eitaa logo
مَه گُل
663 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
١. ♦️ روش بازپرسی و قضاوت امام علی (ع) روزی علی (علیه السلام) وارد مسجد شد. جوانی را دید که گریه میکند و چند نفری در اطراف او هستند. امام علی (علیه السلام) پرسید: چرا گریه میکنی؟ جوان پاسخ داد: شریح بر خلاف انصاف درباره من حکم داده است. حضرت از قضیه اش پرسید. او در جواب به آن چند نفر که اطرافش بودند اشاره نمود و گفت: اینان پدر مرا با خود به سفر بردند، پس از آنکه از سفر بازگشتند پدرم با آنان نبود. پرسیدم پدرم چه شد؟ گفتند: مرد. من از پولی که او موقع سفر با خود داشت پرسیدم، گفتند: از مال او خبر نداریم. برای احقاق حق و کشف واقعیت به شریح قاضی مراجعه نمودم. او همسفرهای پدرم را احضار نمود، جریان امر را از آنان پرسید و از اموال پدرم سؤال کرد، اظهار بی اطلاعی نمودند. دستور داد همسفرها قسم یاد کنند که از پول پدرم اطلاع ندارند. آنان قسم خوردند که بی اطلاع هستند. شریح همه آنها را آزاد کرد و به من گفت: از این پس نباید کاری با اینان داشته باشی! علی (علیه السلام) دستور داد متهمان را احضار کنند و به قنبر فرمود: عده‌ای از اعضاء شرطة الخمیس (گروهی از مأموران) را خبر نمایند. هر کدام از متهمان را در اختیار یک نفر مأمور قرار داد. حضرت نشست و گروهی که پدر جوان را با خود به سفر برده بودند نزد خود طلبید. آنان نیز نشستند و جوان شاکی را نزد آنان نشاند و مجلس قضا تشکیل گردید. به جوان فرمود: سخنانش را تکرار نماید. او در حالی که گریه می‌کرد ادعای خود را مطرح کرد و گفت: یا امیرالمؤمنین! به خدا قسم! من این عده را در خون پدرم متهم می‌دانم، به طمع مالش از راه حیله اغفالش کردند و با خود به سفر بردند. علی (علیه السلام) از گروه همسفر پرسید: چه می‌گویید؟ آنان نیز همان پاسخ را که به شریح در محکمه قضا داده بودند، تکرار کردند و گفتند: پدر این جوان مرد و ما از اموالش اطلاعی نداریم. حضرت به صورت آنان نظر عمیقی افکند و فرمود: فکر می‌کنید من نمی دانم با پدر این جوان چه کرده اید؟ اگر چنین باشد علم و آگاهی من ناچیز خواهد بود. سپس دستور داد افراد متهم را از یکدیگر جدا کنند. مأمورین آنها را در مسجد متفرق نموده و هر یک را در کنار یکی از ستونهای مسجد نگه داشتند. آنگاه منشی خود، ابن ابی رافع را احضار کرد و فرمود: بنشین! نشست. بعد یکی از متهمان را به حضور طلبید و فرمود: به پرسش‌های من جواب بگو! ولی صدایت را بلند مکن و آهسته جواب بده. ⭕ این داستان ادامه دارد ...
٢. امام (علیه السلام): چه روزی از منازل خود خارج شدید و آیا پدر این جوان با شما بود؟ متهم: در فلان روز. به ابن ابی رافع فرمود: بنویس. - خروج شما در چه ماهی بود؟ - در فلان ماه. فرمود: بنویس - پدر این جوان چه مرضی داشت؟ - فلان مرض. -او در چه منزلی از دنیا رفت؟ - در فلان منزل و در فلان موضع. -چه کسی او را غسل و کفن نمود؟ - فلانی. - در چه پارچه ای او را کفن نمودید؟ - در فلان پارچه. -چه کسی بر او نماز خواند؟ - فلانی. -چه کسی او را داخل قبر گذاشت؟ -فلانی. ابن ابی رافع تمام مطالب را نوشت. وقتی بازپرسی متهم اول به پایان رسید، علی (علیه السلام) با صدای بلند تکبیر گفت، به طوری که تمام اهل مسجد شنیدند و تکبیر گفتند. سپس دستور داد او را به زندان بردند. و متهم دومی را احضار نمود. او را نزدیک خود نشاند. پرسش‌هایی را که از اولی نموده بود از او نیز پرسید. او جواب‌هایی داد بر خلاف متهم اول و ابن ابی رافع تمام آنها را نوشت. پس از پایان سؤالات، دوباره حضرت به صدای بلند تکبیر گفت که اهل مسجد شنیدند. حضرت دستور داد متهم اول و دوم را از مسجد بیرون برده و به طرف زندان ببرند. امام علی (علیه السلام) فرمود: آن دو را زندانی کنید! (گویا مقصود حضرت این بود که به سایر متهمان بفهماند که پاسخ‌های آن دو با هم اختلاف داشته و این خود حاکی از وقوع جنایت است و دیگر متهمان در فکر پنهان ساختن حقیقت نباشند). سپس متهم سوم را به حضور طلبید، پس از محاکمه، حضرت با صدای بلند تکبیر گفت، مردم نیز تکبیر گفتند. دستور داد سومی را نیز به دو نفر اول ملحق کنند. متهم چهارم را طلبید، او سخت نگران و مضطرب شد با لکنت زبان سخن گفت. حضرت وی را موعظه نموده و ترسانید. او در کمال صراحت اعتراف نمود که من و دیگر همراهان پدر جوان را کشتیم، اموالش را برداشتیم و در فلان نقطه نزدیک کوفه دفن نمودیم. در این موقع باز هم امام من با صدا بلند تکبیر گفت و دستور داد او را که صریحا اعتراف نمود به زندان بردند. متهم پنجم را احضار کرد، به او فرمود: باز هم می‌گویید آن مرد به مرگ طبیعی از دنیا رفته با آنکه حقیقت روشن شده است. آن مرد صریحا اعتراف نمود. سپس بقیه متهمان را به حضور خواست و تمام آنها با هم به قتل پدر جوان و بردن اموالش اعتراف نمودند. آنگاه دستور داد چند نفر با متهمان بروند و نقطه دفن مال را بشناسند. آنان از زیر خاک اموال را خارج نمودند و نزد امام آمدند. حضرت فرمود: اموال را به فرزند مقتول تسلیم نمایید. سپس به او فرمود: اکنون دانستی اینان با پدرت چه کردند، حال می‌خواهی چه کنی؟ جوان پاسخ داد: می خواهم حکم بین من و اینان در پیشگاه الهی باشد، از خون آنها در دنیا گذشتم. علی علیه‌السلام آنها را سخت تنبیه کرد و آزادشان نمود. 📔 بحار الأنوار: ج۴٠، ص٢۵٩ 🔰
برای ناهار کباب مرغ درست کردم هم خیلی خوشمزه و آبدار و نرمه هم خیلی راحت و سریع درست میشه هم برای مهمونی ها گزینه خیلی خوبیه👌🏻 مواد لازم برای هر نفر صد گرم مرغ چرخ شده دو ق غ خ پیاز رنده شده دو ق غ خ فلفل دلمه ای رنگی یک ق غ خ گشنیز دو ق غ زعفران دم شده نمک .فلفل سیاه . 🍃گشنیز رو خرد کنین، پیاز رو رنده کنین، فلفل دلمه رو رنده کنین و آب پیاز و فلفل دلمه رو بگیرین و به مرغ چرخ شده اضافه کنین 🍃حالا زعفرون و ادویه هارو اضافه کنید. 🍃برای هر کباب از ۳ تا سیخ چوبی استفاده کنید تا کباب راحت تر پخته بشه. بعدش دوتا سیخ رو از تو کباب دربیارید و فقط یه سیخ بمونه 🍃میتونین مثل من تو تابه کباب هارو سرخ کنین یا داخل فر بزارین که کم روغن و رژیمی بشه 🍃وقتی دو طرف کباب ها سرخ شدن، میتونید مقداری زعفرون دمکرده به دو قاشق رب و آب اضافه کنین و سس درست کنیدو بریزین روی کباب ها و در حد ۵ دقیقه دم بدین(سس اختیاری) 🍃کباب مرغ شما به همین آسونی حاضر شد نوش جونتون😋 ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میدونی شیرین ترین قسمت برنامه کوه نوردی چیه؟ صبح بیدار شی و پیام بدی "من نمیتونم بیام" و دوباره بخوابی 😴😆 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید دهقان، تکه کلامی داشت که می‌گفت: یه چادری از حضرت زهرا (سلام الله علیها) به خانم ها ارث رسیده و داشتن این و حفظ کردن اون لیاقت میخواد..✨ و حجاب دری‌ست به سوی بهشت همان حجابی که تقوا را افزون میکند شهید🕊🌹 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✍لقمان حکیم نیمه شب برای نماز بیدار شد اربابش را صدا زد: برخیز که از قافله جا نمانی! ارباب خواب را ترجیح داد و گفت بخواب غلام خداوند کریم است! هنگام نماز صبح شد لقمان دوباره ارباب را بیدار کرد تا از قافله نمازگزاران باز نمانی. ولی ارباب باز هم همان پاسخ را به لقمان داد. خورشید داشت طلوع می کرد که لقمان دوباره به سراغ ارباب آمد که ای بیخبر از کاروان نمازگران جامانده ای برخیز که تمام هستی در حال سجود و تسبیح اند ولی تو را خواب غفلت ربوده است و ارباب پاسخ داد که دل باید صاف باشد به عمل نیست خدا کریم است و نیازی به عبادت ما ندارد. روز هنگام، ارباب کیسه ای گندم به لقمان داد تا بکارد ولقمان آن را بفروخت و مشتی تخم علف هرز بر زمین پاشید هنگام درو ارباب دید در باغ جز علف نیست!! علت را از لقمان جویا شد لقمان گفت: ای ارباب از عمل شما چنان گمان کردم که اگر نیت صاف باشد عمل چندان مهم نیست لذا من گندم گرانبها را بر زمین نپاشیدم بلکه تخم علف هرز را به نیت گندم بذر کردم. 👈چرا که خود گفتی: "نیت و دل باید صاف باشد خداوند کریم است و به عمل ما نیاز ندارد.." ✨✨✨ ✨✨✨