فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍خون سرخ تو گواه از همت سبز تو داشت...
🌹به یاد جاوید الاثر سردار شهید الله یار منظری توکلی سروده سرکار خانم الهه نودهی...
حس زیبایی است که باتو عشق را تقسیم کرد
نام زیبای تو را در آسمان ترسیم کرد
نام تو اسماء حُسنی است در مقام انبیاء
ای تو سردار رشید جبهههای بی ریا
مادرت احساس پاکت را به چشمش دیده بود
در وجودت عشق را با جان و دل بخشیده بود
ای به زیبایی شبهای مناجات و دعا
در نگاهت موج میزد گفتن یا ربنا
هر کجا نام بلندت بر زبان جاری شود
ناخودآگاه هر دو چشمانش عزاداری شود
قلب خمپاره برای با تو بودن پر کشید
چون شهادت را میان هر دو چشمان تو دید
ای صراط مستقیم لبریز از نور خدا
در شهادت نامهات مُهر شهید کربلا
در میان جبههها قرآن همیشه با تو بود
تا زمانه ماندنیست برتو سلام برتو درود
🌷🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌷🍃🌷🌷🍃🌷🍃
فصل چهارم : تولد یک پروانه
قسمت دوم
تازهعروسی شهرستانی دیوار به دیوار خانه ما زندگی میکرد؛ از من هم بیزبانتر بود. حسابی از شوهرش میترسید. مریم، همدم تنهایی من شده بود. شوهرهایمان را راهی سر کار میکردیم و تا شب کنار هم بودیم. روز اولی که پیش مریم رفتم، به هم ریختگی و شلوغی خانهاش کلافهام کرد. روغن، برنج، ظرف و ظروف، همه روی طاقچه ردیف کنار هم چیده شده بود. پیش خودم گفتم: «دخترای روستایی با سلیقه و اهل زندگیان. چرا خونه و زندگی مریم این شکلیه؟!» مریم اصلا حوصلهی کار خانه را نداشت. کمکش کردم راه و رسم خانهداری را یاد گرفت. مرتب کردن خانهاش یک روز بیشتر طول نکشید؛ اما تا آداب زندگی را یاد بگیرد چند ماهی طول کشید. هرچه از مادرم یاد گرفته بودم به مریم هم میگفتم. با سروسامان گرفتن زندگیاش، دل آقای ترابی همسرش نرم شد و کمتر اذیتش میکرد.
وقتی که برای شام میهمان داشت، مواد اولیهی غذا را به من میرساند تا برایش خورشت درست کنم. تا او برنج را دَم میگذاشت، من هم خورشت را آماده کرده بودم. از نردبان بالا میرفتم، مریم را صدا میزدم و از بالای دیوار، قابلمه را به دستش میدادم. دستپخت بدی نداشت؛ اما دلش میخواست جلوی خانواده شوهر سربلند و عزیز شود. شوهر مریم برعکس رجب، آدم دست و دلبازی بود. تنها مشکلش اجاق کوری زنش بود. مریم بچهدار نمیشد و فامیل شوهرش با متلکهایشان او را آزار میدادند. مدام نذر و نیاز میکرد که خدا با دادن بچهای چراغ زندگیاش را روشن نگه دارد؛ اما بیفایده بود.
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
📙#قصه_ننه_علی
🌷🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌷💐🌷💐
#متن_خاطره
🌷 زمستان بود و دم غروب کنار جاده یک زن و ُیک مرد با یک بچه مونده بودن وسط راه. من و علی هم از منطقه بر میگشتیم. تا دیدشون زد رو ترمز و رفت طرفشون. پرسید: کجا میرین؟ مرد گفت: کرمانشاه. علی گفت: رانندگی بلدی گفت بله بلدم. علی رو کرد به من گفت: سعید بریم عقب. مرد با زن و بچه اش رفتن جلو و ما هم عقب تویوتا. عقب خیلی سرد بود، گفتم: آخه این آدم رو میشناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟ اون هم مثل من میلرزید، لبخندی زد و گفت: آره، اینا همون کوخ نشینایی هستن که امام فرمود به تمام کاخ نشین ها شرف دارن. تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس...
📚 شهید #علی_چیت_سازیان
🌷🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌷🍃🌷🌷💐🍃
داغها دیدم اگر بی کس و تنها نشدم
دست بسته سرِ هر کوچه تماشا نشدم
قم کجا شام کجا غربت سادات کجا
سرِ بر نیزه و دروازه ی ساعات کجا
امان از دل زینب...😭😭😭
#وفات_حضرت_معصومه(س)💔
#ڪریمہ_اهلبیٺ🍂🕯
#تسلیٺ_باد 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ دعاى روايت شده از امام زمان ارواحنا فداه براى رفع مشكلات
👌 توصیه شده توسط مقام معظم رهبری و سید حسن نصرالله
🔰 اين دعاى شريف براى رفع مشكلات، در كتاب «قصص الأنبياء» از مولاىمان #امام_زمان ارواحنا فداه نقل شده است:
🔺 یَا مَنْ إِذَا تَضَایَقَتِ اَلْأُمُورُ فَتَحَ لَنَا بَاباً لَمْخ تَذْهَبْ إِلَیْهِ اَلْأَوْهَامُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اِفْتَحْ لِأُمُورِیَ اَلْمُتَضَایَقَةِ بَاباً لَمْ یَذْهَبْ إِلَیْهِ وَهْمٌ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ.
🔹 اى كسى كه وقتى كارها بر ما تنگ آيد، درى را به روى ما مى گشايد كه به خيال و انديشۀ هيچ كس نرسيده باشد؛ بنابراين؛ از تو مى خواهم كه بر محمّد و آل محمّد درود بفرستى و درى فراروى كارهاى گره خورده و بسته شدهام بگشايى كه هيچ ذهنى بدان نرسيده باشد. اى مهربان ترين مهربانان.
🤲 بخوانیم برای حل مشکلات مردم مظلوم #غزه و تعجیل در فرج
📚 قصص الأنبياء ص۳۶۳
📚 صحیفه مهدیه بخش ۶ دعای ۲۶