eitaa logo
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
1.5هزار دنبال‌کننده
682 عکس
88 ویدیو
14 فایل
دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی پژوهشگر مطالعات جنسیت و جامعه @Mahdi_takalloo کانال‌ها و صفحات من⬇️ https://zil.ink/mimte
مشاهده در ایتا
دانلود
هیات زنانه (قسمت ۳) تماشاگری یا عزاداری؟ همزمان وقتی مردها در هیأت و در خلال عزاداری در حال مشارکت در یک کنش جمعی هستند که از یک سوی عبادی و سلوکی ست و از سویی دیگری سیاسی و اجتماعی، زنان گویی در کنار نشسته اند و با مشارکتی حداقلی مترصد تخاطبی احتمالی هستند تا فرصتی پیش آمده و احیاناً بخشی از برنامه بر مدار آنها هم بگردد و توشه ای بردارند. در جوامع شهری تر زنان در برزخی از آئین ها و سنت ها قرار گرفته اند که نه این را دارند نه آن. نه دستشان به شیوه های عزاداری سنتی آن گونه که هنوز در خرده فرهنگ ها و در برخی مناطق جریان دارد می رسد، نه میتوانند مانند مردان در یک فعالیت پورشور، طولانی مدت و به قول خانم صادقی بدنمند حضور پیدا کنند. زنها در عزاداری این جوامع سوم شخص جمع هستند، می بینند و می شوند و نهایتاً خوشه چینی میکنند. علیرغم این که حضور زنان به لحاظ کمی در هیأتها به ویژه هیأت های موفق محلی بیشتر از مردان است، فقدان رسوم و آداب عزاداری زنانه آنها را به انزوا و خلوت در میان جمع مجبور کرده است. فرهنگ عاشورا به رغم این که یک روی سکه اش حضور فعالانه زنان است، لیکن در عزاداری رایج جوامع شهری، زنان فرودست، نظاره گر و درجه دوم هستند. در برخی هیأت ها که مردها متولی امر خادمی و تصدی گری امور در قسمت خواهران شده اند این وضع رقت انگیزتر است. اگر چه زنان در قبال این وضعیت یا خو گرفته و اساسا کناره گیری کرده اند، اما ما داریم ظرفیتی مهمی را از کف میدهیم. زنان، در غیاب هیأت زنانه و یا هیأت برای زنان، از مهم ترین و دم دستی ترین ایده ی مشارکت و کنش اجتماعی محروم شده اند. زنان به ویژه زنان خانه دار، در این شرایط خود را عضوی از یک گروه اجتماعی ورای خانواده و متشکل از دیگرانِ خود نمی بیند و به تبع اگر بستر دیگری هم نباشد در او چیزی تحت عنوان هویت اجتماعی و فرهنگی شکل نمیگیرد. با این که هیأت تشکلی سیاسی است، و این گونه سیاسی بودن را از زنها ستانده ایم. چه کنیم؟ باید هیأت هایی زنانه برای زنان داشته باشیم. این که کیفیت و جزئیات آن چگونه است را باید در مباحثه و تضارب آراء جست و جو کرد و من از تعجیل بیزارم اما نتیجه هر چه که باشد باید این را شروع کرد و به عنصر تدریج و زمانمندی در امر فرهنگ ایمان آورد. تکلمه: آیا هیأت های خانگی این خلأ را پر نمیکند؟ من اگر چه برای زنان اولویت اول را با هیأت های خانگی و خانوادگی میدانم اما کارکرد هیأت ها و اجتماعات عزاداری زنانه ی بزرگتر چیز دیگری ست که خواهم نوشت. پ.ن: تصویر مربوط به عزاداری زنان قبیله بنی اسد که تمام حرم امام حسین (ع) در سیزده محرم هر سال برای آنان قرق می شود. ابعاد فردی، اجتماعی و ارتباطی این آئین را مورد بررسی قرار بدهید.
