🍛#مضرات_پرخوری:
✴️پيامبراکرم(صلوات الله علیه وآله) میفرماید : حضرت عیسی(علیه السلام) از شهری می گذشت دیدند مرد و زنی با هم نزاع می کنند و سر هم داد می کشند حضرت عیسی پرسید: چه مشکلی دارید؟
مرد گفت: این خانم من است. زن خوبی است اخلاق خوبی دارد کارهایش هم خوب است. زن صالحه ای است. امّا من دوست دارم از او جدا شوم. حضرت فرمود: به من خبر بده مشکل این خانم چیست چرا دوست داری از او جدا شوی؟
او گفت: صورتش پیر است بدون اینکه سن بالایی داشته باشد. حضرت عیسی به آن زن فرمود: آیا دوست داری صورتت باطروات شود؟ زن گفت بله
حضرت فرمود: وقتی غذا می خوری مبادا سیر شوی (قبل از سیر شدن از غذا دست بکش)
اگر غذا زیاد باشد و روی سینه سنگین شود و از مقدار معمول زیادتر باشد آب صورت و طراوت آن را از بین می برد.آن زن به سفارش حضرت عیسی عمل کرد و صورتش با طراوت شد و به حالت جوانی برگشت.
📔 علل الشرائع جلد2 صفحه : 497
برای سلامتی وفرج امام زمان صلوات
👉 🌺🍃
☘ https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1❄️☘☘☘
🔴 درمان یبوست در بهار:
♻️ موارد زیر، برطرف کننده #یبوست و مناسب برای فصل #بهار هستند:
1️⃣ #سوپ_جو با هویج و سبوس گندم و سبزیجات
2️⃣ #آش_ماش با مغز بادام
3️⃣ #شربت_آلو؛ مقداری آلوی درشت و شیرین را کاملا شسته و در ظرفی بریزید و آنقدر آب به آن بیافزایید که روی آلوها را بگیرد؛ سپس با حرارت ملایم آن را بپزید و تا پخته و له شدن آلو ها، میزان آب را با اضافه کردن مقدار مورد نیاز، ثابت نگه دارید؛ سپس مواد را صاف کرده و آب به دست آورده را با یک چهارم مقدار آن شکر به قوام آورید و در هر وعده، 100 الی 150 گرم بنوشید.
برای سلامتی وفرج امام زمان صلوات
👉 🌺🍃
☘ https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1☘☘☘☘☘
📔#داستان_کوتاه_زیبا_و_آموزنده
✍#از_دست_ندید_عالیه
در زمان حضرت سلیمان دو تا گنجشک یه گوشه ای نشسته بودند. گنجشک نر به گنجشک ماده اظهار محبت می کرد. می گفت تو محبوبه منی. تو همسر منی. دوستت دارم. عاشقتم. چرا به من کم محبتی؟ چرا محلم نمیذاری؟ فکر کردی من کم قدرت دارم تو این عالم عیال؟ من اگه بخوام می تونم با نوک منقارم تخت و تاج سلیمان رو بردارم بندازم تو دریا. باد که مسخر سلیمان بود پیام رو به گوش سلیمان رسوند. حضرت تبسمی کرد و فرمود اون گنجشک ها رو بیارید پیش من. آوردند.سلیمان به گنجشک نر گفت خوب ادعاتو اجرا کن بینم. گفت من چنین قدرتی ندارم. سلیمان گفت پس الان به همسرت گفتی؟ گفت خوب شوهر گاهی جلو همسرش کلاس میاد یه خالی ای می بنده. عاشق که ملامت نمیشه. من عاشقم. یه چی گفتم ولی یا نبی الله واقعا دوسش دارم. این به ما محل نمیذاره. حضرت به گنجشک ماده گفت اینکه به تو اظهار محبت میکنه چرا محلش نمیدی؟ گفت یا نبی الله چون دروغ میگه هم منو دوست داره هم یه گنجشک دیگه رو. مگه تو یک دل چند تا محبت جا میگیره؟
این کلام در دل حضرت سلیمان چنان اثری گذاشت که تا چهل روز گریه می کرد و فقط یک دعا می کرد. می گفت:
الهی دل سلیمان رو از محبت غیر خودت خالی کن.
✓
📔https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🍁🌿🍁🌿🍁🌿
رفتیم مهمونی تو این گرما اومده میگه شربت بیارم یا چایی
معلومه که چایی ...😁
😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :3⃣9⃣
#فصل_دهم
بعد از شام همه رفتند. شیرین جان می خواست بماند. به زور فرستادمش برود. گفتم: «حاج آقا تنهاست. شام نخورده. راضی نیستم به خاطر من تنهایش بگذاری.»
وقتی همه رفتند، بلند شدم چراغ ها را خاموش کردم و توی تاریکی زارزار گریه کردم.
#فصل_یازدهم
حالا دو تا دختر داشتم و کلی کار. صبح که از خواب بیدار می شدم، یا کارهای خانه بود یا شست وشو و رُفت و روب و آشپزی یا کارهای بچه ها. زن داداشم نعمت بزرگی بود. هیچ وقت مرا دست تنها نمی گذاشت. یا او خانه ما بود، یا من خانه آن ها. خیلی روزها هم می رفتم خانه حاج آقایم می ماندم. اما پنج شنبه ها حسابش با بقیه روزها فرق می کرد. صبح زود که از خواب بیدار می شدم، روی پایم بند نبودم. اصلاً چهارشنبه شب ها زود می خوابیدم تا زودتر پنج شنبه شود. از صبح زود می رُفتم و می شستم و همه جا را برق می انداختم. بچه ها را تر و تمیز می کردم. همه چیز را دستمال می کشیدم. هر کس می دید، فکر می کرد مهمان عزیزی دارم. صمد مهمان عزیزم بود. غذای مورد علاقه اش را بار می گذاشتم. آن قدر به آن غذا می رسیدم که خودم حوصله ام سر می رفت. گاهی عصر که می شد، زن داداشم می آمد و بچه ها را با خودش می برد و می گفت: «کمی به سر و وضع خودت برس.»
این طوری روزها و هفته ها را می گذراندیم. تا عید هم از راه رسید.
ادامه دارد...✒️
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌹🕊🌹🕊🌹