🌷فرقی نمیکند
#شلمچه
#طلاییه
#فکه
#عراق_یا_سوریه
▫️اهل شهادت باشی🕊
اهل هرجای کره خاکی باشی
شهیدمیشوی.
#شبتون_شهدایی
☑️ @mahdi59hoseini
سکانس اول:
#شلمچه
من و حاج احمد کاظمی داریم
روی خاکها قدم میزنیم
عکاس عکس میگیرد
و من یقین دارم
او همچنان که راه میرود
طنین صدای مهدی باکری از پشت بیسیم
مدام توی گوشش میپیچد
پاشو بیا احمد
اگر بیایی
دیگر برای همیشه پیش هم هستیم
اگر بدانی اینجا چه جای خوبی شده
احمد پاشو بیا
سکانس بعدی:
#شلمچه
من هنوز دارم روی خاکها قدم میزنم
اما هرچه عکاس عکس بگیرد
حاج احمد نیست
او که در این مسابقهی الیالله
از منِ جامانده پیشی گرفت
و دعای عرفهی آن روز را
در آغوش سیدالشهدا
با خود حضرت زمزمه کرد!
سکانس آخر:
ایکاش #بهشت
من و حاج احمد کاظمی
باز هم کنار هم قدم بزنیم
و میان قهقهه مستانهیمان
لحظه به لحظه مرور کنیم
خاطرات دور و دراز شلمچه را
اِنشاءالله...
@mahdihoseini_ir🌹🕊
آقا مهدی
🍃🌟🌙🍃¤•¤•¤•••--- #کرامات_و_معجزات_شهدا #عاشق_شده_ام! 🔹قسمت نهم🔸 🌟لحظات پایانی شلمچه بود... خوب یاد
🍃🌟🌙🍃¤•¤•¤•••---
#کرامات_و_معجزات_شهدا
#عاشق_شده_ام!
🔹قسمت دهم🔸
من و دو سه نفر از بچه ها جلو حرکت میکردیم تا اینکه یکی از بچه ها را دیدم که کیسه پلاستیک به دست داشت به طرف یادمان برمیگشت! گفتم کجا؟
✨گفت می خواهم از خاک شلمچه برای عزیزانم سوغات ببرم.
گفتم اجازه میدهی من هم همراهت بیایم،
گفت اشکالی ندارد.
من از بچه ها جدا شدم، آن ها به طرف ماشین رفتند و من با او دوباره مسیر آمده را برگشتم.
نمی دانم چه اتفاقی افتاد... اما می دانم من عنایت #شهدا را آنجا دیدم که دلشکستگی را در حقیقت اشک های متبرکم فهمیدند و مرا دوباره طلبیدند.
😭💔❣
او که مشغول جمع کردن خاک در کیسه پلاستیک شد، من در زیر همان تلویزیون که تصویر حرم اباعبدالله الحسین علیه السلام را نشان می داد و حاج سعید نوحه می خواند... کفش هایم را درآوردم و به سجده افتادم: «اللهم لک الحمد و حمد الشاکرین...»
هق هق گریه امانم نمی داد 😭
گریه کردم و خاک را دیدم که غرق در اشک های من شد و آنگاه بود که من کربلایی شدم...
💔من آنجا از #امام_حسین دوباره آغاز شدم، آنجا عطر سیب را از نفس های زخمی خاک گرفتم، من به آرزویم در غربت غروب #شلمچه رسیدم و شهدا مرا شرمنده مهربانی شان کردند...
پایان 💐
🌍Anaj
@mahdihoseini_ir
---•••¤•¤•¤🍃🌟🌙🍃