eitaa logo
『مـهموم』
157 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
3 فایل
﷽ - حسین جان من همانم که به آغوش تو آورد پناھ :) خودمانیم ؛ کسی جز تو نفهمید مرا . .♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌿🌼 🌿🌼 🌼 🌸 🍃 📖 تو کار خیر حاجت هیچ استخاره ای نیست الان یه استخاره گرفتم خوب در امد انشالله خدا کمکشون میکنه! مامان گفت +: چی بگم والا!... آوا....& سیزده روز مثل برق. و باد گذشت صبح بعد نماز صبح وسیله هامو جمع کردم یه دست لباس و کلاه. و توپ برداشتم هوا روشن شده بود صبحانمون رو خوردیم و نشستیم تو ماشین بابا وسیله ها رو تو صندوق عقب گذاشت و رفتیم به سمت طبیعت ! امسال عمو شاهرخ اینا با عمه کتایون و گیتی رفته بودن سیزده به در و ما و عمو علی. و عمو بهمن هم باهم بودیم از اینکه قیافه نحس آرش و نمیخواستم ببینم خوشحال بودم! به خاطرش روسری که واسم خریده بود رو پوشیدم ! وقتی رسیدیم عمو بهمن اینا فقط بودن زنعمو گفت +: سلام! سیزده تون مبارک! -: سلام زنعمو ممنون! سیزده به در شما هم مبارک! با تهمینه و مهرانه و شهرزاد توپ بازی میکردیم میدونستم الاناست که برسن و چادرم ودر نیاوردم با دیدن ماشین سپهر که از ته جاده اندازه یه نقطه لو دو لحظه به لحظه نزدیکتر میشد روسری و چادرمو مرتب کردم! پایین چادرم که خاکی شده بود و تکوندم و نشستم پیش زنعمو و کمکشون سالاد خورد کردم... با دیدن سهیلا و دوتا فسقلی هاش دستامو با بطری آب شستم و با گوشه چادرم خشک کردم مهدی و از بغل زنعمو گرفتم و کلی بوسیدمش که متوجه چشم غره های مامان شدم که گفت +: انقدر بچه رو نبوس مامان پوستش لطیفه! چشمی گفتم و مهدی و دادم بغل عموعلی و نرگس و از بغل زنعمو گرفتم +: سلام سلام دلم تنگ شده بود براتون توت فرنگی های خاله!... با انگشت اشارم زدم رو بینی و چونه نرگس که شروع کرد به خندیدن اما بی صدا! اونقدر غرق دوقلو ها شده بودم که سپهر و یادم رفته بود وقتی به عمو بهمن و بابا دست میداد متوجه همون '‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎💚✨' ᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽ ‎‎‌‌‎‎ 🌸 🍃 📖 متوجه همون انگشتر تو دستش شدم... قند تو دلم آب شد از اینکه این انگشتر رو انقدری دوست داشت که حاضر نبود درش بیاره و همیشه تو دستش بود!... یه پیراهن لیمویی رنگ انگشتر و شلوار مشکی و همون پالتو مشکیش پوشیده بود! ساعتشم که همیشه تو دست چپش بود! عمو علی و بابا منقل رو راه انداختن خانم ها هم که غرق صحبت شده بودن! بچه ها هم که رفته بودن سمت رود خونه سهیلا و منصور غیبشون زده بود گفتن میرن سمت رود خونه اما هنوز برنگشته بودن بچه هارو هم گذاشته بودن پیش زنعمو مهدی و بغل گرفتم و گفتم که میبرمش پیش سهیلا با صدای خنده و جیغ بچه ها رفتم سمت صدا ! رسیدم به رود خونه هوا آفتابی بود اما خنک... سهیلا با دیدنم دویید سمتم و مهدی و از بغلم گفت و گفت +: الهی مامان فدات شه... آوا گلی نرگسم گریه نمیکنه پیش مامان؟ خندیدمو گفتم +: نه ببخشید جَو دونفرتونو به هم زدم؟ با خجالت خندیدو خواست چیزی بگه که نگاهش افتاد به پشت سرم و صدای گریه نرگس تو بغل سپهر بود و که گفت -: بابا بیا اینو بگیر!!! بچتونو ول کردید به امون خدا امدید اینجا صفا سیتی! انقدر گریه کرد فکر کنم جاشو خراب کرده! منصور با خنده رو بهم گفت +: ببینین تورو خدا؟ عجب پدر نمونه ای بشه این آقا سیّد ! و رو به سپهر ادامه داد -: بده ببینم بچمو یه بچه هم بلد نیستی نگه داری! ... بعد رو به سهیلا یه اشاره ای کرد که سهیلا با خنده یه نگاه به من کردو یه نگاه به سپهر و رفتن ! از خجالت نمیدوستم باید چی بگم! نشست کنار رودخونه روی چمن ها نشستم کنارش اما با فاصله +: ببخشید که دارم میچینمت گل قشنگم! رد نگاهشو گرفتم رسیدم به یک گل خیلی کوچولویی که بین اون همه چمن روییده بود... از ساقه جداش کرد و گرفت به سمتم ! ‎‎‌‌‎ '‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌ @MAHMOUM01 🌼 🌿🌼 🌼🌿🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🌿🍂 💥شما نمازهایتان را در اول وقت و حتی‌ المقدور با جماعت بخوانید ، مطمئن باشید بھ مقامات عالی معنوی می‌رسید . دنبال ورد و ذکر خاصی نباشید ! نماز ، انسان را بھ بهترین درجات معنویت می‌رساند . . .🌱 - آیت‌اللھ‌سیدعلی‌قاضی 💥 @mahmoum01 🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*هر چه که هست در همان ‌یک‌ ساعت مانده به صبح است❗* 🎤آیت الله موسوی ره 👈🏿این همه سفارش شده از دست ندید به خدا حیفه❗ 👈🏻اثرات بیدار ماندن در صبح رو بشنوید 👈اثرات بیداری بین الطلوعین ☺️ *هرکس که این کلیپ رو ببینه ، دیگه به احتمال زیاد همیشه یک ساعت قبل اذان صبح بلند میشه...😊* 🌳این ویدیو هم از پست هایی هست که *نشر دادنش کلی ثواب و برکات داره* و هرکس به واسطه این کلیپ سحر خیز بشه ، خدا روز قیامت شما رو خشنود میکنه ان شاءالله 🌸 ▪️ کانال معرفتی @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌞روزی یک صفحه قران بخوانیم🌞 سوره ❤️ جزء 🍃 صفحه ی ۴۱۵🌼 @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍پيامبر اکرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله: آن كه غذا كم خورَد، معده‌اش سالم مى‌‏ماند و صفاى دل مى‌يابد و هر كه پرخور باشد، معده‌اش بيمار و قلبش سخت مى‌‏شود. 📚 تنبيه الخواطر: ج۱، ص۴۶ امروز چهارشنبه ۱۰ آبان ماه ۱۶ ربیع‌الثانی ۱۴۴۵ ۱ نوامبر اکتبر۲۰۲۳ @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ |💔| 🍃 تاریخ تولد: ۱۳۶۹/۰۶/۲۹ محل تولد: شیراز تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۱/۱۶ محل شهادت: سوریه وضعیت تأهل: متأهل_دارای۱فرزند محل مزارشهید: زادگاه‌شهید 👇🌹🍃 ✍...(ما مدافعان حرم اگر سرباز آقا امام زمان(عج) هستیم، نباید نایبش را تنها بگذاریم. باید به ندای ولی زمان لبیک بگوییم، همیشه تابع ولایت باشیم و هر چند بار لازم باشد، به سوریه برویم و از حرم آل الله(ع) محافظت کنیم.) ••🍁از تیپ تکاورامام سجاد(ع)... عملیات آزاد سازی نبل‌والزهرا... .