#شله زرد نذری برای ۲۰۰ نفر
برنج نیم دونه ۶کیلو
شکر سه برابر ۱۸ کیلو(ولی من ۱۵کیلو ریختم که خیلی شیرین نباشه)
زعفران ۲۰ گرم ریختم،ولی می تونید کم و زیادش کنید
گلاب دو تا سه لیوان
خلال بادام برایداخل شله زرد ۴ لیوان
کره ۲۰۰ گرم(میتونید بیشتر هم بریزید
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
#رفع_کم_خونی_با_طب_سنتی
1) استفاده از جوانه گندم + شلتوک برنج + جوانه نخود=همراه با ماست یا با غذا میل شود.
2) نعنا: 2 گرم+اسطوخودوس:2 گرم + پونه 2گرم=هر روز بعدازظهر بصورت دمکرده میل شود.
استفاده از سبزیجات و غذاهای تازه،پرهیز از غذاهای فریز شده ،
استفاده ازمغزها(خشکبار)مثل: فندق،پسته،بادام
☘ https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 ☘
🔻نه خانی اومده نه خانی رفته
روزی شخصی خربزه ای مي خرد برای خانه، در راه وسوسه شده كه خوب است خربزه را ببرم به رسم بزرگان وگوشتش را بخورم و باقي اش را كناربگذارم تا اگر كسي از اينجا رد شد فكر كند كه خاني از اينجا گذشته و گوشت خربزه رو خورد ه و پوستش رو انداخته اينجا
به اين نظر گوشت خربزه رو خوردو خواست پوستش رو دور بندازه كه با خودش گفت:بهتره پوستش رو هم گاز بزنم تا مردم فكر كنن نوكري هم بوده
پوست خربزه را گاز زده و خواست پوست نازك شده رو دور بیاندازد كه به اين فكر افتاد كه پوست خربزه رو هم بخورد تا مردم بگویند نه خاني اومده و نه خاني رفته.
#ضرب_المثل
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🍒🍒🍒🍒🍒
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :3⃣5⃣
#فصل_هشتم
صمد هم دیرش شده بود. اما با این حال، مرا دلداری می داد و می گفت: «بچه ها که خوابیدند، خودم می آیم کمکت.»
بچه ها داشتند در بغل ما به خواب می رفتند. اما تا آن ها را آرام و بی صدا روی زمین می گذاشتیم، از خواب بیدار می شدند و گریه می کردند. از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیش پیش کرده بودیم، خسته شده بودیم، بچه ها را روی پاهایمان گذاشتیم و نشستیم و تکان تکانشان دادیم تا بخوابند. اما مگر می خوابیدند. صمد برایم تعریف می کرد؛ از گذشته ها، از روزی که من را سر پله های خانه عموی پدرم دیده بود. می گفت: «از همان روز دلم را لرزاندی.» از روزهایی که من به او جواب نمی دادم و او با ناامیدی هر روز کسی را واسطه می کرد تا به خواستگاری ام بیاید. می گفت: «حالا که با این سختی به دستت آوردم، باید خوشبخت ترین زن قایش بشوی.»
صدای صمد برای بچه ها مثل لالایی می ماند. تا صمد ساکت می شد، بچه ها دوباره به گریه می افتادند. هر کاری کردیم، نتوانستیم بچه ها را بخوابانیم. مانده بودیم چه کار کنیم. تا می گذاشتیمشان زمین، گریه شان درمی آمد. مجبور شدم دوباره برایشان شیر درست کنم. اما به محض اینکه شیر را خوردند، دوباره جایشان را خیس کردند. جایشان را خشک کردم، سر حال آمدند و بی خوابی به سرشان زد و هوس بازی کردند.
ادامه دارد...✒️
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :4⃣5⃣
#فصل_هشتم
حالا یک نفر را می خواستند که آن ها را بغل کند و دور اتاق بچرخاند.
