.
اَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلا
ای روحِ کربلا یا وارِثَ الْحُسَیْن
فریاد نینوا یا وارِثَ الْحُسَیْن
دستِ تو دستِ حق تیغِ تو ذُوالْفَفار
فرزند مرتضی یا وارِثَ الْحُسَیْن
فرزند خیبر و ، فرزند حیدری
از نسل مصطفی یا وارِثَ الْحُسَیْن
فرزند فاطمه حَبْلُ الْمَتینِ عشق
گلواژه ی صفا یا وارِثَ الْحُسَیْن
یا فارِسَ الْحِجاز آقای ما بیا
ای مُنْتَقِم بیا ، یا وارِثَ الْحُسَیْن
در کوی مِهر تو تا روز وصل تو
داریم اِلْتِجا یا وارِثَ الْحُسَیْن
یَاابْنَ الصِّراطِ عشق آئينه دار نور
معنای هَلْ اَتی یا وارِثَ الْحُسَیْن
اَلْغَوْث و اَلْاَمان یا صاحِبَ الزَّمان
یا سامِعَ الدُّعا یا وارِثَ الْحُسَیْن
هَلْ مِنْ مُعینِ من بشنو طنین من
در حُزْن و در بُکا یا وارِثَ الْحُسَیْن
اَوْ غَیْرِها شنو ، اَمْ ذیِ طُوی شنو
هستی کجا ، کجا یا وارِثَ الْحُسَیْن
وَالشَّمْس ِ وَالْقَمَر در صبح و در سحر
ای نورِ اِنَّما یا وارِثَ الْحُسَیْن
ماه مُحرّم و ماه طلوع غم
ای غرقِ در عزا یا وارِثَ الْحُسَیْن
ما دل شکسته و دل خسته زین عزا
دل خسته تر شما یا وارِثَ الْحُسَیْن
خونین جگرترین آشفته دل ترین
صاحِب عزای ما یا وارِثَ الْحُسَیْن
خون گریه می کنی از بهرِ جدِّ خود
در صبح و در مَسا یا وارِثَ الْحُسَیْن
از داغِ کربلا ، از داغِ نینوا
از داغِ خیمه ها یا وارِثَ الْحُسَیْن
از داغِ اکبر و از داغِ اصغر و
از داغِ عمِّه ها یا وارِثَ الْحُسَیْن
از داغِ قاسم و ، سقّای تشنه لب
از آن همه نوا یا وارِثَ الْحُسَیْن
از داغِ کودکان ، از داغِ مادران
از عمقِ این بلا یا وارِثَ الْحُسَیْن
خونگریه های تو باشد ز قتلگاه
بهر سری جدا یا وارِثَ الْحُسَیْن
با اشکِ لاله گون دریاب ای عزیز
کنج خرابه را یا وارِثَ الْحُسَیْن
«یاسر» ازین عزا دارد به دل شرر
می سوزد از جفا یا وارِثَ الْحُسَیْن
#حاج_محمود_تاری «یاسر»
#امام_زمان علیهالسلام
8.
#زائر_کربلا
هر کس به جایی می رود
من می روم در کربلا
بهر صفایی می رود
من می روم در کربلا
هر عاشق و دلداده ای
هر بی دل و افتاده ای
با هر نوایی می رود
من می روم در کربلا
هر کس پی دلدار خود
سوی دیار یار خود
با دلربایی می رود
من می روم در کربلا
هر کس به دنبال کسی
افتاده با دلواپسی
سوی سرایی می رود
من می روم در کربلا
هر کس به خود می بالد و
از درد و غم می نالد و
دارلشِّفایی می رود
من می روم در کربلا
هر کس پی درمان خود
از شهر بی سامان خود
بهرِ دوایی می رود
من می روم در کربلا
هر کس به راهی می رود
با یک نگاهی می رود
یعنی به جایی می رود
من می روم در کربلا
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر» »
.
