May 11
چشمانم را به زور باز نگه داشتم
نمیدانم چرا حالا، با این وضع، قلم در دست گرفتم
اصلا این چه خودکاری است؟ چرا با خودکار ایرانی نمینویسم؟!
مگر «او» با کیان نمینوشت؟
«او» را عرض میکنم..... یعنی «خود»م را
منی که اویم.... او، که همهی «من» است...
«دل» و «دلبر» به هم آمیته وینم...🌹
#قلم
#رهبرانه
https://eitaa.com/mahdisokhan
❓سوال:
چه فیلمی ببینیم که حالمون رو خوب کنه؟!
✅ جواب:
فیلم «خدا نزدیک است»
#فیلم
https://eitaa.com/mahdisokhan
و لَیسَ عَذابی مِمّا یَزیدُ فی مُلکِک مِثقالَ ذَرّةٍ، و لو أنّ عذابی مِمّا یزیدُ فی مُلکک لَسَألتُک الصّبرَ علیه، و أحبَبتُ أن یکونَ ذلک لک...
✍ خدایا! میدانم عذاب کردن من، هیچ نفعی برای تو ندارد؛ که اگر برای تو سودی داشت، هر آن دوست میداشتم عذاب شوم.
تو را دوست دارم، نفع تو را دوست دارم، حتی به قیمت عذاب کردن من، که در آن صورت، صبر در برابر عذابت را از تو میخواهم...❣
#صحیفه_سجادیه
دعای پنجاهم
بشنو از «وی»...👇
https://eitaa.com/mahdisokhan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقُومُ السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَ تُبَيِّنُ...❣
#امام_زمان
#رهبرانه
بشنو از «وی»...👇
https://eitaa.com/mahdisokhan
🔶 ساموراییها شکار شدند!
🔻 تصویرسازی هوش مصنوعی از پیروزی یوزهای ایرانی در مقابل ساموراییها
#فوتبال_ایران_ژاپن
بشنو از «وی»...👇
https://eitaa.com/mahdisokhan
یادداشتهای یک جوان
🔶 ساموراییها شکار شدند! 🔻 تصویرسازی هوش مصنوعی از پیروزی یوزهای ایرانی در مقابل ساموراییها #فوتب
♨️ به قول سرمربی تیم ملی، لطف خدا و اهل بیت، شامل حالمون شد
و
♨️ به قول بازیکن تیم ملی، رامین رضاییان، بردیم که دشمن شاد نشیم...
«دخترِ ننه»
- ننه! ننه! دارن در میزنن
+ ذلیل مرده مگه نمیبینی دارم کهنه بچه رو عوض میکنم، برو ببین کیه.
- خب منم دارم با گربه بازی میکنم. اصلا به دخترا بگو برن
+ ببینم محض رضای خدا میتونی یه روز هم که شده اون زبونبسته رو اینقدر اذیت نکنی، برو ننه جان، برو درو وا کن عیبه دختر بره پشت در.
- ای بابا...
+ کی بود؟
- هیچ کی بابا، سید روح الله بود
+ آخ آخ ننه بدو اون برکت خدا رو از دست داداشت بگیر، بچم خسته شد
- ننه خب منم خستم
+ بچه برو اینقدر با من کل کل نکن، تو این چاردیواری، هیچ کدومتون قدّ روح الله خسته نیستید. شب و روز نداره از دست شماها...
- ننه! بیا. ننه!
+ بر شیطون لعنت! دختر اینقدر داد نزن، صدات تا سر کوچه رفت.
- ننه بدو بیا
+ اومدم، اومدم. اینم که ماشاالله هر چقدر از بالا ساکته، از پایین جبران میکنه؛ آخه روزی چندبار کهنتو عوض کنم بچه؟!
- داداش روح الله، اون نون رو بده من ببرم داخل
+ نمیخواد، خودم میبرم، تو برو دستات رو بشور. دیگم اینقدر با گربه ور نرو. ببین ننه «مهین» کمک میخواد سفره رو بندازید. یهو کجا رفت ننه؟
- هیچی بابا، باز این دخترا گیس و گیس کشی راه انداختن. راستی داداش، سید علی کو؟
+ فکر کنم هنوز تو حرم، مشغول مباحثه است. زودی میاد.
