💕#آرامش میخواهی؟!
▪اتفاقات زندگیات را برای کسی تعریف نکن
▪با کسی که مخالف توست، بحث نکن
▪خودت را با کسی مقایسه نکن
▪شکرگزار باش
▪به بقیه کمک کن، تو توانایی
▪با همه بدون هیچ چشمداشتی مهربان باش
▪برای زندگیات برنامهریزی کن و هدف داشته باش
▪سرت به کار خودت، گرم باشد
▪به کسی وابسته نباش
▪عاشق زندگی باش
▪بابت داشتههایت خوشحال باش
به این قوانین پایبند بمان تا آرامش سراغت بیاید.
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋🦋
#رمان_داستانی_مزد_خون
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_بیست_وهفتم
خیلی با رغبت ابراز علاقه کردم و گفتم خدا کنه بتونم و کاری از دستم بر بیاد دریغ نمی کنم برای امام حسین( ع )انشاالله...
لبخندی زد و تا اومد مطبی بگه، یه جوون که از چهره ی آفتاب سوخته اش پیدا بود از شهرهای جنوب کشور هست از ما عذر خواهی کرد و گفت: ببخشید حاج آقا میشه لطف کنید چند لحظه بیاید ما باید زود بریم کاری پیش اومده...
که بنده خدا حاج آقای خوش تیپمون از ما عذر خواهی کرد و رفت و حسابی مشغول شد...
دیگه واقعا چندین ساعت از فاطمه خبری نداشتم ضمن اینکه می خواستم به شیخ مهدی هم زنگ بزنم، خیلی زشت بود اون همه پول و هزینه رو برام واریز کرده بود و من تا اون موقع زنگ هم بهش نزدم!
به منصور گفتم: حاجی اگه کاری نداری من برم بیمارستان یه سر بزنم به خانمم خیالم راحت بشه!
محکم زد روی پام و گفت: هر چند که راهت نمیدن داخل ولی بیا بریم می رسونمت...
گفتم: نه حاجی مزاحم نمیشم باید چند جای دیگه هم برم ممکنه طول بکشه...
چشکی زد و با شیطنت گفت: خیره اخوی انشاالله خیره...
خیلی جدی نگاهش کردم و گفتم: منصور یه بار دیگه از این تکه کلام ها بگی، کلاهمون میره تو هم گفته باشم!
اصلا از این نوع تفکر خوشم نمیاد حتی به شوخی!!!
گفت: باشه بابا، آقا مرتضی یه چیزی گفتم با هم بخندیم گناه که نکردم اشاره به یکی از احکام خدا بود!
گفتم: اخوی اولا که شوخیشم قشنگ نیست!
دوما اینکه شما که طلبه ای بهتر از بقیه میدونی هر حکمی شرایط خاص و افراد خاص خودش رو داره سوما...
هنوز حرفم تموم نشده بود، پرید وسط صحبتم و با حالت عذر خواهی محاسنش رو با دستش گرفت و گفت: تسلیم اخوی تسلیم...
بعد هم اصلا به روی خودش نیاورد و ادامه داد: حالا شیخ مرتضی فردا پایه ایی چند جا با هم بریم؟!
گفتم: با این وضعیت خانمم کار خاصی که ندارم اما یکدفعه یادم افتاد من باید کارهای ثبت نامم رو انجام بدم و توی این موقعیت بهترین فرصته...
گفتم: منصور تازه یادم افتاد فردا احتمالا درگیرم حالا باز هم بهت خبر میدم...
خداحافظی کردم و راه افتادم سمت بیمارستان...
با خودم فکر میکردم شاید علت اینکه مهدی با منصور و بچه هاشون باج بهم نمیدن بخاطر همین شوخی های بیجای منصوره! اما نه منصور سریع پذیرفت و عذر خواهی کرد و مطمئنم تکرار نمی کنه، پس مسئله این نیست!!!
