eitaa logo
مَه گُل
670 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
37.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون سینمایی مامان آهو کجایی 🇮🇷 داستان ضامن آهو 🇮🇷 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀پنجشنبه است ثانیه هایمان بوی دلتنگی میدهد چه مهمانان ساکتی هستند رفتگان نه بدستی ظرفی آلوده میکنند نه به حرفی دلی را تنها به فاتحه قانعند🥀 🌹شادی روح تمام اموات فاتحه وصلوات 🌹 شب به خیر جمعه تون زیبا🍁
❤️✨بسم الله الرحمن الرحیم ⚪️✨بیدار شو امروز با نگاهی 🕊✨نو به دنیا بنگر تمام غم‌ها ⚪️✨و غصه ها برایت 🕊✨کوچک می‌شود آنقدر کوچک ⚪️✨که با تبسم به آنها می‌نگری 🕊✨تو پیروز هستی ... ⚪️✨الهی به امیدتو♥️🍃 🌱 🌱 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فقط خواستم بهت يادآورى كنم، يک سرى از بهترين روزهاى زندگيت هنوز اتفاق نيفتادن همشون تو راه هستند. ‌‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ 💠 صورت و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمی‌رفت، در تمام این مدت از حضورش متنفر بودم و باز دیدن جنازه‌اش دلم را زیر و رو کرده بود که روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، غریبانه گریه می‌کردم. از همان مقابل در اتاق، طاقتش را تمام کرده بود که کنار تختم آمد و از تمام حرف دلش تنها یک جمله گفت :«مسکّن اثر کنه، می‌برم‌تون خونه!» 💠 می‌دانستم از حضور من در بیمارستان جان به لب شده و می‌ترسید کسی سراغم بیاید که کنار تختم ایستاده و باز یک چشمش به در اتاق بود تا کسی داخل نشود. از تنهایی این اتاق و خلوت با این زن خجالت می‌کشید که به سمت در برگشت، دوباره به طرفم چرخید و با صدایی آهسته عذرخواست :«مادرم زانو درد داره، وگرنه حتماً میومد پیش‌تون!» و دل من پیش جسد سعد جا مانده بود که با گریه پرسیدم :«باهاش چیکار کردن؟» 💠 لحظاتی نگاهم کرد و باورش نمی‌شد با اینهمه سعد، دلم برایش بتپد که با لحنی گرفته پاسخ داد :«باید خانواده‌اش رو پیدا کنن و به اونا تحویلش بدن.» سعد تنها یکبار به من گفته بود خانواده‌اش اهل هستند و خواستم بگویم که دلواپس من پیش‌دستی کرد :«خواهرم! دیگه نباید کسی بدونه شما باهاش ارتباط داشتید. اونا خودشون جسد رو به خانواده‌اش تحویل میدن، نه خانواده‌اش باید شما رو بشناسن نه کس دیگه‌ای بفهمه شما همسرش بودید!» 💠 و زخم ابوجعده هنوز روی رگ مانده بود که با لحنی محکم اتمام حجت کرد :«اونی که به خاطر شما یکی از آدمای خودش رو کشته، دست از سرتون برنمی‌داره!» و دوباره صدایش پیشم شکست :«التماس‌تون می‌کنم نذارید کسی شما رو بشناسه یا بفهمه همسر کی بودید، یا بدونه شما اونشب تو بودید!» قدمی را که به طرف در رفته بود دوباره به سمتم برگشت و قلبش برایم تپید :«والله اینا وحشی‌تر از اونی هستن که فکر می‌کنید!» 💠 صندلی کنار تختم را عقب‌تر کشید تا نزدیکم ننشیند و با تلخی خاطره خبر داد :«می‌دونید چند ماه پیش با مرکز پلیس شهر تو استان درعا چیکار کردن؟ تمام نیروها رو کشتن، ساختمون رو آتیش زدن و بعد همه کشته‌ها رو تیکه تیکه کردن!» دوباره به پشت سرش چشم انداخت تا کسی نباشد و صدایش را آهسته‌تر کرد :«بیشتر دشمنی‌شون با شما ! به بهانه آزادی و و اعتراض به حکومت شروع کردن، ولی الان چند وقته تو دارن شیعه‌ها رو قتل عام می‌کنن! که چندسال پیش به بهانه توریستی بودن حمص اونجا خونه خریدن، حالا هر روز شیعه‌ها رو سر می‌برن و زن و دخترهای شیعه رو می‌دزدن!» 💠 شش ماه در آن خانه زندانی سعد بودم و تنها اخباری که از او می‌شنیدم در گسترده مردم و سرکوب وحشیانه رژیم خلاصه می شد و حالا آن روی سکه را از زبان مصطفی می‌شنیدم که از وحشت اشکم بند آمده و خیره نگاهش می‌کردم. روی صندلی کمی به سمتم خم شد تا فقط من صدایش را بشنوم و این حرف‌ها روی سینه‌اش سنگینی می‌کرد که جراحت جانش را نشان چشمان خیسم داد :«بعضی شیعه‌های حمص رو فقط به‌خاطر اینکه تو خونه‌شون تربت پیدا کردن، کشتن! مساجد و حسینیه‌های شیعه رو با هرچی و کتاب دعا بوده، آتیش زدن! خونه شیعه‌ها رو آتیش می‌زنن تا از حمص آواره‌شون کنن! تا حالا سی تا دختر شیعه رو...» 