاداری و گریه بر شهادت نماینده دستگاه توحیدی (محسوس) انتقال یافته و ساده سازی شده است. هم بنا به این مقدمه و هم مبتنی بر آنچه که در باب نقش زنان در حادثه کربلا نقل شده میتوان سرقفلی امر عزاداری را به زنان متعلق دانست. چنانچه گریه های سیاسی حضرت زهرا (س) بعد از ماجرای غصب فدک و مرثیه سرائی های حضرت زینب (س) پس از عاشورا که سبب حفظ حیات دین شد، از همین قبیل است. لذا « این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته » بیش از هر چیزی نیازمند رویکرد فعالانه زن و تقریرهای زنانه است. در غیر این صورت از حقیقت عزاداری به مثابه امری سیاسی و عبادی، تنها مناسکی عرفی و فرهنگی فاقد معنا به جای می ماند.
اما روایت زنانه چیست؟ روایت زنانه در حقیقت انتشار نتایج یک زن از تلاشی درونی برای همذات پنداری با زنان حاضر در مصائب و تخیل همجواری با آنهاست. ذهن زنانه در روضه علی اکبر (ع) خودش را همراه با زینب کبری (س) از خیمه ها تا میدان می رساند و برای تصویری از حسین (ع) ِ داغدیده دلسوزی میکند؛ این سفر خیالی دستاورد و انفعالی برای زن دارد که چنانچه بر روح جاری شود سبب گریه شده و چنانچه در الفاظ جای بگیرد، «روضه خوانی» و «مرثیه سرائی» عنوان می شود.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
هیات زنانه (قسمت ۳)
تماشاگری یا عزاداری؟
همزمان وقتی مردها در هیأت و در خلال عزاداری در حال مشارکت در یک کنش جمعی هستند که از یک سوی عبادی و سلوکی ست و از سویی دیگری سیاسی و اجتماعی، زنان گویی در کنار نشسته اند و با مشارکتی حداقلی مترصد تخاطبی احتمالی هستند تا فرصتی پیش آمده و احیاناً بخشی از برنامه بر مدار آنها هم بگردد و توشه ای بردارند.
در جوامع شهری تر زنان در برزخی از آئین ها و سنت ها قرار گرفته اند که نه این را دارند نه آن. نه دستشان به شیوه های عزاداری سنتی آن گونه که هنوز در خرده فرهنگ ها و در برخی مناطق جریان دارد می رسد، نه میتوانند مانند مردان در یک فعالیت پورشور، طولانی مدت و به قول خانم صادقی بدنمند حضور پیدا کنند. زنها در عزاداری این جوامع سوم شخص جمع هستند، می بینند و می شوند و نهایتاً خوشه چینی میکنند. علیرغم این که حضور زنان به لحاظ کمی در هیأتها به ویژه هیأت های موفق محلی بیشتر از مردان است، فقدان رسوم و آداب عزاداری زنانه آنها را به انزوا و خلوت در میان جمع مجبور کرده است. فرهنگ عاشورا به رغم این که یک روی سکه اش حضور فعالانه زنان است، لیکن در عزاداری رایج جوامع شهری، زنان فرودست، نظاره گر و درجه دوم هستند. در برخی هیأت ها که مردها متولی امر خادمی و تصدی گری امور در قسمت خواهران شده اند این وضع رقت انگیزتر است.
اگر چه زنان در قبال این وضعیت یا خو گرفته و اساسا کناره گیری کرده اند، اما ما داریم ظرفیتی مهمی را از کف میدهیم. زنان، در غیاب هیأت زنانه و یا هیأت برای زنان، از مهم ترین و دم دستی ترین ایده ی مشارکت و کنش اجتماعی محروم شده اند. زنان به ویژه زنان خانه دار، در این شرایط خود را عضوی از یک گروه اجتماعی ورای خانواده و متشکل از دیگرانِ خود نمی بیند و به تبع اگر بستر دیگری هم نباشد در او چیزی تحت عنوان هویت اجتماعی و فرهنگی شکل نمیگیرد. با این که هیأت تشکلی سیاسی است، و این گونه سیاسی بودن را از زنها ستانده ایم.
چه کنیم؟ باید هیأت هایی زنانه برای زنان داشته باشیم. این که کیفیت و جزئیات آن چگونه است را باید در مباحثه و تضارب آراء جست و جو کرد و من از تعجیل بیزارم اما نتیجه هر چه که باشد باید این را شروع کرد و به عنصر تدریج و زمانمندی در امر فرهنگ ایمان آورد.
تکلمه: آیا هیأت های خانگی این خلأ را پر نمیکند؟ من اگر چه برای زنان اولویت اول را با هیأت های خانگی و خانوادگی میدانم اما کارکرد هیأت ها و اجتماعات عزاداری زنانه ی بزرگتر چیز دیگری ست که خواهم نوشت.
پ.ن: تصویر مربوط به عزاداری زنان قبیله بنی اسد که تمام حرم امام حسین (ع) در سیزده محرم هر سال برای آنان قرق می شود. ابعاد فردی، اجتماعی و ارتباطی این آئین را مورد بررسی قرار بدهید.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
هیأت زنانه (قسمت 4)
مطالعه اجتماعی هیأت های خانگی
«زن» و «فرهنگ» به واسطه ساز و کاری که آن را شیوه خلقت زنانه می نامیم، دست در دست هم دارند. علیرغم این که در جهان مدرن،عمداً یا سهواً زن با بدن مترادف شده، قرائت های اسلامی اما اصرار دارند زن را عنصر تعالی بخش حیات بشری معرفی کنند. «مرد از دامان زن به معراج می رود» نیز بیان دیگری از همین دستگاه انسان شناختی و به تبع جامعه شناختی است.
عنصر تعالی بخشی در زن نیز تنها به امر مادری اختصاص ندارد. انسان سازی زن اگر چه از بستر خانواده آغاز می شود اما سرزمین عملیاتی او تمام جامعه است. زن نرم افزار زندگی اجتماعی است و فرهنگ این گونه با او همسایه شده.
علوم اجتماعی مدرن، تکامل جامعه را در سطح تاریخ و بر بستر زمان توضیح می دهد. اما حقیقت زندگی اجتماعی و حرکتش، صعودی و نزولی است. جامعه سعادت و شقاوت دارد و فرهنگ در برابر معیارهای ارزشی لابشرط و ساکت نیست. در مدل مطلوب جامعه اسلامی نیز، سلامت جامعه با سلامت خانواده به مثابه اجزاء آن بستگی و درهم تنیدگی قابل توجهی دارد و دقیقاً اینجاست که پای زن وسط می آید.
روضه های خانگی چرا اهمیت دارد؟ چون زن را می برد و در همان جایی که باید رسالتش را ادا کند می نشاند. برخلاف هیأت های بزرگ، رهبر روضه های خانگی زن (مادر) است. اینجا زن به مثابه یک متفکر و مصلح اجتماعی برای تربیت خانواده و بستگان خود برنامه ریزی و طراحی میکند و نبض جریان تربیتی و فرهنگی را به دست میگیرد. روضه های خانگی از همنشینی محبت اهل بیت و عنصر زنانگی عقل و قلب ها را تحت تعلیم و تربیت قرار میدهد.
روضه های خانگی چه شکلی است؟ باز هم بر خلاف هیأت های بزرگ که باید برای جزئیات مناسکی آن طراحی کرد، من معتقدم هیأت های خانگی باید در بی شکل تر و بی قالب ترین حالت ممکن باشد. باید اجازه داد که سیاست گذار فرهنگی در آن خانه یا خانواده، به فراخور شرایط تصمیم بگیرد. روضه های خانگی نه تنها باید بی شکل باشد بلکه باید بی وقت باشد و از مقیدات مناسبت ها خارج شده و از امتیاز همیشگی بودن و استمرار بهره مند شود. هیأت خانگی یک هیأت متداول که کوچک شده نیست. هیأت خانگی نحوه ی اختصاصی آن خانواده برای مواسات در مصیبت های اهل بیت است. اشتباه کردیم شکل و شمایلش دادیم. هم به آن چهره ای خشک و رسمی سوار کردیم و هم از پس اجرای آن بر نیامدیم.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
روایت های صورتی
یقه چه کسی را بگیریم؟
برای انقلاب اسلامی که با داعیه سعادت دنیوی و اخروی انسان به عرصه تمدنی پا گذاشت، واضح ترین و بدیهی ترین ایده، بازنمایش انسان هایی است که از این مجرا به مرحله تعالی رسیده اند. شهید و زندگی نامه ی او از یک سو، میتواند ظرفیت موسعی برای امر تبلیغی قرار بگیرد، و هم از سویی دیگر عالی ترین و ملموس ترین سند تربیتی (به جای مانیفست تربیتی) در عرصه مدیریت فرهنگی است. از این منظر خاطرات شهدا و روایت از نحوه زندگی ایشان می تواند سبک زندگی ساز باشد. اما گمان ما این بود که در کوران عناصر و مجراهای سبک زندگی ساز غربی میتوان جوان و نوجوان کشور را ذیل کتابهای خاطرات شهید به عنوان یک محصول فرهنگی تمیز پناه داد. لیکن بی دقتی، بلکه بی سوادی و نگاه چپ چپِ منطق بازار به عرصه روایتگری، ما را با مجموعه ای حدوداً آشفته، نامطمئن و گاهی آسیب زا از این کالای فرهنگی مواجه کرده است.
