eitaa logo
مَه گُل
663 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - سلام - حمید علیمی.mp3
6.23M
🏴🏴🏴 سلام، ببین شکسته بالم سلام، دوری تو ملالم 🎤🎤🎤حمید علیمی ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
☀️ ☀️ _پس دور از چشمان مرد، شروع كرد به كتاب خوندن. همين وصال دوباره ناهيد و كتاب هم بود كه عشق و اشتياق قديمي به تحصيل و مطالعه رو در اون شعله ور كرد. ولي او كه حالا خودش موقعيت استفاده از چنين موهبتي رو نداشت، سعي كرد تا تمام شور و اشتياق به كتاب و مطالعه رو در وجود دخترش بدمد. بله! بالاخره اون بچه روز به روز بزرگ تر شد و پدرش پيرتر. اون بچه در اثر نوع تربيت مادرش و كتاب‌هايي كه در اختيارش قرار مي‌گرفت، عاشق كتاب و مطالعه شد. زمانه هم عوض شده بود و پيرمرد ديگر مانعي سر راه دخترش ايجاد نكرد. دختر توي دانشگاه قبول شد و از همان روزها تصميم گرفت كه هر چه در توان داره، عليه اين ظلم و ستمي كه به زن‌ها مي‌شه مبارزه كنه. » راحله نفس عميقي كشيد.چند لحظه مكث كرد و بعد با وجود بغضي كه صدايش را گرفته بود ادامه داد: - خب بچه ها! اون دختر منم و اون زن شكست خورده يا ناهيد، مادرمه! فكر مي‌كنم حالا منظورم رو از ظلم به زن‌ها و دخترها، حتي در اوضاع امروز، فهميده باشين. سكوت عميقي فضاي بين بچه‌ها را پر كرده بود بود. همه بچه‌ها سرشان را فرو برده بودند ميان شانه هايشان و به جلوي پايشان كردند. انگار آن‌ها بودند كه به جاي آن مرد شرمنده شده بودند. به نظر مي‌آمد سميه هم متاثر شده است. مثل اين كه خجالت مي‌كشيد به راحله نگاه كند. سمیه- همه ما خيلي متاسفيم كه مي‌شنويم چنين اتفاقي توي جامعه ما مي‌افته. من با شنيدن اين سرگذشت، ياد حرف‌هاي يكي از اساتيدم افتادم كه يادمه توي يكي از سخنراني هاش چنان راجع به مظلوميت زن و ظلمي كه در طول تاريخ به اون شده حرف زد، كه من به گريه افتادم. نگاهش كردم. گريه كه نه، ولي چيزي، ته رنگي از ناراحتي در گلويش بود. لحظه اي صبر كرد. فقط صداي قرچ قرچ شكستن انگشت‌هاي راحله مي‌آمد. فاطمه- فكر مي‌كنم شماها هم با من هم عقيده باشين چيزي كه به ناهيد ظلم مي‌كرد فقط مردي با عنوان شوهر نبود، يعني شايد خود اون مرد هم بي تقصير باشه. خود راحله خانم هم گفت كه اين نوع تفكرات و نظريات اون مرد، حاصل تربيت ساليان زياد خانواده اش بود. خانواده اش چطوري چنين نظرياتي رو پيدا كردن؟ خودش به عوامل زيادي بر مي‌گرده كه جامعه هم در به وجود آوردن اين مسائل بي تقصير نيست. راحله چيزي نگفت. فقط مجله اي را لوله كرده بود، مي‌كوبيد كف دست چپش. فهيمه من و مني كرد و گفت: - منم حرف‌هاي فاطمه خانم رو قبول دارم. اصلاً ببينين اين مشكلاتي كه راحله درباره اش حرف زد، مشكلات فردي بود؛ يعني مشكلي بود كه فقط براي بعضي از افراد پيش مي‌آد و توي همه خانواده‌ها نيست. همين طور كه در خانواده ما چنين مسائلي نبود. اين مشكل در ارتباطات بين دو فرد خاص وجود داشته. ولي مسئله اين جاست كه تازه اين « همه » مشكل ما نيست. از مشكلات فردي كه بگذريم كه در انواع مختلفش وجود داره و قصه راحله يكي از انواع اون بود، بخشي از مشكلات ما برمي گرده به مشكلاتي كه در ارتباط با جامعه داريم و براي همه هم مشتركه. راحله كه كمي آرام تر شده بود و ديگه بغضش فرو نشسته بود، آخرين ذرات اشكش را پاك كرد و سرش را تكان داد. - درسته! آفرين فهيمه جون! فكر مي‌كنم شدت و وخامت اون مشكلات هم در مجموع تاثيرش كمتر از مشكلات فردي نباشه. - ببينيد! اولين مشكل و بزرگ ترين مشكل مادر راحله چي بود؟ محدوديت در انتخاب. يعني آينده اش، انتخاب سرنوشتش، انتخاب راه زندگيش دست خودش نبود. تا قبل از ازدواجش دست پدرش و بعد از اونم دست شوهرش بود. راحله- مي‌دونين كه اين مشكل فقط منحصر به من و مادر من نبوده. به نظر من اين مشكل همه ماست. ... نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
☀️ ☀️ _فقط شايد شدت و حدتش در مورد افراد مختلف و بنا به فرهنگ خانواده‌ها فرق داشته باشه. فهيمه ديگر حالا با هيجان بيشتري حرف مي‌زد. دماغش را خاراند و گفت: - مثلاً كدوم يك از ما در ازدواجمون كاملاً آزاديم؟! بله. ممكنه بعضي از ما باشيم كه خانواده مون حق انتخاب رو هم كاملاً به دختر واگذار كنن تا از ميون خواستگارهاش، هر كسي رو خواست انتخاب كنه. ولي خود اين هم يعني محدوديت! يعني اين كه دختر بايد منتظر باشه تا شايد پسر ايده الش به خواستگاريش بياد وشايد هم نياد. عاطفه گفت: - به قول قديمي‌ها گشنگي نكشيدي كه عاشقي يادت بره! تو هنوز فكر اين دماغ سوختگي رو نكردي كه ممكنه جايي بري خواستگاري و راهت ندهند! وگرنه هيچ وقت چنين آروزيي نمي كردي. - بله! ولي بقيه انتخاب‌ها چي؟ انتخاب شغل و تحصيلات؟ مثلاً بعضي از رشته‌ها ورودش براي دخترها ممنوعه، در بعضي ديگر هم فقط درصد خاصي از دخترها رو قبول مي‌كنن. ديگه انتخاب شغل كه صد پله بدتره. اولاً كه دخترها و زن‌ها رو به خيلي از مشاغل راه نمي دن. ثانياً حالا با هزار مكافات شغلي گيرآوردي، به خاطر مسائل بچه داري و اين حرف‌ها نمي توني خوب به كارت برسي و به همين دليل پيشرفت هم نمي توني بكني. 