استاد_شجاعی
مجموعه_یاد_خدا
برای سهولت و دسترسی به فایلهای صوتی مجموعه یادخدامتن آبی رنگ را کلیک کنید🙏🌹
✳️👈قسمت اول
✳️👈قسمت دوم
✳️👈قسمت سوم
✳️👈قسمت چهارم
✳️👈قسمت پنجم
✳️👈قسمت ششم
✳️👈قسمت هفتم
✳️👈قسمت هشتم
✳️👈قسمت نهم
✳️👈قسمت دهم
✳️👈قسمت یازدهم
✳️👈قسمت دوازدهم
✳️👈قسمت سیزدهم
✳️👈قسمت چهاردِهم
✳️👈قسمت پانزدهم
✳️👈قسمت شانزدهم
✳️👈قسمت هفدهم
✳️👈قسمت هجدهم
✳️👈قسمت نوزدهم
✳️👈قسمت بیستم
✳️👈🏻قسمت بیست ویکم
✳️👈قسمت بیست ودوم
✳️👈قسمت بیست وسوم
✳️👈قسمت بیست وچهارم
✳️👈قسمت بیست وپنجم
✳️👈قسمت بیست وششم
✳️👈قسمت بیست وهفتم
✳️👈قسمت بیست وهشتم
✳️👈قسمت بیست ونهم
✳️👈قسمت سی ام
✳️👈قسمت سی ودوم
✳️👈قسمت سی وسوم
✳️👈قسمت سی وچهارم
✳️👈قسمت سی وپنجم
✳️👈قسمت سی وششم
✳️👈قسمت سی وهفتم
✳️👈قسمت سی وهشتم
✳️👈قسمت سی ونهم
✳️👈قسمت چهلم
❇️👈قسمت چهل ویکم
❇️👈قسمت چهل ودوم
✳️👈قسمت چهل وسوم
✳️👈قسمت چهل وچهارم
✳️👈قسمت چهل وپنجم
✳️👈قسمت چهل وششم
✳️👈قسمت چهل وهفتم
✳️👈قسمت چهل وهشتم
❇️👈قسمت چهل ونهم
❇️👈قسمت پنجاهم
❇️👈قسمت پنجاه ویکم
❇️👈قسمت پنجاهم ودوم
❇️👈قسمت پنجاه وسوم
❇️👈قسمت پنجاه وچهارم
❇️👈قسمت پنجاه وپنجم
❇️👈قسمت پنجاه وششم
❇️👈قسمت پنجاه وهفتم
❇️👈قسمت پنجاه وهشتم
❇️👈قسمت پنجاه ونهم
❇️👈قسمت شصتم
❇️👈قسمت شصت ویکم
❇️👈قسمت شصت ودوم
❇️👈قسمت شصت وسوم
❇️👈قسمت شصت وچهارم
❇️👈قسمت شصت وپنجم
❇️👈قسمت شصت وششم
❇️👈قسمت شصت وهفتم
❇️👈قسمت شصت وهشتم
❇️👈قسمت شصت ونهم
❇️👈قسمت هفتادم
❇️👈قسمت هفتادویکم
❇️👈قسمت هفتادودوم
❇️👈قسمت هفتادوسوم
✳️ جهت نشر، لطفا از گزینه فوروارد⤵️ استفاده نمایید
یاد خدا ۷۴.mp3
11.26M
مجموعه یاد_خدا ۷۴
استاد_شجاعی | آیتالله_مشکینی
√ شما باید مدام «روح ذکر» رو، درون خودتون تقویت کنید، تا به قدرت و تکامل روحی برسید!