اینکه چی باعث این همه فاصله بین شیخ مهدی و شیخ منصور شده بود ذهنم رو حسابی مشغول کرده بود...
شماره مهدی رو گرفتم که ازش تشکر کنم...
چند تا زنگ خورد بعد جواب داد...
مثل همیشه گرم و صمیمی بدون اینکه به روی خودش بیاره چکار مهمی برام انجام داده با هم احوال پرسی کردیم، ازش کلی تشکر کردم اما قشنگ بحث رو عوض کرد و گفت: خوب کی باید بیایم شیرینی تولد آقازادتون رو بخوریم شیخ مرتضی...
گفتم: انشاالله تا دو هفته ی دیگه گفتن، خیلی دعا کنید که مشکلی پیش نیاد...
گفت: نگران نباش انشاالله سالم و صالح پا به رکاب و سرباز آقا، پس احتمالا میام می بینمت، دو هفته ی دیگه قم جلسه ای داریم توفیق و سعادتم داشته باشیم شما و آقازادتون رو هم زیارت می کنیم...
خیلی خوشحال شدم که قرار شد ببینمش...
توی دلم یه چیزی میگفت ماجرای دیدن منصور رو به شیخ مهدی بگم ....
ادامه دارد...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزش
آموزش پاپیون نمدی 🎀
🌻 مه گل پاتوق دختران فرهیخته 🌻
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
🍃 #رفع_سریع_تبخال
✍کمی خمیردندان رابا1قطره الکل ونمک قاطی کرده وخمیرحاصل رابه تبخالتان بمالید
⇦✨سوزش زیادی حس خواهید کرداما تاولهابیآنکه پخش یابزرگ شوند،خیلی سریع خشک میشود
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋🦋
#رمان_داستانی_مزد_خون
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_بیست_وهشتم
ولی صبر کردم و گفتم همون دو هفته ی دیگه دیدمش قضیه رو درست براش تعریف می کنم اینطوری حداقل می تونم بپرسم چرا از امثال شیخ منصور خوشش نمیاد!
بعد از خداحافظی دیگه تقریبا رسیده بودم بیمارستان، یه مقدار خوراکی و وسیله برای فاطمه خریده بودم بهش بدم، پرستار بخش رو که دیدم گفتم: زحمتتون اینها رو به خانمم بدید که بهم گفت: بهتره یک نفر همراه داشته باشن که اگر کاری پیش اومد مشکلی براشون پیش نیاد...
اینجا دیگه جای تعلل نبود! زنگ زدم مامانم...
بعد از تعریف کردن ماجرا بدون اینکه چیزی از قضایای قبلی بگه کلی نگران شد و غر زد که چرا زودتر نگفتم و نهایتا گفت: من راه میفتم....
خیالم راحت شد، اینجوری بهتر هم بود...
من برنامه ریزی کرده بودم فردا برم دنبال کارای حوزه ام که دیدم مادرم با مادر فاطمه، همراه رسیدن ...
حدس زدم که مادرم طاقت نیاورده و به مادر فاطمه هم گفته، طبیعی بود مادرن دیگه!
با دیدنشون کلی خوشحال شدم ولی فکر کنم اونها از دیدن خونه ای به اون کوچکی و وضعیت مکانی ناراحت شده بودن خصوصا مادر خودم، که خوب این هم طبیعی بود و منتظر واکنشش بودم، عملا جز شرمندگی چیزی نبود و تنها جمله ای که گفتم این بود انشاالله درست میشه...
توی ذهنم دوباره تمام فشارهای اقتصادی تداعی شد فشارهایی که من رو به سمت اهداف بلندم راهی قم کرد....
ناراحت بودم که مادرم بخاطر وضعیت خونمون شرمنده ی مادر فاطمه شده بود...
اما انگیزه ی بیشتری برای انجام کارهای ثبت نام گرفتم، هم زمان داشتم فکر میکردم شیخ منصور و طلبه هایی که توی جلسه دیدم چکار می کنن که اینقدر از نظر مادی در رفاه هستن!!!