#فراق_کربلا
حضور
دل کرب و بلاست جا نماندیم
با قافله هاست جا نماندیم
ای رفته به کربلا ، دل ما
همراه شماست جا نماندیم
در کعبه ی کربلاست دل ها
در حال صفاست ، جا نماندیم
هر عاشق دل شکسته اکنون
دنبال دواست ، جا نماندیم
ما آمده ایم از رهِ عشق
این راه خداست جا نماندیم
دل را که به دست یار دادیم
لبریزِ عطاست جا نماندیم
آن کس که مسیر عشق داند
از قافله ها جدا نماند
ما از گل و از چمن بگوییم
از رویش یاسمن بگوییم
دوریم ز کربلا ولیکن
از کرب و بلا سخن بگوییم
با یاد حسین و قتلگاهش
وز رأس جدا ز تن بگوییم
در آتش عشق وی فتادیم
از شعله ی انجمن بگوییم
از تشنه لبِ به خون فتاده
وز کشته ی بی کفن بگوییم
از رأس به روی نیزه رفته
از غرقِ به خون بدن بگوییم
ما زائر آفتاب هستیم
با آینه همرکاب هستیم
ما غیرِ غم ولا نداریم
جز ناله ی نینوا نداریم
جز مهرِ حسین پور زهرا
آئينه ی دلربا نداریم
جان خیمه زده به کربلایش
جا مانده ز کربلا نداریم
جز نغمه ی سرخ واحسینا
ما سوختگان نوا نداریم
جز پرچم اربعین هم اکنون
بر شانه ی خود لوا نداریم
غیر از سفر زیارتِ عشق
ما صحنه ی جانفزا نداریم
دیدیم حریم بی کران را
همراه شدیم کاروان را
ما جلوه ی جان حسین داریم
بهتر ز جهان حسین داریم
او کشته ی اشک عاشقان است
با اشک روان حسین داریم
هر کس پی جنّت است و ما نیز
گلزار جنان حسین داریم
تابنده ترین چراغ هستی
خورشید زمان حسین داریم
در دل همه نقشی از وجودش
بر روی زبان حسین داریم
از شوق به دل نهفته مهرش
از عشق نشان حسین داریم
از شور غمش به شور و شینیم
تا آخر عمر با حسینیم
ما تشنه لب فرات باشیم
خواهان رهِ نجات باشیم
از نام حسین و کربلایش
ایمن ، همه در ثَبات باشیم
او عینِ حیات جاودان است
زآن آینه در حیات باشیم
در پیروی از نماز عشقش
احیاگر این صلاة باشیم
ما منتظر وصال رویش
در وقت غم و ممات باشیم
راهش همه راه مستقیم است
ما نیز در این صراط باشیم
دل یافته نور از مَه او
راهی نشناخت جز رهِ او
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»
.
#فاطمیه
گواه تاریخ
تاریخ گویا هست و توضیحی ندارد
آتش به درب خانه توجیهی ندارد
این روزها جز مرگ خود ، زهرای اطهر
بر روی لبها ذکر تسبیحی ندارد
خون می چکد از پهلوی زهرا بدانید
پهلو شکستن جای تشریحی ندارد
عمرِ کمِ زهرا خودش شرح غم اوست
این ماجرای سخت تلمیحی ندارد
بانوی هجده ساله و قدّ خمیده
با چه کنم تشبیه ، تشبیهی ندارد
با ما مگویید از غم زهرا نگویید
آیا جنایت ، جرم تنبیهی ندارد ؟
بیهوده می کوشند تا مخفی نمایند
جرم جنایتکار تنزیهی ندارد
«یاسر» غم زهرا گواه مُتقن ماست
این اَظْهَرُالشَّمْس است تلویحی ندارد
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»
.
.
#یلدای_مهدوی
یلدای عشق
جلوه کن ای ماه من در شب یلدای من
تا که ببیند فَلک رویش فردای من
عشق بیا کن نظر داده دو چشمم ثمر
بار دگر می رسد فصل شکوفای من
چون شب یلداست این رؤیت فرداست این
آمده صبح و سحر بهر تماشای من
می گذرد شام دل ، آمده آرام دل
تازه مهیّا شده صبر و شکیبای من
جان بدهم پای دوست ایده و راهم نکوست
هیچ گُهر نَشکند قیمت کالای من
کاش فتد بر سرم ، سایه ی آن سرورم
چون که بُوَد قامتش سرو دلآرای من
یار بهشتی نَسَب تافته گیسو چو شب
قامت دلجوی او محشر کبرای من
یار اگر جلوه ای در شب یلدا کند
دیدن ماه رخش هست تمنّای من
شمس و قمر آگهند آینه ها همرهند
یوسف کنعان کجا ، یوسف زهرای من
بار دگر اشتیاق آمده بعد از فراق
چون که وصالش بُوَد روحِ تولّای من
منتظرم منتظر ، ماه شود منتشر
طالب دیدار او دیده ی بینای من
«یاسر» اگر روی گل بنگرد و ، سوی گل
می رود از اشتیاق این دلِ جویای من
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»
#امام_زمان
#شب_یلدا
.
.
#میلاد_امام_حسن
به نام خدا
نیمه ی ماه شد و روی تو پنهان از چیست
این همه داغ فِراق این همه هجران از چيست
حال ما ، حال پریشان شدگان است ولی
کس نپرسید که این حال پریشان از چیست
سر و سامان که نداریم و نپرسید کسی
عاشق خسته تو بی سر و سامان از چیست
همه بُحران زده ایم از غم هجران و مپرس
در درون دل ما این همه بُحران از چیست
شاید آن لَیْله ی قدر این شب لبریزِ خداست
لَیْلَةُ الْقَدْرِ بخوان ، دیده ی حیران از چیست
می شوند از غمِ هجران تو توفانی تر
گر بدانند که این منشأ توفان از چیست
خانه ی دل ز فراقت همه ویرانه سراست
بگذارید بدانند که این خانه ویران، از چیست
بوی پیراهن یوسف برسد از کنعان
ای عزیز دلِ زهرا ، دلِ سوزان از چیست
آمده دل پی تو جانب یثرب امشب
تا ببیند افق روشن و تابان از چیست
ناگهان دید که خورشید ز رخ پرده گرفت
بنگر ای چشمِ زمان دیده درخشان از چیست
سبط اکبر حسن آمد به گلستان وجود
حال فهمیده ام این باغ گل افشان از چیست
شد شکوفا گل رخسار کریم بن کریم
خود بدانید دگر عطر گلستان از چیست
در تبسّم شده لب های علی ، هیچ مپرس
خنده بر روی لب حضرت جانان از چیست
سُفردار آمده با خوان کرم خود بنگر
بر گدایان حرم نیکی و احسان از چیست
همچو «یاسر» به ولایش همه ایمان داریم
تا بدانید که این جلوه ی ایمان از چیست
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»
.
#تخریب_بقیع
بقیع و افق های گلگونش
در سالروز تخریب بقیع به دست وهابیت
--------
بقیع ای وادی خورشید و مهتاب
دل یاران ز داغت گشت بیتاب
بقیع ای کهکشان هرچه کوکب
بقیع ای ماه روشن در دل شب
بقیع ای صبح زیبای دل ما
چراغ پر فروغ محفل ما
بقیع ای روضه ی رضوان جانها
نمانده جز خزان از تو نشانها
بقیع ای آسمانی وادی نور
ز تو پیدا بود آبادی نور
بقیع ای سرزمین عشق و رحمت
زمین از خاک تو دارد شرافت
بقیع ای بیکران دریای هستی
ازین غربت دل ما را شکستی
شیاطین شعله در پیمانه کردند
بهشت عشق را ویرانه کردند
گروهی از شیاطین ارث برده
شراب از جام صد ابلیس خورده
به پیش حق عدو ظلم و شرر داشت
به کف وهابی ملعون تبر داشت
تبر آورد و بر نخل ولا زد
قساوت را دراین عالم صلا زد
همان که هجمه بر تهذیب کردند
بقیع نور را تخریب کردند
تباری کز شقاوت کم ندارند
بجز تخریب در عالم ندارند
گروهی دور از هر عقل و بینش
ز جان کردند ظلمت را گزینش
سیه رویان وهابی ز ظلمت
نیاوردند با خود غیر وحشت
خزان کردند گلزار حرم را
ببین در دستشان تیغ ستم را
نسیم عشق را از سینه بردند
ز قبر چار امام آیینه بردند
بقیع آن بیکران نور خدایی
ندارد در برش صحن و سرایی
اگر چه دل رود زآنجا به افلاک
رواقی نیست بر آن تربت پاک
بهارم روی غمناک بقیع است
خزان آباد غم خاک بقیع است
ooo
#حاج_محمود_تاری "یاسر"
.
#امیرالمؤمنین
در مسیر ولایت مولا علی علیه السلام
-----------
در دیده ی من مهر تو شد صبح درخشان
در سینه ی من نور تو شد تابش قرآن
داری به دلم ای گل حق جلوه ی تابان
بنوشته چنین آینه بر چهره ی گلها
مَن ماتَ علی - حُب علی - ماتَ شَهیدا
مولای من و روح من و راحت جانی
ای هستی من صاحب دل جان جهانی
هم نور خدا عطر ولا عطر جنانی
هر مرده دلی می شود از نور تو احیا
مَن ماتَ علی - حُب علی - ماتَ شَهیدا
از کودکی ام در همه جا دل به تو دادم
بر درگه تو آمدم و چهره نهادم
ای راه من و مقصد من ای تو مرادم
هرگز ندهم دل به کسی غیر تو مولا
مَن ماتَ علی - حُب علی - ماتَ شَهیدا
ای دست خدا چشم خدا وجه الهی
ای آن که به ما در همه جا پشت و پناهی
بر عاشق خود با کرمت کن تو نگاهی
بر لطف تو و جود تواَم غرق تمنا
مَن ماتَ علی - حُب علی - ماتَ شَهیدا
قرآن تویی و دین تویی و مظهر حقی
ایمان تویی و گل تویی و گوهر حقی
در فُلک جهان بحر کرم لنگر حقی
در سینه ی ما مهر تو گل عشق تو دریا
مَن ماتَ علی - حُب علی - ماتَ شَهیدا
در هر دو جهان با دل و جان دل به تو بستم
با عشق تو حق جام ولا داده به دستم
نوشنده ای از جام تو و جام الستم
از مهر علی باغ دلم گشته شکوفا
مَن ماتَ علی حُب علی ماتَ شَهیدا
#حاج_محمود_تاری «یاسر
.
#امام_حسین
بیداری دل
از حسین است به عالم همه بیداری دل
کس نیامد بجز از وی پی غمخواری دل
راه او راه حقیقت ، ره او راه خداست
نهضتش نهضت حق ، نهضت بیداری دل
می بَرد تیرگی از قلب گنهکار بیا
می شود پاک ازو رنجش بیماری دل
دل اگر بار فتاده ست مدد گیر ز وی
می کند نام حسین بن علی یاری دل
عزّت هر دو جهان مهر حسین بن علی ست
دور کن با گل مهرش به جهان خواری دل
سعی کن تا که دلت را نبری جای دگر
گر که در راه حسین است وفاداری دل
انعکاس دل تو آینه ی کرب و بلاست
می رود سوی جنان آینه ی جاری دل
می کند ناله و زاری دلم از داغ حسین
فقط از داغ حسین است چنین زاری دل
دل من سرخ ترین واژه ی پرپر شده است
لاله ای نیست درین دشت به گلناری دل
گرچه خون می چکد از چشم پریشان اما
هیچ زخمی نرسیده ست به خونباری دل
دل آئينه اگر بسته به زنگار غم است
«یاسر» از اشک بَرَد ظلمت زنگاری دل
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»
.
#مناجات_با_امام_زمان
#روز_دهم_محرم
با امام زمان عج ، در روز عاشورا
----------
غم هجران تو را با که کنم عنوانش
که بگیرد جگر سوخته ام دامانش
سخن از هجر نگویم به کسی چون دانم
می زند شعله به جان یار من و هجرانش
آوَرَد نور به شب های غریبانه ی ما
گر پدیدار شود ماه رخ پنهانش
همه دم سوخته ام ، هیچ ندانم مولا
به کجا ختم شود عمر من و پایانش
چه جگر سوز تر از این که بگویم آقا
سائل افتاده جدا از حرم سلطانش
دوری از یار فراهم بکند بُحران ها
چه کنم از غم هجران تو و بُحرانش
آمدم تا که مرا هم بنوازی مولا
مثل ابری که رسد بر همه کس احسانش
بگذارید که شرحی بنویسند از خون
باز بر نیزه شده حضرت حق قرآنش
می برم نام حسین و جگرم می سوزد
که به عالَم زده صد شعله غم سوزانش
وقتی از سوز عطش یاد کنم با دل خون
چه جگرها که بسوزد ز لب عطشانش
خصم زد سنگ به پیشانی نورانی او
ریخت خون های جبینش ، به رخ تابانش
شد جدا رأس حسین و به حرم غوغایی ست
سینه زن ، ناله کُنان از غم او طفلانش
شد حسین بن علی غرقِ به خون بعد از آن
ناگهان سوخت در آتش همه ی سامانش
بر تنش تاخته اند اسب ز کین اهل جفا
آه از کفر که اینگونه بُوَد طغیانش
نه فقط «یاسر» ازین مرثیه ها می گرید
اهل عرش اند همه گریه کُنان نالانش
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»
.
#شب_ششم_محرم
در شهادت حضرت قاسم بن الحسن(ع)
-----------
این حسین است و عزیزش
آن که بگشوده بغل را
بشنوید ای اهل عالَم
بهترین شور و غزل را
از زبان قاسمِ او
اَحَلی مِنَ الْعَسَل را
می رود تا که بنوشد
شربت سرخ شهادت
باشد این در خون فتادن
بهتر از روز ولادت
ای حسین جان ای حسین جان
تا رود میدان گرفته
بر کف خود جان و سر را
روی دست آورده اکنون
دستِ خطی از پدر را
کس نیاورده به میدان
این چنین تیغ و سپر را
اهلِ بیت از رفتنِ او
جمله اشک و ناله دارند
در گلو از هجرت او
بغض چندین ساله دارند
ای حسین جان ای حسین جان
رفت و از هجران رویش
کربلا کرب و بلا شد
از نوایِ مادر او
نینوا چون نینوا شد
در میان اشک و اندوه
از عموی خود جدا شد
سیزده ساله ولیکن
بر ملا شد اقتدارش
آن طرف با تیغ بُرّان
لاله چین در انتظارش
ای حسین جان ای حسین جان
بوی گل پیچیده اکنون
از تنِ غرقه به خونش
مثل گل در خون فتاده
با رخ چون لاله گونش
می زند بر آل اطهار
شعله ها داغِ فزونش
ای عمو قاسم به پایت
شد درین میدان فدایی
جان به لب هایم رسیده
ای عمو جانم کجایی
ای حسین جان ای حسین جان
ناله ی قاسم ز میدان
شعله زد اهلِ حرم را
می کشاند سوی میدان
مظهر جود و کرم را
شد گواهش داغ قاسم
قلب خون و قدّ خم را
پیش چشم باغبانی
لاله ای در خون خزان است
پیکر خونین قاسم
زیر سُمِّ مرکبان است
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»✍
👇