🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#سردار_رشید_اسلام
#شهيد_والامقام
#ابراهیم_هادی
#طلوع :
🗓 1336/02/01 🗓
محل تولد : تهران
#غروب :
🗓 1361/11/22 🗓
محل #شهادت : فکه - کانال کمیل
عملیات : والفجر مقدماتی
مزار #شهید :
#مفقودالاثر
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🌹🌴🕊🌴🌹🥀
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عبدالحسین_برونسی
فرمانده تیپ ۱۸ #جوادالائمه
#شهادت : ۶۳/۱۲/۲۳
#شرق_دجله
#عملیات_بدر
گفته بودند یک فرمانده تیپ قرار است بیاید مدرسه برایتان سخنرانی کند. اسمش برونسی است.
منتظر یک ماشین آنچنانی با چند همراه و محافظ بودیم که یک دفعه یک مردی با #موتور_گازی سبز رنگی روبروی در مدرسه ایستاد و می خواست برود داخل.
جلویش را گرفتیم و گفتیم کجا، مراسم سخنرانی است و #فرمانده_تیپ می خواهد سخنرانی کند.
ایشان مکثی کرد و گفت: من برونسی هستم.
🌹 #سالروز_شهادت🕊
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#شهداء
#ماه_مبارک_رمضان
خاطره ای در مورد
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#صیاد_شیرازی
قبل انقلاب در زمان دوره تکاوری بین شیراز و پل خان بسمت مرودشت ، دانشجوها را برده بودند راهپیمایی استقامت .
از آسمان آتش می بارید ، خیلی ها خسته شده بودند. نگاهم افتاد به #شهید_صیاد ، عرق بدنش بخار می شد و می رفت هوا .
یک لحظه حس کردم دارد آب می شود ،
آتش می گیرد و ذوب می شود.
شنیده بودم قدرت بدنی بالایی دارد. باخودم گفتم«اینهم که داره می بره» رفتم نزدیک و به ایشان گفتم :
اگه برات مقدور نیست میتونی آروم تر ادامه بدی ، قبل از اینکه صیاد چیزی بگه یکی از دانشجوها خودش رو رسوند به ما و گفت :
استاد ببخشید ایشان #روزه هستند، شونزده هفده روزه... پرسیدم #روزه است؟
بله الان #ماه_رمضانه، #صیاد هم #روزه می گیره.
ایستادم و جا خوردم . #صیاد از من فاصله گرفت.
مواقعی که #روزه بود همراه مهمانهایش خودش هم چای و میوه برمی داشت و نمی گفت #روزه هستم !
خدمتکار دفتر هم می دانست که #صیاد چه #روزه باشد چه نباشد باید ظرف میوه را بگذارد جلویش .
دیگران هم هیچوقت حق نداشتند پیش مهمانها از #روزه بودن ایشان چیزی بگویند.
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
گذری کوتاه
بر زندگی
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حسن_شفیع_زاده
فرماندهی توپخانهٔ قرارگاه خاتمالانبیاء سپاه پاسداران انقلاب
حسن شفیعزاده در سال ۱۳۳۶ در شهر تبریز زاده شد. وی از سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در خلال مبارزه سپاه با حزب خلق مسلمان، مسئولیت سپاه تبریز را برعهده داشت. او در جریان جنگ ایران و عراق، با شماری از خمپارهاندازان تحت فرماندهی مهدی باکری، عازم جنوب کشور شد. پس از عملیات طریقالقدس به ریاست ستاد تیپ ۲۵ کربلا منصوب شد و در عملیات فتحالمبین معاونت فرماندهی تیپ ۳۳ المهدی (فارس) را برعهده داشت. وی بعدها توانست قبضههای به غنیمت گرفتهشده از ارتش عراق را در توپخانههای لشکری و گردانهای توپخانه سپاه، سامان بخشد. شفیعزاده در سمت فرمانده توپخانه سپاه در عملیاتهای بیتالمقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی، والفجر یک، والفجر ۲، والفجر ۴، خیبر، بدر، والفجر ۸، کربلای ۴، کربلای ۵، کربلای ۸ شرکت داشت. وی در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ در خلال عملیات کربلای ۱۰، در منطقهٔ ماووت، عراق، بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به خودرویش، به فیض شهادت نائل گردید. شفیعزاده بههمراه شهیدان حسن تهرانی مقدم و غلامرضا یزدانی، از بنیانگذاران یگان موشکی و توپخانه سپاه پاسداران بودند .
🌹 #سالروز_شهادت🕊
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#سردار_رشید_اسلام
#شهيد_والامقام
#دکتر_مصطفی_چمران
#طلوع :
🗓 1310/03/15 🗓
وضعیت تاهل : متاهل
#عروج :
🗓 1360/03/31 🗓
محل #شهادت : سوسنگرد
مزار #شهید :
#بهشت_زهرای_تهران
💐🕊🌷🥀🌷🕊💐
#پیام_امام_راحل
به مناسبت #شهادت
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مصطفی_چمران
#هنر_شهید_چمران
آیا ما میتوانیم مانند #چمران باشیم؟
بسم اللّه الرحمن الرحیم
اناللّه و انا الیه راجعون
#شهادت انسان ساز سردار پر افتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به ملأ اعلی، #دکتر_مصطفی_چمران را به پیشگاه #ولی_عصر ـ ارواحنا فداه ـ تسلیت و تبریک عرض میکنم.
تسلیت از آنرو که ملت #شهیدپرور ما #سربازی را از دست داد که در جبهههای نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران #حماسه میآفرید و سرلوحۀ مرام او اسلام عزیز و پیروزی حق بر باطل بود. او #جنگجویی_پرهیزکار و #معلمی_متعهد بود که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت. و تبریک از آنرو که اسلام بزرگ چنین فرزندانی تقدیم ملتها و تودههای مستضعف میکند و سردارانی همچون او در دامن تربیت خود پرورش میدهد. مگر چنین نیست که زندگی عقیده و جهاد در راه آن است.
#چمران عزیز با عقیدۀ پاک خالص غیر وابسته به دستجات و گروههای سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و با آن ختم کرد. او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی #شهید شد و به حق رسید.
#هنر آن است که بیهیاهوهای سیاسی و #خودنماییهای_شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی، و این #هنر_مردان_خداست.
او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر. و اما، ما میتوانیم چنین #هنری داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند. من این ضایعه را به ملت شریف ایران و لبنان، بلکه به ملتهای مسلمان و قوای مسلح و رزمندگان در راه حق و به خاندان این مجاهد عزیز تسلیت عرض میکنم و از خداوند تعالی رحمت برای او و صبر و اجر برای بازماندگان محترمش خواهانم.
روحاللّه الموسوی الخمینی
۱۳۶۰/۰۴/۰۱
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹
#خاطرات_شهداء
#اولین_شهردار_شهید
#سردار_رشید_اسلام
#فرمانده_دلاور
#شهید_مهدی_باکری
باران تازه قطع شده بود. #مهدی از پنجره اتاقش به خیابان نگاه میکرد. جویها لبریز شده و آب در خیابانها و کوچهها سرازیر شده بود.
#مهدی پشت میز نشست. پروندهای را که مطالعه میکرد بست. در اتاق زده شد و نور الله وارد اتاق شد. هول کرده بود.
#مهدی بلند شد و گفت: چه شده نور الله؟ نور الله پیشانی اش را پانسمان کرده بود. با هول و ولا گفت: سیل آمده #آقا_مهدی سیل!
#مهدی سریع گوشی تلفن را برداشت. چند دقیقه بعد گروههای امداد به سرپرستی #مهدی به سوی محله مستضعف نشینی که گرفتار سیل شده بود راهی شدند. تمامی محله را آب پوشانده بود. حجم آب لحظه به لحظه بیشتر میشد. مردم هراسان و با شتاب به کمک مردمی که خانه هایشان گرفتار سیل شده بود میآمدند.
آب در بیشتر نقاط تا کمر مردم بالا آمده بود. سقف بعضی خانهها هوار شده بود روی سرشان و تیرکهای چوبی شان بیرون زده بود. گل و لای و فشار شدید آب گروههای امدادی را اذیت میکرد.
#مهدی پرجنب و جوش به این طرف و آنطرف حرکت میکرد و به امدادگرها دستور میداد.
چند رشته طناب از اینطرف خیابان به آنطرف کشیده شد.
#مهدی و چند نفر دیگر در حالی که فشار آب میخواست آنها را ببرد طناب را گرفتند و خود را به سختی به آنطرف خیابان رساندند. چند زن و کودک روی بامی رفته بودند و هوار میکشیدند. نیروهای امدادی با سعی و تقلا به کمک سیل زدگانی که وسایل ناچیزشان را از زیر گل و لای بیرون میکشیدند شتافتند.
#مهدی به خانهای رسید که پیرزنی در حیاطش فریاد میکشید.
#مهدی در را هل داد. آب تا بالای زانوانش رسیده بود. پیرزن به سر و صورت میزد. #مهدی گفت: چه شده مادر جان؟ کسی زیر آوار مانده؟ پیرزن که انگار جانی تازه گرفته بود با گریه و زاری گفت: قربانت بروم پسرم … خانه و زندگی ام زیر آب مانده کمکم کن! چند نفر به کمک #مهدی آمدند. آنها وسایل خانه را با زحمت بیرون میکشیدند و روی بام و گوشه حیاط میگذاشتند.
پیرزن گفت: جهیزیه دخترم توی زیرزمین مانده. با بدبختی جمعش کرده ام.
#مهدی رو به احمد و هاشم کرد و گفت: یا الله زود جلوی در سد درست کنید! احمد و هاشم سدی از خاک جلوی در خانه درست کردند. راه آب بسته شد.
#مهدی به کوچه دوید. وانت آتش نشانی را پیدا کرد و به طرف خانه پیرزن آورد. چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد. پمپ کار میکرد و آب زیرزمین لحظه به لحظه کم میشد.
#مهدی غرق گل و لای شده بود. پیرزن گفت: خیر ببینی پسرم… یکی مثل تو کمکم میکند آنوقت #شهردار ذلیل شده از صبح تا حالا پیدایش نیست. مگر دستم بهش نرسد…
#مهدی فرش خیس و سنگین شده را با زحمت به حیاط آورد. اگر دستم به شهردار برسد حقش را کف دستش میگذارم.
چند ساعت بعد جلوی سیل بطور کامل گرفته شد.
#مهدی پمپ را خاموش کرد و پیرزن هنوز دعایش میکرد. گروههای امدادی پتو و پوشاک و غذا بین سیل زدهها تقسیم میکردند.
#مهدی رو به پیرزن گفت: خب مادر جان با من امری ندارید؟ پیرزن گریه کنان دست رو به آسمان بلند کرد و گفت: پسرم ان شاء الله خیر از جوانی ات ببینی. برو پسرم دست علی به همراهت. خدا از تو راضی باشد. خدا بگویم این #شهردار را چه کند. کاش یک جو از غیرت و مردانگی تو را داشت.
#مهدی از خانه بیرون رفت. پیرزن همچنان او را دعا میکرد و #شهردار را نفرین!
@mahman11
#خاطرات
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_احمد_کاظمی
برگزاری هیأت ومراسم عزاداری در دهه اول محرم، برایش از اهم واجبات به شمارمیآمد وسنگ تمام میگذاشت، اما کیفیت اجرای آن برایش خیلی مهم تر بود. طوریکه میتوان ازهیأت عاشقان ثارالله (ع)، لشکر «۸ نجف اشرف» ، بهعنوان یک الگوی نمونه عزاداری نام برد. از چند وقت پیش بزرگ ترها و معتمدین خود را در لشکر خبر میکرد؛ چندتا بسیجی و یکی،دوتا پیرغلام امام حسین(ع) . بعدهم تقسیم کارمیکرد. «حاج حسین ، حاج عباس، سیدناصر، حاج فاضل، حاج رضا ،حاج غلامعلی، حاجآقا جنتیان، برادر احمدپور» و بسیجیها،هرکدام براساس #تخصص و توانشان، مسئولیتی را برعهده میگرفتند. آنها هم حاجی را خوب میشناختند؛ باوجود #اخلاص و #صبر، اما جدی ، #منظم و ریزبین . اول کار تذکرات را میداد، سخنران و تک تک موضوعات و مطالب قابل بحث برایش خیلی مهم بود و میگفت : انقلاب ما بر گرفته از #قیام_امام_حسین_ع وهمین مراسمها بود و تداوم آن هم منوط به آن است؛ پس باید محتوای این مراسمها قوی باشد. #احترام به عزاداران از بزرگ ترها گرفته تا اطفال و حتی همسایگان #مسیحی نیز از توصیههای ویژه اش بود .
معمولا خودش دم در میایستاد و همه چیز را با دقت کنترل میکرد، البته مدیریتش هم اینگونه بود و همه میدانستند کارشان را باید به بهترین شکل انجام دهند . دیگر نیازی به تذکر مجدد نبود و کمتر به او مراجعه میشد.
@mahman11