چیزهایی را جمع كنيد🍃
كه با خرج کردن شان 🍃
نه تنها از مقدار آنها🍃
كم نشود بلكه🍃
بیشتر هم بشود.🍃
همچون:🍃
دانش، مهربانی، سخاوت، 🍃
لبخند، اخلاق خوب و انسانیت.🍃
🌼شبتون به خیر همراهان مه گل🌼
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
❤️بسم الله الرحمن الرحیم
🌹🍃صبح که میشود
دنبال اتفاقات خوب بگرد
دنبال آدمهای خوبی
که حال خوبت را
با لبخندهایشان
به روزگارت سنجاق کنی
یک روز خوب، اتفاق نمیافتد
ساخته میشود
یادت نرود که امید را
به روز خود سنجاق کنی
اگر سر راه چاله ناامیدی
جلوی پایت سبز شد
بدان که امید سنجاق شدهات
همیشه با تو و محافظ توست
چاله را دور بزن و روزت را ادامه بده🍃🌹
سلام صبحتون عالی و پر امید🍁🍂
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
#زندگی_به_سبک_شهدا
شهید ابراهیم نصیری
زندگینامه 📝
🍃🌹شهید نصیری بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۴۳، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش جواد و مادرش،زهرا نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند. گروهبان دوم ارتش بود. به عنوان نزاجا-لشکر ۲۱ در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم آبان ۱۳۶۴، با سمت فرمانده دسته در بانه بر اثر انفجار مین توسط نیروهای عراقی شهید شد. مزار او در امامزاده پنج تن (ع) لویزان واقع است.
🌻 مه گل پاتوق دختران فرهیخته 🌻
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
▪زندگے مثل بازے با حباب میمونہ🌬
▪بہ فڪر ترڪیدنش نباش از ساختنش لذت ببرید#🔹|انگیزشی」
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زنگ_تفریح
🌹 کلیپ زیبا ، ارسالی از دانش آموز گلمون سرکار خانم فاطمه داورداد
🎒 پایه دوازدهم
🏫 مدرسه برازنده مقدم ۱
🌻 مه گل پاتوق دختران فرهیخته 🌻
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
#مثل_یک_مرد
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_نوزدهم
مرضیه آمد پیشم گفت: کجا رفته بودی دختر!
گفتم: رفتم ببینم نرگس چی شده بود؟
گفت: خوب چطور بود حالش بد شده!
گفتم: نه بابا امتحان داشت رفت سرجلسه ی امتحان!
حالت چشمهایش مثل همان موقع که من شنیدم شد گفت: امتحان!
سرم را تکان دادم گفتم: مادر و دختر ستودنی اند و دیگر حرفی برای زدن نداشتم!
رفتم پیش بچه ها...
اینکه اینقدر بچه هایمان وظیفه شناسند جلوه های بود که اینجا خوب دیده می شد...
کارهایمان که تمام شد زینب دوباره آمد نشست کنارم گفت: ببین سمیه جان من حداکثر بتونم به شما تا اول فروردین فرصت بدم دیگه واقعا بیشتر نمیشه! خیلی های دیگه داوطلب شدن خوب بالاخره اون بندگان خدا هم دوست دارن خدمتی کنند! الان دارم باهات اتمام حجت می کنم حله!
لبهام را جمع کردم و با حالت خاصی گفتم: زینب این رسمش نیست رفیق نیم راه...
گفت: من تسلیمم ولی واقعا چاره ای نیست!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم توکل بر خدا!
هیچ وقت فکر نمی کردم یک روزی به خاطر ماندن در غسالخانه چانه بزنم!
مرضیه از آن طرف که حواسش به ما بود گفت: همین که این سه چهار روز را هم گفتند بمونیم شکر داره تا بعدش ببینیم چی میشه...
یاد روز های اول افتادم که اینجا آمدم تعدادمان از انگشت های یک دست هم گاهی کمتر می شد اما کم کم بچه ها ی جهادی میدان دار شدند مثل همیشه...
سوار ماشین که شدیم ساکت بودم مرضیه متوجه شد حالم گرفته است گفت: سمیه، فاطمه عابدی که از بچه های بسیج بود یادت هست !
با حالت سر گفتم: آره
گفت: با بچه هایشان کارگاه ماسک دوزی راه انداخته اند نیرو کم دارند کسی سراغ نداری بیاد کمکشون کنه؟!
نگاهش کردم و گفتم: کسی توی ذهنم نیست حالا فکر می کنم اگر کسی بود حتما می گم.
لبخندی رضایت بخشی زد ادامه داد: دو سه روز دیگه سال تحویله! چه سالی بشه امسال!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: ان شا الله پر خیر و برکت!
مرضیه هم ان شااللهی گفت و ساکت شد!
رسیدم خانه...
امیر رضا سنگ تمام گذاشته بود فضای خانه اینقدر عوض شده بود که با ورود به خانه حس و حالم یادم رفت!
تمام ریزه کاری ها را انجام داده بود...
خیلی خوشحال شدم و کلی تشکر کردم. نشست کنارم و گفت چه خبر خانمم؟ یکدفعه یادحرف زینب افتادم خیلی ناراحت گفتم: هیچی! گفتن بعد از این سه، چهار روز از اول عید نیروی جدید میاد دیگه نمی تونم برم!
امیر رضا چنان خوشحال شد و ذوق کرد که من فقط متعجب نگاهش می کردم!
ناراحت گفتم: امیر رضاااااااا اصلا فکر نمی کردم! خوب نمی خواستی برم می گفتی! میدونی که من...
نگذاشت حرفم تموم بشه دستش را گذاشت روی صورتم گفت: خانمم من که خوشحال نشدم تو نمی تونی بری!
حقیقتا امروز یه اتفاقی افتاد که نمی دونستم چطوری بهت بگم اما خدا حواسش به همه هست...
بعد با حالت کشیده گفت: سمیییبیییه....
این سمیه گفتنش من را یاد اربعین ها انداخت! وقتی که می خواست دلم را بدست بیاورد و چند وقت برود کربلا خادمی!
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
یادش بخیر بچگی ها چقد ساده بودیم!
نیم ساعت دست به سینه می نشستیم تا مبصر اسممون رو جزء خوب ها بنویسه!
️
بعدم معلم میومد بدون توجه به اسم ها تخته رو پاک می کرد!
و چقدر ساده بودیم که زنگ بعدی هم دست به سینه مینشستيم😐😂
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه دقیقه در قیامت
قسمت بیست و نهم
#سؤال_روز_بیستونهم
📌 آیه شریف « وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ » در کدام سوره آمده است ؟
1⃣ سوره بقره
2⃣ سوره آل عمران
3⃣ سوره مؤمنون
گزینه صحیح را به همراه نام و نام خانوادگی تا ساعت ۲۴ روز چهارشنبه به آی دی زیر ارسال کنید .
@F_mahdijan
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
#احکام
🌹🍃مسواک کردن روزه دار
💢برخی از مردم تصور میکنند اگر روزه دار مسواک کند روزه اش باطل می شود، در حالی که صِرف مسواک کردن و استفاده از خمیر دندان روزه را باطل نمیکند، بلکه فرو دادن کف خمیردندان و رطوبت مسواکی که از دهان بیرون آورده شده و مجدداً به دهان برده شده، روزه را باطل میکند
💢مسواک کردن با خمیر دندان در حال روزه، اشکال ندارد ولی باید از فرو رفتن آب دهان جلوگیری شود.
📚استفتائات امام خمینی(رحمهالله)، جلد ۱، صفحه ۳۰۷، سوال ۱۱.
🍁🌾🌻🍂
🌾🌻🍂
🌻🍂
🍂
ادامه ی ......
#دلنوشته
آری ... من حسینم...دوست رفیق غایبمان...کسی که چهار روز غیبت کرده...
و بخاطر بی خبری از اوموأخذه شدیم...شرمسارم...😓خجالت زده ام...😢حرفی ندارمکه انقدر بی تفاوت...اشکهایم جاری شد...😭بغض تارهای گلویم رازیر و بم میکرد...🥺 حرف زدن برایمسختتر از نفس کشیدن در آب بود!!!
به هر زحمتی بغض و اشکم را خوردم...😵
ادامه دادم...
ممنونم استاد...🙏که امروزبیدارمان کردی...بیدار از یک حقیقت تلخ...و یک خواب نه چندان شیرین!!!بیدار شدیم تا بفهمیم...چقدر زمان گذشته!؟یک روز!!!
نصف روز!!!یا مثل اصحاب کهف!!!که سیصد سال در خواب.. وقتی بیدار شدند کهدیگر سکه آنها ...مال عهد دیگری بود...عهد دقیانوس!!!😏امروز بیدار شدیم...
و نمیدانیم چقدر خوابیدیم!چهار روز!!!؟سیصد سال!!؟بیشتر...!؟آری خیلی بیشتر...
۱۱۸۷ سال در خواب هستیم!!!و کسی نبود که بر ما نهیب بزند!!!
کسی نگفت که اگر محمدچهار روز غایب است...
مهدی۱۱۸۷ سال است که غایب است!!!و کسی فریاد نزد...چطور از وی بی خبرید...⁉️
او که نه تنها دوستبلکه بهترین دوستمان...بلکه پدر مهربان...بلکه صاحب نفوس مان ...بلکه صاحب این زمان ...
کسی ما را ملامت نکردکه خجالت نمیکشید...⁉️شبها راحت میخوابیدو نمیدانید این غایب آیا به راحتی خوابیده است⁉️یا تا صبح به درگاه الهی ندبه میکند...😇که خدایا...شیعیان ما ...از اضافه طینت ما خلق شدند...به خاطر ما...به آبروی ما...
غفلت آنها را ببخش...🤲
و چقدر نابرابر...⚖️که او بخاطر ما در زنجیر غیبت است...⛓اما...❗️من راحت میخوابم...‼️و او نگران من بیدار...خودش گفته است...
انا غیر مهملین لمراعاتکم...
محال است که هوایتان رانداشته باشیم...
و این بزرگترین غایب زندگیمانهرگز باعث نشد...که استاد مارا ملامت کندبه اندازه چهار روز غیبت دوستمان!!!
دیگر قدرت مقابله با بغض نبود...مثل استاد...مثل بچه های کلاس...
مثل تابلوی نستعلیق اخر کلاس...که با بغض ...اما مظلومانه....
نوشته اش را فریاد میزد....
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
🌻 مه گل پاتوق دختران فرهیخته 🌻
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
16924933879533.mp3
1.48M
عید آمد و عید آمد🌺🍀🌺🍀🌺🍀
🎤🎤🎤حسن فداییان
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