💠 غبار گلویش را گرفت و خجالت کشید از جنایت در حق شیعیان حرفی بزند و قلب کلماتش برای این دختر شیعه لرزید :«اگه دستشون بهتون برسه...» باز هم نشد حرفش را تمام کند که دوباره به صندلی تکیه زد، نفس بلندی کشید که از حرارتش آتش گرفتم و حرف را به هوایی دیگر کشید :«دکتر گفت فعلاً تا دو سه ماه نباید تکون بخورید که شکستگی دنده‌تون جوش بخوره، خواهش می‌کنم این مدت به این برادر اعتماد کنید تا بتونم ازتون مراقبت کنم!» 💠 و خودم نمی‌دانستم در دلم چه‌خبر شده که بی‌اختیار پرسیدم :«بعدش چی؟» هنوز در هوای نگرانی‌ام نفس می‌کشید و داغ بی‌کسی‌ام را حس نکرد که پلکی زد و با مهربانی پاسخ داد :«هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط می‌گیرم برگردید پیش خونواده‌تون!» نمی‌دید حالم چطور به هم ریخته که نگاهش در فضا چرخید و با سردی جملاتش حسرت روزهای آرام را کشید :«ایران که باشید دیگه خیالم راحته! سوریه هم تا یک سال پیش هیچ خبری نبود، داشتیم زندگی‌مون رو می‌کردیم که همه چی به هم ریخت، اونم به بهانه ! حالا به بهانه همون آزادی دارن جون و مال و ناموس مردم رو می‌کنن!»... ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز رفتم رستوران و سفارش غذا دادم نامردا اینقدر طولش دادن که وقتی غذا رو اوردن به یارو گفتم تو همونی نیستی که رفتی برام غذا بیاری؟ گفت اره چطور مگه گفتم ماشالا چقدر بزرگ شدی تا سه تا خیابون دنبالم کرد.😂 ‌‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍😋 آرد 1.5 لیوان شکر یک پیمانه ماست یا شیر 3/4 (میتونید از آب یا آبمیوه هم استفاده کنید) تخم مرغ یک عدد روغن مایع 1/4 پیمانه پودر پوست پرتقال یک ق چ(دلخواه) وانیل ۱/۴ ق چ بکینگ پودر یک ق چ 📝 شکر, تخم مرغ, پودر پوست پرتقال و وانیل را تا زمانیکه کرم رنگ و کشدار شود هم بزنید. سپس شیر و روغن را افزوده و در حد مخلوط شدن هم بزنید. آرد و بکینگ پودر که سه بار الک شده اضافه کنید و با دور کند در حد مخلوط شدن هم بزنید. مواد را داخل قالب دلخواه ریخته و با گاناش و کنجد و بادام پرک و... تزیین کنید من مواد رو نصف کردم و به اون کاکائو اضافه کردم مدت حدودا 50 دقیقه داخل فر که با دمای 180 گرم شده قرار دهید. میتونید از هر قالبی که در دسترس دارید استفاده کنید من از قالب لوف به سایز ۲۰ در ۱۳ سانتیمتر استفاده کردم.، قالب گرد به قطر ۱۸ یا ۲۰ سانتیمتر هم مناسبه. حتی میتونید تو قالب بزرگتر درست کنید تا کیک پف کمتری داشته باشه و به عنوان کیک پایه برای چیز کیک ازش استفاده کنید. اشپزی مه گل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-چه رنگی را بیشتر از همه دوست دارید؟ طبق نظریه روانشناس دکتر تیلور هارتمن، رنگ‌هایی که شما را جذب می‌کنند نشان می‌دهند چه نوع شخصیتی دارید. ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
☀️ ☀️ ـ مي تونم بپرسم به چي فكر مي كني؟نفس بلندي كشيد. ـ كربلا!... مي دوني اون جا الان چه خبره؟! ـ فكر مي كنم از مشهد خلوت تر باشه! ـ نه! اين كربلا رو نمي گم! كربلاي سال 61 هجري رو مي گم! ـ راستش!... فكر مي كنم... ـ تا حالا آرزو كردي كربلا باشي؟ ـ من؟!... كربلا؟! ـ آره تو! از زن وهب مسيحي دورتري يا از حرّ، فرمانده سپاه دشمن امام!؟ ـ تا حالا بهش فكر نكرده بودم! ـ اما من فكر كردم... خيلي هم فكر كردم!.. ولي هنوز جرئت نكردم كه چنين آرزويي بكنم! ـ ولي چرا؟! ... مگه همه آرزو نمي كنن كه كاش با امام حسين بودن و شهيد مي شدن؟! ـ چرا! ولي كي مي تونه تضمين كنه كه ما حتمآ مي رفتيم جزو ياران امام حسين؟! فكر مي كني اون هايي كه جلوي امام حسين ايستادن اون رو را نمي شناختن؟!... كاش كسي پيدا مي شد كه جواب اين سؤالم  رو مي داد. با صداي «قد قامت الصلوه» مؤذن، همه براي نماز عصر بلند شدند. من و فاطمه هم همين طور.  