#رمان_داستانی_رابطه
#قسمت_چهارم
راستی مریم به ثریا هم بگو حتما برای جلسه بیاد
چپ چپ نگاهم کرد و گفت: ثریا!!! مطمئنی؟؟!
سرم با تایید تکون دادم و گفتم: آره تجربه هاش حتما به درد میخوره...
مردد گفت: باشه بالاخره تو بهتر بچه ها رو میشناسی...
پس رایحه اگه قراره سه شنبه همدیگه رو ببینیم من دیگه مزاحمت نشم برم که تو هم به کارت برسی...
گفتم: بودی حالا یه چای، نسکافه ای در خدمت بودیم!
با لبخند بلند شد و گفت: انشاالله یه وقت دیگه! فقط مواظب پرهات باشیاااا، برای پرواز بهشون نیاز داری خانم دکتر!
لبخندی زدم و خداحافظی کردیم...
بعد از رفتن مریم سری به پرونده های هفته ی گذشته زدم تا دوباره بررسیشون کنم...
پرونده ۲۴/ب
سلام خانم دکتر من لیلا دختر ۱۷ ساله ام از ۱۵ سالگی وارد فضای مجازی شدم.و با پسرها دوست شدم اما تمام این دوستی ها بصورت مجازی بوده و تابحال از نزدیک پسری رو ملاقات نکردم چندبار خواستم دیگه ترک کنم این کارو اما نشد نتونستم...
درحال حاضر با پسری در ارتباطم.بازهم مجازی.اما مامانمم مدتیه تاکید به ازدواج کردن من دارن و…. مدام با حرف زدن راجع به ازدواج کردن من عذابم میدن چون من قبلا هم که با تعدادی جنس مخالف ارتباط داشتم و الان هم با یه نفر در رابطه ام.من دیگه نمی کشم دارم دیونه میشم! توی تمام این دوستی هامم عکسم رو برای طرف مقابل فرستادم…
توروخدا کمکم کنید. من چیکار کنم؟
همش نگرانم یعنی اون دوستی های قبلانم دامن گیرم نمیشه؟؟
پرونده ۲۵/لام_ج
نفیسه متاهل ۳۴ ساله هستم که حدود یک ساله با یه اقای متاهل از طریق مجازی رابطه ی دوستی دارم
اوایل شاید برام شبیه یه شوخی و یا وقت گذرونی بود اما با گذشت زمان نسبت بهش احساس وابستگی پیدا کردم
کم کم رابطه ی ما از یه چت و رد و بدل کردن عکس فراتر رفت تا اینکه همدیگرو ملاقات کردیم
بعد از ملاقات دیگه وابستگی نبود من بهش دلبسته شدم...
هر روز با همسرم مقایسش میکردم و هر بار توی این قیاس اون برنده بود
تا جایی که از زندگیم سرد شدم...
الان چند روزه به خاطر حفظ زندگیم و همسرم و بچم تصمیم گرفتم به این رابطه خاتمه بدم
تلگرام و واتساپ رو دلیت زدم و شماره هایی که ازش داشتم مسدود کردم
اما انگار یه حال شبیه دیوونگی و یا شاید افسردگی داره منو کلافه میکنه
پرخاشگر شدم و با کوچکترین اتفاقی شروع به داد و هوار میکنم!
اینقدر تو این مدت ازش محبت و خوبی دیدم که هر لحظه فکر کردن بهشون منو ترغیب میکنه برگردم سمتش اما از طرفی میخوام سر تصمیمم بمونم
لطفا راهنماییم کنین خانم دکتر توی شرایط خیلی بدی هستم...