هیأت زنانه (قسمت 4) مطالعه اجتماعی هیأت های خانگی «زن» و «فرهنگ» به واسطه ساز و کاری که آن را شیوه خلقت زنانه می نامیم، دست در دست هم دارند. علیرغم این که در جهان مدرن،عمداً یا سهواً زن با بدن مترادف شده، قرائت های اسلامی اما اصرار دارند زن را عنصر تعالی بخش حیات بشری معرفی کنند. «مرد از دامان زن به معراج می رود» نیز بیان دیگری از همین دستگاه انسان شناختی و به تبع جامعه شناختی است. عنصر تعالی بخشی در زن نیز تنها به امر مادری اختصاص ندارد. انسان سازی زن اگر چه از بستر خانواده آغاز می شود اما سرزمین عملیاتی او تمام جامعه است. زن نرم افزار زندگی اجتماعی است و فرهنگ این گونه با او همسایه شده. علوم اجتماعی مدرن، تکامل جامعه را در سطح تاریخ و بر بستر زمان توضیح می دهد. اما حقیقت زندگی اجتماعی و حرکتش، صعودی و نزولی است. جامعه سعادت و شقاوت دارد و فرهنگ در برابر معیارهای ارزشی لابشرط و ساکت نیست. در مدل مطلوب جامعه اسلامی نیز، سلامت جامعه با سلامت خانواده به مثابه اجزاء آن بستگی و درهم تنیدگی قابل توجهی دارد و دقیقاً اینجاست که پای زن وسط می آید. روضه های خانگی چرا اهمیت دارد؟ چون زن را می برد و در همان جایی که باید رسالتش را ادا کند می نشاند. برخلاف هیأت های بزرگ، رهبر روضه های خانگی زن (مادر) است. اینجا زن به مثابه یک متفکر و مصلح اجتماعی برای تربیت خانواده و بستگان خود برنامه ریزی و طراحی میکند و نبض جریان تربیتی و فرهنگی را به دست میگیرد. روضه های خانگی از همنشینی محبت اهل بیت و عنصر زنانگی عقل و قلب ها را تحت تعلیم و تربیت قرار میدهد. روضه های خانگی چه شکلی است؟ باز هم بر خلاف هیأت های بزرگ که باید برای جزئیات مناسکی آن طراحی کرد، من معتقدم هیأت های خانگی باید در بی شکل تر و بی قالب ترین حالت ممکن باشد. باید اجازه داد که سیاست گذار فرهنگی در آن خانه یا خانواده، به فراخور شرایط تصمیم بگیرد. روضه های خانگی نه تنها باید بی شکل باشد بلکه باید بی وقت باشد و از مقیدات مناسبت ها خارج شده و از امتیاز همیشگی بودن و استمرار بهره مند شود. هیأت خانگی یک هیأت متداول که کوچک شده نیست. هیأت خانگی نحوه ی اختصاصی آن خانواده برای مواسات در مصیبت های اهل بیت است. اشتباه کردیم شکل و شمایلش دادیم. هم به آن چهره ای خشک و رسمی سوار کردیم و هم از پس اجرای آن بر نیامدیم.
روایت های صورتی یقه چه کسی را بگیریم؟ برای انقلاب اسلامی که با داعیه سعادت دنیوی و اخروی انسان به عرصه تمدنی پا گذاشت، واضح ترین و بدیهی ترین ایده، بازنمایش انسان هایی است که از این مجرا به مرحله تعالی رسیده اند. شهید و زندگی نامه ی او از یک سو، میتواند ظرفیت موسعی برای امر تبلیغی قرار بگیرد، و هم از سویی دیگر عالی ترین و ملموس ترین سند تربیتی (به جای مانیفست تربیتی) در عرصه مدیریت فرهنگی است. از این منظر خاطرات شهدا و روایت از نحوه زندگی ایشان می تواند سبک زندگی ساز باشد. اما گمان ما این بود که در کوران عناصر و مجراهای سبک زندگی ساز غربی میتوان جوان و نوجوان کشور را ذیل کتابهای خاطرات شهید به عنوان یک محصول فرهنگی تمیز پناه داد. لیکن بی دقتی، بلکه بی سوادی و نگاه چپ چپِ منطق بازار به عرصه روایتگری، ما را با مجموعه ای حدوداً آشفته، نامطمئن و گاهی آسیب زا از این کالای فرهنگی مواجه کرده است. عنوان تمیزی است برای آن قبیل از بازنمایی های غیراصولی و ضدتربیتی از زندگی نامه ی شهید که در جنبه های خصوصی و اسطوره ای (تخیلی) از او افراط میکنند. نگاه ذره بینی بر عاشقانه ها و لحظات عاطفی-زناشویی شهید اگر چه در جذب مخاطب به این عرصه بسیار موثر بوده، اما در حقیقت با دور کردن محل تقرر و ایستادن شهید، از جنبه های فرازمینی و متعالی او، ظرفیتی که خون شهید میتوانست در آبیاری یک مکتب انسان ساز ایجاد کند را هدر می دهد. هم به استناد بازخوردها و مشاهدات متعدد و هم از طریق مداقه عقلانی میتوان از عوارض اخلاقی-فرهنگی این نحوه از روایتگری صحبت کرد. اما چرا وضع چنین است؟ فرهنگ در کشور ما از متولی نداشتن، رنج می برد. هیچ دستگاه و هیچ نهادی در سطوح بالا، در حال مدیریت منسجم بخشهای مختلف فرهنگی نیست. این کتابها بی هیچ ساز و کار عامدانه ای تولید و به عرصه اجتماعی پرتاب و ول می شوند. این آثار، هیچ تکه ی مشخص و فکر شده از هیچ پازل و نقشه راهبردی ای را پر نمیکنند و در یک کلام، کارهای فرهنگی حتی در سطوح نهادی و حکومتی با منطق آتش به اختیاری انجام می شوند. بخشی از مشکل ساختاری و بخشی دیگر به نحوه عملکردها متوجه است. طبیعتاً در این ساز و کار، نظارت و آسیب شناسی به دوش عرصه عمومی-تخصصی واگذار می شود. آیا عرصه عمومی هیچ تکلیفی در این باره ندارد؟ خیر، اما عرصه عمومی نه قرار است نقشه کلان مهندسی فرهنگ را به دست بگیرد و نه می تواند. لذا تا این چاله را پر کنیم، چاهی دیگر نشست میکند.