با تمام این فکرها راه افتادم و پیگیر کارهام شدم کلی پروژه داشتم برای ثبت نام و باید همه رو این چند وقت انجام میدادم تا زودتر محیطی رو که شنیده بودم دین رو با نگاه به تمام ابعاد زندگی می بینن برسم....
حسابی مشغول بودم که منصور بهم زنگ زد و بعد از احوالپرسی گفت: اخوی خیلی سرت شلوغه قرار بود بهم خبر بدی...
گفتم ببخشید منصور جان خیلی درگیرم فکر نکنم امروز بتونم ببینمت...
گفت: مرتضی اگه کاری داری خداوکیلی بگو
میدونستم داره جدی میگه و اینقدر پایه هست بلند شه الان بیاد، ولی گفتم: نه دستت درد نکنه، باید خودم انجامش بدم
گفت: باشه خلاصه تعارف نکنیا...
بعد ادامه داد: راستی شب مراسم داریم میرسی بیای؟!
گفتم: نمیدونم مادرم اومده مطمئن نیستم برسم اما بهت خبر میدم
گفت: نگاه مرتضی ممکنه یادت بره، من خودم زنگ میزنم ازت خبری میگیرم اصلا خودم میام دنبالت...
گفتم: توکل برخدا و دوباره درگیر کارهام شدم
عصر شده بود خسته و کوفته میخواستم برگردم خونه که منصور دوباره زنگ زد...
یعنی این همه پیگیرش برام جالب بود !
جواب که دادم گفت: کجایی اخوی؟
گفتم: دارم میرم خونه
گفت: وایستا بیام دنبالت
گفتم: نه بابا نمی خواد مزاحم نمیشم نزدیکخونه ام!
گفت: اومدم وایستا کارت دارم...
منتظرش ایستادم و خیلی زودتر از چیزی که فکر میکردم رسید! با همون محبتش تا در خونه رسوندم موقع پیاده شدن...
ادامه دارد...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
👌🌹👍👏 فرق میکند کی رئیس جمهور بشه.!! رئیس جمهور مسلمان سنگاپور میگه : خطرناکترین فرد برای یک جامعه و یک کشور کسی است که بخواهد مادام العمر در قدرت باقی بماند
چرا که او فقط افراد مورد اعتماد و دوست خود را در قدرت نگه می دارد و با اجازه ندادن در بقدرت رسیدن دیگران، و فرار نخبگان ، فرصت افکار تازه و پیشرفت را از آن جامعه و از آن کشور سلب می کند.
من حلیمه یعقوب، بنده ای از بندگان خدا هستم و از خدا میترسم. هر کسی میخواهد با من برای مردم سنگاپور کار کند، من بخاطر خدا، خواهر او هستم. تصمیم و همّ و غم من، بالا بردن سطح زندگی شهروندان سنگاپور است»
در زمان او درآمد سنگاپور به
2 تریلیون دلار افزایش یافت.
درآمد شهروند سنگاپور در سال
به 85،000 دلار افزایش یافت.
گذرنامه سنگاپور ارزشمندترین
گذرنامه در جهان شد.
بیکاری را به 1 درصد رساند.
نزدیک به ده هزار پروژه بسیار
بزرگ را به انجام رسانید.
فساد در سنگاپور را به صفر رساند.
تمام مالیات ها را از محصولات سنگاپور حذف کرد.
هم زن است هم محجبه است و هم مسلمان..........🍃👆.
#دولت_جوان_انقلابی
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
مداحی آنلاین - اذیت کردن امام صادق - حجت الاسلام عالی.mp3
2.26M
روایت سوزناک از زندگی
امام صادق علیه السلام
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🎤🎤🎤حجت الاسلام عالی
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
#السلامعلیڪیا
#جعفر_ابن_محمد_ایها_الصادق
حق مسلمان بر مسلمان آن است که...
