🌼🌿🌼
🌿🌼
🌼
🌸 #رمــان
🍃 #آوای_انتظار
📖 #قسمت_دویست_و_سیزدهم
با بوی سوختگی زدم تو سرم و گفتم
+: وای غذا سوخت....!!!!!
دوییدم سمت آشپز خونه موهام و یه طرف دادم و زیر گاز و خاموش کردم
غذا ته گرفته بود ... !
شروع کرد بلند بلند خندیدن با کفتگیر زدم روی شونش و گفتم
-:خیلی بی مزه ای الان این چیش خنده دار بود!؟...
+: تو باید همیشه یه دسته گلی به آب بدی!؟ یه بار که غذات شور میشه یه بار که میسوزه یه بارم که نپخته هست زخمه معده گرفتم به،خدا!!!
با این حرفش ناراحت شدم!
هیچوقت به روم نمیزد و با اینکه غذا بد مزه یا سوخته میشد همیشه ازش تعریف و تشکر میکرد!...
بی توجه بهش نشستم پشت میز و شروع کردم به ریختن ترشی هایی ماهور خانم درست کرده بود و برامون اورده بود تو پیاله ها!نشست کنارم و گفت
+: عروسک مو قشنگ من؟
همیشه عاشق موهام بود ...
+: شوخی کردم عزیزم!
با دلخوری جواب دادم
-: شوخیشم بی مزه بود!
+: خب من عذر میخوام!
شروع کرد دلقک بازی در اوردن سعی کردم خندمو بروز ندم اما نتونستم خودمو کنترل کنم و زدم زیر خنده !
-: آوا یادته چقدر خنگ بودی؟ هرچی بهت ریاضی و فیزیک یاد میدادم نمیرفت تو اون عقل کوچیکت!
زدم روی بازوش و گفتم
+: چی گفتی؟؟ ! من خنگم؟ عقل من کوچیکه؟؟ اصلا تقصیر منه که اون موقع ها عشق کورم کرده بود!!
ابرو هاش و بالا انداخت و با تعجب پرسید
-: جان؟ خدا وکیلی ببین من چه یوسفی بودم که زلیخا برام پر پر میشده!!
+: خب حالا تا بیشتر از این بهت رو ندادم بیا این بشقاب هارو بگیر بچین روی میز!
یه چشم کش داری گفت و غذا رو کشیدم توی دیس!
چند روزی میگذشت روز اعزامش رسیده بود دل تو دلم نبود دلم میخواست دستشو بگیرم و نزارم بره! اما باید میرفت!...
خم شدم و بند پوتین هاش و. با اشک براش بستم.
'🌱✨
@MAHMOUM01
🌼
🌿🌼
🌼🌿🌼
🌼🌿🌼
🌿🌼
🌼
🌸 #رمــان
🍃 #آوای_انتظار
📖 #قسمت_دویست_و_چهاردم
خم شد و اجازه نداد روی دوپا نشست دستش و زد زیر چونم و گفت
+: عزیز دل من؟!
دلم نمیخواست تو چشماش نگاه کنم و با دییدن چشمای خیسم مجبور بشه از رفتن منصرف بشه!
بغضم و قورت دادم و گفتم
-: جانم؟
با همون لحن مهربون همیشگیش گفت
+: ناراحت نباش دیگه قول میدم زودی برگردم! باشه خانمم؟؟
با یه لبخند تلخ سرمو تکون دادم و جواب دادم
-: چشم!
+: چشمت بی بلا !سادات خانم!
بیشتر موقع ها آوا سادات صدام میکرد !
دستی به موهام کشید و گفت
تو این مدت که نیستم جای من موهای قشنگت و شونه کن!
تک خنده ای کردم و گفتم
+: چشم! فقط زود برگرد باشه؟
-: چشم! هرچی شما بگی!راستی یه برگه گذاشتم لای مفاتیح بخونش
ساکش و انداخت روی شونش و با یه قرآن و یه کاسه آب از پله ها پایین رفتیم زنعمو تو حیاط سبزی خورد میکرد و عمو هم آب حوض و عوض میکرد با دیدن سپهر نگاهی سر تا پاش انداختن ! زنعمو با تعجب پرسید
+: کجا به سلامتی؟؟؟
سپهر با لبخند گفت
-: با اجازتون میرم مسجد که از اون طرف اعزام شیم انشالله شلمچه!
عمو کمی گیج و واج نگاهش کرد وگفت
+: یه بار دیگه این حرفت و قرقره کن!؟؟؟
سپهر گفت
-: خب! دارم میرم که اعزام شم جبهه!
عمو با اخم گفت
+: الان راه نداره نری؟
-: امضامو گرفتم دارم میرم مسجد!
+: رفتی امضا جعل کردی ؟؟؟
-: آقا جون یه توک پا بیا بریم راه آهن ببین مردم چطوری بچه هاشونو تشویق میکنن میرن اعزام شن!!
+: مردم خیلی غلط کردن یه دونه پسر که بیشتر ندارم میخوای بری اونجا تیکه پاره شی !!!؟؟
-: آقاجون!!؟؟
+: بیا برو بشین سر جات بچه!!!
سپهر کلافه دستی به محاسنش کشید که زنعمو گفت
-: پسرم! پدرت درست میگه ! کجا میخوای بری آخه پس تکلیف آوا چی میشه!؟؟
عمو دستشو بالا اورد و حرف زنعمو رو
'🌱✨
@MAHMOUM01
🌼
🌿🌼
🌼🌿🌼
بهکسوناکسیاربابنگفتیم!
زیرافقطاینلفظسزاوارحسیناست :)!
#دلبرعراقی
‹@MAHMOUM01›
⭕️امام كاظم عليه السلام:
🧊 دنيا به آب دريا مىماند كه هر چه تشنه از آن بنوشد، تشنهتر مى شود تا سرانجام او را مى كشد.
📚ميزان الحكمه، ج۴، ص130
@MAHMOUM01
حمیدرضا اسوه کامل اخلاص و تقوا و نیز عبادت و بندگی خدا بارزه اصلی ایشان بوده است، ایشان در همه امور، خدا را ملاک قرار می داد و تنها کاری برایش اهمیت داشت که رضایت خدا در آن باشد، جهاد و شهادت آرزوی دیرینه برادرم بود و همیشه از این نگران بود که نکند راه شهادت بسته باشد و او به فیض شهادت نرسد، برادرم با توجه به مسئولیتی که داشت اجازه نمیدادند در جبهه حق علیه باطل حاضر و برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) در سوریه حاضر شود به همین دلیل برای اعزام، مسئولان را به حضرت زهرا (س) قسم داده بود تا توانست رضایت مسئولان را برای اعزام بگیرد.
آنچه در وصیت ایشان خیلی پررنگ و مهم است مسئله ولایت و پیروی از ولی فقیه و ادامه راه شهادت و جهاد است، شهید ارادت خاصی به علمای دین داشت و از سخنان آنها در زندگی استفاده میکرد.
#شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر
🌹🍃تاریخ تولد : ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۶
🌹🍃تاریخ شهادت : ۹ آبان ۱۳۹۴
🌹🍃مزار شهید : اهواز
🕊🌹🕊🌹🕊
🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
#سلام_صبحتون_بخیر
@MAHMOUM01
🌷🕊🍃
کسانیبه امامزمانشان خواهند رسید
که اهلِسرعت باشند؛
و اِلّا تاریخِکربلا نشان داده ،که قافلهٔ حسین معطلِ کسی نمیماند ..!
شهیدآوینی ✍🏻
شهید_آرمان_علی_وردی 🌹اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
@MAHMOUM01