وقتی شیطان می رود در جلدشان! این انگاره که جمهوری اسلامی را به مثابه یک پیکره همگون، متحد و مسلط تقریر میکند که تصمیمات و سیاست گذاری ها را در اتاق فکری همدلانه و صمیمانه اتخاذ کرده و سایر ارکان حاکمیتی بخشنامه ها رج به رج واجب الاطاعه و خود را برابر آنها مسلوب الاراده می بینند، دیدگاهی به شدت پوپولیستی، زرد و البته ساده انگارانه است. جمهوری اسلامی نه تنها در مسائل خرد و پیش پا افتاده، بلکه اگر تصمیمها را متعلق به اشخاص و جریان ها بدانیم، در سطوح کلان نیز با تکثرات و اختلافات پیچیده ای مواجه است. من با این دیدگاه مسلماً مخالفم. اما در شرایطی که افکار عمومی مدتهاست از شرایط اقتصادی نابسامان و تبعات و سیاق تصمیم گیری های حکومتی رنجور است، و در شرایطی که تمام گزاره های دانشی و معرفتی ذیل امر سیاسی دستخورده و استحاله می شوند، و در شرایطی که رسانه ها و شبکه های اجتماعی حضور سنگینی در روزمره ی ایرانی ها دارند و در مقابل حاکمیت در مدیریت آن دخلی ندارد، تصاویر دخترها از جلد کتاب درسی حذف می شود. با این توضیح که روانشناسان گفته اند تصویر روی جلد شلوغ است! اما توضیح نمیدهند که چرا الزاماً باید دخترها را حذف کرد؟ این تصمیم نابجا و اگر نگوئیم شیادانه و تحریک آمیز ( و واقعاً چرا نگوئیم؟ ) کلیت افکار عمومی را دربرابر کلیت جمهوری اسلامی قرار میدهد. آنهم با شعارهای نه به تبعیض علیه زنان و...؛ همان نگاه نادرست و کارتونی به حاکمیت که عرض شد. نتیجه چیست؟ نتیجه این که بار دیگر در سایه تفوق امر سیاسی بر بحث های معرفتی و علمی، عرصه مباحثات نظری و مطالبات حقیقی زنان به تریبون های مجادلات سیاسی بدل میشود. این در حالیست که در سالهای اخیر همواره درصد پذیرفته شدگان دختر در کنکورهای سراسری بیش از 50 درصد بوده است و گاهی این عدد به بیش از 60 درصد هم رسیده. که اگر قرار باشد از تبعیض بگوئیم و مرثیه سرایی کنیم باید سهمی هم برای پسرها قائل شویم که هم پیش روی خود سربازی را می بینند و هم کرسی های دانشگاهی برایشان کمتر شده و هم باید برای تشکیل خانواده و تجهیز آن قدم بردارند. القصه، به قول معروف درد را از هر طرف بخوانی درد است. هم لیچار زن ستیزی بار تمامیت جمهوری اسلامی میشود، هم طبع شاعرانه شان شروع میکند به استعاره سازی و فیلم نامه نویسی که تصویر جلد فلان کتاب نمادی است از زن ایرانی و.... و نتیجتاً طرح عالمانه بحثهای هویت و جایگاه زن را به محاق می رود. به خاطر چه؟ به خاطر تصمیم ها و بلکه حاشیه سازی ها و هزینه تراشی های نابجا.
