eitaa logo
مَه گُل
650 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 👈این داستان⇦《 عطش 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎همیشه تا ۱۰ روز بعد از عاشورا ... توی حسینیه کوچکمون مراسم داشتیم ... روز سوم بود ... توی این سه روز ... قوت من اشک بود ... حتی زمانی که سر نماز می‌ایستادم ...😭 🔹نه یک لقمه غذا ... نه یک لیوان آب ... هیچ کدوم از گلوم پایین نمی‌رفت ... تا چیزی رو نزدیک دهنم می‌آوردم دوباره بغضم می‌شکست ...😭😭 🔸- تو از کدوم گروهی؟ ... از اونهایی که نامه فدایت شوم می‌نویسن و نمیرن؟ ... از اونهایی که نامه فدایت شوم می‌نویسن ولی ... یا از اونهایی که ...😔 🔻روز سوم بود ... و هنوز این درد و آتش بین قلبم، وجودم رو می‌سوزوند ... ظهر نشده بود ... سر در گریبان ... زانوهام رو توی بغلم گرفته بودم ... تکیه داده به دیوار ... برای خودم روضه می‌خوندم ... روضه حسرت ...😭 که بچه ها ریختن توی حسینیه ... دسته جمعی دوره‌ام کردن ... که به زور من رو ببرن بیرون ... زیر دست و بغلم رو گرفته بودن ... 🔹نه انرژی و قدرتی داشتم ... نه مهر سکوتم شکسته می‌شد ... توان صحبت کردن یا فریاد زدن یا حتی گفتن اینکه ... "ولم کنید" ... رو نداشتم ... آخرین تلاش‌هام برای موندن ... و چشمـهام سیاهی رفت... دیگه هیچ چیز نفهمیدم ...🤒😑 🔸چشمهام رو که باز کردم ... تشنه با لب‌های خشک ... وسط بیایان سوزانی گیر کرده بودم ... به هر طرف که می‌دویدم جز عطش ... هیچ چیز نصیبم نمی‌شد ... زبانم بسته بود و حرکت نمی‌کرد ... 🔻توان و امیدم رو از دست داده بودم ... آخرین قدرتم رو جمع کردم و با تمام وجود فریاد زدم ... - خدا ...🍃✨ 🔸مهر زبانم شکسته بود ... بی رمق به اطراف نگاه می‌کردم که در دور دست ... هاله شخصی رو بالای یک بلندی دیدم... امید تازه‌ای وجودم رو پر کرد ... بلند شدم و شروع به دویدن کردم ... هر لحظه قدم‌هام تندتر می‌شد ... سراب و خیال نبود ... جوانی بالای بلندی ایستاده بود ...😳 🔹با لبخند به چهره خراب و خسته‌ام نگاه کرد ... - سلام ... خوش آمدید ...😊🍃 🔹نگاه کردن به چهره‌اش هم وجود آشفته‌ام رو آرام می‌کرد... و جملاتش، آب روی آتش بود ... سلامش رو پاسخ دادم... و پاهای بی حسم به زمین افتاد ... - تشنه ام ... خیلی ...😓😞 🔻با آرامش نگاهم کرد ... - تشنه آب؟ ... یا دیدار❓ ... 💢صورتم خیس شد ... فکر می‌کردم چشم‌هام خشک شدن و دیگه اشکی باقی نمونده ... - آب که نداریم ... اما امام توی خیمه منتظر شماست ...🍃✨ 🍀و با دست به یکی از خیمه‌ها اشاره کرد ... تا اون لحظه، هیچ کدوم رو ندیده بودم ... مرده‌ای بودم که جان در بدنم دمیده بود ... پاهای بی جانم، جان گرفت ... سراسیمه از روی تپه به پایین دویدم ...🏃 از بین خیمه‌ها ... و تمام افرادی که اونجا بودن ... چشم‌هام جز خیمه امام، هیچ چیز رو نمی‌دید ...🍃✨ 🌺پشت در خیمه ایستادم ... تمام وجودم شوق بود ... و سلام دادم ... همون صدای آشنا بود ... همون که گفت ... حسین فاطمه‌ام ... دستی شونه‌ام رو محکم تکان می‌داد ... - مهران ... مهران ... خوبی‌❓ ... 🔹چشمهام رو که باز کردم ... دوباره صدای ضجه‌ام بلند شد... ضجه بود یا فریاد ...😲 🔸خوب بودم ... خوب بودم تا قبل از اینکه صدام کنن ... تا قبل از اینکه صدام کنن همه چیز خوب بود ...🍃 🔸توی درمانگاه، همه با تحیر بهم خیره شده بودن ... و بچه ها سعی می‌کردن آرومم کنن ... ولی آیا مرهمی ... قادر به آرام کردن و تسکین اون درد بود❓ ...😳😔😔 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ @modafehh https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باورضعیف-ح پناهیان.mp3
617.2K
