eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
با زمزمی به وسعت چشمِ تَر آمدم تا محضر زلال‌ترین کوثر آمدم قسمت نشد که بال‌وپری دست‌وپا کنم اما به شوق دیدن تو با سر آمدم گفتند زائر حرمت زائر خداست مُحرم‌تر از همیشه بر این باور آمدم اینک مدینةالنبی‌ام، مشهدالرضاست با نام تو به محضر پیغمبر آمدم از حس و حال روشن معراج پُر شدم وقتی به خاک‌بوسیِ «بالاسر» آمدم حسی کبوترانه گرفته‌ست جان من «پایینِ پای» تو شده هفت آسمان من در این حریم قدسی سرتاسر آینه روشن شده به نور تو چشمم هر آینه گرد و غبار صحن تو را می‌خرد به جان همواره بوده است بر این باور آینه پر می‌کشد از این همه قلب شکسته: آه سر می‌زند از این همه چشم تر: آینه عکس ضریح توست که در قاب چشم‌هاست یا عکسی از بهشت نشسته بر آینه گم کرده دارم، آمده‌ام با نگاه تو پیدا کنم تمام خودم را در آینه لبریز روشنی‌ست تمام رواق‌ها آیینگی‌ست جان کلام رواق‌ها روی تو را ستارهٔ اشراق خوانده‌اند خوی تو را «مکارم الاخلاق» خوانده‌اند دست تو را که خالق لطف و کرامت است روزی‌رسانِ انفس و آفاق خوانده‌اند باران مهربانی بی‌وقفه‌ی تو را شأن نزول سوره‌ی انفاق خوانده‌اند در مذهب نگاه تو غم حرف اول است چشم تو را پیمبر عشاق خوانده‌اند هفت آسمان و رحمت شمس‌الشموسی‌ات ذرات خاک و لطف انیس‌النفوسی‌ات     
نور از کائنات می‌بارد یا که نقل و نبات می‌بارد تا سحر بر سر زمین از عرش لوح سبز برات می‌بارد بارش رحمت الهی بین جلوه‌های صفات می‌بارد گوشِ جان باز کن که از ملکوت نغمه‌های حیات می‌بارد تا فرو بارد از افق برکات بفرستید تا سحر جان اندوه بر لب است امشب آن شب قدر، امشب است امشب درِ میخانه‌ی جنون باز است جام مستی لبالب است امشب نور در نور و سور در سور است بزم شادی مرتب است امشب دل موسی بن جعفر، آباد است غرق در ذکر یارب است امشب نجمه خورشید در بغل دارد روح امید در بغل دارد هر طرف عطر آشنا آمد هدیه از جانب خدا آمد علی سوم از تبار علی که پس از مرتضی، رضا آمد در رگ وحی، نور جاری شد نَفَس و نَفْس اِنّما آمد خاتم معرفت در انگشتش شرف الشمس اولیا آمد آمد و ضامن غریبان شد قبله‌ی عشق در خراسان شد هشتمین مقتدا امام رضا شرط ایمان ما امام رضا ای که خورشید می‌شود هر روز خاک‌بوس تو یا امام رضا سنگ با یک اشاره‌ی تو طلا دردها را دوا امام رضا بر سر سفره‌ات نشسته فقیر ای غریب آشنا امام رضا حرم پاک تو بهشت من است مِهر تو مُهر سرنوشت من است
بهار آمد و بر روی گل تبسم كرد شكوه وا شدن غنچه را تجسم كرد بهار دید كه شمشادها جوانه زدند شكوفه‌های جوان را نثار مردم كرد ز سمت مشرق دل‌ها شنید بوی بهشت بهار مست شد و راه باغ را گم كرد پس از طواف حرم یا محول الأحوال بهار با نفس عاشقان تفاهم كرد بهار نیت معراج داشت وقت نماز به خاک مقدم زوار او تیمم كرد در آستان رضا «إنّما یرید الله» كریمه‌ای است كه روح‌الأمین ترنم كرد زلال اشك اگر گل كند به لاله قسم كه با امام رضا می‌شود تكلم كرد سخن به رسم گل‌افشانی بهار بگو اگر شكست دلت در حریم یار بگو: دوباره آمده‌ام تا دوباره در بزنم كبوترانه در این آستانه پر بزنم به