شهید#شاهرخ_ضرغام🕊🌹
🌼وقتی از گذشته زندگی خودش حرف می زد داستان حر را بازگو می کرد خودش را حر نهضت امام می دانست.
☘می گفت حر قبل از همه به میدان کربلا رفت وبه شهادت رسید من هم باید جزء اولین ها باشم.
در همان روزهای اول جنگ از همه جلوتر پابه عرصه گذاشت .آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد رفت ورفت .آنقدر رفت تا با ملائک همراه شد.
🌼شاهرخ پروازی داشت تا بی نهایت پس از سی ویک سال زندگی پر از فراز ونشیب در هفدهم آذر ۵۹در دشتهای شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد پروازی با جسم وجان .کسی دیگر او را ندید حتی پیکرش پیدا نشد.
☘روایت زندگینامه شهید از تحولی روحی ومعنوی شهید ضرغام در جریان حوادث قبل از انقلاب تا انقلاب اسلامی وشروع جنگ تحمیلی حکایت می کند تحولی ریشه در مفاهیم ومعارف عمیق اسلام دارد وبازگشت به خویشتن وتوبه نصوح را برای هر انسان طالب حقیقت بازگو می کند.
🌼با اشاره به آیات آخر سوره فرقان (شاهرخ را می توان مصداقی کامل برای این آیه قران (کسی که توبه کند وایمان بیاورد وکار شایسته انجام دهد ،اینها کسانی هستند که خدا بدیهایشان را به خوبی تبدیل می کند!)معرفی کرد چرا که او مدتی را در جهالت سپری کرد اما خدا خواست که او بر گردد. 🥀
روحش شاد و یادش گرامی باد.
🌹اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
🌷🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌷🍃🌷🍃🌷🍃
فصل سوم : شمشیر ذوالفقار
قسمت چهارم
آخر شب دراز کشیدم تا کمی استراحت کنم. پاهایم ورم کرده بود، خسته بودم. چشمانم را بهسختی باز نگه داشتم. زیر دلم خیلی درد میکرد. باد بزن دست گرفتم و کمی خودم را باد زدم. چند دقیقه بعد درد امانم را برید؛ فهمیدم موقع زایمان است. چراغ اتاق برادرم خاموش بود. مادرم شب را سر کار مانده بود. رجب فوری رفت دنبال زن دایی. چندین مرتبه از حال رفتم و به هوش آمدم. نفهمیدم چطور به بیمارستان رسیدیم. درد نفسم را بریده بود. چیزی نمانده بود کمرم از وسط نصف شود. بازوی پرستار را محکم فشار دادم و جیغ کشیدم. پرستار با عصبانیت دستم را پس زد و گفت: «چیکار میکنی؟! تو رو تربیت نکردن؟!» انگار آب یخ روی سرم ریختند! بهزحمت از تخت پایین آمدم. خیلی بهم برخورد. گفتم: «من درد دارم. دست خودم نیست! بازوت رو محکم فشار دادم، از جا که نکندم!» چادر سر کردم و از اتاق رفتم بیرون، دنبال درِ خروجی بیمارستان میگشتم. رجب و زن دایی افتادند دنبالم که: «کجا میری؟!» فریاد زدم: «منو ببرید خونه! دیگه اینجا نمیمونم.» رجب دستپاچه دنبالم راه افتاده بود و میگفت: «صبر کن زن! بذار ببینیم دکتر چی میگه.» فریاد زدم: «بمیرمم اینجا نمیمونم. رجب! منو ببر خونه.» پا در یک کفش کرده بودم و داد میزدم. با لجبازیِ من به خانه برگشتیم. رجب دنبال قابله رفت. اشهدم را خواندم. گفتم خورشید فردا را نمیبینم! از هوش رفتم؛ اما تقدیر چیز دیگری برایم نوشته بود. اول خرداد سال 44 صدای اذان صبح و گریههای امیر به هم گره خورد و قابله گفت: «آقا رجب! مژدگونی بده! بچهت پسره!» رجب زد تو ذوق قابله و گفت: «خودم میدونم. کلی آدم خواب دیدن؛ اسمشم امیره.» دستمزدش را داد و راهیاش کرد. زن دایی تا آمدن مادرم کنارم ماند. نزدیک ظهر مادرم برگشت خانه. با صدای گریهی امیر، فهمید من فارغ شدم. دست و پای امیر را بوسید و برایمان اسپند دود کرد.