پرونده۲۶/الف_ث
سلام مهسا دختری 20 ساله هستم حدود 4 ماهه که با آقایی دوست شدم از طریق اینستاگرام این آقا29سالشه اوایل منو خیلی دوستم داشت و زود زود دلتنگ من میشد و همیشه دوست داشت باهام حرف بزنه پیام بده و زنگ بزنه اما الان در حال حاضر مثل قبل نیست و میگه کارش زیاده شده و حتی واسه خودش وقت نداره البته من خودم سر یه موضوعی باهاش قطع ارتباط کردم و بعد از 13 روز دوباره خودم برگشتم و ایشون هم قبول کرد که باهم باشیم بعد از همین جدایی و برگشتن احساس میکنم که مثل قبل نیست و من مثل قبل جز اولویت هاش نیستم؟
به نظر شما یعنی اشتباه کردم!
پرونده۲۷/ش
سلام وقت بخیر ستایش17 ساله هستم که با پسری همسن خودم در فضای مجازی آشنا شدم که از استانی هست که با من کیلومتر ها فاصله داره اما میگه عاشقتم و دوست دارم منم دوستش دارم و حتی از خواستگاری اومدن هم صحبت میکنه قبل از من با دختری بوده و به قول خودش اون رابطه اشتباه بوده میگه تا 5 سال دیگه نمیتونه بیادخواستگاریم اما میگه هیچ موقع تنهات نمیزارم، من خودم اهل دوستی نبودم و الانم متعجبم که ارتباط مجازی برقرار کردم اما عاشق شدم و از خانواده کاملا حسااااس برخوردارم که کاملا مخالف دوستی هستن و اگه متوجه بشن گوشیم رو ازم میگیرن اما من واقعا دوسش دارم الان ترسم ازاینه که عشقش واقعی نباشه و من ضربه بدی بخورم
به نظرتون چیکار کنم؟
لطفا کمکم کنین از طرفی ترس نرسیدن رو دارم از طرف دیگه ترس رسیدن و ازدواج ناموفق رو دارم سردرگمم شدید خواهشا کمکم کنین....
نفس عمیقم رها میشه داخل فضای اتاق و با خودم میگم: مریم جان نیستی ببینی با این وضعیت پری هم برا آدم می مونه یا نه! هر چند که...
ادامه دارد...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
👤 داریوش ارجمند : اگر دوستدار تغییریم باید رای بدهیم
💯💯 من می گویم باید رای بدهیم به خاطر اینکه روش مملکت ما این است، سیستم اداره مملکت مان است؛ قهر کردن (باصندوق) کار نمی شود
💢 این آدمها اگر مملکت بهشت برین بشود وقتش برسد قهر می کنند البته منکر ناراحتی های مردم نیستم من هم زیر همان فشارهایی ام که همه مردم قرار دارند
💯💯 اگر می خواهید چیزی عوض شود باید رای بدهید
#انتخابات
#حماسه_حضور
#مشارکت_حداکثری
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
دارو و دوست💊👩❤️👩
هر دو دردها را تسکین میدهند...🌸🍃
با این تفاوت كه «دوست»...🌸🍃
🌸نه قیمت دارد؛
نه نياز به بيمهٔ حمايتی ؛
چون خودش حمايت است!🌸
🌸نه مقدار دارد ؛
نه تاريخ انقضا ،
بلكه هر چه قديمیتر باشد ،
اثرش عميقتر و شفابخشتر است!🌸
🌸هر دارو برای دردی مؤثر است ،
و برای يک درد ديگر مُضِر...؛
اما دوست ، بر هر دردی دواست!🌸
تقدیم به دوستان خوبم 🌸🍃🌸
شب به خیر
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🌹🍃بسم الله الرحمن الرحیم
غم های بزرگت را
بگذار برای بزرگی خدایت
تو بخند
همه چیز حل میشود.
🌹🍃سلام روزتون عالی، لحظه لحظه زندگی تون سرشار از آرامش
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
#زندگی_به_سبک_شهدا
شهید محمد رضا جعفرابادی
زندگینامه 📝
🍃🌹شهید محمدرضا در تاریخ 18 خرداد سال 1341 در روستای جعفر آباد شهرستان آشتیان به دنیا آمد. محمد رضا درس دینداری را از مادر آموخت و درس تلاش و سختکوشی را از پدر به ارث برد.
