🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 قسمت پانزدهم پا به پای #کاوه افراد کوپه ای که من بودم به نام های مجید ایافت,احمد صفر زاده,جواد خواک,پژمان و نیازمند بودند.✨ پایه اولیه دوستی و صمیمیت ما از همان ابتدا بنا نهاده شد و هنگام افطار🌙 سفره ای پهن گردید و هر کس یک نوع غذا🍵 وسط گذاشت و یک شبِ پر از خاطره را برای همه ما رقم زد.✨ حدود ساعت⌚️ نه,قطار در ایستگاه🚞 شاهرود برای نماز توقف کردو بعد از نماز همه آماده شدیم که بخوابیم.💫 در هر کوپه شش تخت وجود داشت. دوتایش صندلی هایی بود که روی آن می نشستیم دوتای آن هم نزدیک سقف. پشتی های صندلی را هم باید به طرف بالا می کشیدیم تا تعداد تختخواب ها به شش تا برسد.🌟 البته وزن تختخواب وسط روی زبانه ای بود که باید باز می شد و زیر پشتی قرار می گرفت.🚞 اگر آن زبانه خراب باشد یا بشکند امکان دارد اتفاقات ناگواری بیفتد,مانند اتفاقی که ما دچارش شدیم.🍃 پژمان روی صندلی یعنی تختخواب طبقه پایین دراز کشید و نفر بعدی دستش را به تخت وسط گرفت تا از آن بالا برود و بخوابد.🛌 یک آن وزنش را روی دست هایش انداخت تا بدنش را بالا بکشد. که ناگهان زبانه شکست و پشتی حول محورش چرخید و با شدت بسیار روی صورت پژمان برگشت. صدای فریاد و ناله پر از درد او تمام واگن را پر کرد.🤕 ادامه دارد... 📚خاطرات جاوید 🖌سید علیرضا میری @mahmodkaveh

#دلتنگی_شهدایی 💔 °•🌼 لبخند زدی و دل خریدار ِ تو شد یک شهر ز ِ لبخند تو بیمار ِ تو شد 🌼•° #عاقبتتون_شهدایی ❣✨❣✨❣✨❣✨❣✨

⭕️ نترس؛ روزی دست خداست ... #استوری

❬💥🔥❭ #تلنگرانه❗️ ⚠️ خانه ابدی ⚠️ ‌دوست‌خوبم‼️ 💢 قبر تنگ‌و تاریک خانه‌همیشگی‌توست...⚡️ مخصوص خودت ،فقط‌برای تو... پنجره ندارد،درش‌هم‌با ورود تو تا قیامت‌ بسته می‌شود...🥀 اجازه نداری‌❌غیراز چندمترپارچه چیزدیگری‌باخودت،آنجا ببری...‼️ 🙂وقتےآنجانقل مکان‌کنی کسی‌به دیدنت‌نمےآید ...🍂 کسی‌برایت ایمیل نمےفرستد👋🏻 گروه های‌ اجتماعے از لیستشان‌حذفت مےکنند...❌ مطالبت‌لایڪ‌نمےخورد ...👍🏻 تنهایک چیزبه دردت میخورد ...👆🏻 ✔️ نمازهایت ....✔️ ✔️ صدقاتت ....✔️ ✔️ و اعمال نیکت ...✔️ 🔺"حال با خودت فکر کن..."🔺 برای رفتن آماده هـســـتی ؟!""

🎬 #کلیپ | #روایتگری 🔻 ماجرای شهید ابراهیم هادی و دختر جوان .... 🎙 استاد عالی https://eitaa.com/joinchat/3522756631C7aeb78f9ac

کانال‌هایی که عضوهایشان هیچ وقت ترکشان نکردند !! دوران #دفاع_مقدس #جبهه_غرب https://eitaa.com/joinchat/3522756631C7aeb78f9ac

#صبحت‌بخیرمولاجان💐 🏝در فراقتان روزها می‌گذرد.... موهایمان سپید می‌شود و دیدگانمان کم سو... در فراقتان روزهایمان به سردی و دهشت زاییِ شب است و شب هایمان پرالتهاب و بی مهتاب... در فراقتان ،شادی رنگ باخته است و غم، ساکنِ همواره‌ی قلب هایمان است... در فراقتان... می سوزیم...🏝 ✨#الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج✨ @mahmodkaveh🍃

🔆آیت الله بهجت : 🍀ای کاش می نشستیم و درباره اینکه حضرت غایب(عج)چه وقت ظهور می کند،با هم گفت و گو می ڪردیم،تا لااقل از منتظرین فرج باشیم . 🦋 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وعَجِّل فَرَجَه 🦋 @mahmodkaveh🌱

✅ بسيار شنيدنى... «به نبودنش عادت کردیم ؛ خدا نکنه فراموش کنیم که یک چیزی در این عالم کمه !!» صلی الله عليك يابن الحسن يا صاحب الزمان 🔰 حجت الاسلام عالی.. @mahmodkaveh🌴

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 قسمت شانزدهم پا به پای #کاوه با دستپاچگی پشتی را بالا کشیدیم و پژمان را بیرون آوردیم.🍃 تمام صورتش پر از خون بود و مثل لوله آفتابه از دماغش 👃خون بیرون می زد. هر چه پارچه و زیر پوش داشتیم بیرون کشیدیم و سعی کردیم جلو خونریزی را بگیریم.🍃 #محمود🌷 هم که صدای فریاد را شنیده بود با دیدن ماجرا به دنبال رئیس قطار رفت و او را به سر صحنه کشاند. او پیوسته به رئیس خواب آلود قطار خطاب می کرد:"این چه قطار🚂 درب و داغونیه که تختخوابش نمیتونه وزن یک نفر رو تحمل کنه" و آن بیچاره هم پی در پی توضیح می داد:" این زبانه ها تا دویست کیلو وزن رو تحمل می کنند و این بار اوله که این اتفاق میفته." امکانات پزشکی داخل قطار🚂 برای همه چیز خوب بود ولی فکر شکستن دماغ مسافران را نکرده بودند. تمام صندلی و کف کوپه پر از خون شده بود و پژمان کم کم داشت از حال می رفت.🤕 رئیس قطار با بی سیم به ایستگاه بعدی یعنی دامغان قضیه را اطلاع داد و خواست تا رسیدن قطار یک آمبولانس🚐 آماده کنند و در ایستگاه منتظر باشند. تا دامغان نیم ساعت⌚️ دیگر راه بود و پژمان دقایق سخت و زجرآوری را تجربه می کرد.😞 قبل از دیدن چراغ های ایستگاه, دیدن نور چراغ های گردان آمبولانس🚐 دلگرم مان کرد. بلافاصله مجروح را با دماغ شکسته و سراپایی غرق خون سوار آمبولانس🚐 کردند و همراه با اصغر محراب عازم بیمارستان🏥 شدند. ادامه دارد... 📚خاطرات جاوید 🖌سید علیرضا میری @mahmodkaveh

💥آیٺ الله خامنه اے: فضــاے مجازے بہ اندازه ے انقلاب اسلامۍ اهمیٺ دارد. ✨فعالیت کردن در فضای مجازی و پاک ماندن در آن تقوای دو چندانی میخواهد. 👈یادمان نرود: گاهی به گناه به اندازه یک کلیک فاصله داریم... 👈یادمان نرود: فضای مجازی هم محضر خداست... در روز حساب تمام این سایت ها،...تمام کلیک ها ....یاهو مسنجر...آدی ها.. چت روم ها...به حرف می آیند و گواهی می دهند بر کارهایمان....😭😭 نکند که شرمنده شویم....امان از لحظه غفلت که خدا شاهد است و بس.....👌 #فضای_مجازی

🍃السلام علیک یابقیه الله🍃 🏝بی‌قرار توایم چنان که درخت خزان‌زده برای بهار یا طفلی گم‌شده برای پدر یا قایقی شکسته برای ساحل ... بی‌قرار توایم ای قرار دل ما ... بی‌قرار توایم ای آرام جان ما ... بی‌قرار توایم ای مونس روان ما...🏝 ⚘الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج⚘ @mahmodkaveh✨

✨زيبايی انتظار به‌قدری است که امام حسين (ع) نقل می‌فرمايند: ✨مردی نزد پدرم آمد و از اوصاف مهدی (عج) پرسيد. حضرت اميرالمؤمنين وقتی صفات او را ذکر کردند با حالتی سرشار از عشق و شيدايی «أوْمَأ بِيدِهِ إلي صَدْرِهِ شوقاً إلي رُؤْيتِهِ» به سينه‌ی خود اشاره کردند و فرمودند مشتاق ديدار او هستم. ✨آن‌قدر جايگاه حضرت مهدی(عج) ارزشمند است که حضرت موسی(ع) از خدا تقاضا می‌کنند: «پروردگارا مرا قائم آل محمد قرار بده و خداوند فرمود: او از نسل احمد است» ✨ اين‌ها نشان می‌دهد افق همه‌ی انبياء و اولياء شرایطی است که وجود مقدس امام زمان‌(عج) در آن ظهور مي‌کنند؛ چون اگر كسی بخواهد با تمام رحمت‌های ممكنی كه خداوند در صحنه‌ی حيات بشريت ظاهر می‌كند ملاقات نماید، بايد تقاضای حضور در زمان حضرت صاحب (عج) را داشته باشد و همواره تمنّای چنين شرايطی در او شعله‌ور بماند و انتظار فرج به معنی کامل آن از اين قرار است. @mahmodkaveh🌻

🌱 درمان احساس ناامنی برای رسیدن به حال خوب 👈🏻 چطور باید عوامل احساس ناامنی را از بین ببریم؟ @mahmodkaveh🌺

ای #شهید.....🌷 برای دل زنگار گرفته مان دعاکن! شاید نگاهی عایدمان شد و #شهادت مهمانمان کرد! 🍃#پنجشنبه و #یاد 🌷#شهدا🌷 با #صلوات🍃 🍃اللهم صل علی محمدو آل محمدوعجل فرجهم🍃 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 قسمت (۱۷) پا به پای #کاوه ما هم زیر شیر آب ایستگاه دست و بال پر از خون مان را شستیم.🚽 رییس قطار هم جلو آمد وبه #محمود گفت： خوب شکر خدا بخیر گذشت.🤲 حالا سوار شید تا راه بیفتیم.☺️ #محمود نگاهی به سرتا پای رییس قطار کرد و گفت：کجا بریم برادر؟🍃 همین جا هستیم تا دوستامون بیان،بعد همه باهم می ریم.🌱 رییس چیزی نگفت و دو سه قدم دور شد ودر حالی که ساعتش را نشان می داد گفت：حداکثر یک ربع می شه صبر کرد.⌚️ #محمود هم گفت：به هر حال صبر می کنیم تا برگردند.✨ به چشم برهم زدنی یک ربع گذشت و باز رییس قطار در ورودی واگن را نشان داد و گفت：خوب راه بیفتید سوارشید! باید حرکت کنیم.🚞 #محمود باحالت عتاب گفت：گفتم که تا دوستامون نیان حرکت نمی کنیم.⚡️ بنده خدا خیلی جا خورد. جلو آمد و با التماس گفت：آخه برادر ،همه برنامه های مسیر به هم می ریزه.😱 من موظفم قطار رو راه بندازم.🚞 ولی #محمود باز حرف خودش را تکرار کرد.💞 ادامه دارد... 📚خاطرات جاوید 🖌سید علیرضا میری @mahmodkaveh

🏴 سلامٌ علی ساکن کربلا.... #شب_جمعه.....😭 #مداح_‌آقای‌امیرعباسی

🔸شهید مهدی زین الدین : 🌹هر گاه شب جمعه #شهدا را یاد کردید، آن‌ها شما را نزد "اباعبدالله" (ع) یاد می‌کنند.