eitaa logo
مَه گُل
663 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
چهل و چهارم به خودش که آمد مقابل مدرسه ی مادر ایستاده بود. دستش رفت سمت جیبش تا همراهش را در بیاورد و به مادرش بگوید که همین الان به او نیاز دارد؛ اما گوشی توی جیبش نبود! جلو رفت. در مدرسه بسته بود. زنگ سرایدار را زد. خودش را معرفی کرد و مادر را طلب کرد. عقب کشید و آن طرف خیابان. کنار پیاده رو تکیه به دیوار منتظر ماند. مادر سراسیمه از در بیرون آمد. امروز مادر چه جلوه ای می کرد برایش! نمی دانست که دیدن یک زن این قدر می تواند روح خراب او را آباد کند. تا به حال این طور مادر برایش ترجمه نشده بود. مقابلش که ایستاد سرخ شده بود و نفس نفس می زد. سلام فدات بشم، چرا این طوری؟ چرا این طوری، معنی این چه حال و روزی ست را نمی داد. معنی چرا دیدارمان این جا و چه بی سابقه را می داد.زبانش برای گفتن هیچ چیز نمی چرخید. بریم علی جان. مرخصی گرفتم.بریم. مادر دستش را گرفت و ذره ذره، حال و روحیه وارد بدنش شد. تازه می فهمید که چقدر بی رمق بوده است. پشت میز آب میوه فروشی که نشستند، نگاهش را چرخاند و گفت: هر چی نگاه می کنم خوشگل تر از تو پیدا نمی کنم. خنده اش را با لبخندی نگه داشت. قطعا همینه بانوی زیبایی ها! آبمیوه را که آوردند مادر با ناز و عشوه گفت: خدایی یه عکس بگیر. بعدا نشون پدرت بدم یه دعوایی هم راه بیاندازم که اون موقع ها هیچ وقت من رو نیاورده اینجاها. با خودش فکر می کند که زندگی های با قوام و بادوام و با صفای قدیمی ها کجا، گسل های ویران کننده ی زندگی های الان کجا؟ خودخواهي آدم ها رنگ زندگي را تيره مي كنه. اين را علي با اخم و گرفتگي گفت. پدر و مادر رفته اند گردش دو نفره.حالا علي از اين فرصت استفاده كرده و افتاده به جان من. من حس مي كنم آنقدر حرارت بدنم بالا مي رود كه سرم مثل يك كوره مي شود و توليد گرما مي كند.حالم را مي بيند و با قساوتي كه براي او نيست نگاهم مي كند: گذشته اي رو كه گذشته نگه داشته اي كه چي بشه؟چرا اينقدر سخت برخورد مي كني؟ چرا يك بار نمي نشيني با خودت دو دو تا چهار تا كني و نتيجه ي ديگه اي بگيري؟ سعيد به داد محكمه ي ناعادلانه ي علي مي رسد. -علي مظلوم گير آوردي؟ -نه ظالم گير آوردم. داره به خودش ظلم ميكنه. منم ديگه نمي ذارم. بغضم را به سختي قورت مي دهم.صدايم مي لرزد: - اين كه بيست سال من از شماها جدا بوده ام ظلم نيست اين كه نتونستم به چيزهايي كه مي خواهم برسم.. سر بر ميگرداند طرف من و مي گويد: من دارم به تو چي مي گم؟ سعيد بلند مي شود و دو دست علي را مي گيرد و مجبورش مي كند تا از اتاق بيرون برود و آرام مي گويد: -ليلا! من خيلي دخالت نمي كنم. نمي گم خود خواه هستي چون قبول ندارم. مسعود به در اتاقم تكيه مي دهد و مي گويد: -آره، منم قبول ندارم، چون به نظرم خودخواه ها خر هم هستند.دو تاش با هم درست است. خنده ام مي گيرد. مسعود دست به سينه مي شود و با سر برافراشته ادامه مي دهد: -باور كن. به جان تو من حاضرم سي سال برم بچه ي مادر بزرگ بشم، ولي به جاش عزيز كرده باشم. خوبه مثل من، هر روز بايد آشغال ببري، نون بياري. براي كي؟ ليلي خانم! خودخواهي يك مدل از خريت است كه حالا نصيب بعضي ها مي شود. حالام به جاي خودخواهي، منو بخواه، يه چيزي بيار بخورم. و راهش را مي گيرد و مي رود. فضاي سنگين به هم ريخته است. مطمئنم خوشحال تر از همه علي است كه با صداي بلند مي گويد: -و بدتر هم اون كسي كه گرهي كه با دست باز مي شه رو باز نمي كنه. مي روم سمت آشپزخانه تا چايي بريزم. علي با ابروي در هم ايستاده و دارد استكان ها را مي چيند. حرفي نمي زنم و دستگيره را بر مي دارم.دستگيره را از دستم مي كشد و خودش مشغول ريختن چايي مي شود. -من بايد قهر باشم نه تو. جواب نمي دهد. در كابينت را باز ميكنم و شيريني اي را كه ديروز پخته بودم بر مي دارم. مسعود آخ بلندي مي گويد و صداي خنده ي سعيد خانه را بر مي دارد. ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچه بودم بابام گفت: بشین موهاتو آلمانی بزنم. موهامو خراب کرد مجبور شد از ته بزنه... بعدش گفت: طوری نیست حالا برزیلی شد.