«روح ذکر» یعنی چه؟
چگونه تقویت میشود؟
┅═✾🍃 ⃟ ⃟🌹 ⃟ ⃟🍃✾═┅
اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚
_﴿♥️﴾_________________
🌼˹➜˼ @mahdvioon
کانال ܩܣܥویوܔ
قبل از خواب ۷۰ مرتبه ذکر استغفار فراموش نشود
🌸🌹اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَاَتُوبُ اِلَیهِ🌹🌸
➖➖➖➖➖➖➖➖
استغفار_70_بندی_امیر_المؤمنین
👇قسمتهای بارگذاری شده
👈 استغفاربند1
👈استغفاربند2
👈استغفاربند3
👈استغفاربند4
👈استغفاربند5
👈استغفاربند6
👈استغفاربند7
👈استغفاربند8
👈استغفاربند9
👈استغفاربند10
👈استغفاربند11
👈استغفاربند12
👈استغفاربند13
👈استغفاربند14
👈استغفاربند15
👈استغفاربند16
👈استغفاربند17
👈استغفاربند18
👈استغفاربند19
👈استغفاربند20
👈استغفاربند21
👈استغفاربند22
👈استغفاربند23
التماس دعای فرج🤲
📌جهت نشر، لطفا از گزینه فوروارد⤵️ استفاده نمایید
EsteghfarAmirAlmomenin[24].mp3
2.44M
⬆️⬆️⬆️
بند 4⃣2⃣استغفار_70_بندی_امیر_المؤمنین
📝بند 24 استغفار امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
(از استغفار 70 بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام")
🎤 حاج میثم مطیعی
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🌹اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ اسْتَوْجَبْتُ مِنْکَ بِهِ رَدَّ الدُّعَاءِ وَ حِرْمَانَ الْإِجَابَهِ وَ خَیْبَهَ الطَّمَعِ وَ انْفِسَاخَ الرَّجَاءِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ🌹
ترجمه🔽
🌸بارخدایا! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که به واسطه آن مستحق رد شدن دعا و محرومیت از اجابت و ناامیدی از طمع و گسستن آرزو شدهام. پس بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان🌸
🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوب
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚
_﴿♥️﴾_________________
🌼˹➜˼ @mahdvioon
کانال ܩܣܥویوܔ
EsteghfarAmirAlmomenin[25].mp3
3.95M
⬆️⬆️⬆️
استغفار_70_بندی_امیر_المؤمنین
بند 5⃣2⃣
📝بند 25استغفار امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
(از استغفار 70 بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام")
🎤 حاج میثم مطیعی
🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃
🌹اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یَعْقُبُ الْحَسْرَهَ وَ یُورِثُ النَّدَامَهَ وَ یَحْبِسُ الرِّزْقَ وَ یَرُدُّ الدُّعَاءَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ🌹
ترجمه🔽
🌸بارخدایا! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که موجب حسرت و سبب پشیمانی و باعث بند آمدن روزی و رد شدن دعا میشود. پس بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان🌸
🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚
_﴿♥️﴾_________________
🌼˹➜˼ @mahdvioon
کانال ܩܣܥویوܔ
دختر_شینا
قسمت :بیست و هفتم
فصل_هشتم
صمد هم دیرش شده بود. اما با این حال، مرا دلداری می داد و می گفت: «بچه ها که خوابیدند، خودم می آیم کمکت.»
بچه ها داشتند در بغل ما به خواب می رفتند. اما تا آن ها را آرام و بی صدا روی زمین می گذاشتیم، از خواب بیدار می شدند و گریه می کردند. از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیش پیش کرده بودیم، خسته شده بودیم، بچه ها را روی پاهایمان گذاشتیم و نشستیم و تکان تکانشان دادیم تا بخوابند. اما مگر می خوابیدند. صمد برایم تعریف می کرد؛ از گذشته ها، از روزی که من را سر پله های خانه عموی پدرم دیده بود. می گفت: «از همان روز دلم را لرزاندی.» از روزهایی که من به او جواب نمی دادم و او با ناامیدی هر روز کسی را واسطه می کرد تا به خواستگاری ام بیاید. می گفت: «حالا که با این سختی به دستت آوردم، باید خوشبخت ترین زن قایش بشوی.»
صدای صمد برای بچه ها مثل لالایی می ماند. تا صمد ساکت می شد، بچه ها دوباره به گریه می افتادند. هر کاری کردیم، نتوانستیم بچه ها را بخوابانیم. مانده بودیم چه کار کنیم. تا می گذاشتیمشان زمین، گریه شان درمی آمد. مجبور شدم دوباره برایشان شیر درست کنم. اما به محض اینکه شیر را خوردند، دوباره جایشان را خیس کردند. جایشان را خشک کردم، سر حال آمدند و بی خوابی به سرشان زد و هوس بازی کردند.
حالا یک نفر را می خواستند که آن ها را بغل کند و دور اتاق بچرخاند.