ناامیدی از این در نمی‌روم هرگز اگر جواب نگیرم، دوباره در بزنم خدا مرا به حقیقت ولی‌شناس كند كه حلقه بر در این خانه بیشتر بزنم خدای را كمی ای زائران درنگ كنید كه خاك پای شما را به چشم تر بزنم من آشنای همین درگهم، خدا نكند كه رو به غیر بیارم، درِ دگر بزنم اگرچه خارم و نسبت به گل ندارم، باز خوشم كه گاه‌گداری به باغ سر بزنم صفای تربیت باغبان حرامم باد كه در مجاورت گل، دم از سفر بزنم من از حضور تو ای ماه هاشمی خجلم مگر به اشك شود ترجمان حرف دلم به یك نگاه تو تطهیر می‌شود دل من به یك كرشمه نمک‌گیر می‌شود دل من مرا بس است طواف ضریح تو هرگاه شكسته‌بستهٔ تقصیر می‌شود دل من قسم به صبح جمالت كه پشت پنجره‌ات دخیل نالهٔ شبگیر می‌شود دل من سرشک حاجت هر كس كه می‌چكد بر خاک كنار پنجره تصویر می‌شود دل من به چشم آینه‌های حرم كه می‌نگرم هزار مرتبه تكثیر می‌شود دل من به شوق آن كه به پابوس زائرت برسد به جای اشک سرازیر می‌شود دل من خدا نكرده اگر از تو رو بگردانم اسیر بازی تقدیر می‌شود دل من چگونه قصد زیارت كنم برای وداع مگر ز دیدن تو سیر می‌شود دل من خدا مرا به فراق تو مبتلا نكند من و جدایی از این آستان خدا نكند
امروز که خورشید سر از شرق برآورد از کعبۀ جان، قبلۀ هفتم خبر آورد یعنی شب تنهایی ما را به سر آورد با خود خبر از «نجمه» و قرص قمر آورد «وَالشَّمس» بخوانید سر راهِ مدینه تا از همه کس دل بِبَرد ماهِ مدینه این شمس شموس است که از راه رسیده صد بار به پابوسی او، ماه رسیده این «فتح قریب» است سحرگاه رسیده با پرچمی از «نَصرُ مِنَ الله» رسیده ای نجمه! که مادر شده‌ای، مادر خورشید امروز ببین نور جهان‌گستر خورشید این حجّت هشتم که به عصمت دهمین است سوگند به قرآن که «اولی الاَمر» همین است این روح ولایت که امان است و امین است در سایه‌اش آسوده زمان است و زمین است «در پرده نگویم سخن خویش، عَلَی الله» بی مهر رضا کس نبرد سوی خدا راه ای آمده پابوس بزرگ آیت هستی! در گوشۀ هر صحن و رواقی که نشستی قفل دل خود را به کدام آینه بستی؟ یک لحظه بیندیش که مهمان که هستی؟ مهمان سر سفرۀ لطف و کرمِ دوست جان و سَرِ ما باد فدای حرم دوست ماه آینه پیش حرم از دور بگیرد خورشید از «ایوان طلا» نور بگیرد یک بوسه ز درگاهش اگر حور بگیرد، فیروزه‌ای از شهر نشابور بگیرد فیروزه نه، یک سلسله دُرِّ سخنِ ناب روشن‌تر از آیینه و جان‌بخش‌تر از آب هر گوشۀ این روضه، رفیع‌ُالدَرَجات است این گنبد زرین نَه، که این چتر نجات است این پنجره فولاد نه، این نبض حیات است این قبلۀ دل‌های «یُقیمونَ صَلوة» است گر بر سر شرطی که «رضا» گفت، بمانیم «هر شب شبِ قدر است، اگر قدر بدانیم» سرچشمۀ شور و هَیجان است خراسان آرامِ دل، آرامش جان است خراسان بیدارگرِ روح و روان است خراسان آیینه‌ای از باغِ جنان است خراسان اینجا تویی و خلوت اُنسی و دعایی یادت نرود ای دلِ مسکین که کجایی اعجاز مسیحا کند این روضه نسیمش یادآور گل‌های بهشتی‌ست شمیمش پروانه به زُوّار دهد دست کریمش «دیدم همه جا بر در و دیوار حریمش جایی ننوشته‌ست گنه‌کار نیاید» حیف است کسی در حرم یار نیاید وقتی به سلام آمده‌ای با