#روایت_صورتی عنوان تمیزی است برای آن قبیل از بازنمایی های غیراصولی و ضدتربیتی از زندگی نامه ی شهید که در جنبه های خصوصی و اسطوره ای (تخیلی) از او افراط میکنند. نگاه ذره بینی بر عاشقانه ها و لحظات عاطفی-زناشویی شهید اگر چه در جذب مخاطب به این عرصه بسیار موثر بوده، اما در حقیقت با دور کردن محل تقرر و ایستادن شهید، از جنبه های فرازمینی و متعالی او، ظرفیتی که خون شهید میتوانست در آبیاری یک مکتب انسان ساز ایجاد کند را هدر می دهد. هم به استناد بازخوردها و مشاهدات متعدد و هم از طریق مداقه عقلانی میتوان از عوارض اخلاقی-فرهنگی این نحوه از روایتگری صحبت کرد. اما چرا وضع چنین است؟
فرهنگ در کشور ما از متولی نداشتن، رنج می برد. هیچ دستگاه و هیچ نهادی در سطوح بالا، در حال مدیریت منسجم بخشهای مختلف فرهنگی نیست. این کتابها بی هیچ ساز و کار عامدانه ای تولید و به عرصه اجتماعی پرتاب و ول می شوند. این آثار، هیچ تکه ی مشخص و فکر شده از هیچ پازل و نقشه راهبردی ای را پر نمیکنند و در یک کلام، کارهای فرهنگی حتی در سطوح نهادی و حکومتی با منطق آتش به اختیاری انجام می شوند. بخشی از مشکل ساختاری و بخشی دیگر به نحوه عملکردها متوجه است. طبیعتاً در این ساز و کار، نظارت و آسیب شناسی به دوش عرصه عمومی-تخصصی واگذار می شود. آیا عرصه عمومی هیچ تکلیفی در این باره ندارد؟ خیر، اما عرصه عمومی نه قرار است نقشه کلان مهندسی فرهنگ را به دست بگیرد و نه می تواند. لذا تا این چاله را پر کنیم، چاهی دیگر نشست میکند.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
وقتی شیطان می رود در جلدشان!
این انگاره که جمهوری اسلامی را به مثابه یک پیکره همگون، متحد و مسلط تقریر میکند که تصمیمات و سیاست گذاری ها را در اتاق فکری همدلانه و صمیمانه اتخاذ کرده و سایر ارکان حاکمیتی بخشنامه ها رج به رج واجب الاطاعه و خود را برابر آنها مسلوب الاراده می بینند، دیدگاهی به شدت پوپولیستی، زرد و البته ساده انگارانه است. جمهوری اسلامی نه تنها در مسائل خرد و پیش پا افتاده، بلکه اگر تصمیمها را متعلق به اشخاص و جریان ها بدانیم، در سطوح کلان نیز با تکثرات و اختلافات پیچیده ای مواجه است. من با این دیدگاه مسلماً مخالفم.
اما در شرایطی که افکار عمومی مدتهاست از شرایط اقتصادی نابسامان و تبعات و سیاق تصمیم گیری های حکومتی رنجور است، و در شرایطی که تمام گزاره های دانشی و معرفتی ذیل امر سیاسی دستخورده و استحاله می شوند، و در شرایطی که رسانه ها و شبکه های اجتماعی حضور سنگینی در روزمره ی ایرانی ها دارند و در مقابل حاکمیت در مدیریت آن دخلی ندارد، تصاویر دخترها از جلد کتاب درسی حذف می شود. با این توضیح که روانشناسان گفته اند تصویر روی جلد شلوغ است! اما توضیح نمیدهند که چرا الزاماً باید دخترها را حذف کرد؟ این تصمیم نابجا و اگر نگوئیم شیادانه و تحریک آمیز ( و واقعاً چرا نگوئیم؟ ) کلیت افکار عمومی را دربرابر کلیت جمهوری اسلامی قرار میدهد. آنهم با شعارهای نه به تبعیض علیه زنان و...؛ همان نگاه نادرست و کارتونی به حاکمیت که عرض شد. نتیجه چیست؟ نتیجه این که بار دیگر در سایه تفوق امر سیاسی بر بحث های معرفتی و علمی، عرصه مباحثات نظری و مطالبات حقیقی زنان به تریبون های مجادلات سیاسی بدل میشود. این در حالیست که در سالهای اخیر همواره درصد پذیرفته شدگان دختر در کنکورهای سراسری بیش از 50 درصد بوده است و گاهی این عدد به بیش از 60 درصد هم رسیده. که اگر قرار باشد از تبعیض بگوئیم و مرثیه سرایی کنیم باید سهمی هم برای پسرها قائل شویم که هم پیش روی خود سربازی را می بینند و هم کرسی های دانشگاهی برایشان کمتر شده و هم باید برای تشکیل خانواده و تجهیز آن قدم بردارند.
القصه، به قول معروف درد را از هر طرف بخوانی درد است. هم لیچار زن ستیزی بار تمامیت جمهوری اسلامی میشود، هم طبع شاعرانه شان شروع میکند به استعاره سازی و فیلم نامه نویسی که تصویر جلد فلان کتاب نمادی است از زن ایرانی و.... و نتیجتاً طرح عالمانه بحثهای هویت و جایگاه زن را به محاق می رود. به خاطر چه؟ به خاطر تصمیم ها و بلکه حاشیه سازی ها و هزینه تراشی های نابجا.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
جامعه اربعینی👇
سال گذشته هر جا سعی کرده بودیم با زرنگ بازی و پیدا کردن دوست و فامیل عراقی جا پیدا کنیم، چیزی شبیه پاک کردن سفره از سفره سهم ما می شد. اگر خودمان بودیم و خودمان، روی هر سطح صافی تن خسته به خواب می سپردیم؛ ولی #جمعی رفتن آن هم وقتی که بیش از یک سوم گروه خانم هستند ماجرایش بسیار متفاوت است. الحمدلله بخیر گذشت و هم در کربلا و هم در نجف جوانمردی پیدا شد که انگار از قبل برای خانم های گروه ما جا نگه داشته است؛ نوش دارو قبل از مرگ سهراب. پسرهای گروه هم هر کدام یک گوشه کناری دراز می کشیدند و خستگی در میکردند.
شب اربعین پارسال، سنت شکنی کردم و تنها به زیارت رفتم. من از آن آدمهای مزخرفی هستم که باید همه چیز از عرش تا فرش برایم جور باشد تا کمی منقلب شوم (آثار گناه است دیگر) . هر تقریباً یکی دو ساعتی زوایای مختلف را امتحان میکنم ببینم کدام طرف ویو خورش بهتر است که جا خوش کنم؛ از بی توفیقی باز هم اگر بگویم، من هر چه شعر و بیت و مصرع که حفظ میکنم، تا سلام اول را می دهم فراموشم می شود. هر چند این یکی دو سال آخر شیوه های حمل قاچاقی موبایل و هندزفری کمی به جبران آمده ولی هنوز بدقلق و نچسبم. داشتم میگفتم، سال گذشته شب اربعین وارد حرم شدم. دسته ها می آمدند و می رفتند و قسمت ما هم دسته های ایرانی شد. دسته هایی ایرانی هم که متخصص بر هم زدن تمرکز. وارد حرم شدم، در سراشیبی ( ِگودال ) آرام و نوک پنجه می رفتم که از کنار، دسته بچه های شهرک غرب وارد شد و چون راه دسته ها بازتر است، راحت تر جلو رفت. اربعین رفته ها دیده اند که دور دسته ها طناب می کشند و محدوده دسته را حفظ میکنند. خانم ها هم معمولاً در انتهای حریم دسته حرکت میکنند. آن شب جلویی های دسته عجله کردند و پیش رفتند و طناب مدام کشیده می شد و محدوده ای که برای خانم ها حایل شده بود تنگ و تنگ تر می شد و بیم آن می رفت که خانم در فشار طناب دچار آسیب شوند. ده پانزده جوان که نزدیک تر بودیم، وارد حلقه شدیم و تلاش کردیم به کمک سه چهار جوان خادم آن دسته، طناب را نگه داریم ... این بار من بی مقدمه منقلب شدم، آن بیست دقیقه یا نیم ساعتی که دست هایمان هم داشت مثل پاهایمان زخم می شد هر چه شعر حفظ کرده بوده یادم آمد و خلاصه حالی شد... این اتفاق (هیچ چیز اتفاقی نیست) و استعاره هایش از روضه های عاشورا به کنار، اما امروز به این فکر میکنم، که حقیقتاً نحوه تعامل نقش های اجتماعی زنان و مردان، تمثال جذاب، درست و دقیقش همین جامعه ی اربعینی است. اربعین یک برش چند روزه از آن چیزی است که همیشه باید باشد. من «الرجال قوامون علی النساء» را این طور می فهمم. در خدمت بودنِ مردها برای زنها. این مراقبت تلقی #صغارت گونه برای زنان به همراه نمی آورد، بلکه این، نحوه برخورد با وجودی که گرانبهایی و ظرافت خاصی دارد را توضیح میدهد. تقسیم کار و توزیع نقش ها و اصلاً ولایت در مقیاس خانواده نیز چنین است، اگر خواسته باشیم بدبینانه همه چیز را با #پدرسالاری بازتعریف کنیم، صحنه این بازی را که مبتنی بر نظام تکوین زن و مرد است را به هم زده ایم. این سازوکار نه نقص و سپس انقیاد زنان است، نه مردها را مورد اهانت قرار میدهد. خوب نگاه کنیم!
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
هنرمند به مدد، ذوق و قریحه اش هم در بازنگری و هم در بازنمایی عالم واقع با دیگران متمایز است. ظرائف و لطائف و زیبایی های عالم وجود که غالباً از دیدرس و ادارک غیرهنرمند مغفول می ماند، نزد هنرمند واجد وصفی وجدآور و اختصاصی است. هنر بر سپهر خیال آمد و شد دارد و میهمان قوه متخیله آدمی است و از این طریق احساسات وی را بر می انگیزاند.
اما محصور دانستن هنرمند به ساحت خیال و عاطفه و سازمان دادن یک دستگاه ارزشی منحصر بفرد برای او، او را لابشرط از اتخاذ نسبتی با حق و حقیقت میکند. حق از جهتی که حق است زیباست و زیبایی از آن حیث که حق را نمایان میکند دلالت زیبایی شناسانه می یابد. انفکاک ساحت هنری هنرمند از ساحت های معرفتی و هستی شناسانه ی او و کنشهایش، حکماً به تباین ساحت هنر و ساحت حقیقت می انجامد. لیکن هنر یک جهان نیست، بلکه یک زبان و یک طریق است.
عالم واقع از آن جهت که مشتمل بر تقابل و کشاکش عینی حق و باطل است، پس نه هنر و نه هنرمند را گریزی از تعلق به یکی به ضد دیگری نیست. هنر چنانچه آئینه تمام نمای حق قرار بگیرد و خود را مصروف بسط و توسعه آن کند الهی است و در غیر این اتصاف هنر و هنرمند به اوصافی نظیر اصیل، ملی، فاخر و ... نمیتواند چندان چهره هنر ِبی تفاوت به زیبایی های حق را تطهیر و او را از ورطه داوری ارزشی مصون کند. البته هنر متعالی، الهی یا هنر دینی به معنای ارائه تصویری عور و عریان و بی ظرافتمندی از حق و معارف الهی نیست. چنانچه هنر دینی و انقلابی نیز مستلزم به کارگیری نمادها و الفاظ و مفاهیم بی پیرایه دینی و انقلابی نیست. این جهان بینی لاجرم دو جبهه را پیش روی ساحت هنر قرار میدهد: حق یا باطل.
مرحوم شجریان اگرچه تلاش میکرد بین موسیقی و ابتذال در موسیقی مرز بندی کند، اما غالباً نسبت به زیبایی های انقلاب اسلامی به مثابه جریان احیای حاکمیت الهی و بسط دهنده روح توحید، کور و بی تفاوت بوده (من دارم به چیزی فراتر از مصاحبه با رسانه های معاند اشاره میکنم) و گاه نیز این جریان را که مستکبران عالم برای هدم آن لحظه ای معطل نبوده اند رها و در اردوگاه مقابل غش کرده است. لذا باید شجریان را در جای خود قرار بدهیم و در ترسیم اندازه و شأن او گرفتار روشنفکرنمایی و خجالت نشویم.