😂😂 ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁 👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏 اعلام برندگان این ماه مسابقات اسفند ماه مه گلی ❤️ ❤️ ❤️❤️ ❤️ ❤️ ❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ سرکار خانم زینب فولادی جناب اقای مهدی عابدی 📌لطفا جهت اخذ هدیه تان تاامشب به ایدی زیر مراجعه کنید👇 @mariamm313 🎁 👏 🎁 👏 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 به روایت امیرحسین چی بهش میگفتم میگفتم الان دو ساله که بابایی که منو با همه اعتقاداتم اشنا کرده مخالف همه چیز شده؟ بگم چی بهش ؟ بگم چون توقع داشته که نوکری امام حسین رو بکنه و امام حسین هم همه کاراش رو راست و ریست کنه حالا نشده پا گذاشته رو همه ارزش هاش و حالا سعی داره منم متقاعد کنه که راهم اشتباهه؟ چی میگفتم بهش؟ دلم نمیخواست آبروی خانوادم آبروی بابام؛ کسی که منو با اربابم آشنا کرد بره…….. بعد از یک ساعت تو ترافیک بودن محمد رو دم خونشون پیاده کردم و خودم هم راه افتادم به سمت خونه. حوصله هیچ کس رو نداشتم . از طرفی فضای خونه دلگیر و کسل کننده بود و از طرفی بیرون بودن دردی رو دوا نمیکرد. پناه بردم به آرامش بخش ترین چیز ممکن ؛ زیارت عاشورا. الذین بذلو مهجم دون الحسین علیه السلام. با خوندن زیارت عاشورا آروم شده بودم. شنیدن صدای انرژی بخش پرنیان هم کار خودشو کرد و سعی کردم یکم فکرمو آزاد کنم. در اتاق باز بود و صداش از پذیرایی واضح به گوش میرسید پرنیان_ امیرررر حسین کجاااایی؟ _ یه جایی زیر سقف آسمون یه دفعه اومد سرشو آورد تو اتاق و گفت پرنیان_این آسمونتون برای خواهر گلت هم جا داره؟ _ بله بله اختیار دارید. بیفرمایید. پرنیان_ خوووووب؟؟؟؟؟ _خوب به جماااااااالت. پرنیان_عه. خوب دربند خوش گذشت منو نبردی؟ _ کمی تا حدودی شاید یه ذره پرنیان_ پرووووو. امیرحسین به نظرت بابا میشه مثله قبلنا؟ میشه همون بابایی که عشقش امام حسین بود ؟ چی باید بهش میگفتم ؟ وقتی خودم هم نمیدونستم. توفکر بودم که پرنیان خودش رو انداخت تو بغلم و آغوش من شد جایگاهی برای هق هق خواهر کوچیکم. داشتم شاخ در میاوردم. این موضوع برای پرنیان تازگی نداشت الان دو سال بود که به همه تیکه و کنایه های بابا عادت کرده بودیم. منم به خاطر مخالفت بابا بود که الان بهم ریخته بودم وگرنه موضوع تنها این تغییر بابا نبود. _ آبجی جان. درست میشه توکلت به خدا. مگه امروز بابا چیزی بهت گفته؟ پرنیان_ نه. امیر حسین پس کی درست میشه ؟ الان دوساله بابا اینجوری شده و روز به روز داره اعتقاداتش ضعیف تر میشه. سکوت رو ترجیح دادم به هرجوابی که از صحتش مطمئن نبودم…… کم کم آروم تر شد ، سرش رو گذاشت روی پام و منم برادرانه موهاش رو نوازش کردم. هردومون سکوت کرده بودیم. ظاهرا این آرامش شیرین تر از صحبت هایی درمورد اعتقادات عجیب و غریب بابا بود. میدونستم که هنوز هم ته دلش محبت اهل بیت هست ولی رو زبونش چی ؟ ( من سید امیرحسین حسینی هستم و ۲۱ سالمه. پرنیان خواهرم ۴ سال از من کوچیک تره . پدرم پیمانکار ساختمان بودن که به دلیل کلاهبرداری یه آدم از خدا بی خبر نصفه بیشتر داراییش رو از دست داد و حالا به رشته اصلیش که البته خیلیم علاقه ای بهش نداره برق مشغوله. البته این معامله نه تنها اموال بابا رو برد بلکه دین و اعتقاداتش رو هم برد… حالا بگذریم) صدای پرنیان باعث شد از فکر بیام بیرون. پرنیان_ امیرحسین _جانم؟ پرنیان_توهنوز هم به فکر سوریه ای؟ _ اره پرنیان_ میدونی که بابا نمیزاره ، میخوای چیکارش کنی؟ _ نمیدونم خودمم کلافم . واقعا هم نمیدونستم چیکار میتونم بکنم. وقتی همه عشقم همه هوش و حواسم اونجا بود اینجا بودنم چه فایده ای داشت ؟ چرا بابا نمیذاشت برم؟ هرچند بعید میدونم قبل از این اتفاقا هم که فوق العاده اعتقاداتش قوی بود اجازه رفتن میداد دیگه چه برسه به الان. البته درکش میکردم ، بلاخره فرزند بزرگ و تنها پسر خونه بودم ولی من دیگه واقعا طاقت اینجا موندن رو نداشتم.