جامعه اربعینی👇
سال گذشته هر جا سعی کرده بودیم با زرنگ بازی و پیدا کردن دوست و فامیل عراقی جا پیدا کنیم، چیزی شبیه پاک کردن سفره از سفره سهم ما می شد. اگر خودمان بودیم و خودمان، روی هر سطح صافی تن خسته به خواب می سپردیم؛ ولی رفتن آن هم وقتی که بیش از یک سوم گروه خانم هستند ماجرایش بسیار متفاوت است. الحمدلله بخیر گذشت و هم در کربلا و هم در نجف جوانمردی پیدا شد که انگار از قبل برای خانم های گروه ما جا نگه داشته است؛ نوش دارو قبل از مرگ سهراب. پسرهای گروه هم هر کدام یک گوشه کناری دراز می کشیدند و خستگی در میکردند. شب اربعین پارسال، سنت شکنی کردم و تنها به زیارت رفتم. من از آن آدمهای مزخرفی هستم که باید همه چیز از عرش تا فرش برایم جور باشد تا کمی منقلب شوم (آثار گناه است دیگر) . هر تقریباً یکی دو ساعتی زوایای مختلف را امتحان میکنم ببینم کدام طرف ویو خورش بهتر است که جا خوش کنم؛ از بی توفیقی باز هم اگر بگویم، من هر چه شعر و بیت و مصرع که حفظ میکنم، تا سلام اول را می دهم فراموشم می شود. هر چند این یکی دو سال آخر شیوه های حمل قاچاقی موبایل و هندزفری کمی به جبران آمده ولی هنوز بدقلق و نچسبم. داشتم میگفتم، سال گذشته شب اربعین وارد حرم شدم. دسته ها می آمدند و می رفتند و قسمت ما هم دسته های ایرانی شد. دسته هایی ایرانی هم که متخصص بر هم زدن تمرکز. وارد حرم شدم، در سراشیبی ( ِگودال ) آرام و نوک پنجه می رفتم که از کنار، دسته بچه های شهرک غرب وارد شد و چون راه دسته ها بازتر است، راحت تر جلو رفت. اربعین رفته ها دیده اند که دور دسته ها طناب می کشند و محدوده دسته را حفظ میکنند. خانم ها هم معمولاً در انتهای حریم دسته حرکت میکنند. آن شب جلویی های دسته عجله کردند و پیش رفتند و طناب مدام کشیده می شد و محدوده ای که برای خانم ها حایل شده بود تنگ و تنگ تر می شد و بیم آن می رفت که خانم در فشار طناب دچار آسیب شوند. ده پانزده جوان که نزدیک تر بودیم، وارد حلقه شدیم و تلاش کردیم به کمک سه چهار جوان خادم آن دسته، طناب را نگه داریم ... این بار من بی مقدمه منقلب شدم، آن بیست دقیقه یا نیم ساعتی که دست هایمان هم داشت مثل پاهایمان زخم می شد هر چه شعر حفظ کرده بوده یادم آمد و خلاصه حالی شد... این اتفاق (هیچ چیز اتفاقی نیست) و استعاره هایش از روضه های عاشورا به کنار، اما امروز به این فکر میکنم، که حقیقتاً نحوه تعامل نقش های اجتماعی زنان و مردان، تمثال جذاب، درست و دقیقش همین جامعه ی اربعینی است. اربعین یک برش چند روزه از آن چیزی است که همیشه باید باشد. من «الرجال قوامون علی النساء» را این طور می فهمم. در خدمت بودنِ مردها برای زنها. این مراقبت تلقی گونه برای زنان به همراه نمی آورد، بلکه این، نحوه برخورد با وجودی که گرانبهایی و ظرافت خاصی دارد را توضیح میدهد. تقسیم کار و توزیع نقش ها و اصلاً ولایت در مقیاس خانواده نیز چنین است، اگر خواسته باشیم بدبینانه همه چیز را با بازتعریف کنیم، صحنه این بازی را که مبتنی بر نظام تکوین زن و مرد است را به هم زده ایم. این سازوکار نه نقص و سپس انقیاد زنان است، نه مردها را مورد اهانت قرار میدهد. خوب نگاه کنیم!