- چی شده دختر؟ آبرومونو تو در و همسایه بردی
+ به این دخترِ مثلا بزرگت بگو، اینقدر واسه من ادای مامان بزرگا رو در نیاره.
- چی شده مگه؟
+ ننه من از صبح دارم بهش میگم میخوام برم خونه دوستم طلاهاشو ببینم. این ورپریده هی در گوش من حلال و حروم میکنه.
+ نه ننه، درست صحبت کن با آبجیت. خونه کدوم دوستت میخوای بری مگه؟
- خونشون اون طرف رودخونه است. ننه میدونی باباش تو خونشون چی نگه میداره؟
+ چی ننه؟
- یه عقاب کاکل سفید گنده
+ به حق چیزای ندیده. بازم جای شکرش باقیه داداشت با گربه بازی میکنه. ای وای ننه ساعت چنده؟
- ۵ دقیقه داریم به ۲
+ ننه جان، پاشو عزیزم، پاشو بریم سفره رو بندازیم الان سید علیام میاد خونه، گشنست بچم
- ننه صبر کن الان میریم. اول تکلیفم رو با این دخترت مشخص کن. مردم خواهر دارن، مام خواهر داریم، والا به خدا...!
+ ننه ول کن، صلوات بفرست
- آخه ننه، همش به من میگه تو دین نداری. حیا نداری و... آخه مگه من چکار کردم؟
+ ننه جان، من تورو میشناسم، من میدونم تو چقدر باحیایی، چقدر خانمی، اهل نمازی بحمدالله. خواهرتم لابد عصبانی بوده اونطور گفته. یه خورده این چارقدت رو سفت تر بچسبی و گول این رفیقای سانتال مانتالت رو نخوری، خدا راضی تره ننه. حالا بیا بریم سر سفره آبجی و داداشات دوسِت دارن.
- نه ننه، نمیام. میخوام برم خونه رفیقم
- ننه! ننه!
+ چی شده ننه، چرا نفس نفس میزنی، نگفتم میخوای بیای تو اتاق خواهرت اول در بزن؟!
- نَ... ننه. آسدعلی... برام.... ساعت مچی.... خریده
+ باشه ننه، مبارکت باشه، یه لحظه آروم بگیر ببینم چی میگی.
- آخه ننه همین دیروز بود تو مدرسه خوندن از رو ساعت رو یاد گرفتیم. ببین الان عقربه کوچیکه روی عدد ۲ و عقربه بزرگه یه خورده از ۱۲ رد شده، یعنی ساعت ۲ و ۲ دقیقه است.
- آفرین ننه. حالا بیا بریم پایین سفره رو پهن کنیم، خواهرت فعلا عقاب رو به گربه ترجیح داده...
محمد مهدی الوندی🌹
#قلم
#داستان_کوتاه
«یادداشتهای یک جوان»...👇
https://eitaa.com/mahdisokhan
«اللَّهُمَّ فَارْحَمْ وَحْدَتِی بَینَ یدَیک، وَ وَجِیبَ قَلْبِی مِنْ خَشْیتِک، وَ اضْطِرَابَ أَرْکانِی مِنْ هَیبَتِک»
الهی بر تنهاییام در پیشگاهت، و تپیدن قلبم از ترست، و لرزه اعضایم از هیبتت رحم کن...
✍ «تنها»، «وحشتزده»، «مضطرب»...
«انسان» همین است خدایا!
انسانِ بدون تو...
آن هنگام که خود را در آتشِ دوزخ میبیند و ندای «فکیف اَصبرُ علی فِراقک» سر میدهد، دوریِ تو را چه کند؟!
آن هنگام که سر از خاک برمیدارد، دادگاهِ قیامت برپا شده و پایِ میزِ حسابرسی میایستد، درحالی که سر به زیر افکنده، قلبش به شدت میتپد، گویی دارد سینهاش را می شکافد.
راهِ برگشتی ندارد. اعمالش، گفتارش، افکارش، ذره به ذره ثبت شده و چیزی از قلم حسابرسان نیفتاده است.
به او گفته میشود:«کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا».
«خودت نامهات را بخوان، خودت قاضی، بگو چه کنیم این همه غفلت را، سالها گناه را.»
با این وحشت و اضطراب، مگر غیر از تو،کس دیگری را دارد؟به که پناه برد؟
آن هنگام که در قبر تنهاست، خلق الله رهایش کردهاند،فشارِ قبر را چه کند؟!
باید اقرار کند...
«مَن رَبُّه»؟ کیست خدایش؟!
آن هنگام که عمرش سر آمده،
ملک الموت گلویش را میفشارد...«اذا بلغت الحلقوم» دیگر توبهاش فایدهای ندارد، پشیمانیاش در آن لحظه، سودی ندارد، تنها میتواند مشاهده کند، آنچه به سرش میآید...«و أنتم حینئذٍ تنظرون»
در آن گلوگاه، چه کسی به او رحم میکند؟
انسان بدون خدا در این دنیا هم تنهاست.
که فرمود «ان الذین لا یرجون لقاءنا و رضوا بالحیوة الدنیا واطمأنو بها و الذین هم عن آیاتنا غافلون؛ اولئک مأواهم النار بما کانوا یکسبون.»
آنان که به دیدار خدا امیدی ندارند و به زندگی مادی خود دل بستهاند و روزگار خود را به غفلت سپری میکنند، در آتش میسوزند.آتشِ فراقِ یار...💔🌹
محمد مهدی الوندی...
#قلم
#صحیفه_سجادیه
بشنو از «وی»...👇
https://eitaa.com/mahdisokhan
قسمتی از دعای روز سهشنبه...🌹
بشنو از «وی»...👇
https://eitaa.com/mahdisokhan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 شعرخوانی آیت الله خامنهای در کنگره جهانی بزرگداشت حافظ
#رهبرانه
بشنو از «وی»...👇
https://eitaa.com/mahdisokhan
هدایت شده از یادداشتهای یک جوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقُومُ السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَ تُبَيِّنُ...❣
#امام_زمان
#رهبرانه
بشنو از «وی»...👇
https://eitaa.com/mahdisokhan
اما صدایی در تاریخ، هنوز با اصحابش حرف میزند. اصحاب، از زمانِ واپسین میپرسند و او جواب میدهد که «مردمانی خواهند آمد و دوباره به رسوم جاهلی، بت خواهند پرستید.»
اصحاب فریاد میکشند: «أ یعبدون الأصنام؟»... بت؟!....
و او جواب میدهد:«والله نعم! کلّ درهم عندهم صنم...» 💶💰
{بت آنها، درهم و دینار است}
«بیوتن» / رضا امیرخانی
#کتاب
بشنو از «وی»...👇
https://eitaa.com/mahdisokhan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب ۲۲ بهمن 🎉
«الله اکبر» گفتن داداش کوچیکه...😊
#الله_اکبر
#دهه_فجر
بشنو از «وی»...👇
https://eitaa.com/mahdisokhan
♨️ جشن پیروزی انقلاب / ۲۲ بهمن ۱۴۰۲
📍تویسرکان
#دهه_فجر
بشنو از «وی»...👇
https://eitaa.com/mahdisokhan
1_7440814293.mp3
2.16M
#کلیپ_صوتی | «به خدا وصل شوید»❣
👌شنیدن این صوت، برای رسیدن به آرامش شدیدا توصیه میشه...
🎧با هندزفری گوش کنید
#رهبرانه
#قرآن
«یادداشتهای یک جوان»...👇
https://eitaa.com/mahdisokhan
در سیاره بعدی یک میخواره زندگی میکرد.
دیدار شازده کوچولو با او خیلی کوتاه بود، ولی شازده کوچولو را در غم عمیقی فرو برد.
شازده کوچولو که او را دید گفت: «اینجا چه میکنی؟!»
میخواره با حالتی ماتمزده گفت: «شراب مینوشم!»
شازده کوچولو پرسید: «چرا شراب مینوشی؟»
- برای اینکه شاید فراموش کنم...
- چه چیزی را فراموش کنی؟
میخواره که سرش را از خجالت پایین انداخته بود گفت: «برای اینکه سرشکستگیام را فراموش کنم»
- از چه چیزی سر افکندهای؟
- از اینکه میخواره هستم احساس شرمساری میکنم...
دیگر حرفی نزد و در سکوتی عمیق فرو رفت
شازده کوچولو مات و مبهوت شد و به سفرش ادامه داد...💔
#کتاب
بشنو از «وی»...👇
https://eitaa.com/mahdisokhan