جایی محفل را اینگونه معنا کرده بودند:
جای جمعشدن گروهی خاص؛
جای جمعشدن دوستان
محفل این شبها و روزهایمان هر جایی است که:
حرف از حسین علیه السلام است
و
اشک بر حسین علیه السلام!
محفل مداح؛ محفل اندر محفل است.
#محفل_مداح
@mahfelmag
نوبتی هم باشه نوبت رونمایی از شمارهٔ ۹ محفله🙃
کلمهٔ «خیاط» رو که میشنویم؛ بیشتر وقتها حاصل کارشون؛ یعنی لباسها رو به خاطر میاریم؛ ما اینجا زاویه نگاهمون رو بردیم عقبتر. به جای بررسی چگونگی دوخت لباسهامون؛ خود شخصیت خیاطها رو کندوکاو کردیم.
این شما و این هم محفل «خیاط»☺️
https://mabnaschool.ir/product/mahfel9/
#محفل_خیاط
@mahfelmag
مجله مجازی محفل
در نگاه من خیاطها کارشان دوختن یک «کسرهٔ اضافه» به پارچه است. کسرهای که پارچه را تبدیل به لباسی «برایِ» من میکند. لباسی که همهٔ ویژگیهای بدنی من را در نظر گرفته و در تناسبی دقیق با «من» طراحی شده است.
🖋️محمدرضا جوانآراسته
#محفل_یادداشت
@mahfelmag
May 11
معرفی کتاب محرم(1).pdf
25.11M
با آرزوی قبولی عزاداریهایتان در مصیبت سیدالشهدا(ع)
#بسته_پیشنهادی_کتاب ویژه محرم تقدیمتان میشود.
مجله مجازی محفل
تا الان خیاطیکردن رو امتحان کردید؟
از پسش برمیاید یا نه؟
«جیران مهدانیان» در یادداشت «مثل دو قطب آهنربا» برامون از تلاشش برای خیاطشدن نوشته.
خوندن این متن خاطرات مشترکی رو برامون تداعی میکنه.
#محفل_یادداشت
@mahfelmag
مجله مجازی محفل
تا الان خیاطیکردن رو امتحان کردید؟ از پسش برمیاید یا نه؟ «جیران مهدانیان» در یادداشت «مثل دو قطب
محفل رو میتونید از اینجا تهیه کنید:
https://mabnaschool.ir/product/mahfel9/
یادداشت رو که بخونید متوجه میشید چرا گفتم خاطرهٔ مشترک:)
@mahfelmag
علقمه موج شد، عکسِ قمرش ریخت به هم
دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم
تا که از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشک
گیسویِ دختـرکِ منتـظرش، ریخت به هم
تیـر را با سـرِ زانـوش کشیـد از چشـمش
حیف از آن چشم، که مژگانِ ترش ریخت به هم
خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش کرد
او که افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم
قبـل از آنیـکه بـرادر بـرسـد بـالیـنش
پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم
به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام بنـین
عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم
کِتـف ها را کـه تکان داد، حسیـن افتـاد و
دست بگذاشت به رویِ کمـرش، ریخت به هم
خواست تـا خیمه رساند، بغـلش کـرد، ولی
مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم
نـه فقط ضـرب عمـود آمـد و ابـرو وا شد
خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم
تیـر بود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید
نیزه از سینه که ردّ شد، جگرش ریخت به هم
بـه سـرِ نیـزه ز پهـلو سرش آویـزان بود
آه بـا سنگ زدنـد و گـذرش ریخت به هم
🖋️حسن لطفی
#تاسوعا
@mahfelmag
23.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا ابالفضل العباس علیه السلام
#تاسوعا
@mahfelmag