ظهر شد و حتی نتوانستم اتاق را جارو کنم، به همین خاطر بچه ها را هر طور بود پیش صمد گذاشتم و رفتم ناهار درست کنم. اما صمد به تنهایی از عهده بچه ها برنمی آمد. از طرفی هم هوای بیرون سرد بود و نمی شد بچه ها را از اتاق بیرون آورد. به هر زحمتی بود، فقط توانستم ناهار را درست کنم. سر ظهر همه به خانه برگشتند؛ به جز خواهر و مادر صمد. ناهار برادرها و پدر صمد را دادم، اما تا خواستم سفره را جمع کنم، گریه بچه ها بلند شد. کارم درآمده بود. یا شیر درست می کردم، یا جای بچه ها را عوض می کردم، یا مشغول خواباندنشان بودم.
تا چشم به هم زدم، عصر شد و مادرشوهرم برگشت؛ اما نه خانه ای جارو کرده بودم، نه حیاطی شسته بودم، نه شامی پخته بودم، نه توانسته بودم ظرف ها را بشویم. از طرفی صمد هم نتوانسته بود برود و به کارش برسد. مادرشوهرم که اوضاع را این طور دید، ناراحت شد و کمی اوقات تلخی کرد. صمد به طرفداری ام بلند شد و برای مادرش توضیح داد بچه ها از صبح چه بلایی سرمان آوردند. مادرشوهرم دیگر چیزی نگفت. بچه ها را به او دادیم و نفس راحتی کشیدیم.
از فردا صبح، دوباره صمد دنبال پیدا کردن کار رفت. توی قایش کاری پیدا نکرد.
ادامه دارد...✒️
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*سهراب سپهری*🌸🍃
صبح امروز کسی گفت به من؛
تو چقدر تنهایی!
گفتمش در پاسخ:
تو چقدر حساسی... تن من گر تنهاست،
دل من با دلهاست،
دوستانی دارم🌸🍃
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم،
یادشان دردل من،
قلبشان منزل من...!
صافى آب مرا ياد تو انداخت، رفيق!
تو دلت سبز،
لبت سرخ،
چراغت روشن!
چرخ روزيت هميشه چرخان!
نفست داغ،
تنت گرم،
دعايت با من!🌸🍃
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🍃🌸🍃🌸
حسینی بودن !
به اسم نیست !
به رسم است !
.
رسم حسینی بودن !
یا حسین گفتن نیست !
با حسین بودن است !
.
با حسین بودن !
فقط شور حسینی نیست !
داشتن شعور هم است !
.
با شعور بودن !
تنها در حرف نیست!
در عمل هم است ...
.
با عمل بودن !
فقط در اخلاق و رفتار نیست !
در مبارزه است ....!
.
.
باید مبارزه کرد ! با هرچه که
قابل مبارزه است است !
مثلا ... مبارزه با نفس ...
🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🕊🌹
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
🚨غلط کردم که گناه کردم!
حاج حسین یکتا: وقتی سنگی رو میندازی داخل دریا مثل #دل_بستن به دنیاست، ولی وقتی میخوای سنگ رو از ته دریا در بیاری مثل #دل_کندن از دنیاست.
بچهها! یه جوری زندگی کنید که دمِ آخری به غلط کردن نیفتید. من توی جبهه وقتی شب عملیات تیر خوردم و لحظات آخرم رو داشتم میدیدم، چنان دست و پا میزدم که زمین از جون کندنِ من مثل چاله شده بود و اونجا فقط یه چیزی به خدا میگفتم؛ از ته دلم فریاد میزدم که: خدایا غلط کردم که گناه کردم!
🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🕊🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
#عاشقانه_های_شهدا
#همسرانه
فاتح سوسنگرد
#سردار_رسید_اسلام
#شهید_علی_تجلایی
قبل از شروع مراسم عقد ، #علی_آقا نگاهی به من کرد و گفت :
شنیدم که عروس هرچه از خدا بخواهد ، اجابتش حتمی است .
گفتم ، چه آرزویی داری؟
درحالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود ، گفت : اگرعلاقهای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید .
از این جمله تنم لرزید.
چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود.
سعی کردم طفره بروم ؛ اما #علی_آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم ، ناچار قبول کردم .
هنگام جاری شدن خطبه عقد هم برای خودم و هم برای #علی طلب #شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به #علی دوختم ؛
آثار خوشحالی در چهرهاش آشکار بود.
مراسم ازدواج ما در حضور #شهید_آیت_الله_مدنی و تعدادی از برادران #پاسدار برگزار شد.