ظهر شد و حتی نتوانستم اتاق را جارو کنم، به همین خاطر بچه ها را هر طور بود پیش صمد گذاشتم و رفتم ناهار درست کنم. اما صمد به تنهایی از عهده بچه ها برنمی آمد. از طرفی هم هوای بیرون سرد بود و نمی شد بچه ها را از اتاق بیرون آورد. به هر زحمتی بود، فقط توانستم ناهار را درست کنم. سر ظهر همه به خانه برگشتند؛ به جز خواهر و مادر صمد. ناهار برادرها و پدر صمد را دادم، اما تا خواستم سفره را جمع کنم، گریه بچه ها بلند شد. کارم درآمده بود. یا شیر درست می کردم، یا جای بچه ها را عوض می کردم، یا مشغول خواباندنشان بودم.
تا چشم به هم زدم، عصر شد و مادرشوهرم برگشت؛ اما نه خانه ای جارو کرده بودم، نه حیاطی شسته بودم، نه شامی پخته بودم، نه توانسته بودم ظرف ها را بشویم. از طرفی صمد هم نتوانسته بود برود و به کارش برسد. مادرشوهرم که اوضاع را این طور دید، ناراحت شد و کمی اوقات تلخی کرد. صمد به طرفداری ام بلند شد و برای مادرش توضیح داد بچه ها از صبح چه بلایی سرمان آوردند. مادرشوهرم دیگر چیزی نگفت. بچه ها را به او دادیم و نفس راحتی کشیدیم.
از فردا صبح، دوباره صمد دنبال پیدا کردن کار رفت. توی قایش کاری پیدا نکرد.
ادامه دارد…✒️
♥️🦋♥️
دختر_شینا
قسمت28
✅ فصل هشتم
مجبور شد به رزن برود .وقتی دید در رزن هم نمیتواند کاری پیدا کند ساکش را بست ورفت تهران .چند روز بعد برگشت وگفت :کار خوبی پیدا کرده ام باید از همین روزها کارم را شروع کنم آمده ام به تو خبر بدهم حیف شد نمیتوانم عید پیشت بمانم چاره ای نیست.
خیلی ناراحت شدم اعتراض کردم گفتم من برای عید امسال نقشه کشیده بودم نمیخواهد بروی صمد از من بیشتر ناراحت بود .گفت چاره ای ندارم تا کی باید پدر ومادرم خرجمان را بدهند .دیگر خجالت میکشم نمیتوانم سر سفره انها بنشینم .باید خودم کار کنم باید نان خودمان را بخوریم صمد رفت وآن عید را که اولین عید بعد از عروسیمان بود تنها سر کردم روزهای سختی بودهرشب با بغض وگریه سرم را روی بالش میگذاشتم.هرشب خواب صمد را میدیدم .تازه عروس های دیگر را میدیدم که با شوهر هایشان شانه به شانه از این خانه به آن خانه میرفتند به زور میتوانستم جلوی گریه ام را بگیرم...
فروردین تمام شده بود، اردیبهشت آمده بود و هوا بوی شکوفه و گل میداد. انگار خدا از آن بالا هر چه رنگ سبز داشت، ریخته بود روی زمینهای قایش. یک روز مشغولِ کارِ خانه بودم که موسی، برادر کوچک صمد، از توی کوچه فریاد زد.
- داداش صمد آمد!
نفهمیدم چهکار میکنم. پابرهنه، پلههای بلند ایوان را دو تا یکی کردم. پارچهای از روی بند رخت وسط حیاط برداشتم، روی سرم انداختم و دویدم توی کوچه. صمد آمده بود. میخندید و به طرفم میدوید.
ادامه دارد....
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚
_﴿♥️﴾_________________
🌼˹➜˼ @mahdvioon
کانال ܩܣܥویوܔ
روز چهاردهم چله شهدا متوسل می شویم به 👇👇👇👇
🌷شهید والا مقام آیت الله سید محمد علی آل هاشم 🌷
اعمالی که هدیه میکنیم 👇👇👇
☘۱۰۰ صلوات
☘حمد و توحید
☘۱۰۰ مرتبه ذکر یا رب العالمین
☘سوره انسان ۱مرتبه
میتوانید به حمد و توحید و ۱۰۰ صلوات اکتفا کنید
◾️ @mahdvioon