هنرمند به مدد، ذوق و قریحه اش هم در بازنگری و هم در بازنمایی عالم واقع با دیگران متمایز است. ظرائف و لطائف و زیبایی های عالم وجود که غالباً از دیدرس و ادارک غیرهنرمند مغفول می ماند، نزد هنرمند واجد وصفی وجدآور و اختصاصی است. هنر بر سپهر خیال آمد و شد دارد و میهمان قوه متخیله آدمی است و از این طریق احساسات وی را بر می انگیزاند. اما محصور دانستن هنرمند به ساحت خیال و عاطفه و سازمان دادن یک دستگاه ارزشی منحصر بفرد برای او، او را لابشرط از اتخاذ نسبتی با حق و حقیقت میکند. حق از جهتی که حق است زیباست و زیبایی از آن حیث که حق را نمایان میکند دلالت زیبایی شناسانه می یابد. انفکاک ساحت هنری هنرمند از ساحت های معرفتی و هستی شناسانه ی او و کنشهایش، حکماً به تباین ساحت هنر و ساحت حقیقت می انجامد. لیکن هنر یک جهان نیست، بلکه یک زبان و یک طریق است. عالم واقع از آن جهت که مشتمل بر تقابل و کشاکش عینی حق و باطل است، پس نه هنر و نه هنرمند را گریزی از تعلق به یکی به ضد دیگری نیست. هنر چنانچه آئینه تمام نمای حق قرار بگیرد و خود را مصروف بسط و توسعه آن کند الهی است و در غیر این اتصاف هنر و هنرمند به اوصافی نظیر اصیل، ملی، فاخر و ... نمیتواند چندان چهره هنر ِبی تفاوت به زیبایی های حق را تطهیر و او را از ورطه داوری ارزشی مصون کند. البته هنر متعالی، الهی یا هنر دینی به معنای ارائه تصویری عور و عریان و بی ظرافتمندی از حق و معارف الهی نیست. چنانچه هنر دینی و انقلابی نیز مستلزم به کارگیری نمادها و الفاظ و مفاهیم بی پیرایه دینی و انقلابی نیست. این جهان بینی لاجرم دو جبهه را پیش روی ساحت هنر قرار میدهد: حق یا باطل. مرحوم شجریان اگرچه تلاش میکرد بین موسیقی و ابتذال در موسیقی مرز بندی کند، اما غالباً نسبت به زیبایی های انقلاب اسلامی به مثابه جریان احیای حاکمیت الهی و بسط دهنده روح توحید، کور و بی تفاوت بوده (من دارم به چیزی فراتر از مصاحبه با رسانه های معاند اشاره میکنم) و گاه نیز این جریان را که مستکبران عالم برای هدم آن لحظه ای معطل نبوده اند رها و در اردوگاه مقابل غش کرده است. لذا باید شجریان را در جای خود قرار بدهیم و در ترسیم اندازه و شأن او گرفتار روشنفکرنمایی و خجالت نشویم.
یک از دو : ماهیت شغل هدف غایی و کمالی از امر اشتغال بهره وری مادی در ابعاد فردی یا خانوادگی نیست، بلکه اهداف اقتصادی از کار، به مثابه ی عمل و فعالیتی اجتماعی در مرتبه ی ثانوی قرار می‌گیرد. ما به ویژه آن هنگام که از اشتغال زنان طرحی به میان می اندازیم باید تلاش کنیم از نگرش های سودگرایانه یا خودگرایانه ی فرهنگ مدرن که تا بیخ گوش ما آمده فاصله گرفته و از قرائت های تجددمالی شده و سکولار بیگانه و عاری شویم. غایت از کار آنگونه که در پایگاه معرفتی اسلام، وجهی معنوی و عبادی یافته در رفع نیازهای جامعه (ی اسلامی)، توسعه و پیشبرد اهداف آن است؛ در غیر این صورت تنها می‌توان تنها به ستایش جنبه ها و فواید اخلاقی آن بسنده نمود. چه بسا فعالیت و یا (در این تعریف) شغلی برونداد اقتصادی مستقیمی نصیب نداشته، لیکن کارکرد عینی آن رفع ضرورت و نیازی از جامعه اسلامی باشد و به حسب همین کارکرد ضرورت و اصالت یابد. از این منظر، هم می‌توان مشاغل و کارها را در یک نظام ارزشی حقیقی رتبه‌بندی نمود و هم می‌توان تفاوت های طبیعی زن و مرد را به ساحت کنش اجتماعی اشراب کرد. برخلاف مردها، فراگیری و اشتغال به فنون و حرفه ها (بی آن که فضیلت و رجحان ذاتی داشته باشد) از زنان مطالبه نشده و حضور زن در این عرصه (با تبصره‌هایی) متضمن منت‌گذاری اوست. لذا کنش اجتماعی و تکلیفِ (مأموریتِ) اجتماعیِ زن منحصر در اشتغال و شاغل بودن در معنای مدرن و رایج آن نیست و اعم از آن است. زن می‌تواند در تمام عمر، کنشگر اجتماعی بوده و از این رهگذر تکلیف و وظیفه دینی و اجتماعی خود را محقق سازد، قطع نظر از این که او در ادبیات عرفی، شاغل تلقی شود. دو از دو: ملاحظات معاصرسازی حضرت زهرا(س) به تعبیر حضرت امام اگر حضرت زهرا (س) مرد بود عهده‌دار رسالت و مسئولیت نبوت هم واقع می شد؛ معاصرسازی نظام شخصیتی و جنبه های اجتماعی زندگی حضرت زهرا‌(س) مستلزم حراست از نقشه کلان زندگی ایشان است. در بیان دیگر، به منظور اخذ مبانی و الگوگیری از ایشان باید حرکتی از کل به جزء داشت. جزئیات زندگی حضرت اگر ناظر به کلیاتش فهم نشود، چهره واحد و منسجمی از زندگی ایشان به دست نمی‌دهد و در این تقریر، چیزی باقی نمی ماند مگر تعدادی کارِ خوب پراکنده ، منفرد و بی ربط. لیکن گاهی این نسخه تام حقیقت انسانی به یک زن صرفاً خوب، معنوی و روشنفکر تقلیل داده شده و سوژگی سیاسی و کنشگری مجاهدانه و مبارزانه او در جهت بسط اهداف نبوت و جریان هدایت که نخ تسبیح تمام عرصه‌های زندگیِ اوست و سراسر شاکله‌ی هویتی و شخصیتی او را پر می‌کند، به اشتغال و کارآفرینی و تدریس در کنار خصال و صفات پسندیده ای فروکاهیده می شود. حال آنکه لحظه‌ای از زندگی حضرت زهرا (س) از التزام به رفع نیازهای پیامبر اکرم (ص) و امیرالمومنین (ع) به عنوان ولی و امام به هر نحو ممکن تهی نبوده است. این همان ظاهرنگری است که معانی موجود در کنش ها را نفهمیده و حضرت سجاد‌(ع) را از یک شخصیت سیاسی به یک شخصیت معنوی منفعل، غیرسیاسی و بی مسئولیت تنزل می‌دهد. جزئیات رفتاری حضرت زهرا (س) در نسبت با نظام کلان آرمان‌های او که همانا توسعه جریان حاکمیت الهی است تقرر یافته و تمام کنش های اجتماعی ایشان (از قبیل مدیریت فدک) دائرمدار و به منظور تحقق اهداف نبوی بوده است؛ همان اهدافی که بواسطه آنها به شهادت رسانیده شد.
همه چیز در بیرون است.pdf
176.6K
در مورد معنای حقیقی کار، خانه داری و سوئیت هوم ها
009. چرا زندگی زنان سخت است؟.pdf
98.4K
سنتی های می گویند زن بنشیند کنج خانه، مدرن ها میگویند از خانه خود را رهایی دهد و ها می‌گوید هر دو را با هم جمع کند... و هر سه، زندگی زنان را با رنج‌ در می آمیزند.. بخوانید
علیه تقلیل و تحریف در مورد حضرت زهرا (س) چپ مذهبی در مفهوم‌پردازی شخصیت حضرت زهرا (س) طرحی قهرمان‌سالارانه به دست میدهد. زنی که جوهره انقلابی شخصیت اش، الهیات صغارت را ذیل نظم پدرسالار برنتافته و علیه جریان قدرت و استیلا شوریده است. از منظر مذکور، فاطمه زهرا (س) یک قهرمان خرق عادت کرده است که زنانگی اش را سرِ دست گرفته و زنانه به ستیز استبداد رفته است. «خطبه فدکیه» اگر چه در ادبیات ایشان، نوعی رمزگان قیام است اما این قیام، نه لزوما یک قیام به معنایی الهی، بلکه یک شورش زمینی و سکولار است. و طبیعتاً این قهرمان را میتوان در زمره‌ی سایر قهرمانهای تاریخ بشریت مقوله بندی کرد. این شخصیت اگرچه کاریزماتیک و منحصر به فرد است اما لزوماً آسمانی نیست. در این روایت، نیازی به رسول و امام بودن پدر و همسر او نیست. حتی اگر از نیمی از «خطبه فدکیه» ی او هم چشم پوشی کنیم به جایی برنمی‌خورد. در تقریر عرفی - زمینی از حضرت، وجوه توحیدی و ولایی مبارزه او که روح تمامی لحظات و مبارزات او را اشباع می‌کند، نادیده گرفته می‌شود و حتی می‌توان از ترجمه «طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ» در خطبه فدکیه هم صرف‌نظر کرد. پس ما اینجا با یک تقلیل مواجه نیستیم. مسئله این نیست که چپ مذهبی در برابر برخی ابعاد زندگی حضرت سکوت کرده، بلکه ابعادی که اینجا مغفول مانده آن‌قدر در طرح شخصیت ایشان اصیل و محوری است که بی تفسیر آن، در حقیقت سیمای حضرت زهرا (س) را تحریف کرده‌ایم. در نهایت طبیعی است که قیام فاطمی که الهام و مانیفست انقلاب اسلامی را تشکیل می‌دهد، با ژستی عدالت‌خواهانه سر از مقابله و تضاد با آن در بیاورد! متأثر از همین الهیات چپ، وقتی فعالان مذهبی حوزه زنان در مقام تفسیر شخصیت حضرت زهرا (س) قرار می‌گیرند، خانه‌داری و مادری او را در برابر کنشگری اجتماعی او قرار داده و به هیچ می‌انگارند. برای نقش‌آفرینی اجتماعی حضرت زهرا (س) قصیده‌سرایی می‌شود و زنی که متن یک‌خانه است و خانه‌اش را مهبط وحی و قرارگاه جریان هدایت قرار داده مسکوت می‌ماند. متوجه نیستند که خانه در این مفهوم بریده از اجتماع نیست و دست‌کم در اینجا باید از دوگانه‌ی حوزه خصوصی و حوزه عمومی رایج در ادبیات فمینیستی عبور کرد. ظریف اینکه، خانه‌داری شست‌وشو و مادری بچه‌داری نیست، خانه‌داری نه‌تنها کسر شأن حضرت نیست که باید اشاره کرد که حضرت زهرا (س) خانه‌داری و مادری را نیز به حد اعلی آن رساند. همان گونه که جان و مال و کنشگری حضرت وقف مسائل سیاسی و اجتماعی ولایت شد، خانه و خانه‌داری و مادری و همسری او نیز لحظه‌ای از این نوع مبارزه توحیدی خالی نماند. این هم تقلیلی دیگر. هیئتی‌ها در برقراری نسبت با حضرت زهرا (س) به نسبت‌های عاطفی و شوقی بسنده می‌کنند و به ساحت‌های اندیشه‌ای و سیاسی زندگانی حضرت چنگ نمی‌زنند و متوجه نیستند که گریه‌های حضرت زهرا (ع) نیز خودش نوعی مبارزه سیاسی در مقابل طاغوت بوده است. در مقابل اصحاب علوم‌انسانی هم رابطه عاطفی شیعه را با پرداخت فکری و اندیشه‌ای به زندگی اهل‌بیت (ع) منافی می‌دانند. رابطه عاطفی و قلبی را که یک حقیقت قابل‌توجه در متن تشیع است نفی کرده و دعوت به اندیشه می‌کنند. متوجه نیستند که آنچه مقابل عقلانیت قرار می‌گیرد جهالت است نه عاطفه و محبت؛ یعنی هرقدر در شخصیت فاطمه (س) می‌اندیشی در همان حال باید محبت و علقه جریان ولایت نیز در دل تثبیت شود. ما با ملغمه‌ای از تقلیل مواجهیم! هر کس از ظن خود شخصیت حضرت زهرا (س) را به چیزی که برایش موضوعیت دارد فرو می‌کاهد. در نهایت نیز، حتی آنهایی که می‌خواهند تصویری جامع از هویت ایشان به دست بدهند، وجودی چندپاره، ناهمگون و بدون یک نخ تسبیح وحدت‌بخش ارائه می‌کنند. شاید گرفتاری ما از همین ناحیه باشد، پس همان بهتر که ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم.
دومینوی اختلال
این سال‌ها مدیریت اقتصادی خانواده با مشکلاتی همراه شده است، برای مواجهه با این مشکل رویکردهای گوناگونی پیش روی ماست. ما هم می‌توانیم برای مشکلات اقتصادی چاره کنیم و هم می‌توانیم آن را همین‌گونه که هست پذیرفته و با آن کنار بیاییم، اما در عوض، برای آن‌که هم فشار کمتری متوجه مردان شده و هم چرخ اقتصاد مملکت بچرخد زنان را مجبور کنیم که همپای همسرانشان کار کنند و برای یک لقمه نان بدوند. برای مسائل جنسی هم همین‌طور، ما هم می‌توانیم برای مدیریت تب فحشا در جامعه برنامه‌ریزی کنیم و هم می‌توانیم آن را آن‌گونه که هست بپذیریم و تنها سعی کنیم برای جلوگیری از آسیب‌های پیش رو، لوازم پیشگیری را کف خیابان‌ها گلریزان کنیم و یا برای عادی و تسهیل شدن سقط جنین قدم برداریم. ما هم می‌توانیم مقدمات و ملزومات ازدواج جوانان را فراهم کنیم و هم می‌توانیم جامعه را با افزایش میانگین سن ازدواج سازگاری داده و در عوض به الگوهای هم‌باشی تن بدهیم! به همین ترتیب به جای آن که از گورخواب‌ها محرومیت زدایی کرده، می‌توانیم آنها را عقیم کنیم! به نظر می‌رسد ما در جنبش‌های اصلاح‌گر، برنامه‌ریز و سیاست‌گذار، با دومینوی اختلال مواجهیم؛ اختلال اول رفع نمی‌شود مگر این‌که اختلالی دیگر گریبان ما را بگیرد و این‌گونه، جامعه‌ی دچار اختلال همواره چشمش را در ازای اصلاح ابرو از دست خواهد داد! سرانجام حرکت عمومی بشریت از دو مقصد خارج نیست: یا پشت‌پازدن به وضعیت طبیعی – فطری انسان و یا بازگشت متواضعانه به آن. این دوگانه، یک تفاوت عمده میان روش شناسی دیدگاه‌های اسلامی و فمینیستی را در حوزه مسائل زنان و خانواده آشکار می‌سازد. فمینیسم، خصوصاً در فمینیسم جدید، صراحتاً هیچ‌گونه طبیعت و الگوی ذاتی را که مبنای سیاست‌گذاری و عمل فردی و اجتماعی قرار بگیرد بر نمی‌تابد. آن‌ها تمامی الگوها و ساختارها را به فرهنگ و تاریخ حواله می‌دهند و وضع موجود را محصول دست انسان‌ها (جامعه مردسالار) قلمداد می‌کنند. با این پیش‌زمینه، پیشنهادها و برنامه‌های اصلاح طلبانه‌ی آن‌ها روز به روز جامعه را از مسیر طبیعیِ انسانی دور می‌گرداند؛ ایده‌ی خواهری رادیکال‌ها که در نهایت به لزبینیسم منجر شد نمونه‌ی روشن این روش‌شناسی است. در مقابل، گرچه اسلام هم از ابتدا علیه الگوهای نادرست فرهنگی (و غیرطبیعی) قیام کرده، اما همواره تلاش دارد مناسبات زندگی فردی و اجتماعی انسان را با مسیر فطرت و نیروی خدادادی آن هماهنگ کند. به عبارتی الگوهای تجویزی اسلام برخاسته از همین مبنای فطری و طبیعی است. اگر به‌عنوان نمونه، ظرافت، لطافت و زیبایی زن بخشی از استعدادهای طبیعی اوست، این مبنا، تجویز الگوهای مُنافی با امنیت و آرامش جسمی و روانی زن را متضاد با مسیر رشد او می‌بیند. همچنین ازدواج زن و مرد در الگوی خانواده مورد نظر اسلام، یک وضعیت طبیعی است؛ طبیعی بودن ساختار ازدواج به این معناست که رشد و سعادت زن و مرد در گرو این نحو از ارتباط زناشویی است و تمایلات میان جنس مذکر و مؤنث هم برای زمینه‌چینی این الگوی ازدواج در آن‌ها نهادینه شده است؛ لذا هر برنامه‌ی اصلاحی که وضعیت طبیعی خانواده را تقویت و تحکیم نبخشد، می‌تواند سرآغاز فروپاشی اجتماعی و نسلی باشد. راهکارها و الگوهای سیاستگذاری، خواه کوتاه‌مدت و خواه بلندمدت که متعهد به وضعیت فطری انسان نباشد، نه‌تنها حال جامعه ما را بهتر نخواهد کرد بلکه آسیبی در پی آسیب‌های فعلی پدید می‌آورد. این رویکرد به شکل محافظه‌کارانه‌ای آسیب‌های موجود را بدیهی فرض کرده و تلاش می‌کنند ساده‌ترین و فوری‌ترین اقدامات ممکن را در دستور کار قرار بدهند. درصورتی که رویکرد صحیح برچیده اختلال‌های موجود است، نه سازگاری و هماهنگ‌تر شدن با آن‌ها.