دل خسته صدبار اگر توبه شکستی و شکسته بر روی تو باز است هزاران دَرِ بسته ای روبه‌روی حضرت خورشید نشسته هر کس که گره زد به ضریحش دل خود را حل کرد به یک آهِ سحر مشکل خود را.. هرچند بهشتی‌تر از اینجا حرمی نیست بر چهرۀ هیچ آینه‌ای گرد غمی نیست هرچند که در راه طلب پیچ و خمی نیست آهوی تو بودن به خدا کار کمی نیست اینجاست پر از زمزمۀ دوست، بیایید! اینجا حرم ضامن آهوست، بیایید! باز «آمدم ای شاه، پناهم بده» اینجا پروانۀ «یک لحظه نگاهم بده» اینجا تأثیر به شب‌ناله و آهم بده اینجا شرمنده‌ام از آینه، راهم بده اینجا هر چند مرا گوهر اخلاص «حِسان» نیست اشک مَنِ دل‌خسته کم از نامه‌رسان نیست
اوّل سخن به نام خداوند ذوالکرام نام خداست چون همه جا بهترین کلام وآن‌گه ز روی صدق و ارادت دهم سلام بر آستان قدس رضا، هشتمین امام امروز در حضور کریمش نشسته‌ایم هر یک به نیّتی به حریمش نشسته‌ایم این روضه کز شکفتن دل‌هاست باغ دل روشن ز ذرّه ذرّۀ خاکش چراغ دل ای دل ز دست داده، که گیری سراغ دل! اینجاست آن که هست خریدار داغ دل اینجا مدال مُقبلی مُقبلان دهند داروی زخم سینۀ صاحب‌دلان دهند.. امشب بهشت محو تماشای مشهد است قندیل‌های نور به هر جای مشهد است هستی تمام، چشم به سیمای مشهد است قلب پیمبران به تمنای مشهد است مشهد که جلوه‌گاه جمال محمد است آرام‌گاه عالِمِ آل محمد است فردا سپیده با دم جبریل می‌دمد محشر نگشته، صور سرافیل می‌دمد از مشهد الرضا، گل تهلیل می‌دمد خورشید بر قبیلۀ هابیل می‌دمد تا کور، چشم دودۀ قابیلیان شود رازی دگر، ز خلقت عالم، عیان شود.. امشب مدینه عرش معلای دیگر است آن شهر وحی، طور تجلای دیگر است تورات نور، در کف موسای دیگر است موسای عشق را ید و بیضای دیگر است امشب مدینه وآن همه آیات روشنش بوی رسول می‌دهد و پارۀ تنش یاد مدینه بر دل و بر جان صفا دهد خاک مدینه، دیدۀ دل را جلا دهد این شهر، عطر سامره و کربلا دهد وین لاله‌زار بوی حسین و رضا دهد گاه نزول موکب اجلال احمد است یا عید جشن عالِمِ آل محمد است.. قدوسیان تجلی توحید بنگرید نوری که هر وصی و نبی دید بنگرید در طور جلوه‌ای که درخشید بنگرید در دامن ستاره به خورشید بنگرید خورشید آسمان ولایت رضا رسید در لاله‌زار نجمه، گل اِنّما دمید این وارث یگانۀ موسی‌بن‌جعفر است فرزند نازدانۀ موسی‌بن‌جعفر است در هر صفت، نشانۀ موسی‌بن‌جعفر است این آفتاب خانۀ موسی‌بن‌جعفر است روح نبی، روان علی، بر جهان امام امر جهان و اهل جهان در کفش تمام آیینۀ خداست جمال صبیح او یوسف در آرزوی نگاه ملیح او فرموده است حضرت صادق مدیح او پیغمبران نشسته به پای ضریح او تا افکند نگاه عنایت به سویشان تا پر کند ز کوثر رحمت سبویشان این ماه را که شمس ضحی آفریده‌اند نورآفرین آینه‌ها آفریده‌اند باب‌المراد خلق خدا آفریده‌اند او را برای کشور ما آفریده‌اند ایران که پایگاه ولایت به عالَم است در سایه‌سار پرچم او سبز و خُرّم است نام رضا صفای دل اولیا بُوَد دست رضا هر آینه دست خدا بُوَد تنها نه سایه‌اش به سر مُلک ما بُوَد عالَم به زیر پرچم سبز رضا بُوَد این یک حقیقت است و کسی درک می‌کند کاین روضه را به اشک روان