💭يك لحظه جاي مامانم را پيش خودم خالي كردم. البته پيش من كه نه، ما خودمون سه نفر بوديم. شايد بهتر بود كه كنار راحله و فهيمه بنشيند. راحله كه انگار از صحبت‌هاي فهيمه نيرو گرفته بود، گفت: - البته اينها چيزهاييه كه گاهي به چشممون مي خوره. ممكنه بعضي وقتها اعتراض كوچكي هم بهشون بكنيم. بگذاريم كه از روي اجبار قبولشون كرديم و گذشتيم، چون راه چاره اي هم نداريم. ولي مسائلي هست، محدوديت‌هايي هست كه به چشم نمي آد. ما هم اصلاً بهش توجه نمي كنيم، چه برسد به اعتراض! مثلاً اينكه دخترها حق ندارند توي كوچه و خيابان بدوند، حتي اگه مهمترين كار دنيا رو داشته باشن يا ديرشون شده باشه. چرا؟ چون مردم فكر مي‌كنن عجب دختر بي حياييه! حتي حق نداريم تو خيابون همديگه رو با اسم كوچك صدا بزنيم يا بخنديم. وضع بعضی هامون در مورد رفت و آمد كردن به خانه اقوام و دوست هامون كه ديگه نگفتنيه! هزار دنگ و فنگ داره. حالا پسرها هم چنين محدوديت ‌هايي دارند؟ سميه با لحن طعنه آميز گفت: - فكر مي‌كنم چيزي داريم به نام حياي زنانه يا دخترانه! فهيمه عينكش را كه پايين آمده بود، بالاتر گذاشت و گفت: - پس فشارها و محدوديت ‌هايي كه بقيه برامون ايجاد مي‌كنن چي؟ عاطفه ديگر مهلت نداد كه فهيمه چيزي بگويد، ناله اي كرد و گفت: - آي قربون اون دهنت برم فهيمه جون كه گل گفتي، فدات بشم. زدي توي خال! مدينه گفتي و كردي كبابم. آقا! من يكي طرف فهيمه ام! چون می فهمم داره چي مي‌گه. راحله زير لب زمزمه كرد: - چه عجب! ولي عاطفه نشنيده گرفت. شايد وقت جواب دادن به او را نداشت. - آقا ما تو خونه يه داداش داريم، بابامون رو درآورده. انگار شكم آسمون سوراخ شده و آقا از اونجا اجلال نزول كرده اند توي خونه ما. ما كه حق هيچ كاري نداريم، هيچ جا هم نبايد بريم، به جاي خود. آقا هم در همه امورشون آزادن، به جاي خود. اصلاً انگار من و آبجي ‌ام هم كلفت اونيم. يه ذره بچه، يه سال هم از من كوچيكتره، اما چپ مي‌ره و راست ميآد، دستور مي‌ده. كي جرات داره كه خرده فرمايشات آقا رو انجام نده، اون وقت خربيار و باقالي باركن! اصلاً انگار نه انگار كه ما هم آدمي، چيزي هستيم. فاطمه گفت: - فكر مي‌كني تقصير كيه؟ سميه تك انگشتش را از لاي دندان هايش در آورد وگفت: - تقصير خودمونه. وقتي كه خود ما زنها، خودمون رو دست كم مي‌گيريم و به خودمون ظلم مي‌كنيم، ديگه چه توقعي از بقيه است؟ عاطفه دوكف دستش را بهم كوبيد: - درست شد! همين يه قلم رو كم داشتيم. عالم و آدم كه تو سرمون مي‌زنن، فقط همينمون مونده بود كه خودمون هم بزنيم توي سر خودمون. دهانم را باز كردم چيزي بگويم، ولي زود پشيمان شدم. اما فاطمه ديد. فاطمه- از اول تا حالا اين دورو بري‌ ها حرف زدن و نظراتشون رو گفتن، جز خانم عطوفت و شاهرخي. بد نيست فعلاً نظر مريم خانم رو بشنويم و بعد هم نظر ثريا خانم رو.
از اول تا حالا اين دورو بري‌ ها حرف زدن و نظراتشون رو گفتن، جز خانم عطوفت و شاهرخي. بد نيست فعلاً نظر مريم خانم رو بشنويم و بعد هم نظر ثريا خانم رو. كمي مكث كردم. صورتم داغ شد. فكر كنم خيلي سرخ شده بودم. از زير چشم نگاهي به ثريا كردم. خواستم ببينم او در چه حالي ست؟ هيچ! اصلاً انگار نه انگار كه چيزي شنيده يا مي‌خواهد بگويد. شايد اصلاً پيشنهاد فاطمه را نشنيده بود! مگه كره؟ لبم را گزيدم و بالاخره به حرف آمدم. - خب! منم فكر مي‌كنم كه بچه‌ها راست مي‌گن. يعني... يعني اين كه فكر مي‌كنم خود ما زن‌ها هم همديگه رو قبول نداريم. يعني... يعني اين كه خودمون هم به خودمون اعتماد نداريم. چه طوري بگم؟! يعني فكر مي‌كنم دكتر هم اگر بخوايم بريم، دوست داريم پيش دكتري بريم كه مرد باشه. ... نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نشان حُسن لیلا مهدوی 📝 موضوع: ادبیات داستان...اهل بیت 📖 انتشارات: کتابستان معرفت 🙃کتاب «نشان حُسن» از آن کتاب‌های درست و حسابی‌ست که مخاطب کاربلد و داستان شنیده را هم می‌نشاند پای مطالعه... خانم «لیلا مهدوی» کتابی نوشته با چند راوی و حول چندین شخصیت از زمانه‌ی امام حسین علیه السلام که همه شان هم شناخته شده و آشنا هستند. 💠در این رمان نویسنده رفته است سراغ اولاد حضرت مجتبی علیه السلام و روایت آن ها را از پیش از حرکت کاروان حضرت حسین علیه السلام از مدینه به سمت مکه روایت کرده است. 🔮چیزی در کتاب نیست که احتمالا خودتان بلد هستید و در بیشتر شهرهای ایران، دو شب در دهه اول محرم را هم مهمان سفره‌ی کریم آل طاها بوده‌اید. کتاب بیش از این‌ها اطّلاعات دارد که به مخاطبش برساند و از سوی دیگر آن خشکی که در متون قدیمی داریم هم در اینجا خبری نیست. از سوی دیگر خانم نویسنده توانسته خیلی خوب رمانی در فضای عاشورا و کربلا بنویسد و حرمت حضرات معصومین را هم به خوبی نگه دارد... اصلاً شاید نشان حُسن همان نشان حَسَن بوده، کسی چه می‌داند؟ ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچ وقت از کتابِ زندگی خسته نشو هیچ کس نمی دونه صفحه ی بعد ، چی نوشته ... شب به خیر 🍃
•┈••✾❀🕊﷽🕊❀✾••┈• جز خدا کیست‌ که‌ در سایه‌ مهرش‌باشیم رحمت‌ اوست‌ که‌پیوسته‌ پناه‌ من و توست. خدایا.. امروزمان را با نام تو﷽ و به امید مهربانی و رحمتت، و لحظاتی سرشار از معحزه و اتفاقات خوب آغاز میکنیم ‌‌ 🌱 🌱           ••●❥🌷✧🌷❥● ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مزیت برنده بودن چیزی نیست که به صورت مادر زادی واز بدو تولد ،باهوش یا استعداد زیاد همراه باشد . مزیت برنده بودن در نگرش است نه یک ویژگی ذاتی . ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
⁉️تفاوت میان گروه‌ها، ابرگروه‌ها و کانال‌ها چیست؟ 💢گروه‌های ایتا برای اشتراک مطلب بین دوستان و خانواده یا همکاری بین تیم‌های کوچک ایده‌آل هستند. آنها می‌توانند تا سقف 500 عضو داشته باشند و به صورت پیش فرض هر کسی می‌تواند اعضای جدید را به گروه اضافه کند و نام و عکس گروه را تغییر دهد. ✅ امکان ابرگروه(سوپر گروه) به ایتا افزوده می‌شود و شما می‌توانید گروه خود را به یک ابرگروه ارتقا دهید. تعداد اعضا در ابرگروه ایتا نامحدود است. ابرگروه‌ها یک تاریخچه یکسان دارند، بنابر‌این پیام‌های حذف شده از دید همه اعضاء پنهان خواهند شد. همچنین شما می‌توانید پیام‌های مهم را به بالای صفحه سنجاق کنید تا تمام اعضا آن‌ها را ببینند، حتی اعضایی که به تازگی عضو شده‌اند. همچنین کانال‌ها ابزاری برای انتشار پیام‌های عمومی برای تعداد بالایی مخاطب هستند. در حقیقت یک کانال می‌تواند به صورت نامحدود عضو داشته باشد. وقتی در یک کانال مطلبی ارسال می‌کنید، مطلب بجای اسم و عکس شما با اسم و عکس کانال ارسال می‌شود. ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا