✍🏻هيچ وقت به خاطر حرف مردم زندگيتو خراب نكن...دهن اين مردم هميشه بازه...
▫️پولدار كه باشى ميگن دزده،
▫️ساده كه باشى ميگن بدبخته
▫️زياد گردش برى ميگن وله
▫️تو خونه باشى ميگن افسردس
▫️شوخ كه باشى ميشى سبك
▫️سنگين كه باشى ميشى مغرور
▫️خوشگل كه باشى ميگن مورد داره
▫️مرامت مردونه باشه ميگن داره دون ميپاشه
✍🏻پس بذار هر چى كه ميخوان بگن
خداى توست كه بايد تو رو قضاوت کند...
#حکایت
#داستانک
روایتی هست که میگویند:
خواجه شمسالدین محمد؛ شاگرد نانوایی بود. عاشق دختر یکی از اربابان شهر شد. که دختری بود زیبارو بنام شاخ نبات.
در کنار نانوایی مکتبخانه ای قرار داشت که در آنجا قرآن آموزش داده میشد و شمسالدین در اوقات بیکاری پشت در کلاس مینشست و به قرآن خواندن آنان گوش میداد. تا اینکه روزی از شاخ نبات پیغامی شنید که در شهر پخش شد " من از میان خواستگارانم با کسی ازدواج میکنم که بتواند 100 درهم برایم بیاورد!"
100 درهم، پول زیادی بود که از عهده خیلی از مردم آن زمان بر نمیآمد که بتوانند این پول را فراهم کنند.
عده ای از خواستگاران شاخ نبات پشیمان شدند و عده ای دیگر نیز سخت تلاش کردند تا بتوانند این پول را فراهم کنند و او را که دختری زیبا و ثروتمندی بود به همسری گزینند .
در بین خواستگاران خواجه شمسالدین محمد نیز به مسجد محل رفت و با خدای خود عهد بست که اگر این 100 درهم را بتواند فراهم کند 40 شب به مسجد رود و تا صبح نیایش کند.
او کار خود را بیشتر کرد و شبها نیز به مسجد میرفت و راز و نیاز میکرد تا اینکه در شب چهلم توانست 100 درهم را فراهم کند و شب به خانه شاخ نبات رفت و اعلام کرد که توانسته است 100 درهم را فراهم کند و مایل است با شاخ نبات ازدواج کند.
شاخ نبات او را پذیرفت و پذیرایی گرمی از او کرد و اعلام کرد که از این لحظه خواجه شمسالدین شوهر من است.
شمسالدین با شاخ نبات راجع به نذری که با خدای خود کرده بود گفت و از او اجازه خواست تا به مسجد رود و آخرین شب را نیز با راز و نیاز بپردازد تا به عهد خود وفا کرده باشد.
اما شاخ نبات ممانعت کرد. خواجه شمسالدین با ناراحتی از خانه شاخ نبات خارج شد و به سمت مسجد رفت و شب چهلم را در آنجا سپری کرد. سحرگاه که از مسجد باز میگشت چند جوان مست خنجر به دست جلوی او را گرفتند و جامی به او دادند و گفتند بنوش او جواب داد من مرد خدایی هستم که تازه از نیایش با خدا فارغ شدهام، نمیتوانم این کار را انجام دهم
اما آنان خنجر را به سوی او گرفتند و گفتند اگر ننوشی تو را خواهیم کشت بنوش، خواجه شمسالدین اولین جرعه را نوشید آنان گفتند چه میبینی گفت: هیچ و گفتند: دگر بار بنوش، نوشید، گفتند: حال چه میبینی؟
گفت: حس میکنم از آینده باخبرم و گفتند : باز هم بنوش، نوشید، گفتند: چه میبینی؟ گفت :حس میکنم قرآن را از برم؛ و خواجه آن شب به خانه رفت و شروع کرد از حفظ قرآن خواندن و شعر گفتن و از آیندهی مردم گفتن و دیگر سراغی هم از شاخ نبات نگرفت!
تا اینکه آوازه او به گوش شاه رسید و شاه او را نزد خود طلبید و او از آن پس همدم شاه شد؛ و شاه لقب #لسان_الغیب و #حافظ را به او داد.
(لسانالغیب چون از آینده مردم میگفت و حافظ چون حافظ کل قرآن بود)
تا اینکه شاخ نبات آوازه او را شنید و فهمید و نزد شاه است و به دنبال او رفت اما...
حافظ او را نخواست و گفت: زنی که مرا از خدای خود دور کند به درد زندگی نمیخورد...
تا اینکه با وساطت شاه با هم ازدواج کردند.
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کزآن شاخ نباتم دادند...
خداوند در سوره مبارکه مائده آیه ۴۱
خطاب به آقا رسول الله میفرماید:
اونایی که در ظاهر میگن مسلمونن اما به اسلام عمل نمیکنن، یه وقت ناراحتت نکنهها!
اینا تو دنیا با خفت و خواری زندگی میکنن؛
آخرتم گرفتارن...
✍️🏻کمترین برداشت اینه که علاوه بر ظاهرمون؛ لازمه که به دستورات دین اسلام پایبند باشیم.
زحمتها کشیده شده تا آوازهی این دین به گوشِ ما هم برسه
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
خداوند در زندگی دنیا برخی را عذاب خزی می چشاند. فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا (۲۹_زمر)
مثال مردی مادر پیر خود را که وظیفه نیکی و احسان در حق او را دارد در بیماری و تنهایی اش رها می کند و به همسر و فرزندان خود فقط می چسبد و درصدد تأمین رضایت آنها بر می آید و در باور خود مادرش را پیر و فانی و فرزندان خود را باقی برای روز پیری و آینده خود محاسبه می کند و به چشم مستمسک و اتکا به آنان می نگرد. چنین مردی به جرم عاق والدین شدن از سوی خدا به بیماری سخت و ناعلاج طولانی مدتی مبتلا می شود و همسر و فرزندان از مراقبت او خسته شده و در اتاق کوچکی او را با بیماری اش رها می کنند. در این عذاب مستمسک و وسیله اش، از سوی خدا از او دور می شود و دست اش از محیط فرزندان و همسر کوتاه می شود که به چنین عذابی خِزْی گفته می شود.
يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ (۸_تحریم) یعنی حق تعالی در روز قیامت که دست همه خلایق از هر مستمسکی برای رهایی از عذاب روز قیامت کوتاه شده است دست نبی خود و پیروان او را از آن مستمسک ها کوتاه نمی کند و به این طریق او را از تنهایی و خواری که دیگران به آن مبتلا هستند نجات و رهایی می بخشد.
🆔
داستانها و پندهای اخلاقی
✨✨✨
✨✨✨
🔻 حکایت
✍دزدی به خانه احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت، اما چیزی نیافت که قابل دزدی باشد.
خواست که نومید بازگردد که ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت:
ای جوان! سطل را بردار و از چاه، آب بکش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزی از راه رسید، به تو بدهم؛ مباد که تو از این خانه با دستان خالی بیرون روی!
دزد جوان، آبی از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند.
روز شد، کسی در خانه احمد را زد. داخل آمد و ۱۵۰ دینار نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه، به جناب شیخ است.
احمد رو به دزد کرد و گفت: دینارها را بردار و برو؛ این پاداش یک شبی است که در آن نماز خواندی.
حال دزد، دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد
گریان به شیخ نزدیک تر شد و گفت: تاکنون به راه خطا می رفتم.
یک شب را برای خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این چنین اکرام کرد و بی نیاز ساخت.
مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم.
کیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت
عطار نیشابوری
🇮🇷
✍گفته اند: روزی هارون الرشید از بهلول خواست تا چهل حرامزاده برایش حاضر کند.
جناب بهلول فورا رفت و بعد از چند لحظه به همراه چهل نفر برگشت! !
👑هارون با تعجب پرسید:
چطور به این زودی توانستی اینها را جمع کنی؟ !
💠بهلول در جواب گفت:
آسان است ای خلیفه!
رفتم روی قصر و صدا زدم:
*چه کسی دشمن علی بن ابی طالب است؟*
با این ندا بیش از هزار نفر! آمدند و من تنها 40 نفر آنها را آوردم همانطور که خواسته بودی.
هارون از کار بهلول به خنده آمد.
📚(کشکول شیخ بهایی. )
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
🌸🍃
🍃
🔖 کدام زکام؟ کدام درمان؟
✔️زکام در طب ایرانی ، به روان شدن رطوبات بطن پیشین مغز به بینی اطلاق می گردد.
عموما زکام بردو نوع گرم و سرد تقسیم می گردد.
1️⃣زکام گرم
🌀علایم:
آبریزش همراه با سردرد و احساس گرما در سر، و سرخی صورت و چشمها
🔸درمان:
آشامیدن شربت بنفشه با روغن بادام.
2️⃣زکام سرد
🌀علایم:
در نبود علائم زکام گرم ، نزله( ترشحات پشت حلق) حاوی بلغم غلیظ پخته زرد یا سفید میباشد.
🔹درمان:
باید بیمار را به حال خود گذاشت تا طبیعت ماده را دفع کند.
اما: اگر آبریزش حاوی بلغم سفیدرنگ و رقیق بود، باید پارچه ای گرم برسر گذاشت و و گلهایی با طبع گرم بویید. (برگرفته از قانونچه حکیم چغمینی)
🖋دکتر ویدا نظری ( متخصص طب سنتی ایرانی )
🌿طب سنتی ایرانی 🌿
🍃
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیرمرد عنکبوتی کوه طاق بستان😨
صخره نوردا با لوازم میلیونی ببینن یکم خجالت زده بشن 🤣
عجیب ولی واقعی ↙️
♨️راه کوتاه شدن غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🔸امام صادق علیه السلام در حدیثی می فرمایند:
«خداوند ۱۷۰ سال ظهور منجی بنی اسرائیل رو به خاطر دعا و تضرع دسته جمعی آنها جلو انداخت و مابقی غیبت منجی آنها را که حضرت موسی و هارون بودند رو بر آنها بخشید.»
سپس فرمودند:
«شما شیعیان هم اگر مانند بنی اسرائیل با ضجه و گریه دعای همگانی کنید خداوند فرج ما را خواهد رساند. اما اگر چنین نکنید این سختی،به نهایت مدّتش خواهد رسید.»
📚بحارالانوار ج۵۲ ،ص۱۳۱
🔸حاج محمد علی فشندی میگوید:
در مسجد جمکران قم اعمال را بجا آورده و با همسرم می آمدم. دیدم آقایی نورانی داخل صحن شده و قصد دارند طرف مسجد بروند.
گفتم: این سید در این هوای گرم تابستان از راه رسیده تشنه است.
ظرف آبی به دست او دادم تا بنوشد؛ پس از آنکه ظرف آب را پس داد گفتم:
آقا شما دعا کنید و فرج #امام_زمان را از خدا بخواهید تا امر فرجش نزدیک گردد.
فرمود: « شیعیان ما به اندازه آب خوردنی، ما را نمی خواهند، اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد ».
این را فرمود و تا نگاه کردم آقا را ندیدم. فهمیدم وجود اقدس امام زمان علیه السلام را زیارت کردم و حضرتش امر به دعا نموده است.
📚 شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
📌حالا این ما و این راهکار امام صادق علیه السلام برای بخشیده شدن مابقی غیبت…