تحصیلات ابتدایی رادر روستا با موفقیت گذراند و سپس برای کمک به اقتصاد خانواده راهی تهران شد و به شغل نجاری پرداخت. او بسیار شجاع بود و در مراسم و راهپیمایی های اول انقلاب شرکت می کرد. تا اینکه در تاریخ 22 بهمن 1357 در حال تظاهرات در خیابان پیروزی تهران توسط دژخیمان رژیم پهلوی به شهادت رسید و پیکر پاکش را در زادگاهش به خاک سپردند .
🌻 مه گل پاتوق دختران فرهیخته 🌻
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
#رمان_داستانی_رابطه
#قسمت_پنجم
هر چند که برای هر چیزی راه حلی هست...
داشتم فکر میکردم که چکار میشه کرد برای این وضعیت که خانم امیری در اتاق رو زد و اومد داخل گفت: ببخشید خانم دکتر خانمی اومدن نوبت هم از قبل نداشتن خیلی اصرار دارن شما رو ببینن، من گفتم نمیشه ولی همینجوری ایستادن چکار کنم؟!
نگاهی به پرونده های باز روی میزم کردم نگاهی به ساعت با اینکه معمولا اصلا چنین روالی نداشتم اما گفتم بگید فرم رو پر کنن اگر وقت شد بیان داخل اگر هم نه یه نوبت براشون رزرو کنید...
خانم امیری رفت بیرون و در رو بست. چند دقیقه ای بیشتر نگذشته بود که سر و صدای داخل سالن توجهم رو جلب کرد بلند شدم و در باز کردم خانم جوانی که به پهنای صورت اشک می ریخت داشت داد و بیداد میکرد که من همین الان باید با خانم دکتر صحبت کنم...
گفتم: خانم عزیز فرم رو پر کنید بعد بفرمایید داخل! اومد جلوی و با همون حالت مضطرب گفت: خانم دکتر خواهش میکنم اجازه بدید من براتون توضیح بدم بعد هر چی خواستید من می نویسم....
خانم امیری اومد جلوش ایستاد که بگه نمیشه که با اشاره ی دستم اجازه دادم بیاد داخل...
نشست روی صندلی مثل ابر بهار اشک می ریخت...
چند لحظه ای صبر کردم و گفتم: چی شما را اینقدر اذیت کرده...
با هق، هق گفت: خانم دکتر دخترم... دخترم... داره از دستم میره... تازه فهمیدم با یه پسر رابطه دارن البته به شکل چت نه چیز بیشتر!
خانم دکتر اسمش پسره یه مرده سی و سه ساله است و دختر بیچاره ی من فقط پانزده سالشه!
بعد دوباره هق هق گریه و با بغض ادامه داد: نمیدونم مردیکه ی ... چی بهش گفته که دخترم جلوم و ایستاده میگه اگه نذارید من باهاش ازدواج کنم خودم رو میکشم!
این چند روز چند جا مشاوره رفتم اما متاسفانه بعضی مشاوره ها به جای اینکه راه درست رو نشون بدن درست هولت میدن توی چاه! البته جسارت به شما نشه ولی فکر کنید به من میگن بذار با هم رابطه داشته باشن! دوره زمونه عوض شده سنتی فکر نکنید!
خانم دکتر من خودم یه آدم تحصیل کرده ام شوهرم تحصیل کرده است میدونیم دوره زمونه عوض شده ولی والله عقلم چیز خوبیه! یعنی ما دو دستی بچه مون رو بندازیم تو دهن شیر که زمونه عوض شده!
حالا اون نمیفهمه!
ما چی! ما که پدر و مادرشیم!
دارم دیونه میشم خانم دکتر...
گفتم: خوب کمی آروم باشید اصلا نگران نباشید انشاالله با صبر و راهکارهایی که میگم مشکلتون حل میشه...
