🔴هولوکاست ایرانی
❌در جنگ جهانی اول با وجود بیطرفی ایران نیروهای انگلیس و روس وارد کشور شدند.
❌اقتصاد ایران نیز به دلایل زیادی از جمله منفعتطلبی و دخالت بیگانگان و بیلیاقتی و فساد دولتمردان دچار بحران شده بود. قحطی بزرگی بر کشور حاکم شد. کودکان و زنان سالمند هر روز به کام مرگ کشیده میشدند.😔
❌نیروهای انگلیس؛ تمام تولیدات کشاورزی و گندم را برای نظامیان خود خریداری و احتکار کردند. عدم رعایت بهداشت باعث شده و از بیماریهایی مثل آنفولانزا وبا در ایران شد.
❌انگلیس نیز از این مرگ و میر خوشحال بود چرا که وسیلهای برای سلطه بر ایران میدانست. در این اوضاع اسفناک در تقریباً ۹ میلیون نفر در طول دو سه سال از بین رفتند.😔😱😭
#مسابقه
🌹🍃
♦️نام و نام خانوادگی شرکت کننده در مسابقه فجر ماندگار: معصومه صفدری
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🔴نوکر صفتی پادشاهان
💢معروف است که میگویند: کشور ما در نقشه مثل نهنگ بوده اما الان مثل یک گربه است. یعنی تند و تند در معاهدات و قراردادهای ضعیف یا به بهانههای مختلف یک تکه از کشور را مثل نقل و نبات بزل و بخشش میکردند.
❌کشور بحرین استان چهاردهم ما بود. هویدا گفته بود بحرین دختر ما است دختر بزرگ می شود و به خانه شوهر میرود. بحرین در سال ۱۳۵۰ از ایران جدا شد. در دوره قاجار طی قراردادهای پاریس و ترکمانچای و گلستان وسعت زیادی از مساحت ایران کم شد. در این قراردادها؛ افغانستان، گرجستان، ارمنستان، بخشی از ترکیه مثل کوه آرارات از ایران جدا شد. تقریباً ۲۵۰ هزار کیلومتر مربع از مساحت ما کاسته شد و به روسیه ملحق شد.
#مسابقه
🌹🍃
♦️نام و نام خانوادگی شرکت کننده در مسابقه فجر ماندگار: کیاشجاع
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
#سم_مهلک
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_بیستم
گفت: من همه چیزم رو از دست دادم هدی!
همه چیز!
بلند شدم و شروع کردم قدم زدن...
نفس عمیقم رها شد توی فضا...
لحظه ای ایستادم و نگاهی به سمت مسیری که اومدیم کردم و گفتم: مهسا میدونم بهم ریخته ای!
باور کن حال منم بهتر از تو نیست!
اما والا تا جایی من شنیدم و دارم می بینم با ارزشترین دارایی انسان عمرشه که علی الظاهر با نفس کشیدنت نشون میده تو هنوز داریش!
پس بی خودی شلوغش نکن!
( من میدونستم الان مهسا توی موقعیتیه که میشد باهاش مستقیم حرف زد ) بخاطر همین بی مقدمه و بدن حاشیه ادامه دادم: میخوام رک و مستقیم بهت پیشنهاد بدم و بگم تا وقتی اصل کاری رو داری بیا تا فرصت هست از همین جا مسیرت رو عوض کن و به مسیر قبلی برنگرد!
تا تو نخوای من نمی تونم کاری برات بکنم!
نه من ! که هیچکس نمی تونه کاری برات بکنه!
متوجهی چی میگم مهسا!
خیره نگاهم کرد!!!
نشستم کنارش، دستش رو گرفتم بین دو تا دستم، و گفتم این قانون دنیاست ،چه بخوایم چه نخوایم ،این خودمونیم که انتخاب می کنیم که چه جوری ادامه بدیم! هر دو تاش هم یه نوع انتخابه!
و هر انتخابی آخرش مشخصه!
مسیر من این سمتیه! و بعد با دستم به سمت مزار شهدا اشاره کردم...
نمیدونستم با این همه صراحتم واکنشش چیه؟! خصوصا توی این موقعیت اما بالاخره که چی!
باید یه جا این حرف رو میزدم! با نگرانی منتظر بودم جواب بده!
باید امروز تکلیف رفاقتمون مشخص میشد!
یا رومی روم یا زنگی زنگ!
نمیشه که هم اونوری بود، هم اینوری!
مکثش طولانی شد!
ترجیح دادم کمی تنهاش بذارم...
دوباره از روی نیمکت بلند شدم و تا انتهای ردیف مزار شهدا رو رفتم بدون اینکه پشت سرم رو نگاه کنم. به آخرین شهید نرسیده بودم که دستی چادرم رو کشید!
به سرعت برگشتم سمت عقب...
مهسا بود!
کنار همون شهید نشست و سرش رو انداخت پایین!
با مِن مِن گفت: من میخوام بیام توی این مسیر... ولی می ترسم، خیلی هم می ترسم...
حقیقتا از خودم نا امیدم هما!!!
یعنی آیندم و زندگیم چی میخواد بشه؟!
از اینکه هما صدام کرد لبخندی نشست روی صورتم...
حالا منم کنارش نشسته بودم...
محکم و قاطع بهش گفتم: این مسیر آخرش خوشبختیه ولی باید حواست باشه توی هر مسیری شیطون دست از حمله بر نمیداره!
این یه واقعیته که اون یه دشمن آشکاره!
اولین راه شکارش هم حمله از جلو!
متعجب نگاهم کرد و گفت: حمله از جلو !!!
یعنی چی؟!
گفتم: یعنی همین که گفتی!