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
مداحی آنلاین - دو تا اباعبدالله - حسین طاهری.mp3
5.93M
#شهادت
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#تسلیت_باد
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
دو تا اباعبدالله ...
یکی رئیس مذهب یکی عزیز زینب
🎤 🎤🎤حسین طاهری
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
" هرگز نمازت را ترک مکن"
میلیون ها نفر زیر خاک بزرگترین
آرزویشان بازگشت به دنیاست :
تا "سجده" کنند.♻️
شب به خیر
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
#_مولا_جانم♥️
شیعه از هجرِ رُخت جامِ بلا می نوشد
خرّم آن سینه که در وصلِ شما می کوشد
بار الها ..همه یِ عمر سلامت دارش
کوثری را که از آن آبِ بقا می جوشد.
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج
#سلام_برصاحب_زمین_وزمان✋
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
#تندرستی
❌بيماري هاي ناشي از نخوردن صبحانه
🔻ابتلا به ديابت
🔻افزايش بيماري قلبي
🔻اضافه وزن افزايش چربي
🔻كند شدن سوخت و ساز
🔻كاهش بهره هوشي
🔻كاهش انرژي بدن
🔻ضعف اعصاب
🌻 مه گل پاتوق دختران فرهیخته 🌻
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺍﮔﻪ ﺑِﺸﮑﻨﻪ، ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼَﺴﺒﯽ نِمیشه ﺩُﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ، مثلِ.. "دل آدما"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺍﮔﻪ ﺑِﺮﯾﺰﻩ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧِﻤﯿﺸﻪ جَمعش ﮐﺮﺩ،
ﻣﺜﻞِ... "آبرو"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺑُﺨﻮﺭﯼ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ چیزی ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑِﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ،
مثلِ... "مال بچه یتیم"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻗَﺪﺭﺷﻮ ﻧِﻤﯿﺪﻭﻧﯽ،
مثلِ...."پدر و مادر"
انسان باشید✨🌻
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋🦋🦋
مداحی_آنلاین_چهار_تا_عمل_دست_و_پا_شکسته_علی_پناه.mp3
2.13M
#شهادت_امام_جعفر_صادق(علیه السلام)
تعجب امام صادق(علیه السلام) از عمل افرادی که بخاطر چهارتا عمل دست و پا شکسته خودشونو گم میکنن
🎤🎤🎤حجت الاسلام علی پناه
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
«امام جعفرصادق(علیهالسلام)»:
النَّعیمُ فیالدُّنیا أَلأَمنُ وَ صِحَّةُ الجِسمِ، وَ تَمامُ النِّعمَةِ فیالآخِرَةِ دُخولُ الجَنَّةِ.
نعمت خوشی و آسایش در دنیا در سایه امنیت و سلامتی بدن است و تمامی نعمت در آخرت دخول در بهشت خواهد بود.
(بحار، ص ٨١، ص ١٧٢)
شهادت امام جعفر صادق (علیه السلام) تسلیت باد
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهادت_امام_جعفر_صادق(علیه السلام)
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
یه داغی روی قلبم هست
دلی خون سینه ای چاکه
🎤 🎤🎤مهدی رسولی
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
#دانستنی_ها_و_معماهای_قرآنی
#جنگها_ظالمین_و_شیطان_در_قرآن
📌 از فتح مکه در کجا یاد شده ؟
در ۳ آیه در سوره نصر .
📌 از ماجرای اصحاب فیل در کجا یاد شده است ؟
از ماجرای اصحاب فیل و سپاه ابرهه در ۵ آیه در سوره فیل یاد شده است .
📌 لشکر ابرهه با چه وسیله ای به جنگ با خدا آمدند ؟
لشکر ابرهه به وسیله فیل سواران به جنگ خدا آمدند که در سوره فیل به آن اشاره شده است .
🌻 مه گل پاتوق دختران فرهیخته 🌻
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