چند تا سوال که باید جوابش رو بدونم تا بهتر بشه این گره رو باز کرد اول اینکه شروع این رابطه از کجا و از چه زمانی بوده؟
لبش رو گزید و سرش رو با حرص تکون داد و گفت: بهش قول داده بودیم شاگرد اول بشه براش گوشی موبایل بخریم بعد دستش رو زد روی دستش و گفت: کاش هیچ وقت شاگرد اول نمی شد... کاش دستم می شکست گوشی براش نمی خریدم که امروز اینطور گرفتار نشه...
میدونم شروع رابطشون از فضای مجازی بوده ولی اینکه دقیقا از کی نمیدونم؟ هر چند که سارا چند ماهی هست رفتارهاش عوض شده بود....
نگاهش کردم و گفتم: اینکه گوشی براش خریدید خودتون رو سرزنش نکنید ولی برای اینکه طرز استفاده صحیح و خطراتش رو بهش نگفتید قابل تامل! که در هر صورت الان باید کمکش کرد که دچار تجربه ی تلخی نشه و مهم ترین قسمت این کار هم با شخص شماست که مادرش هستید...
مستأصل گفت: بخدا بهش گفتم به هر زبونی که فکر کنید گفتم این کار عاقبت نداره آخرش از همین حالا معلومه!
گفتم: نه! این که من میگم به شما بستگی داره منظورم این نبود که بهش بگید آخرش چی میشه! چون مطمئن باشید دخترتون به اندازه ی شما هم شنیده که آخر این روابط چی میشه منتها چون ندیده و باور نداره فکر میکنه رابطه ی خودشون فرق میکنه!
اولین کار اینه که نسبت به شخص شما اعتماد پیدا کنه و برای این قضیه شما باید کمی صبوری و تحمل داشته باشید! با شرایط فعلی هم، راه حل اینه که به دخترتون با اطمینان بگید این فرد رو به عنوان خواستگار می پذیرید که بیاد خواستگاری...
با دست محکم زد به صورتش و گفت: خاک بر سرم مرد سی و سه ساله بیاد خواستگاری بچم!
گفتم: خانم محترم شما اجازه بدین من آخرش رو بگم! لبش رو گزید و گفت: ببخشید بفرمایید
ادامه دادم: طی مشاوره هایی که شخصا داشتم اگر شما درست عمل کنید و احساساتی نشید معمولا اینجوری دخترتون بهتون اعتماد میکنه. منتها وقتی به چنین افرادی گفته میشه بیاید خواستگاری چون اکثرا نیتشون از قبل مشخصه امکان نداره زیر بار برن و نهایتا به یه بهانه ای وقت می خرن...
نگاهم کرد و گفت: شانس من بیچاره باشه قبول میکنه بیاد خواستگاری اون موقع چی...
تازه اگه اینجوری بشه به باباش چی بگم...
نمیخوام بی حرمتی بشه...
من نگرانم! نگران...
ادامه دارد...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕
تکرار کنیم🌸
حال من عالیست. من سر و پا شور و نشاط هستم و خداوند همواره با من است و هرآنچه نیاز داشته باشم را در اختیارم قرار می دهد.
خدایا سپاسگزارم🙏🏻
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋🦋
کادو خریدن سخت نیست
اینکه چطوری به طرف بفهمونی گرون خریدیش سخته😐😶
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋🦋
18103108431137.mp3
3.18M
انتخاب من 🍀🌺🍀🌺🍀🌺
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
#رمان_داستانی_رابطه
#قسمت_ششم
نگاهش کردم و گفتم: ببینید نگرانی شما جز بیشتر کردن مشکل کار دیگه ای نمیکنه! نگرانی تا جایی خوبه که انسان رو به سمت راه حل سوق بده از اونجا به بعد دیگه فقط باید تمرکز کرد و با مدیریت مسئله رو حل کرد! الحمدالله هم خودتون هم همسرتون تحصیل کرده اید پس خیلی راحت تر میشه قضیه رو به خوبی مدیریت کرد!