🤤 ❓❓جواب چه عددی میشه ؟! https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🌺🌺🌺دوستانی که مایلند در مسابقه شرکت نمایند پاسخ را تا فردا شب به ایدی زیر ارسال نمایند👇👇👇 @mariamm313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️ شما دوستان خوبم را به عزیز تنهایی می سپارم که هیچگاه بندگانش را تنها نمی گذارد.... ⭐️ وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ و او با شما ست هر جا که باشید. 📖 آیه ۴ سوره حدید . ⭐️ شبتون سرشار از انرژی مثبت✨💫 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام گشاینده کارها 🌸ز نامش شود سهل دشوارها ✨با توکل به نام الله 🌸سلام صبح شما بخیر ✨لطف خدا همیشه 🌸شامل حالتـان باد 🍃🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃 🍃🌸 الهی به امید تو 🌸🍃 ‎‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🍀🍀🍀 ان شالله خوب و خوش و سلامت باشین وپر از انگیزه برای رسیدن به هدف👌🌹 به نام او... ۵ با شناخت دنیای خود چه اتفاقی میفته!!!!! به صورت اتوماتیک‌موقعیت های خطر رو شناسایی می کنیم و خیلی راحت تر می تونیم کنترلش کنیم👍 مثلا من میفهمم وقتی صدای تلویزیون بلنده اعصابم میرزه بهم، خوب به جای داد زدن میرم صدا رو کم میکنم😊 یا مثلا من میفهمم شنیداری بهتر یاد میگیرم به جای تلاش بیخود خوندن کتاب برای یادگیری، فایل صوتی بیشتر گوش میدم👌 یا مثلا من صبح زود هر چقدر هم درس بخونم هیچی یاد نمی گیرم! خوب میذارم شب میخونم که یاد بگیرم نه اینکه خودم رو زجر روحی بدم که همه صبح زود درس می خونن منم باید همین کار رو کنم😆 یا مثلا من میدونم مزاجم صفراوی زود جوش میارم خوب توی دستور غذایم سرکه انگبین میذارم حالم خوب بشه، نه اینکه مدام خودم رو سرزنش کنم🙃 یا مثلا من میدونم نیم کره ی راستم بیشتر از نیمکره ی چپ مغزم فعاله، خوب برای موثر بودن دنبال قاعده و اصول و منطق نمیرم بلکه تاثیر رو با احساسم میذارم🙂 و یا .... خوب الان با این وضع که من خودم رو بهتر شناختم( مزاجم، نوع یادگیریم، فعالیت مغزم، عامل های انگیزشیم و ...) چه اتفاقی افتاد 😎 وقتی ما این اطلاعات رو از خودمون می فهمیم تازه متوجه دو تا اتفاقی که داره می افته میشیم👇 1_ما خیلی به هدفمون نزدیک شدیم و خیلی راحت می تونیم این مسیر رو طی کنیم به همین سادگی! 2_ هدفمون اصلا متناسب با خودمون و روحیاتمون نیست! که خوب برای گزینه ی اول خوش به حالمون 😊 اما در صورت گزینه ی دوم چند تا راهکار هست... خوب حالا عزیزانی که با بررسی علایق، سلایق و عادات روزانشون متوجه شدن که هدفشون متناسب با روحیاتشون نیست!!! اولین کار ارزش گذاری برای اون هدفشون هست که چقدر براشون مهمه! آیاااا ارزشش رو داره به خاطر هدفشون روحیاتشون رو تغییر بدن یا نه؟!😎 (حواسمون باشه منظورمون از تغییر روحیه یکدفعه ای نیست به صورت تدریجی) نکته ی دوم اینه بعضی ها با یه تجدید نظر کوچلو در اهدافشون مشکلشون حل میشه! یادتون باشه این شفافیت مهم ترین قدمیه که برداشتید👌 و حواسمون باشه نا امید نشیم چون قراره هر چند ، کم کم اما به هدف برسیم این یه واقعیته که قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.... این نکته رو هم در نظر بگیرید👇 ‏اگه میخوای زودتر‌ به موفقیت برسی؛به فکر‌ فردا‌ نباش ؛ امروزت‌ قراره‌ فردای‌ تورو‌ بسازه(: نقد رو‌ بچسب‌، نسیه رو‌ ول‌کن! شاید فردایی‌ در‌ کار‌ نباشه! شایدم‌ باشه اماوقتی برای‌ جبران‌ نباشه!!! امروز پنج دقیقه بهتر از دیروز باشی یعنی پیشرفت👌 پیشرفت یعنی ذره، ذره پیش رفتن... هدفمند زندگی کنیم👌 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی شوق رسیدن به همان فردایی‌است که نخواهد آمد تو نه در دیروزی و نه در فردایی ظرف امروز، پر از بودن توست. ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1