ترک می‌کند.. مهری که ماه، سِیر کند در پناه او ماهی که مهر موج زند در نگاه او «وَالشمسُ وَالقمر» خبر از روی ماه او «واللّیل» سایه‌پرور خال سیاه او او هشتمین امام و دهم عصمت خداست نامش علی، سلالۀ موسی، لقب رضاست سبز است پرچمت که دلیل هدایت است زرد است گنبدت که به خورشید، غیرت است سرخ است خاتمت که نشان شهادت است در هر نگاه مهر تو صدها کرامت است خورشید هر سحر که ز مشرق کند طلوع با بوسه‌ها به گنبد تو می‌کند خشوع.. ای جلوه‌گاه رأفت و ای قبله‌گاه راز سایند قدسیان به حریمت سر نیاز بر ملت مجاهد و ایران سرفراز پیوسته باد پرچم سبزت در اهتزاز تا می‌وزد به پرچم سبز شما، نسیم داریم امید بر کرمت، اَیُّها الکریم.. در این حرم، فروغ خدا دیده می‌شود در لحظه لحظه معجزه‌ها دیده می‌شود نور اجابت از همه‌جا دیده می‌شود آیات لطف و فیض رضا دیده می‌شود از فرش تا به عرش، تجلای رحمت است در انعکاس آینه‌ها نور رأفت است.. ای آفریده ذات تو را حق، برای خیر هم خیرخواه خلقی و هم ره‌نمای خیر هم ابتدای خیری و هم انتهای خیر دارد «مؤید» از تو امید دعای خیر تا التفات بر پدر و مادرش کنی در آستان خویش مقرّب‌ترش کنی مرحوم
از پنجره فولاد، شفا می‌بارد از گنبد و گلدسته، طلا می‌بارد میلاد رضا و شب جمعه، به به در صحن، برات کربلا می‌بارد...
غافل نشو شاید نظری شد امشب شاید که مبارک سحری شد امشب شاید که به خاطر امام هشتم... از یوسف زهرا خبری شد امشب
  نور از کائنات می‌بارد یا که نقل و نبات می‌بارد تا سحر بر سر زمین از عرش لوح سبز برات می‌بارد بارش رحمت الهی بین جلوه‌های صفات می‌بارد گوش جان باز کن که از ملکوت نغمه‌های حیات می‌بارد تا فرو بارد از افق برکات بفرستید تا سحر صلوات   جان اندوه بر لب است امشب آن شب قدر، امشب است امشب درِ میخانه‌ی جنون باز است جام مستی لبالب است امشب نور در نور و سور در سور است بزم شادی مرتب است امشب دل موسی بن جعفر، آباد است غرق در ذکر یارب است امشب نجمه خورشید در بغل دارد روح امید در بغل دارد   هر طرف عطر آشنا آمد هدیه از جانب خدا آمد علی سوم از تبار علی که پس از مرتضی رضا آمد در رگ وحی، نور جاری شد نفَس و نفس اِنَّما آمد خاتم معرفت در انگشتش شرف الشمس اولیا آمد آمد و ضامن غریبان شد قبله‌ی عشق در خراسان شد   هشتمین مقتدا امام رضا شرط ایمان ما امام رضا ای که خورشید می‌شود هر روز خاکبوس تو یا امام رضا سنگ با یک اشاره‌ی تو طلا دردها را دوا امام رضا بر سر سفره‌ات نشسته فقیر ای غریب آشنا امام رضا حرم پاک تو بهشت من است مِهر تو مُهر سرنوشت من است   حرمت کعبه‌ی دل عشاق کرده خورشید در حرم اتراق از رواق تو تا سحر هر شب می‌رود نور تا دل آفاق پشت پا می‌زند به هر دو جهان بست هرکس که با شما میثاق جوشد از چشمه‌ی نگاه شما جرعه در جرعه کوثر اشراق یا انیس النفوس، شمس شموس از نگاهت مرا مکن مأیوس   مشهد تو عجب صفا دارد فخر بر مروه و منا دارد کنج صحن عتیق تو جبریل زمزمه: یا رضا رضا دارد دو جهان لایق نثار تو نیست گر بمیرم به پات جا دارد خوش به حال دلی که با اخلاص در حریم تو التجا دارد سنگم از مرحمت طلایم کن با غم عشق آشنایم کن