تمام طول نماز با خودم فكر مي كردم اين فاطمه هم عجب آدم عجيبي است! چه فكرهايي و سؤال هايي دارد اين دختر! بعد از نماز عصر باز هم فاطمه به فكر فرو رفت. كمي صبر كردم، اما بالاخره طاقت نياوردم:  ـ بالاخره تو از امام رضا چي مي خواي؟ ـ هوم؟... چيزي گفتي؟با تعجب خيره شد به من! سؤالم را نشنيده بود. ـ هيچي!... مي گم هنوز در فكر كربلايي؟ ـ نه!... به فكر زنِ وهب هستم. همان كه شهيد شد! ـ چه طور؟... چيز خاصي هست؟ ... نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
☀️ ☀️ ـ مي دوني، صرف نظر از همراهي با امام حسين و در ركاب ايشون بودن، سعادت شهيد شدن، موقعيتيه كه كمتر نصيب زن ها مي شه؛ خيلي كم. چه برسه به اين كه در ركاب امام حسين هم باشه. ـ فكر مي كني كدومش مهم تره! شهيد شدن يا در ركاب امام حسين بودن؟!  ـ ببين اصلا شهيد شدن، فقط در ركاب امام حسينه كه معني مي ده. والا مرگي كه در كنار امام حسين نباشه، شهادت نيست. پس مهم، بودن در ركاب امام حسينه! اما زن هاي زيادي در ركاب امام حسين بودن. زن ها و فرزندهاي ايشون و اصحاب، كنيزها و از همه مهم تر حضرت زينب! اما چرا شهادت فقط نصيب اون زن شد؟!  ـ فكر مي كنم به خاطر اين كه مصلحت اين طور ايجاب مي كرد... به خاطر اين كه زنده موندن حضرت زينب خيلي بيشتر از شهادتشون مي تونست بر مردم مؤثر باشه! ـ بله! در مورد اون ها درسته. ولي در مورد من و علي چه طور؟! ـ تو و علي؟!... منظورت چيه؟ فاطمه با هيجان زيادي توضيح داد:  ـ منظورم اينه كه من و علي با همديگه شروع كرديم. با همديگه ادامه داديم. با هم بالا رفتيم. با هم زمين خورديم. به همديگه كمك كرديم، حتي توي جبهه رفتن علي! تا آن جا كه تونستم كمكش كردم. اما اون شهيد شد و من ماندم. اون رسيده و من هنوز بايد بِدَوَم. زمين بخورم، شك كنم. و باز هم بِدَوم! تنها دلخوشيم هم علي باشه كه هر از گاهي كه جايي گير مي كنم به سراغم مي ياد و دلداريم مي ده، اميدم مي ده و دوباره مي ره. ـ خُب!... من كه نمي دونم!... ولي فكر مي كنم.... راستش چرا از استادت نمي پرسي؟ ـ استادم؟! ـ آره همون كه در اين چند روز اين همه ازش حرف زدي!  لبخند خفيفي روي لب هايش پيدا شد، اما از بغضش چيزي كم نشد. ـ خودم هم دلم مي خواد! اما هنوز نشده! ـ چرا؟! ـ چون بهشون دسترسي ندارم! ـ مگه استادت نيست؟!فاطمه كمي صبر كرد. خيره شد به جايي مبهم.  بعد به آرامي اشك هايش را كه مي رفت از چشم هايش خارج شود پاك كرد و گفت: ـ آخه قضيه اينه كه ايشون «استاد» به آن شكلي كه تو فكر مي كني نيستن، يعني استاد دانشگاه نيستن. ... نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎖🎖🤩🤩 🔴حدس کلمه؟؟؟ https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🌹🌹دوستانی که مایلند در مسابقه شرکت نمایند پاسخ را تا فردا شب به ایدی زیر ارسال نمایند👇👇👇 @mariamm313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❖ در این "شب" دل انگیز و زیبا از خدای مهربان برایتان یک "حس قشنگ" یک شادی بی دلیل یک نفس عطر خدا یک بغل "یاد دوست" و دنیا ، دنیا ،ارزوی خوب و "آرامش" را خواستارم... شبتون امام زمانی ♥️🌙
🌹🍃بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃سلام شروع هفته تون پر از خیر و برکت خوشبختی🌸🍃 یعنی خداوند آنقدرعزیزت کند که وجودت آرام بخش دیگران باشد پس خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است از زندگی لذت ببرید حتی اگر چیز با ارزشی را از دست داده‌اید! ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
وقتی افکار خوب در سر بپرورانیم، احساسی خوب می یابیم. وقتی احساسی خوب بیابیم، انتخاب هایی خوب داریم. وقتی احساسی خوب داشته باشیم و انتخاب هایی مطلوب،تجربه های نیکو را به زندگی مان فرا می خوانیم. ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا