#خون_برف_ازچشم_من
4⃣
سرم از همه چیز خالی شد،دور خودش گشت.دست گذاشتم روی پیشانی ام. قطره های عرق آن قدر سرد بودند که لرزم انداختند.نفسم بالا نمی آمد.نگاه کردم دیدم همه ایستاده اند فقط نگاهش می کنند.بی گریه و فریاد و هرچی. نمی شد من مثل آنها نباشم.🍀
-می رویم تیپ.
ماشین🚙 آمد ببردمان مهاباد.پاهایم سنگ شده بودند،نمی رفتند جلو.به موحدی گفتم"می گذاری من این جا بمانم؟" گفت"می خواهیم برویم به بچه هاش تسلیت بدهیم."🍃
خیره شد توی صورتم گفت"طوری شده؟" خودم را جمع و جور کردم گفتم"فقط می خواستم باهاش تنها باشم." گفت"وقت برای این کارها هست." ساکت نگاهش کردم.گفت"مسافر چهارم هواپیمایمان #محمود است."🌿
سرم گیج رفت.رفتم صندلی عقب ماشین سوار شدم. موحدی گفت"بگذارید حاج آقا بیاید جلو بنشیند." جای خودش را داد به من گفت"من عقب راحت ترم." اصلاََ نفهمیدم کی رسیدیم پادگان،کی رفتیم تو،و کی گفت"بخوان،حاج آقا.به یاد #محمودکاوه بخوان،حاج آقا"🌱
ادامه دارد...
راوی:علی اکبر مداح
📚#ردّخون_روی_برف
روز #قیامت میگی:
#خدایا اشتباه شده
کارهای خوبی داشتم که نیست
#گناهانی نداشتم که هست!
حسناتت رفت
در پرونده کسیکه #غیبتش را کردی!
طلبکار بود؛ از گناهانش
به تو رسید
#آیت_الله_مجتهدی ره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبتون منوربه نورشهدا
#سردارشهیدمحمودکاوه❤️
✨✨✨✨
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا قَاصِمَ شَوْکَهِ الْمُعْتَدِینَ...
🌱سلام بر تو و بر اعجاز دستهایت آن گاه که گَرد ستم را از روی شانه های زمین می تکانی و تاج و تخت فرعونیان را سرنگون می سازی...
🆔@mahmodkaveh
🔻 توصیه های#امام_زمان ارواحنا فداه برای زندگی برتر
🔹 از خدا بترس و تسلیمِ ما باش و امورت را به ما واگذار ، چون وظیفهی ماست که شما را بی نیاز وسیراب کنیم.(غیبت شیخ طوسی ج۱ص ۲۸۵)
🔹 خودت را برای خدمت در اختیار مردم بگذار، در جایی بنشین که قابل دسترس باشی و حوائج مردم را برآور.(کلمةالامامالمهدی ص۵۶۵)
🔹 در اموال دیگران تصرف نکن مگر با اجازه صاحب آن.
📙( بحارالانوار ج۵۳ ص۱۸۳)
🆔@mahmodkaveh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار امام زمان علیه السلام چطور راه میافتد⁉️
ماموریت امام زمان مانند امام حسین در کربلا نیست. او میخواهد حکومت کند...حکومت...
🆔@mahmodkaveh
#خون_برف_ازچشم_من
5⃣
ساکت بودم.نفسم در نمی آمد.تازه آن وقت بود که توانستم بخوانم.آن هم شعری را که #محمود خیلی دوست داشت به وقت عملیات هاش،برای بچه هایش بخوانم.
*"یعقوب ز انتظار تو شد دیده اش سفید
ای صد هزار یوسف مصری فدای تو"*🍃
موقع برگشتن منصوری هم با ما آمد ارومیه.شهر شلوغ بود.همه آمده بودند برای تشییع #محمود.صدایم در نمی آمد. نمی توانستم بخوانم.یاد روزی بودم که آمدم مهاباد.سالش را درست خاطرم نیست.۶۰ یا شاید هم ۶۱.🍀
آمده بودم بشوم مسئول ارتباطات تیپی که می گفتند فرمانده اش #محمودکاوه است.هنوز ندیده بودمش.سراغش را گرفتم.گفتند"آن جاست."محوطه شلوغ بود.داشتند فوتبال⚽️ بازی می کردند. رفتم ایستادم کنار یکی شان گفتم "ببخشید.🌱
با برادر #کاوه کار داشتم،کجا می توانم پیداش کنم؟" گفت"همانی است که توپ⚽️ دستش است دارد دریبل می زند" گفتم"او" اصلاََ انتظار نداشتم #کاوه جوانکی باشد پا به توپ و خندان و شوخ.🌿
ادامه دارد...
راوی:علی اکبر مداح
📚#ردّخون_روی_برف
نی نوایی از دم محزون اوست
خاک کردستان رهین خون اوست
#سردارسهیدمحمودکاوه
یادش باصلوات
🌹🌹🌹🌹
میگفت چشمان #شهدا
به راهی استکه از خود به یادگـار گذاشتهاند
اما چشم ما به روزی است
که با آنان رو به رو خواهیم شد !
#خاطرات_شهدا
صادق آهنگران تو یه تیکه از شعرش میخونه:
«شمعِ شبهای دوعیجی میشدیم»
میدونید یعنی چی؟
عراق تو منطقه دوعیجی بمبِ فسفری مینداخت.
فسفر وقتی با اکسیژنِ هوا ترکیب بشه، شعلهور میشه.
رزمندهها که زیر این بمبها گیر میکردن، فسفر به تنشون میچسبید و با هیچ وسیلهای دیگه خاموش نمیشد!
و اونا میسوختن و میسوختن و میسوختن..
صبح، باد، خاکسترهاشون رو با خودش میبرد💔
+ شادی روح همه شهدا صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوی اسپند عزایش به مشامم می رسد
باز هم چشم به راهم که محرم برسد
#دلتنگ_حرمتم
#حسین_جان
#اللهمعجللولیکالفرج
#سلام_مولاجان♥️
هر صبح، خورشید
در آرزوی روی شما طلوع میکند
هر صبح، آسمان و زمین ،
به شوق سلام بر آستان شما
چشم می گشایند ...
و ما، چه خوشبختیم که هر سپیده ،
همنوا با تمام زیبایی ها ،
رخصت بردن نام شما را مییابیم ؛
السلام علیک یا بقیه الله🍃
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج
#لبیک_یاخامنه_ای
🆔@mahmodkaveh
🔴 ما مکلفیم زمینه ظهور را فراهم کنیم
🔵 ما تکلیف داریم آقا!
این طور نیست حالا که ما منتظر ظهور امام زمان- سلام الله علیه- هستیم پس دیگر بنشینیم در خانه، تسبیح به دست بگیریم و بگوییم «عَجّلْ عَلی فَرَجِهِ».
عجّل، با کار شما باید تعجیل بشود، شما باید زمینه را فراهم کنید برای آمدن او.
و فراهم کردن اینکه مسلمین را با هم جمع کنید.
📚 صحيفه امام، ج۱۸، ص ۲۷۰
🆔@mahmodkaveh
6⃣
تا خواستم صدایش بزنم همان که کنارش ایستاده بودم گفت"چی کار می خواهی بکنی؟ از جان خودت سیر شده ای؟" گفتم"کارش دارم خب.من..." گفت"هرکی هستی باید صبر کنی.پا بگذاری بروی تو بازی،یا الکی صداش کنی خیلی شکار می شود.🌿
آن وقت دیگر خونت🩸پای خودت است." تکیه دادم به دیوار نگاهش کردم. فکر کردم"پس کاوه ای که همه ازش حرف می زنند این است." بازی شان تمام شد،رفتم گفتم کی هستم.🌱
همه گریه می کردند.هرکسی که فکرش را بکنید.ترک و کُرد و فارس.مداح بعد از من اصلاََ نمی توانست فارسی حرف بزند. تُرکی خواند.و با چه سوزی.پای هداپیما🛩 منتظرم بودند.می دیدم.همه می خواستند با هواپیما بیایند،هرجا که #محمود هست و نمی شد.چندنفر با هم و پشت سرهم صدا می زدند"حاج آقا مداح.کجایی شما؟"🍃
پیدایم کردند.آمدند بردند و با چه مکافاتی توی هواپیما نشاندندم.خیلی زود توی آسمان بودیم.و حالا دیگر خودمان بودیم.یا شدیم.موحدی و قالیباف،چشم در چشم هم و#محمود،بغض شان ترکید.🍀
ادامه دارد...
راوی:علی اکبر مداح
📚#ردّخون_روی_برف
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دهه_اول_محرم
🖤ورودیهی محرم
🎙 #حسین_طاهری
«لبیک یاحسین»
#سلام_مولایما🍃
▪️بر پا شده حسینیه گریه ها بیا
بر روی چشم های تر از اشک ما بیا...
▪️شال عزای تو به عزایم نشانده است
وقت عزای مان شده صاحب عزا بیا...
#اللهم_عجل_لولیک_فرج
#لبیک_یاخامنه_ای
🆔@mahmodkaveh