eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
باید چه گفت مدحت شاهی عظیم را؟ کو شعرتر که وصف کند این حریم را؟ کو یک گره که باز نگردد به دست او؟ کو حاجتی که خسته کند این کریم را؟ کوکوکنان نشسته به بامش، مگر کریم با دست خویش دانه دهد یاکریم را هوهوی پرچمش به تقرب کشانده است تا سامرا به روی دو زانو نسیم را یک جرعه از کناره‌ی دریای حکمتش پرورده است حضرت عبدالعظیم را با تیغ آبدیده‌ی نور هدایتش سرکوب کرده خدعه‌ی قوم رجیم را هرگز به پادشاهی عالم نمی‌دهیم حظّی که از گدایی او می‌بریم را مدیون اوست مکتب قرآن و دین حق، در فتنه‌ها صراط چنین مستقیم را
به کجا می‌رود امروز جهانم بی تو؟ من به آینده‌ی دنیا نگرانم‌ بی تو از فراق تو اگر دق بکنم‌ نیست عجیب این عجیب است که من زنده بمانم بی تو سینه‌ام تنگ و دلم خون و نگاهم ابری‌ست چشمِ کم‌سو و دلی بی‌ضربانم بی تو اشک سرخ از رخ زردم به زمین می‌ریزد آه، عمری‌ست که همرنگ خزانم بی تو کیست تا اشک بریزیم غمت را با هم؟ رفته از دست ببین تاب و توانم بی تو تا تماشای تو در هر نفسم افسوس است آه می‌خیزد از آیینه‌ی جانم بی تو با تو می‌مانم و از عشق تو دم خواهم زد هرچه دنیا بزند زخم‌زبانم بی تو
باید غزل سرتاسرش آتش بگیرد شاعر بسوزد دفترش آتش بگیرد از داغ پی در پی سزاوار است شیعه با گریه مژگان ترش آتش بگیرد وقتی کبوتر در قفس محبوس باشد ای وای اگر بال و پرش آتش بگیرد وقتی زنی پشت در خانه ست هرگز خانه نبایستی درش آتش بگیرد سخت است پیش چشم مردی که به نیزه ست دار و ندار خواهرش آتش بگیرد گیرم به غارت رفت گردنبند طفلی دیگر چرا پس معجرش آتش بگیرد؟ فرزند ابراهیم در آتش بعید است یک تار از موی سرش آتش بگیرد مرد خراسانی! ببین هارون مکی حاشا که یکدم باورش آتش بگیرد تا پنج تن یار حقیقی نیست باید شیعه نگاهِ بر درش آتش بگیرد
باید چه گفت مدحت شاهی عظیم را؟ کو شعرتر که وصف کند این حریم را؟ کو یک گره که باز نگردد به دست او؟ کو حاجتی که خسته کند این کریم را؟ کوکوکنان نشسته به بامش، مگر کریم با دست خویش دانه دهد یاکریم را هوهوی پرچمش به تقرب کشانده است تا سامرا به روی دو زانو نسیم را یک جرعه از کناره‌ی دریای حکمتش پرورده است حضرت عبدالعظیم را با تیغ آبدیده‌ی نور هدایتش سرکوب کرده خدعه‌ی قوم رجیم را هرگز به پادشاهی عالم نمی‌دهیم حظّی که از گدایی او می‌بریم را مدیون اوست مکتب قرآن و دین حق، در فتنه‌ها صراط چنین مستقیم را
به جز مباهله این غائله علاج نداشت که اعتقاد، نصارا به احتجاج نداشت به غیر آل عبا، مصطفی به هیچ کسی در این نبرد نفس‌گیر احتیاج نداشت چنین نشستن و این شیوه‌ی دعا کردن مگر برای رسولان حق رواج نداشت از این مقابله ترسید اسقف اعظم و راه چاره به جز دادن خراج نداشت و باز فتح بزرگی بدون خونریزی به دست شاه عظیمی که تخت و تاج نداشت  
به جز مباهله این غائله علاج نداشت که اعتقاد، نصارا به احتجاج نداشت به غیر آل عبا، مصطفی به هیچ کسی در این نبرد نفس‌گیر احتیاج نداشت چنین نشستن و این شیوه‌ی دعا کردن مگر برای رسولان حق رواج نداشت از این مقابله ترسید اسقف اعظم و راه چاره به جز دادن خراج نداشت و باز فتح بزرگی بدون خونریزی به دست شاه عظیمی که تخت و تاج نداشت  
Mohammad Mahdi Ahmadi4_5945181773657807713.mp3
زمان: حجم: 8.94M
🚩 وعده‌ی حتمی 🎙 باصدای: 🖋 شعر و ملودی: 🎛 تنظیم: 🚩 وعده‌ی حتمی آه ای میهن تن مجروح تهران را ببین بین میدان پیکر مردان میدان را ببین جسم‌ها پاشیده و تشخیص‌شان مشکل شده وحدت بی‌مثل جان‌های شهیدان را ببین آی دشمن‌! این شهیدان تا قیامت زنده‌اند مرگ سهم توست از آغاز؛ پایان را ببین صبر ما اندازه دارد، چشم وا کن بعداز این خشم جمهوری اسلامی ایران را ببین پیر ما فرمود دوران بزن در رو گذشت پاسخ کوبنده‌ی مردان دوران را ببین کشته یا پیروز، ما این جنگ را خواهیم برد اعتقاد عاشقان در دادنِ جان را ببین گفته حزب‌الله پیروز است، قدری صبر کن وعده‌های حتمی آیات قرآن را ببین
چنان که داده خدا اختیار را به حسین بده عنان دل بیقرار را به حسین ببین چگونه دعا مستجاب خواهد شد فقط قسم بده پروردگار را به حسین یقین به کام تو خواهد گذشت هر روزش سپرده باشی اگر روزگار را به حسین خودش دوباره تو را زود می‌برد به حرم تو عاشقی کن و بسپار کار را به حسین چنان که جانب خورشید می‌رود ذره خدای من! برسان این غبار را به حسین اگر محبّ حسینی نترس از محشر چرا که داده خدا اختیار را به حسین
در کوفه نمانده است دیگر مردی ای‌کاش زن و بچه نمی‌آوردی من با سرم آمدم دم دروازه تا بلکه مرا ببینی و برگردی
در کوفه نمانده است دیگر مردی ای‌کاش زن و بچه نمی‌آوردی من با سرم آمدم دم دروازه تا بلکه مرا ببینی و برگردی
🚩 آزاده عجیب نیست که نامش امام سجاد است که خیمه‌گاه نبردش حریم سجاده‌ست پدر حسین و پدرزن حسن، چه ذریه‌ای چرا که از دو طرف نسل او علی‌زاده‌ست بگو به مدعیان امامت و عصمت دلیل محکم زین‌العباد آماده‌ست گواه او حجرالاسود است، ای مردم به حرف آمدن سنگ پیش او ساده‌ست پس از شهادت او خلق تازه فهمیدند که بوده شب به فقیران طعام می‌داده‌ست به روضه می‌رسد این شعر، دست شاعر نیست قلم اگر که می‌افتد به دست بالا‌دست اگرچه با غل و زنجیر روی مرکب بود گمان کنم دو سه باری به خاک افتاده‌ست به کربلا نرسیده‌ست هرکه، گمراه است یگانه راه رسیدن به عشق، این جاده‌ست کدام جاده؟ همان جاده‌ای که هر قدمش نشان پرپری از لاله‌های دلداده‌ست میان آن غل و زنجیرها به ما آموخت اسیر عشق حسین است هرکه، آزاده‌ست
حال من خوب است بابا، حال تو انگار نه بر سر من معجر است و بر سرت دستار نه چهره‌ام قدری پریشان است، قدّم خم شده اندکی رنج سفر دیدم ولی آزار نه من به دنبال تو می‌گشتم که هی گم می‌شدم در مسیرم سنگ قدری بود اما خار نه عمه بعد از تو علمدار و امیر ما شده قافله بی یار شد بی قافله‌سالار نه بعد تو هرجا به من آبی تعارف کرده‌اند شرمسار از روی سقا گفته‌ام هربار نه زندگی کافی‌ست باباجان مرا با خود ببر زندگی خوب است اما بعد از این دیدار نه