eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
827 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹 🌹🍃 🌹 : معلوم نبود باز کجا رفته بود ! کاش که دیگه می رفت و دیگه هرگز بر نمی گشت . دوروز بود که لب به غذا نزده بودم و لب بالایی ام شکاف برداشته بود و حالت تهوعم‌ ضعف بدنی ام را بیشتر می کرد . مثل یک جنازه ی متحرک‌ گوشه ی خونه افتاده بودم . قیافه ام را که در آیینه می دیدم وحشت سرتا پای وجودم را فرا می گرفت . زیر چشمای گود افتاده و صورتی تکیده و موهای بهم ریخته و آشفته ! حال روحی ام هم که خیلی بدتر از حال جسمی ام بود . از درون متلاشی شده بودم . با اینکه هیچ علاقه ای به سیاوش نداشتم اما شوهرم که بود ! ادعای عاشقی که می کرد . چطور منکر اون کلبه بشم وقتی تموم عکس های در و دیوارش نقاشی من بود ... شعر های عاشقانه اش ! نوازش هایش که مرا از خود بیخود می کرد... چه احمق بودم من کاش مثل همون پنج سال پیش بازم ترو قبول نمی کردم و اجازه نمی دادم که پا بگذاری در زندگی ام و دنیای دخترانه ام را به یغما ببری . وجودم را ، دخترانگی‌ ام را همه ی آرزوهایم را به تاراج بردی ! سرم را به دیوار تکیه داده بودم و از گوشه ی چشمانم اشک روی گونه هایم می غلتید. من به دنبال مقصر بودم ! مقصری که تمام این اتفاقات را به گردن او بیندازم و اشتباهات خودم را توجیه کنم ... اما واقعا برایم راهی نمانده بود . به خاطر آزادی پدر ، و یک لحظه بودن کنارمان خودم را فدا کردم . چاره ای هم مگه مونده بود ! خدا من بدجور به بن بست زندگی ام رسیدم. چرا کمکم نمی کنی چرا از این چاله چوله های زندگی بیرونم نمی کشی! بد جور دارم تو این باتلاق دست و پا میزنم ‌. هر جا رو می کنم جز سیاهی چیزی نیست. پس کجاست نور امیدت ! باور کن که منم بنده ات هستم. درسته که سرا پا تقصیرم و یک آدم خطاکارم . اما با تمام این حرف ها من بنده ی توام و تو خالق منی . چند ساله که دیگه از همه چیز سیر شدم . فقر و نداری ما باعث شد که دیگه قید همه چیز رو بزنم و همون نماز های یومیه ای که از سر عادت می خوندم هم ترک کنم . چه زیبا گفت دکتر شریعتی " من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روی عشق وعلاقه می رقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می خوانند." زبان حالم بود . از روی عشق نمی خواندم فقط از روی عادت بود و عادت ! تنها وقتی از روی عشق جلوی پروردگارم خم و راست می شدم که فطرت پاکی داشتم و تازه به سن تکلیف رسیده بودم . و ذوق چادر سفیدی که روی سرش شکوفه های صورتی داشت و دست کار مادرم بود را داشتم . صدای اذان که می امد پشت سرم مادرم با عجله وضو می گرفتم و پا تند می گردیم به طرف مسجد! نگاه های تحسین آمیز بزرگ و کوچک را روی خودم حس می کردم. و شوقی کودکانه تمام وجودم را پر می کرد . کاش که همان وقت ها قطار زندگی ام از حرکت می ایستاد و دیگر به جلو حرکت نمی کرد . زنگ گوشی ام بلند شد و همان جا روی زمین کنارم افتاده بود . با بی حالی نگاهی به صفحه اش انداختم و اسم سارا خود نمایی می کرد . تماس را وصل کرده و روی بلند گو گذاشتمش . دستم حس نداشت که حتی گوشی هم دستم بگیرم! صداش پخش شد : الو سلام طهورا خوبی ؟! زنده ای هنوز. نفسی کشیدم و خنده ی بی حالی کرده و گفتم : علیک سلام دوست با وفا ... هی نفسی میاد و میره‌. تو چطوری خوبی؟ --خوبم ولی انگار تو خوب نیستی صدات انگار از ته چاه داره میاد چیزی شده ! خوب نیستی ؟! --راستش رو بخوای نه خوب نیستم. دیگه دارم مرگ رو به چشمام می بینم . نگران شد و با دلواپسی پرسید: چی شده طهورا چه غلطی کردی ؟ بلایی سر خودت که نیاوردی ! --نه بابا بادمجون بم آفت نداره. کاشکی بمیرم راحت شم دیگه . --بمیر بابا وقتی باهات حرف میزنم دیگه از این دنیا دست می کشم انقدر ناامیدی . چته تو دختر دنیا که هنوز به آخر نرسیده ببین همه دارن زندگی شون رو می کنن توام به زندگیت برس . بخند شاد باش بیخیال غم های کوچیک بزرگ ! چه بخندی چه نخندی می گذره پس بهتره با خوشحالی سپریش‌ کنی . پوزخندی زدم و گفتم: دلت خیلی خوشه ها ! نفست داره از جای گرم بلند میشه . همین طوری می بافی واسه خودت و میری ... تو نصف مشکل های منو هم نداری . الان هم که بچه ی توی شکمم شده قوز بالا قوز ! --خب من یه دکتر آشنا سراغ دارم با یکی دو تومن می تونی سر و تهش رو هم بیاری بدون اینکه حتی سیاوش متوجه بشه . با تعجب ازش پرسیدم: یعنی میگی چیکار کنم ! --یعنی سقطش کنی دیگه احمق نباش انقدر... --باور کن اصلا جون ندارم از جام بلند شم چه برسه به اینکه به انداختن اون طفل معصوم فکر کنم . دو روزه همین طوری کنج خونه افتادم ! ادامه دارد ... به قلم ✍دل آرا ❌کپی رمان حرام است ❌ @mahruyan123456