نمیدانم این چه رازی است که همه #پاسداران این مراسم و #علی_آقا و #آیت _الله_مدنی همه به فیض #شهادت نائل شدند ...
راوی :
#همسر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1 🌹🕊
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت هشتاد و پنجم ( ادامه قسمت قبل )
دفترچه خاطراتی که از احمداقا به جامانده و بعد از سالها مطالعه شد کمی از حالات معنوی او در دوران جهاد را بازگو می کند
احمداقا در جایی از دفتر خود نوشته است:
روز یکشنبه مورخ۱۳۶۴/۱۰/۲۹
درسنگر نزدیک سحر در عالم خواب دیدم که آقای حق شناس با دعاهایش نمی گذاشت ما شهید شویم.
خیلی به آقا تضرع و زاری کردم، آقا خیلی صورت پر نور و مهربانی داشت و به من خیلی احترام خاصی گذاشت.
یادر جایی دیگر آورده است:
در شب۱۳۶۴/۱۱/۱۴
در خواب دیدم که امام خمینی با حالت خیلی عزادار برای آیت الله قاضی ناراحت است
و در هنگام سخنرانی هستند و حتی.....« مفهوم نیست این قسمت»
در همان شب برای آیت الله قاضی نماز خواندم و فیض عظیمی خداوند در سحر به ما داد.
الحمدلله
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید#احمدعلی_نیری🕊🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مضرات ماهی با ماست
جمع دو غذای سرد هم زمان موجب انقباض شدید ، گرفتگی های عضلانی ، افزایش خطر سکته ، بروز بیماری های پوستی همچون برص و... خواهد شد.
✍️ شب ها غذای سرد نخورید، زیرا صبح همراه با کسالت بیدار میشوید !
🔷 در وعده شام از ماست، ماهی، مرغ، برنج و انواع غذاهای سرد استفاده نکنید چون احتمال سکته را به شدت افزایش میدهد.
🔷 شام باید گرمی باشد که هم با مقدار کم سیر شوید و خواب خوب و سنگینی داشته باشید و هم صبح سرحال و سحر خیز باشید .
🔷 شام گرم حجمش کمتر و قوتش بیشتر است و غذاهای گرم زود هضم تر نیز هستند.
🎍🎍🎍🎍🎍
#گیاه_درمانی
☘ https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1☘
🚨 ماجرای عجیب دکتری که همه مردان را زن میدید!
⭕️ دکتر حاج حسین توکلی از شاگردان عارف بالله شیخ رجبعلی خیاط، نقل می کند: روزی من از مطب دندان سازی خود حرکت کردم که جایی بروم، سوار ماشین شدم، میدان فردوسی یا پیش تر از آن اتوبوس نگه داشت، جمعیتی بالا آمد، سپس دیدم راننده زن است، نگاه کردم همه زن هستند همه یک شکل و یک لباس! دیدم بغل دستم هم زن است! خودم را جمع کردم و فکر کردم اشتباهی سوار شدهام. اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد، آن زن که پیاده شد همه مرد شدند! با این که ابتدا بنا نداشتم پیش شیخ بروم از ماشین که پیاده شدم جهت روشن شدن قضیه رفتم پیش مرحوم شیخ، قبل از این که من حرفی بزنم شیخ فرمود: «دیدی همه مردها زن شده بودند! چون مردها به آن زن توجه داشتند، همه زن شدند!» بعد گفت: « وقت مردن هر کس به هر چه توجه دارد، همان جلوی چشمش مجسم میشود، ولی محبت امیر المومنین (ع) باعث نجات میشود» «چقدر خوب است که انسان محو جمال خدا شود... تا ببیند آن چه دیگران نمیبینند و بشنود آن چرا را دیگران نمیشنوند.»
🔰 امروزه روانشناسان به این نتیجه رسیدهاند که انسان به هر چه توجه و تمرکز نماید همان چیز در روح و ضمیر باطنش نقش میبندد و در عالم خارج به ظهور میرسد! چه خیر اخلاقی و چه شر باشد.
🪴 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🪴
42.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ لالایی
امیر طلاجوران | گروه نجم الثاقب
🌺 تقدیم به مادرش رباب سلام الله علیها
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1