ببینید با این کاری که گفتم دو حالت بوجود میاد اولی هر چند که خیلی محاله اینکه طرف قبول کنه و بگه باشه و بیاد خواستگاری که خوب اگر این اتفاق بیفته که معمولا بعید! باز هم نباید هول کنید با یه سری راهکارها و تست های شخصیت شناسی و اینها با همراهی دخترتون میشه مسئله رو حل کرد اما اتفاق دوم که احتمالش خیلی بالاست اینه که یا طرف بی خیال میشه یا فرصت و زمان میخواد یا با وعده دادن شروع به تحریک عاطفی دخترتون میکنه که رابطه ادامه داشته باشه! در هر کدوم از این حالت ها چون شما الان در جریان هستید با یه سری ترفندهای دقیق می تونید دخترون رو قانع کنید که چنین موردی مناسب ازدواج نیست!
سرش رو انداخت پایین و گفت: خانم دکتر ببخشیداا ولی بچه های امروزین اگه خدای نکرده گفت خوب من میخوام باهاش دوست باشم چی ! و گوله گوله اشک از چشمهاش ریخت...
حق داشت آخه مادره...
درک و همدلی توی چنین شرایط سختی کار راحتی نیست اما شدنیه...
با آرامش و اطمینان نگاهش کردم و گفتم اون هم مشکلی نیست! خوبیه بچه های امروزی اینه قدرت عقل بالایی دارند اگه منطقی و روانشناسی بهشون بگیم: چرا باید نه به دوست پسر یا دختر گفت راحت می پذیرن!
متاسفانه چون گاهی بد گفته شده!
گاهی کم گفته شده!
گاهی حتی نادرست گفته شده! یه گاردی نسبت به این مسئله هست که خدا خودش حلش کرده و اون رجوع کردن به عقله...
چشمهاش رو متمرکز نگاهم کرد و گفت: واقعا میشه! آخه من از نظر دینی خیلی بهش گفتم اما...یعنی میشه یه جوری گفت که سارا قبول کنه! خوب اصلا من کی سارا رو بیارم تا شما باهاش صحبت کنید چون فکر می کنم از شما بهتر بپذیره امکانش هست خانم دکتر؟
گفتم: وقتی رابطه ی دین از عقل جدا بشه مشکل شروع میشه و به همین خاطر پذیرش سخت میشه! خود خدا گفته حتی برای پذیرش دین از عقل استفاده کنید که متوجه باشید کار احساسی نمی کنید و مسیر درست رو انتخاب می کنید...
به هر حال برای دیدن دخترون با خانم امیری هماهنگ کنید بعد نگاهی به ساعت انداختم دیر وقت بود و باید می رفتم خونه...
گفتم: امیدوارم تونسته باشم کمکتون کنم ولی الان دیگه وقت ندارم اگر نیاز به صحبت بیشتر بود با خانم امیری هماهنگ کنید...
کلی تشکر کرد و الحمدالله حالش بهتر شده بود...
بعد از رفتنش واقعا بعد از یه روز سنگین کاری نیاز به شنیدن حرفهای خوب داشتم تا شارژ خالی شده ی باطری روحم جایگزین بشه!
پرونده ها رو جمع و جور کردم و چادرم رو پوشیدم و به سمت ماشین راه افتادم...
ذهنم درگیر شده بود و داشتم فکر میکردم
شیطون چه صبری داره ؟؟؟
پله به پله!
یواش یواش!
هفته به هفته!
شااااید یه آجر الان بزاره و آجر دوم رو چند هفته یا چند ماه بعد تا همون دختری که جواب پسرا رو نمیداد الان شب و روزش شده یک پسر مجازی! پسری که نمی شناسه اما بهش دل می بنده! پسری که ندیده ولی وابسته اش شده! پسری که هیچ مسئولیت جسمی و روحی توی زندگی این دختر نداره اما ذهنش رو درگیر کرده! تا جایی که بدون فکر حاضر هر کاری برای رسیدن بهش بکنه غافل از اینکه این یه فضای مجازی و رسیدنی در کار نیست!