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
📙#قصه_ننه_علی
💐🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1💐🍃💐🍃
🔴 تاثیرات بیداری برای نماز شب و سحرگاه:
♻️ بر طبق تحقیقات دکتر مدحت الشامی #پزشک_مصری میزان ترشح ملاتونین در شب و سحر نیاز به #هیچ_دارویی ندارد به جز انجام عبادات و نیایش و دوری از گناهان که باعث آرامش روحی و روانی میشود که به تبع آن تاثیرات مثبت بر جسم و روان را شامل میشود
بیشترین حالت #اورژانسی بیماری قلب #پنج تا نه صبح است که با بیدار شدن در نماز صبح ترشح ملاتونین حداکثر و باعث جلوگیری از عوارض قلبی میشود.
🔴 تاثیر ملاتونین در پیشگیری و درمان سرطانهای پروستات و سینه:
♻️افزایش هورمون ملاتونین در اثر بیداری برای نماز صبح مقابله با اثرات فری رادیکالها و جلوگیری از #پیری زودرس #آلزایمر و #پارکینسون میشود.
این افزایش باعث حفظ سلولهای مغز و #شکوفایی نیروی فکر و اندیشه میشود.
این هورمون باعث افزایش توان #گلبولهای_سفید در مکانیسم دفاعی بدن و در برابر #کلسترول و تنگی #عروق میشود.
همچنین باعث حفاظت سلولهای #چشم و پیشگیری از کدر شدن #عدسی یا کپسول و آب مروارید میشود.
( #امام_صادق (ع): نماز شب دید انسان را زیاد میکند).
#طب_سنتی #خیراندیش
🌺🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌺🍃🌺🍃
🔴دمنوشهایی برای حمله به چربی خون 👌
دمنوش زنجبیل
☕️ کارایی زنجبیل در بهبود سطوح کلسترول تقریبا برابر با داروی آتورواستاتین است.
دمنوش آویشن
☕️ به گفته محققان طب سنتی نوشیدن دمنوش آویشن نقش موثری در دفع رطوبت و بلغم از بدن و کاهش چربیخون داره.
دمنوش شوید
☕️ گیاه پرخاصیت تخم شوید رو درون آب جوش ریخته و به مدت ۱۰ دقیقه بجوشونید.
دمنوش برگ کاسنی
☕️ کاسنی برای دفع سموم بدن، پاکسازی کبد و کاهش کلسترول خون موثره.
دمکرده زنیان و عناب
☕️ محققان طب سنتی توصیه میکنن افراد برای کاهش چربی خون از این دمنوش استفاده کنند.
دمنوش خارمریم
☕️ برای کاهش کلسترول خون، یک قاشق چایخوری دانههای خار مریم رو در یک لیوان آب جوش بریزید و اجازه بدید به مدت ۱۵ دقیقه دم بکشه، بعد از صافی رد کرده و میل کنید.
#طب_سنتی #خیراندیش
🌺🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌺🍃🌺🍃🌺🍃
▪️فرازی دل انگیز از قنوت امام عسکری علیهالسلام:
🤲خدايا!
دلهاى مرده را به دستان مهدی علیهالسلام زنده کن،
و خواستهها و نظرات گوناگون را به وسیله او متّحد ساز،
و احكام و حدود اجرا نشده را با او به پا دار،
و شكمهاى گرسنه را به دست او سير کن،
و بدنهاى رنجور و خسته را با او آسوده فرما،
همانگونه كه ما را شيفتهی ياد او كردى،
و به فكرمان انداختى كه به درگاه تو برایش دعا کنیم،
و به ما توفيق دادی مردم را به سوی او دعوت کنیم،
و آنان را که از او غافلند به سوی او سوق دهیم،
و محبّت و اميد به او را در دلهاى ما جا دادى،
و در مورد برپایی حکومتش، دلهای ما را نسبت به خودت خوشگمان کردی.
خدايا!
خبر ظهورش را به صورت بهترين يقين برايمان بياور.
اى خدایی كه گمانهاى نيكو را محقّق مىكنى،
و اى كه آرزوهاى دور را جامه عمل مىپوشانى!
🔹️...كَمَا أَلهَجتَنَا بِذِكرِهِ وَ أَخطَرتَ بِبَالِنَا دُعَاءَكَ لَهُ وَ وَفَّقتَنَا لِلدُّعَاءِ إِلَيهِ وَ حِيَاشَةِ أَهلِ الْغَفلَةِ عَنهُ وَ أَسكَنَت فِي قُلُوبِنَا مَحَبَّتَهُ وَ الطَّمَعَ فِيهِ
📚 مهج الدعوات، ص۶۴.
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
💕 #بستنی_خامه_ای
🌸 مواد لازم
شکر 150گرم
شیر 750میلی لیتر
زرده تخم مرغ 6عدد
وانیل نصف قاشق مربا خوری
🌸 طرز تهیه
زرده تخم مرغ را با شکر آنقدر زده تا سفید رنگ شود شیر را بجوشانید و سپس مایه را در آن ریخته مرتب بهم بزنید(حرارت باید ملایم باشد) وقتی که مایه آنقدر خودش را گرفت که از روی قاشق به سادگی جدا نشود آن آنرا در داخل ظرف پر از یخ قرار داده و به هم بزنید تا سرد شود. سپس در قالب ریخته و آن را در جایخی یخچال قرار داده تا آماده گردد.
#بستنی_شکلاتی
شکلات 120 گرم
شیر عسلی 380 گرم
پودر کاکائو 45 گرم الک شده
خامه 500 گرم
نمک یک پنس
خامه رو 20 دقیقه تو فریزر میذاریم تا کمی یخ بزنه و در آورده و با همزن برقی میزنیم تا فرم بگیره و پودر کاکاءو رو اضافه میکنیم و هم میزنیم.
شکلات رو بن ماری ذوب کرده و از روی حرارت برداشته هم زده تا یکدست شود و شیر عسلی و نمک رو داخلش ریخته و هم زده و مخلوط رو داخل خامه میریزیم و هم میزنیم و توی ظرف مورد نظر ریخته و روکش کشیده و یک شب در فریز قرار میدهیم.بعد در میاریم و با اسکوپ در ظرف میکشیم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :1⃣0⃣2⃣
#فصل_شانزدهم
پرسیدم: «کجا؟!»
گفت: «همدان.»
کمک کرد بچه ها سوار ماشین شدند.
گفتم: «وسایلمان! کمی صبر کن بروم لباس بچه ها را بیاورم.»
نشست پشت فرمان و گفت: «اصلاً وقت نداریم. اوضاع اضطراریه. زود باش. باید شما را برسانم و زود برگردم.»
همان طور که سوار ماشین می شدم، گفتم: «اقلاً بگذار لباس های سمیه را بیاورم. چادرم...»
معلوم بود کلافه و عصبانی است گفت: «سوار شو. گفتم اوضاع خطرناک است. شاید دوباره پادگان بمباران شود.»
در ماشین را بستم و پرسیدم: «چرا نیامدید سراغمان. از صبح تا به حال کجا بودید؟!»
همان طور که تندتند دنده ها را عوض می کرد، گاز داد و جلو رفت. گفت: «اگر بدانی چه وضعیتی داشتیم. تقریباً با دومین بمباران فهمیدم عراقی ها قصد دارند پادگان را زیرورو کنند، به همین خاطر تصمیم گرفتم گردانم را از پادگان خارج کنم. یکی یکی بچه ها را از زیر سیم خاردارها عبور دادم و فرستادمشان توی یکی از دره های اطراف. خدا را شکر یک مو از سر هیچ کدامشان کم نشد. هر سیصد نفرشان سالم اند؛ اما گردان های دیگر شهید و زخمی دادند. کاش می توانستم گردان های دیگر را هم نجات بدهم.