ایجاد ناامیدی و دلشوره نسبت به آینده!
اتفاقا خیلی ها هم از همین جا میفتن توی دامش!
باورت میشه از ناامیدی!
از اینکه فکر می کنن دیگه بخشیده نمی شن، نهایتا بی خیال جبران کردن میشن و آخرشم که نگفته پیداست خواهر!
با حالت تامل خاصی تکرار کرد: خواهر!
چه واژه ی غریبیه برای من....!
تا این جمله رو گفت اومدم به شوخی حرفی بزنم که....
ادامه دارد....
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🔴قرارداد ننگین کاپیتولاسیون
❌کاپیتولاسیون با این لایحه قانون پذیرفته شده بود که؛ بالاترین مقام مملکت ما در مقابل سگ آمریکایی قرار میگرفت؛ یعنی اگر یک سرباز آمریکایی شاه مملکت را میکشت، ما حق محاکمه او را در داخل کشورمان نداشتیم. اما اگر شاه ما یک سگ آمریکایی را میکشت باید میرفت آمریکا تا محاکمه شود، یعنی یک آمریکایی در ایران در کمال امنیت راست راست راه میرفت و کسی حق نداشت به او بگوید بالای چشمت ابروست.😒😏
💯❌💯 ما در همه امور واداده و تحت سلطه بیگانه بودیم.🤦♂😔😱
💯🌹💯امام خمینی (رحمهالله): جلوی این قرارداد ننگین کاپیتولاسیون ایستادند و اجازه ندادند که این قرارداد اجرا شود.
#مسابقه
🌹🍃
♦️نام و نام خانوادگی شرکت کننده در مسابقه فجر ماندگار: رضا کاظمی قربانکندی
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
در جواب تمام بیمهریهامیگویم : دیگر مهم نیست...چون احساسم قد کشیده...بزرگ شده
و روی تمام زخمهای دیروزش پوستهی تجربه چسبیده ! میگویم دیگر واقعا مهم نیست....
چون من عاقلتر از آن شدهام که بخواهم ، بخاطر آدمهای دروغین زندگیم ،بار سنگینی غصه را به جان ذهن و قلبم بیاندازم !
#شبتون_بخیر💖✨💫
❤️🍃به نام او که دل پروانه اوست🦋
🌹🍃لطف خدا سایز نداره
فری سایزه شامل همه میشه..
🌹🍃سلام روزتون پر از اتفاقات قشنگ
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
Ejraye Goroohi - Booye Gole Soosano Yasaman (320).mp3
9.85M
اجرای گروهی بوی گل و سوسن...
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
❤️🍃رهبر معظم انقلاب:
🌹🍃هنر بزرگ حضرت امام(رحمهالله) اين بود كه ديوارهای بين اجتماعات مردم را از بين برد و يك فضای وسيع با دلهای آشنا به وجود آورد.
۶۸/۰۳/۲۴
🌹🍃دهه فجر مبارک...
#دهه_فجر
#ایران_قوی
#لبیک_یا_خامنه_ای
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
❤️قسمت صد❤️
.
زهرا دستم را گرفت. "چی شده شهلا؟"
بیرون وسط بیابان دیگر کسی نبود.
صدای آقا نعمت را می شنیدم که حالم را می پرسید. زهرا را می دیدم که شانه هایم را می مالید.
خودم را می دیدم که نفسم بند آمده و چانه ام می لرزد.
هر طرف ماشین را نگاه می کردم چشم های خسته ی ایوب را می دیدم.
حس می کردم بیرون از ماشینم و فرسنگ ها از همه دورم.
تک و تنها و بی کس
با چشم های خسته ای که نگاهم می کند.
قطره های آب را روی صورتم حس کردم.
زهرا با بغض گفت: "شهلا خوبی؟ تو را به خدا آرام باش"
اشکم که ریخت صدای ناله ام بلند شد.
"ایوب رفت...من می دانم....ایوب تمام شد..."
برگه آمبولانس توی پاسگاه بود.
دیدمش
رویش نوشته بود:
"اعلام مرگ، ساعت ده، احیا جواب نداد" .
❤️قسمت صد و یک❤️ توی بیمارستان دکتر که صورت رنگ پریده ام را دید، اجازه نداد حرف بزنم، با دست اشاره کرد به نیمکت بنشینم.
- "آرام باشید خانم...حال ایشان....."
چادرم را توی مشتم فشردم و هق هق کردم.
+"به من دروغ نگو، هجده سال است دارم می بینم هر روز ایوب آب می شود. هر روز درد می کشد. می بینم که هر روز می میرد و زنده می شود. می دانم که ایوب رفته است....."
گردنم را کج کردم و آرام پرسیدم:
"رفته؟"
دکتر سرش را پایین انداخت و سرد خانه را نشان داد.
توی بغل زهرا وا رفتم.
چقدر راحت پرسیدم: "ایوب رفته؟"
😭
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🔴قصه تلخ ایران
❌مشکل اساسی کشور ما این بود که پادشاهان ظالم و مستبد، اختیار مردم را به دست گرفته بودند. پادشاهان برای بیگانگان نوکر صفت، مرعوب و نوچه آنها بودند. نفوذ بیگانگان برای مملکت ما یک سرطان بود.
❌❌ یکی از مسئولین زمان پهلوی بعد از ظهرها راه میافتاد و در خیابانهای تهران، زنهایی را که به همراه شوهر خود قدم میزدند، برای خود انتخاب می کرد.
💯💯این وضع مملکت ما بود و این یعنی اوج وادادگی و حقارت و ذلیل بودن...
🌹🍃
♦️نام و نام خانوادگی شرکت کننده در مسابقه فجر ماندگار: فاطمه کریمی
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1