🌺🌿🌺 اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌿🌼 🌿🌼 🌼 🌸 🍃 📖 گذاشتش تو گوشه روسریم یه نگاه بهم انداخت و گفت +: خیلی خوشگل شد!... اونقدر دوست داشتم الان یه آینه داشتم و خودمو توش نگاه میکردم! که گفت +: راجع به اون قضیه با مامان و آقاجون صحبت کردم... میدونستم سرخ و سفید شدم از خجالت...! چیزی نگفتم که ادامه داد +: آوا.؟ تو که با اختلاف سنیمون مشکلی نداری؟ با انگشتر تو دستم ور میرفتم و زیر لب گفتم -:، نه...! انگار نفسمو حبس کرده بودن تاحالا انقدر جلوی کسی مؤذب نبودم... به یه لبخند اکتفا کردم و تماشا چی بچه ها که آب بازی میکردن شدیم! شهرزاد تو آب دوییدو امد سمتم +: آوا آوا .... پاشو بیا بریم آب بازی ! دستمو گرفت دستاش اونقدر یخ. و خیس بودن که دست راستمو تا چهار انگشت بردم داحل آب لرز رفت تو تنم با تعجب گفتم +:نه آب یخه سرما میخورید من نمیام! اسرار کردو اینبار به سپهر گفت +: عمو سپهر تو یه چی بهش بگو آب سرد نیست! سپهر با خنده دم گوش شهرزاد یه چیزی گفت و بین حرفاشون مرموزانه نگاهم میکردن! میدونستم یه نقشه ای برام کشیدن! خواستم از جام پا شم که با آبی که شخرزاد لگد زد تو رود خونه پاشیده شد تو صورتم جیغ بنفش کشیدم که سپهر گفت +: ای خدا این باز جیغ کشید‌... با عصبانیت گوشه چادرمو گرفتم که صورتمو خشک کنم و گفتم -: میدونستم واسم دسیسه چیدین واقعا که آوا نیستم اگه تلافی نکنم!!!!! خواستم لباس شهرزادو بکشم که دویید و افتادم تو آب پایین چادرم و شلوارم تا زانو خیس شد دیگه رسما داشت گریم میگرفت با سرمای آب یخ کردم! بچه ها با ذوق جیغ میکشیدن و بهم میخندیدن بنیامین دست سپهر و گرفت و کشیدش تو آب ! اما انگار نه انگار شهرزاد و بنیامین رفتن تو تیم سپهر و تهمینه و فردین هم امدن تو تیم من سپهر تو گوششون یه چیزایی ‎‎‌‌‎‎ '‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎💚✨' ᯽⊱@MAHMOUM01⊰᯽ 🌼 🌿🌼 🌼🌿🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌿🌼 🌿🌼 🌼 🌸 🍃 📖 یه چیزایی میگفت حواسم رفت سمت تهمینه که باز یه خلوار آب پاشیده شد بهم! از عصبانیت دلم میخواست کلشونو بکنم! سپهر بنیامین و گرفته بود بغل و تو آب تابش میدادو اینطوری باعث میشد خیسمون کنن! گریم گرفت نشستم روی چمن ها و لباس ها مون افتضاح شده بودن! قهر کردم که امد نشست کنارمو گفت +: چی شده خانم کوچولو خیس شدی؟ رومو ازش برگردوندم و زدم زیر گریه و گفتم +: خیلی بدی ! حالا جواب مامانموچی بدم کَلمو میکَنه! خندیدو گفت -: نه من نمیزارم کَلَتو بکنه! با آستین پالتوش اشکام و پاک کرد و میدید دارم گریه میکنم بعد همش میخندید مشت دستمو پر آب کردمو پاشیدم تو صورتش که صورتشو جمع کردو گفتم -: اینم تلافی! اما اون از رو نرفت و دو برابر خیسم کرد افتادم دنبالش که با دیدن منصور از نفس افتادم و قدم از قدم برنداشنم منصور با تعجب رو به سپهر گفت +: از سنت خجالت بکش اخوی! سپهر ه نفس نفس میزد دستی به صورتش کشید و با خنده گفت -: حاجی خودت گفتی برو دینتو کامل کن! منصور جواب داد +: بیا برو بشین یه جا زیر آفتاب خشکت کنه! مادرو آقاجون دارن راجع به اون قضیه با آقا محمد اینا صحبت میکنن! سپهر یه نگاه بهم کردو رو به منصور پرسید -: کدوم قضیه؟ منصور با اشاره بهش گفت +: همون اون قضیه دیگه!... هنوز متوجه حرفاشون نشده بودم!... -: خیلی خب شما برید تا من لباسامو عوض کنم الان میام! پایین چادرمو چلوندم و به همراه منصور که نرگس تو بغلش بود رفتیم سمت بقیه! مامان با دیدنم زد تو صورتش و گفت +: بازم که دسته گل به آب دادی!!! بیا برو لباساتو عوض کن ! میدونستم گاوم زاییده!... چادرمو روی شاخه درخت آویزون کردم تا خشک شه! جایی نبود که لباس هامو بتونم عوض کنم بی خیال شدم و کمی ‎‎‌‌ '‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎💚✨' ᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽ 🌸 🍃 📖 تو آفتاب موندم تا پاچه های شلوارم خشک شن! زن عمو بهمن گفت +: آقا داماد کجان حاج منصور!؟ منصور که سعی داشت خندشو نگه داره گفت -: ٱقای داماد موش آبکشیده شده بودن رفتن لباساشونو عوض کنن الان میرسن خدمتتون! همه زدن زیر خنده به جز مامان و بابا!! منظورش از آقا داماد سپهر بود؟ از خجالت دلم میخواست زمین دهن باز کنه برم داخلش! نشستم پیش مامان و جیکم در نیومد تا اینکه با صدای سپهر نگاه ها برگشت سمتش عمو بهمن گفت +: آقا سپهر بیا بشین پیش عمو! سپهر نشست پیش عمو بهمن بابا تا آخر تفریح با سپهر حرف نمیزد! فکر کنم قضیه رو فهمیده بود! بعد ناهارو نماز و کلی گشت و گذار از هم خداحافظی کردیم و چادرم رو از روی شاخه پرخت برداشتم و سرم کردم ! با فکر امتحان فردا همه خوشی های اونروز از دماغم در امد! بابا رفتارش به کلی باهام عوض شده بود تا راه خونه حتی یک بار هم باهام حرف نزد! باید از مامان میپرسیدم بابا بعد اینکه من و مامان و رسوند خونه رفت که بنزین بزنه و تو اولین فرصت از مامان پرسیدم +: مامان باباچش شده؟؟ اولش حرفی نزدو با یه هیچی سرو ته سوالمو هم اورد! باز سوالمو تکرار کردم همونطور که ظرف هارو از تو سبد در میاورد گفت -: دوسش داری؟ با این سوالش جا خوردم سرمو انداختم پایین که ادامه داد +: این همون سپهریه که وقتی تو به دنیا امدی دوسال بعدش انتخاب رشته کرد!!!! میدونستم داره بهم تیکه میندازه! بازم چیزی نگفتم ورجواب سکوتمو داد +: زنعموت از بابات خواستگاری کرد... -: بابا چی گفت +: موافقت کرد!!! با این حرفش سرمو اوردم بالا با تعجب پرسیدم -: چی؟؟ +: هیچی گفت باید با سپهر صحبت کنه! دستی لای موهام کشیدم ! از ته دل خوشحال بودم! اونقدر حوشحال که.... ‎‎‌‌‎‎ '‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💚✨' @MAHMOUM01 🌼 🌿🌼 🌼🌿🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 علامه سید محمدتقی موسوی اصفهانی مؤلف کتاب شریف مکیال المکارم : 🔵 بدان که غربت دو معنی دارد : 1⃣ دوری از خاندان و وطن و شهر. 2⃣ کمیِ یاوران. و به هر دو معنی غریب است. 🌕 پس ای بندگان خدا یاری اش کنید؛ ای بندگان خدا کمکش کنید... 📚 کتاب مکیال المکارم ج۱ ص۱۷۹ ▪️کانال معرفتی @mahmoum01