ادامه دارد...✒️
🌹https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌹🍃🌹🍃
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :2⃣0⃣2⃣
#فصل_شانزدهم
شب شده بود و ما توی جاده ای خلوت و تاریک جلو می رفتیم. یک دفعه یاد آن پسر نوجوان افتادم که آن شب توی خط دیده بودم. دلم گرفت و پرسیدم: «صمد الان بچه هایت کجا هستند؟ چیزی دارند بخورند. شب کجا می خوابند؟»
او داشت به روبه رو، به جاده تاریک نگاه می کرد. سرش را تکان داد و گفت: «توی همان دره هستند. جایشان که امن است، اما خورد و خوراک ندارند. باید تا صبح تحمل کنند.»
دلم برایشان سوخت، گفتم: «کاش تو بمانی.»
برگشت و با تعجب نگاهم کرد و گفت: «پس شما را کی ببرد؟!»
گفتم: «کسی از همکارهایت نیست؟! می شود با خانواده های دیگر برویم؟»
توی تاریکی چشم هایش را می دیدم که آب انداخته بود، گفت: «نمی شود، نه. ماشین ها کوچک اند. جا ندارند. همه تا آنجا که می توانستند خانواده های دیگر را هم با خودشان بردند؛ وگرنه من که از خدایم است بمانم. چاره ای نیست، باید خودم ببرمتان.»
بغض گلویم را گرفته بود، گفتم: «مجروح ها و شهدا چی؟!»
جوابی نداد.
گفتم: «کاش رانندگی بلد بودم.»
دوباره دنده عوض کرد و بیشتر از قبل گاز داد. گفت: «به امید خدا می رویم. ان شاءالله فردا صبح برمی گردم.»
ادامه دارد...✒️
🌹🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌹🍃🌹🍃🌹🍃
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :3⃣0⃣2⃣
#فصل_شانزدهم
چشم هایم در آن تاریکی دودو می زد. یک لحظه چهره آن نوجوان از ذهنم پاک نمی شد. فکر می کردم الان کجاست؟! چه کار می کند. اصلاً آن سیصد نفر دیگر توی آن دره سرد بدون غذا چطور شب را می گذرانند. گردان های دیگر چه؟! مجروحین، شهدا!
فردای آن روز تا به همدان رسیدیم، صمد برگشت پادگان ابوذر و تا عید نیامد.
اواخر خردادماه 1364 بود. چند هفته ای می شد حالم خوب نبود. سرم گیج می رفت و احساس خواب آلودگی می کردم. یک روز به سرم زد بروم دکتر. بچه ها را گذاشتم پیش همسایه مان، خانم دارابی، و رفتم درمانگاه. خانم دکتری که آنجا بود بعد از معاینه، آزمایشی داد و گفت: «اول بهتر است این آزمایش ها را انجام بدهی.»
آزمایش ها را همان روز دادم و چند روز بعد جوابش را بردم درمانگاه. خانم دکتر تا آزمایش را دید، گفت: «شما که حامله اید!»
یک دفعه زمین و زمان دور سرم چرخید. دستم را از گوشه میز دکتر گرفتم که زمین نخورم. دست و پایم بی حس شد و زیر لب گفتم: «یا امام زمان!»
خانم دکتر دستم را گرفت و کمک کرد تا بنشینم و با مهربانی گفت: «عزیزم. چی شده؟! مگر چند تا بچه داری.»
با ناراحتی گفتم: «بچه چهارمم هنوز شش ماهه است.»
ادامه دارد...✒️
🌹🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌹🍃🌹🍃🌹🍃
آدم های مهربان زندگیتان
قرص های آرامبخش بدون عوارض هستند
قدرشان را بدانید
💐🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1💐🍃💐🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
قصه ی پیری و مرگ
غصهی جانفرساییست
تا جوانیم
دعا کن
به شهادت برسیم
سالروز شهادت پاسدار رضا خانی چگنی از تیپ ۵٧ سپاه حضرت ابوالفضل لرستان که سال گذشته در حین ماموریت در شمال غرب کشور به شهادت رسید.
روزمان را متبرک میکنیم با دسته گلی از صلوات
به نیابت از این شهید عزیز
هدیه به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🌸الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم🌸
به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان
#شهید_رضا_خانی_چگنی
سالروز شهادت
مدافع امنیت کشور #امام_زمان
💞 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1💞