eitaa logo
🕋💫ظهور نزدیک است💫🕋
3.5هزار دنبال‌کننده
68هزار عکس
75هزار ویدیو
421 فایل
🔥فتنه‌رابایدباروشنگری خاموشكرد. 💎 هرجاروشنگری بود،فتنه‌انگیزدستش كوتاه میشود ❤باخامنه ای کسی نگرددگمراه اودرشب فتنه میدرخشدچونماه @yazdanp_m @mahdyyonfatematazzahra https://eitaa.com/mahdyyon313 تلگرام @MAHDYOON313 @mahdyyon https://t.me/mahdyyon313
مشاهده در ایتا
دانلود
دعا نویسی برای ادامه اغتشاشات اخیراً سنگ های دعا نویسی شده ای در خیابانهای شهرها پیدا شده است که روی آن دعا نویسی کرده اند و در خیابانها انداخته تا به اغتشاشات دامن بزنند... این سنگ هم در خیابان ولی عصر عج پیدا شدا است... بگذریم از اینکه بعضی از دعا نوبس های اورژینال طی ریاضت های فراوان با شیاطین ارتباط و از آنها برای برخورد با حق و حقیقت الهی کمک می گیرند... و باز بگذریم که خیلی ها این کارها را خرافات می دانند... ولی خداوند در قرآن روی این کارها صحه گذاشته، و رهبری معظم انقلاب با اشاره به آیه مربوطه در سال ۱۳۹۹ به این توطئه اشاره فرموده اند: ما دشمن زیاد داریم، تعجّب نباید کرد. در قرآن خدای متعال میفرماید که «وَ کَذٰلِکَ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیٰطینَ الاِنسِ وَ الجِنِّ یوحی بَعضُهُم اِلیٰ بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورا»؛ هم دشمنان جنّی، هم دشمنان انسی وجود دارند و اینها به هم کمک هم می‌کنند؛ سیستم‌های اطّلاعاتیِ خیلی از کشورها علیه ما با همدیگر همکاری میکنند. همانگونه که در آیه فوق آمده، شیطان خود بساط تمرد را چیده و خود می داند که اگر شکست بخورد نابود است، که او تا قیامت از خدا فرصت خواست ولی خدا تا روز معلوم به او فرصت داد، یعنی در همین دنیا روزی را که خدا تعبین کرده شیطان گردن زده می شود... پس طبیعی است که از ابزار دعانویسی که مخلوطی از آیات قرآن عظیم را با حرف ها و اوراد زشت ایجاد کرده و در کارها دخالت می کنند... این کار شیطانی توسط یهودیان به طور جدی از هزاران سال قبل در حال انجام است، چون سرنوشت آنها با شیطان گره خورده است... @Aarshive
مردی داشت در جنگل‌ قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دایم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنه‌ایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش می‌آید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر داشت به او نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود. سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد.تا مقداری صدای نعره‌های شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه اژدهایی عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظه‌شماری می‌کند. مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر می‌کرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا می‌آیند و همزمان دارند طناب را می‌خورند و می‌بلعند. مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان داشت طناب را تکان می‌داد تا موش‌ها سقوط کنند اما فایده‌ایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب داشت با دیواره‌ی چاه برخورد می‌کرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد. خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیواره‌ی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موش‌ها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید. خواب ناراحت‌کننده‌ای ی بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد نزد عالمی رفت که تعبیر خواب می‌کرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است: شیری که دنبالت می‌کرد ملک الموت(عزراییل) بوده چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است. طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است. و موش سفید و سیاهی که طناب را می‌خوردند همان شب و روز هستند که عمر تو را می‌گیرند مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟ گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را فراموش کردی 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
فکر کنم همه‌مون به شنیدن این داستان واقعی نیاز داریم...☘ چند روز پیش سفری با اسنپ داشتم.اونروز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود.راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم. هیچی نگفت و فقط گوش میکرد. صحبتم تموم که شد گفت یه قضیه‌ای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی ۱۲ شده بود.گفتم بفرمایید.برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده می‌نویسم. یه مسافری بود هم سن و سال خودم ، حدودا ۴۰ساله. خیلی عصبانی بود. وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت:چرا انقدر همکاراتون(یه فحشی داد) هستند. از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود. گفتم چطور شده، مسافر گفت:۸ بار درخواست دادم و راننده‌ها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند.من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن.این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت حکمت کیلو چنده و این چیزا چیه کردن تو مختون و با گوشیش تماس گرفت.مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص می‌خورد (بازاری بود و کلی ضرر کرده بود).حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم.سن خطرناکی است و معمولا همه تو این سن فوت میکنن.چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه.من سر پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان...هستم و مسافر نمی‌دونست. خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی!دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم.من اونموقع شیفت بودم و بیمارستان بودم.تازه اونموقع فهمید که من سرپرستار بخشم. اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد.گفتم دیدی حکمتی داشته، خدا خواسته اون ۸ همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری. تو فکر رفت و لبخند زد. من اونموقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ کسی نبود به من قرض بده. رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم. تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود! حکمت خدا دو طرفه بود. هم اون مسافر زنده موند و هم من سکه رو ۴ میلیون و چهارصد هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد. همیشه بدشانسی، بد شانسی نیست. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم. اینا رو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیم رو فراموش کردم من هم به حکمت خدافکر کردم 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi
هدایت شده از دفتر نظارت
بیچاره‌م کردی مرد حسابی. این چه وضع کار کردنه؟ هر روز یه داستان جدید، یه مشکل جدید. این شد کار کردن؟ برای چی دیشب یکی رو آوردی توی اتاق نگهبانی؟ اصلا کی بود این که اومده بود دیشب؟ اگه یه بار دیگه تکرار بشه ... نگهبان سرش را پایین انداخت. دهانش بازشد که چیزی بگوید، اما حرفش را خورد. با ترس و لرز، چشمش را به سمت گوشه اتاق نگهبانی انداخت. همانجایی که پیرمردی که دیشب به او پناه آورده بود، چمباتمه نشسته بود. توی دلش آرزو کرد کاش صاحبکارش او را نبیند. صاحب کار که رفت آمد سراغ پیرمرد و کنارش نشست. پیرمرد با صدایی لرزان گفت: نگران نباش، سحر برمی گردم خانه سالمندان. فقط آمده بودم پسرم را ببینم. دلم برایش تنگ شده بود. http://eitaa.com/awnezarat بله ، پیرمرد پدر صاحبکارش بود... 🌹🇮🇷🌹