باور ضعیف🍀🍀🍀 🎤🎤🎤حاج آقا پناهیان https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﻫﺎ ﺭﺍ... ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ… ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ…🌿 ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺎ "ﮐﻼ‌ﻡ" ﻣﻄﺮﺡ ﮐﻨﯿﺪ🌿 ﻧﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﻼ‌ﻡ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﻮﯾﯿﺪ🌿 ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭﺗﺎﻥ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ... ﻗﺪﺭ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ "ﺩﺍﺷﺘﻨﻬﺎ" ﺭﺍ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ.🌿 شبتون به خیر باشه عزیزان و همراهان مه گل❤️ https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🌿🌸به نام او که زیباست و زیبایی ها را دوست می‌دارد. 🌿🌸سلام صبحتون پر از طراوت و شادابی😊😄 🌸امروز هر چقدر بخندی ... 🌿هر چقدر عاشق باشی ... 🌸از محبت دنیا کم نمیشه ... 🌿پس بخند و عاشق باش ... 🌸امروز هر چقدر دل‌ها را شاد کنی ... 🌿کسی به تو خُرده نمی‌گیره ... 🌸پس شادی‌بخش باش ... 🌿امروزتون بی نظیر https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋
✨﷽✨ ✨ #پندانـــــــهـــ وقتی داری باکسی درد و دل میکنی درست مثل اینه که بهش یه چک سفید امضا بدون تاریخ میدی تا هر وقت هرجور خواست ازش استفاده کنه پس مراقب باش که حرف دلت رو با کی وکجا میزنی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍀 مه گل پاتوق دختران فرهیخته 🍀 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اشتباهات رایجی که منجر به موخوره میشود؛ •موهایتان را مرتباً کوتاه نمی کنید •همیشه موهایتان را بالای سرتان نمیبندید •موهای تان را وقتی هنوز خیس ان شانه میکنید •حوله را محکم به موهای خیس تان میکشید •در استفاده از وسایل حرارتی برای موها افراط میکنید ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋🦋🦋
🌱رمان 🌱جانم_می‌رود 🌱قسمت_۵۳ ــــ آخ چقدر خوردیم ــــ چی چی و خوردیم هنوز یه بسنی باید به من بدی مریم از زیر میز لگدی به پاهای مهیا زد ــــ برو بچه پرو .به شهاب پیام دادمـ بیاد دنبالمون الان میرسه بریم ــــ چرا گفتی خو خودمون میرفتیم ــــ نه این وقت شب لازم نکرده تنها بریم به محض خارج شدن از پاساژ شهاب را کنار پژو مشکیش دیدن به طرفش رفتن و سوار ماشین شدند مهیا بار اولش بود که سوار ماشین شهاب می شد با کنجکاوی همه ماشین را نگاه می کرد که با صدای مریم به خودش آمد ــــ شهاب بایست شهاب ماشین را نگه داشت ــــ شهاب بی زحمت برامون بستنی بگیر قولشو به مهیا دادم ولی نگرفتم شهاب باشه ای گفت و از ماشین پیاده شد بعد چند دقیقه شهاب سینی به دست به سمت ماشین آمد دخترا بستنی هایشان را برداشتند شهاب پشت فرمون نشست ــــ داداش چرا برا خودت نگرفتی ــــ پشت فرموت که نمیشه مریم جان مهیا دهانش را با دستمال پاک کرد ــــ خب سید میخوردید، فوقش جریمه شدید دنگی میدادیم جریمه رو مگه نه مریم ?? ــــ خانم رضایی بحث جریمه نیست خطرناکه مهیا سرش را تکان داد ـــ میگم سید شما خیلی خوب قوانینو رعایت می کنید میشه تو این مورد الگو ی خودم قرارتون بدم فقط تو همین مورد ها شهاب خیلی تلاش کرد تا خنده اش را جمع کند ولی زیاد موفق نبود چون لبخندی روی لبش شکل گرفت ــــ هر جور راحتید خانم رضایی تا رسیدن دیگر صحبتی نکردند دم در مهیا از هردو تشکر کرد ـــ مری جون فردا میبینمت به عشقم سلام برسون ــــ کوفت و مری جون فردا ساعت 7ادرسی که برات فرستادم ــــ۷صبح مگه می خوایم بریم کله پزی ــــ بله می خوایم بریم کله ی تورو بپزیم ــــ نمک مهیا وارد خانه شد مهلا خانم با دیدن دخترش ذوق زده به طرفش رفت ــــ اومدی مادر ــــ نه هنو تو راهم ـــ دختر گنده منو مسخره میکنی ــــ مسخره چیه شما تاج سری حالا این چیه دستت مهلا خانم با یادآوری قضیه اخم هایش را باز کرد ــــ بیا ببین شال گردنتو آماده کردم مهیا از دستش گرفت و دور گردنش انداخت گونه ی مادرش را بوسید وای مامان خیلی قشنگه مرسی ـــ بابایی کجاست ــــ رفته مسجد ـــ پس من برم بخوابم شب بخیر شب بخیر مهلا خانم اشک گوشه ی چشمش را پاک کرد ـــ خدایا شکرت دخترمو بهم برگردوندی ✍🏻 : فاطمه امیری https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🍃در مواردی به جای وضو و غسل باید تیمم نمود: 1⃣ آب، مصرف مهم‌تری داشته باشد مانند رفع عطش. 2⃣ آب فقط به اندازه رفع نجاست می رسد نه برای وضو گرفتن. 3⃣ ظرف آب غصبی باشد. 4⃣ وقت تنگ باشد که اگر وضو یا غسل کند نماز قضا می شود.