بدون شک اینا یکدفعه اتفاق نمی افته!
یواش_یواش
آهسته_آهسته
و قدم به قدم
به اینجا میرسه!
با همین افکار مسیر محل کار تا خونه رو طی کردم...
رسیدم خونه محسن هنوز نیومده بود...
احسان اومد استقبالم پسر نوجوان من...
سلام مامان خانم خسته نباشی...
دستی به سرش کشیدم و گفتم: سلامت باشی چه خبر آقاااا؟! بابا زنگ نزده ؟خبری نیست!
لبخندی زد و گفت: نه خبری هم نیست...
تا لباسهام رو عوض کردم و دستی به سر و روم کشیدم احسان مشغول گوشیش شد تا تکالیفش رو برای معلمشون بفرسته...
یکدفعه با دیدن گوشی دست احسان تنم لرزید!
نکنه احسان هم درگیر چنین فضای مه آلودی بشه!
یعنی ممکنه وقتی همه چیز از محبت گرفته تا امکانات مهیا باشه و تامین، انسان باز هم به خطا بره!
ادامه دارد...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
#رهایی_از_رابطه_حرام۱۲
✨ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ✨
✅ یکی از مسائلی که در مورد رابطه حرام آدم برای خودش جا بندازه اینه که یه عهدی با خودش و خدای خودش داشته باشه.
👈🏼 به خودش بگه:
من تا اخر زندگیم دور
ارتباط با نامحرم
یه خط قرمز بزرگ کشیدم... ⭕️❌
در این زمینه حتی فکرش رو هم نمیکنم که بخوام با نامحرمی ارتباط بر قرار کنم.
خدایا من به عنوان بنده حقیرت ازت خاضعانه درخواست میکنم که دستم رو هیچ وقت رها نکنی...
❇️ ببینید ما باید نگاهمون رو به ارتباط با نامحرم درست کنیم. خدا چرا برای آدم "زمینه ارتباط با نامحرم" رو فراهم میکنه؟
💢 در واقع مواقعی که فرصت ارتباط با نامحرم پیش میاد یه فرصت برای کسب لذت نیست!
👈🏼 برای اینکه انسان بتونه رشد کنه و بالا بره.
خدا اون موقعیت رو برات پیش نیاورده که توی دست درازی کنی و لذتی ببری!
بلکه خداوند متعال در طول زندگی ده ها بار امکان ارتباط با نامحرم رو برات پیش میاره که "تو اتفاقا به این مدل از لذت دست نزنی" تا بتونی رشد کنی و بالا بری...
بنابراین اگه یه موقعی یه خانم یا آقای نامحرمی بهت پیام عاشقانه ای داد، فکر نکن که بله خوبه که موقعیتش جور شده یه لذتی ببرم!!!
نه بزرگوار! اتفاقا یه موقعیتی پیش اومده که تو بتونی بی خیال این لذت سطحی بشی تا زمینه برای رسیدن به لذت های عمیق فراهم بشه...
نگاهمون رو به ارتباط با نامحرم دقیق
و عالمانه میکنیم..👌👌👌
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
⚜در کلاس درس خدا
⚜اونایی که ناله میکنن رد میشن
⚜اونایی که صبر می کنند قبول میشن
⚜و اونایی که شکر میکنند شاگرد ممتاز میشن...
🌼شبتون پر از ارامش🌼
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
❤️بسم الله الرحمن الرحیم
🌹🍃سلام صبح قشنگتون بخیر
💎طلا باش تا اگر روزگار آبت کرد
💎روز به روز طرحهای زیباتری از تو ساخته شود
💎سنگ نباش تا اگر زمانی خردت کرد
💎لگدکوب هر رهگذری بشوی ...!
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
خداوندا...
همانگونه که چشمهایمان را
از خواب بیدارکردی
قلبهای ما را ازغفلت بیدارکن
و همانگونهکه جهان را
به نور صبح روشن گرداندی
زندگیمانرا به نور هدایتت منور بگردان
#صبح_بخیر_دوستان
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