🥀🥀 🍂‌دائم سوره قل هوالله را بخوانید و هدیه کنید به امام زمان عجل الله این عمل باعث می شود مورد توجه خاص حضرت قرار بگیرید.🍂 💥نقل از آیت‌الله قاضی ◾️ کانال معرفتی @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻گفتن تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) در تعقیبات نماز چه آثار و فوایدی دارد؟ 1️⃣ ذڪر زیاد محسوب میشود 🔸 امام صادق‏(ع) فرمود: "تسبیح حضرت زهرا(سلام الله علیها) مصداق "ذڪر ڪثیر" است ڪه خداوند دستور داد و فرموده: " يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً ؛ (فراوان ذڪر خدا بگویید) 2️⃣ بخشش گناهان 🔸امام صادق(ع) فرمودند: "هر ڪس تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها) را بلافاصله بعد از نماز انجام دهد خداوند گناهانش را مے ‏آمرزد 3️⃣ بالاترین تمجید و عبادت 🔸 امام باقر(ع) می‌فرمایند: "خداے تعالے با چیزے بهتر از تسبیح حضرت زهرا(سلام الله علیها) تمجید و عبادت نشده ‌است؛ زیرا اگر بهتر از آن چیزے بود، رسول خدا آن را به فاطمه(سلام الله علیها) می‌آموخت 4️⃣ برتر از هزار رڪعت نماز مستحبی 🔸 امام صادق(ع) فرمود: "تسبیح حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در هر روز، به دنبال هر نماز، نزد من از هزار رڪعت نماز (مستحبى) در هر روز، محبوب‌تر است 5️⃣ سبب عاقبت بخیری 🔸 امام صادق(ع)فرمود: "اى ابا هارون! ما بچه ‏هاى خود را همان‏طور ڪه به نماز امر مى ‏ڪنيم به تسبيحات حضرت فاطمه(سلام الله علیها) نيز امر مى ‏ڪنيم. تو نيز بر آن مداومت ڪن؛ زيرا بنده‌اے ڪه بر آن مداومت نموده است، هرگز به شقاوت نيفتاده است 6️⃣ سبب رضایت خداوند و دوری شیطان میشود 🔸 امام صادق(ع) می‌فرمایند: "تسبیح زهرا(سلام الله علیها) صد ذڪر است ولے در میزان سنجش اعمال، هزار ذڪر محسوب می‌گردد، شیطان را دور و خداے تعالے را راضے می‌ڪند =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ رهایی از گناه ╭┅─────────┅╮ @mahmoum01 ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜⚜⚜ چقدر میخواهی بخوابی؟!😒😒 💠 آیت الله مجتهدی تهرانی(ره): •★• استاد ما حضرت حاج شیخ علی اکبر برهان (ره) مےفرمودند: آن قدر درقبر بخوابیم که استخوان هایمان بپوسد، یك شب هم بلند شو ببین چه خبر است. •★• پیامبر اکرم صلےالله علیہ وآله می فرمایند: «وقتی بنده ای از خواب شیرینش و از رختخوابش برخیزد در حالیكه خواب آلود است،» برای این كه به سبب نماز شبش می خواهد كه خداوند را راضی كند، •★• خداوند متعال به سبب آن بنده ، بر ملائكه مباهات می کند و می گوید : این بنده ام را می بینید كه بلند شده و خواب شیرینش را ترك كرده تا كاری را انجام دهد كه بر او واجب نكرده ام؟ شاهد باشید كه من او را آمرزیدم . =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ رهایی از گناه ╭┅────────┅╮ @mahmoum01 ╰┅────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌞روزی یک صفحه قران بخوانیم🌞 سوره ❤️ جزء 🍃 صفحه ی ۴۱۶🌼 @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍ امام علی -علیه‌السلام- : هر که به کردار عده‌ای راضی باشد، مانند کسی است که همراه آنان آن کار را انجام داده باشد! 📚نهج‌البلاغه، حکمت۱۵۴ امروز پنجشنبه ۱۱ آبان ماه ۱۷ ربیع‌الثانی ۱۴۴۵ ۲ نوامبر اکتبر۲۰۲۳ @MAHMOUM01