eitaa logo
『مـهموم』
157 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
3 فایل
﷽ - حسین جان من همانم که به آغوش تو آورد پناھ :) خودمانیم ؛ کسی جز تو نفهمید مرا . .♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿•• تنها آرزویمان باید فرج امام زمان علیه‌السلام باشد نه بهترین آرزویمان..! @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌿🌼 🌿🌼 🌼 🌸 🍃 📖 انگار رو ابرا پرواز میکردم تو حال خودم نبودم! دلم میخواست پیاده تا خونه برمو مدام حرفشو تو سرم اکو کنم! (شما که با این خوشگلتری... لبخندش....! بوی عطرش ...! صداش ! چشماش...! من پیش اون خیلی بچه بودم شاید اون منو مثل یه دختر کوچولویی میبینه که هرچی میگه میگم چشم! دلم نمیخواست فکرای منفی بیاد تو سرم به چیزای خوب فکر میکردم! به این که چیزی بشم که اون میخواد...! تا راه مقصد نفهمیدم چطور رسیدم کلید انداختم و رفتم تو ... نگاه متعجب بابا و مامان که کنار هم روی مبل نشسته بودن باعث شد نگاهی به سرو وضعم بندازم +: این چیه سرت کردی؟ نمیدونستم چی باید میگفتم ... -: چادره دیگه! مامان یه نگاه به سر تا پام انداخت و گفت +: اع؟ از کی تا حالا یه شبه روسری پوشیدی حالا هم چادر؟ ... با کی میگردی که اینطوری داره تربیتت میکنه؟؟ آب دهنمو با صدا قورت دادمو جواب دادم +: مامان مگه بده؟ -: بد نیست ! ولی ما یه چیزیو باید هزار دفعه بهت بگیم تا بفهمیو انجامش بدی اونوقت ... با حرف بابا ادامه حرفشو قطع کرد +: باشه بابا ! ولی میدونی که نظام چقدر روی حجاب حساسه مخصوصا روی چادر پس طوری لباس بپوش که فردا روزی منو به خاطر پوشش بچم از نظام نندازن بیرون! راست میگفت اون شاه عوضی خیلی روی حجاب و چادر حساس بود یه زمانی هرکی چادر سرش بودو مامورا میریختن سرش و چادرشو از سرش میکشیدن و کلی هم کتکش میزدن! اما الان بهتر شده بود هرکی میخواست با چادر یا بی چادر تو اجتماع میگشت! چشمی گفتم و به سمت اتاقم پا تند کردم! نشستم روی تخت چادرو از سرم کشیدم تاش کردم و گذاشتم تو کمد لباسام جلوی چشمم ! آخرین امتحانم داده بودم باید منتظر نتایج امتحانا میموندم! تازه اول تابستون بود هر چقدر که میگذشت ‎‎‌‌‎ '‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎💚✨' ᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽ 🌸 🍃 📖 بیشتر دلم تنگ میشد واسه نوشتن حرف های امام روی برگه وپخش کردنشون بین مردم! کاش زود تر تموم میشد این فلاکت... سپهر& نمیدونم چرا اون حرفو زدم ... اما هرچی که بود حقیقتو گفتم مثل یه مرواریدی شده بود تو صدف! دیگه اولای تابستون رسیده بود اوضاع مملکت بیشتر از همیشه ریخته بود به هم ... یه دست پیرهن سفید و شلوار مشکی پوشیدم و رفتم به سمت همون خونه نقلی در زدم صابر درو باز کرد نا محسوس وارد شدم جلدی دوییدیم سمت زیر زمین مثل همیشه کف اتاق دوازده متری کلی برگه ریخته بودو یه چراغ ضعیف زرد رنگ اون وسط نور میداد +: سلام آقا سیّد! -: سلام ! به کیوان وسجادسلام دادم! روی صندلی نشستم کلی از بیانات امام روی کاغذ نوشته شده بود ... یا دیدن دست خطش جا خوردم چقدر این دستخط آشنا بود! رو به صابر گفتم +: اینا رو کی نوشته؟ -: والا اینارو خواهرم داد گفت دادم یه دختری برام نوشته! با شنیدن کلمه دختر یکمی تو فکر فرو رفتم! آره خودش بود همون اعلامیه هایی که تو کلاستور آوا بود ! خدا نکشتت دختر گفته بودم دیگه ادامه نده! کیوان پرسید +: مگه چیزی شده سپهر؟ با خونسردی جواب دادم -: نه! چیزی نشده! برگه هارو دونه دونه تو دستگاه چاپ میزاشتم و ازشون چنین تا کپی میگرفتیم شاید از هر برگه دویست تا کپی میشد... بعد اینکه کارمون تموم شد برگه هارو دسته کردیمو توی کارتن هایی که روشون عکس مواد شوینده بود جا ساز کردیم سجاد وانتشو آورد هرکی دوتا از کارت هارو برد تو خونش! آسمون رنگ تیره به خودش گرفته بود! به سمت خونه رفتم! مامان با دیدن کارتن ها پرسید +: اینا چیه پسر چقدر زیاد گرفتی !! نباید نگرانشون میکردم ! برای همین مجبور شدم بگم -: نه مادر اینا تایدو مایع ظرف شویی نیست ! ‎‎‌‌‎ '‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💚✨' 🌼 🌿🌼 🌼🌿🌼 @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چون چاره نیست میروم و می‌گذارمت ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت 💔🥀 🥀 🏴@MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱شاهکارقرائت من سوره الابراهیم🌱 :35الی41 :الاستاد:عبدالباسط محمدعبدالصمد القرا طلایی سعی کنید قران انیس و مونستان باشد ، نه زینت دکورها وطاقچه های منزلتان شود ،بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید. شهید سید مجتبی علمدار شهادت آرزومه💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 امام علی علیه السلام: فكر تو گنجايش هر چيز را ندارد، پس آن را براى آنچه «مهم» است، فارغ گردان 📚غررالحكم حدیث ۳۶۳۸ امروز شنبه ۲۸ مرداد ماه ۲ صفر۱۴۴۵ ۱۹ آگوست ۲۰۲۳ →@MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک جوان ۲۰ ساله کانادایی و ساکن شهر مونترال که برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) در برابر تروریست‌ها ایستاد و به شهادت رسید. *شهید حمزه علی یاسین🌹* تاریخ تولد: ۷ / ۱۱ / ۱۳۷۲ تاریخ شهادت:۳ مرداد . وی همچنین از اقوام سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان است. حمزه، از همان دوران نوجوانی، به خاطر ارتباط و آشنایی با فرهنگ و سیره امامان معصوم، شیفته حق و عدالت شد. به همین دلیل هم زادگاه خودش کانادا را رها کرد و برای نبرد با دشمنان اسلام به لبنان رفت و عضو حزب‌الله شد. فتنه گروه‌های تکفیری در غرب آسیا و تهدید حرم آل‌الله باعث شد تا حمزه آل یاسین نیز لباس دفاع از حرم بر تن کند و به سوریه بشتابد. وی در تمام دوران مبارزه در سوریه، سربند «یا اباعبدالله الحسین(ع)» به سر داشت. سرانجام نیز به آغوش سیدالشهدا(ع) لبیک گفت و جام شهادت را نوشید و نامش در فهرست یاران حسین(ع) در دنیای امروز ثبت شد. حمزه علی یاسین پس از نشان دادن رشادت‌های فراوان در تقابل با داعشی‌ها، روز سوم مرداد سال 1393 (۲۵ جولای ۲۰۱۴ میلادی) به شهادت رسید. آرامگاه وی در سرزمین اجدادش یعنی روستای عباسیه در جنوب لبنان قرار دارد. @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خالصانه‌ در مجالس‌ عزاداری‌ شرکت‌ کنید . طوری‌ باشید که‌ غیر از چیزی‌ را نبینید.. +آیت‌الله‌فاطمی‌نیا @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کربلایی‌سیدرضا_نریمانی_دو_ماهه_سینه_می‌زنم_به_عشق_اربعین_آقا_.mp3
9.53M
میان خداحافظی ، دلِ منو میسوزونن .. نزاری تنها شم آخه همه دارن میرن :)💔 | @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌿🌼 🌿🌼 🌼 🌸 🍃 📖 یه سری خرت و پرته گذاشتم تو اینا! یه آهان گفت و رفت طرف آشپز خونه! -: راستی آقاجون کجاست! از تو آشپز خونه داد زد +: رفته حموم عمومی! خندیدمو گفتم -: ما که خودمون حموم داریم! +: باباته دیگه چی بگم بهش!! اون روز ها کارمون شده بود کپی گرفتن و پخش کردن اعلامیه! دلم نمیخواست آوا بیوفته تو دردسر بزرگی! میدونستم با اون سن کمش هنوز خیلی چیزارو نمیدونه باید بیشتر مراقب باشه! بلاخره مرداد ماه هم تموم شد تو این دوماه حتی یکبارم ندیده بودمش... آوا... چقدر دلم براش تنگ شده بود...قبلا حتی اگه شیش ماهم نمیدیدمش برام اصلا چیز مهمی نبود ... اما تو این دو ماه هیچ بهونه ای نداشتم که از خونه برم بیرون و هیچ کسی تو این دوماه مهمونی نگرفت...! دیگه داشتم کلافه میشدم دور از چشم همه خودمو با نوشتن و گوش کردن نوار های سخنرانی مشغول میکردم ... از وقتی کارنامه تحصیلیمو گرفتم مامان مدام تو خونه قربون صدقم میرفت... دلم میخواست روز اولی که میرم مدرسه قیافه شرمنده صادقی رو ببینم! دیگه امسالی که میومد سال آخر درسیم بود ... با شنیدن صدای مامان که داشت با تلفن حرف میزد گوشامو تیز کردم داشت با سهیلا حرف میزد ... بی هوا یاد سپهر افتادم! نه به اون روزایی که جلوی چشمم بودو انگار نه انگار نه به الان که دوماهه ندیدمش همش قیافش جلوی چشممه! مامان تلفنو گذاشت +: سهیلا بود؟؟ چپکی نگاهم کردو پرسید -: باز گوشاتو تیز کردی! خندیدم که گفت -: سهیلا امده تهران نخند پاشو بیا کمک واسه امشب کمکم کن! +: مگه امشب چه خبره! -: سهیلا رو که یادمون رفت پا گشا دعوتش کنیم زنگ زدم گفتم شام بیان با زنعموت اینا اینجا! با ذوق از جام پریدم و گفتم +: جونِ من؟؟؟؟؟؟ یعنی امشب میان اینجا؟؟؟ ‎‎‌‌‎‎ '‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💚✨' 🌼 🌿🌼 🌼🌿🌼 ᯽⊱@MAHMOUM01⊰᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱شاهکارقرائت من سوره:طه🌱 :80 :الاستاد:شعبان عبدالعزیزصیاد سعی کنید قران انیس و مونستان باشد ، نه زینت دکورها وطاقچه های منزلتان شود ،بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید. شهید سید مجتبی علمدار شهادت آرزومه💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از گناهان دورى كنيد؛ زيرا گناهان خوبی‌ها را محو مى‌كند. همانا بنده [گاه] گناه مى‌كند و به سبب آن، دانشى را كه آموخته بود، فراموش مى‌كند. 📚بحار الأنوار، ج۷۳، ص۳۷۷ امروز یکشنبه ۲۹ مرداد ماه ۳ صفر۱۴۴۵ ۲۰ آگوست ۲۰۲۳ @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ☀️ ❤️شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا❤️ 🍂در مزار شهدا دیدمش از آن دوست هایی بود که هروقت رشت می‏‌آمد حتما یک شام در منزل ما مهمان بود و یا اگر من قم می رفتم حتما منزلشان می‏‌رفتم آن روز هم دعوتش کردم اما گفت آمده‌‏ام به مادرم سر بزنم و بروم، گفت که ماموریتی در پیش دارم اگر همدیگر را ندیدیم حلالم کن برادر، گفتم این چه حرفی است اما آن حلالیت طلبی خیلی جدی بود بعد رفت کنار قبور مطهر شهدا می دیدم گردنش را کج کرده و با نگاه معصومانه ای به قبور شهدا خیره شده است و گریه میکند... فکر کنم حاجت را گرفت و شهید شد...🍂 🕊صبحتون منور به لبخند 🌷🌷 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا