#امام_سجادعلیه_السلام
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
نگفته ام غم دل را نگفته بسیار است..
غمی که میکُشدم عاقبت غم یار است
به یاد خواب رقیه به یاد حمله زجر..
زمان خواب،دو چشمم همیشه بیدار است
تورو خدا جلویم گوسفند سر نبرید
دلم ز دیدن این صحنه سخت بیزار است
صدای گریه نوزاد میکشد مارا!
خداکند که بخوابد!رباب تبدار است
نمیروم سر بازار دردسر دارد
عذاب هرشب من ازدحام بازار است..
حصیر پهن نکردم به خانه ام اصلا
حصیر روضه ی مکشوفه ی من زار است
هنوز بعد چهل سال درد پا دادم
هنوز بر کف پایم نشانی خار است
هنوزجای غل وسلسله ب گردنم است
هنوز چشم من از مشت بی هوا تاراست
آهای مردم "اَذَلَّ عزیزنا"یعنی
محله ای بروی که هجوم اشرار است
مقابلم به زن و بچه ام اهانت شد
امان ز غربت مردی که بدگرفتار است
شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
#مرثیه_حضرت_رقیه #مصائب_شام
دل از من و یک طایفه بردی بابا
من آب نخوردم ، تو نخوردی بابا؟
رفتی و نگفتی چه کنم بعد از تو
یک هفته مرا بهکی سپردی بابا؟
شاعر:
#امیر_فرخنده
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
با طبل و نی و ساز و دهل آمده بودند
بر سر در هر خانه آذین زده بودند
آنان که به ما بیشتر آزار رساندند
الوات سر گذر و یا میکده بودند
شاعر:
#بهمن_ترکمانی
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
هیزم به شرارِ هر دلی میدادند
دستور برای مَعْطَلی میدادند
قومی که همه نان خورِ حیدر بودند
خیرات به ناموس علی میدادند
شاعر:
#محمد_کیخسروی
#امام_سجاد #مرثیه_امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
عمری به جگر ، داغ پدر داشت ، چه شد؟
جاری ز بصر ، خون جگر داشت ، چه شد؟
این روضهی او نمیرود از یادم:
"یعقوب دوازده پسر داشت... چه شد!"
شاعر:
#علیرضا_قاسمی
#امام_سجاد #مرثیه_امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
صبور بوده برای بریدن سرت اما
برای غارت خیمه ببین چطور دویده
تو را شبیه به مادر لگد زدند عزیزم
مرا شبیه پدر دشمنت به بند کشیده
شاعر:
مجیدتال
#امام_سجاد #مرثیه_امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
عمری به جگر ، داغ پدر داشت ، چه شد؟
جاری ز بصر ، خون جگر داشت ، چه شد؟
این روضهی او نمیرود از یادم:
"یعقوب دوازده پسر داشت... چه شد!"
شاعر:
#علیرضا_قاسمی
#امام_سجاد #مرثیه_امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
سر می گذارم بر سر دیوار روضه
وقتی که می افتم به یاد یار روضه
عرض ارادت می کنم بر آن مسیحی
که روی دوش خود گرفته دار روضه
مصداق کل یوم عاشوراست این مرد
او شاهدی زنده است در اشعار روضه
زخمی قدیمی از در و دیوار دارد
آزرده او را واژه ی مسمار روضه
سی سال اشک و هق هق و ذکر مصیبت
در چشم او شد زندگی سرشار روضه
بیماری کرببلایش مصلحت بود
بیمار بوده او ولی بیمار روضه
هر شب به روی سفره اش با دیدن آب
می کرد با خون جگر افطار روضه
هر جا که ذبحی را کنارش سر بریدند
افتاد یاد مقتل غمبار روضه
بابای مظلوم مرا لب تشنه کشتند
وقتی که شمر نحس شد آوار روضه
خیلی خجالت می کشم از عمه هایم
از ازدحام کوچه و بازار روضه
بی معجری ها یک طرف، از یک طرف هم
گوش رقیه، غارت گوشوار روضه
شاعر:
#امیر_عظیمی
#امام_سجاد #مرثیه_امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
هم پای روضه های همه گریه کرده بود
هم روضه خوان واقعه ی کربلاشده است:
دیده ست در میانه ی گودال ، پیرهن
از تیر و نیزه برتن خون خدا شده است
با دست های بی رمق او به پیکر
سلطان دین،به جای کفن بوریا شده است
همراه کاروان و سران به نیزه ها
با عمه هاش راهی شام بلا شده است
بر نیزه دیده اصغر و پرسیده ازخودش
این سرچگونه بر سر آن نیزه جا شده است؟
قد ّ خمیده أش اثر ارث مادر است؟
یا از فشار سلسله این گونه تا شده است؟
شاعر:
#مجتبی_خرسندی
#امام_سجاد #مرثیه_امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
مانند ابر پیش یتیمان گریسته
مردی که پای غصه ی جانان گریسته
هر لحظه زندگی خودش را حسین دید
با این حساب از دل و از جان گریسته
از داغ و غصه های اسارت درون شام
با حال زار و موی پریشان گریسته
قطعا به یاد نیزه ی غربت میان دشت
او یا حسین گفته فراوان گریسته
در تشت چوب بود وحروف مقطعه
عمری برای قاری قرآن گریسته
شاید برای دختر دردانه ی حسین
وقتی که دید خار مغیلان گریسته
قطعا درون زندگی اش سود می کند
هرکس که پای عشق تو از جان گریسته
یعقوب چشم خویش برای حسین داد
کی !؟او برای یوسف کنعان گریسته
شاعر:
#علی_اصغر_یزدی
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
«اول ماه صَفر بد سَفری بود حسین
ساربانِ من عجب بدنظری بود حسین»
راهِ یکساعته یک روز به طول انجامید
کار این بی شرفان ، پرده دَری بود حسین
سنگ خوردم سرِ بازار عجب دردی داشت
دردِ سَر داشتَنَم ، دردسری بود حسین
ای جگردارترین مَحرَم زینب ، بر نِی
آنکه زن میزند از بی جگری بود حسین
بعدِ بازار همه صورت مان نیلی شد
بخدا از اَثرِ بی سپری بود حسین
ته بازار یکی نام محلّی را گفت
مردک مست عجب فتنه گری بود حسین
آن محل چشمِ خریدار به ما داشت فقط
کاش این شام بلا را سحری بود حسین
حرف بد زد به ربابه بخدا آب شدم
بی سبب بود فقط رهگذری بود حسین
سر تو بر روی نِی بند نمی شد دیگر
نیزه دارِ سر تو ، خیره سری بود حسین
چه شد آنشب که تو به خانه ی خولی رفتی
بعد از آن زلف سرت مختصری بود حسین
ما عزیزان تو بودیم ولی خوار شدیم
بعد تو قسمت ما دربه دری بود حسین
شاعر:
#سید_حسین_میرعمادی
#مرثیه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
«اول ماه صَفر بد سَفری بود حسین
ساربانِ من عجب بدنظری بود حسین»
راهِ یکساعته یک روز به طول انجامید
کار این بی شرفان ، پرده دَری بود حسین
سنگ خوردم سرِ بازار عجب دردی داشت
دردِ سَر داشتَنَم ، دردسری بود حسین
ای جگردارترین مَحرَم زینب ، بر نِی
آنکه زن میزند از بی جگری بود حسین
بعدِ بازار همه صورت مان نیلی شد
بخدا از اَثرِ بی سپری بود حسین
ته بازار یکی نام محلّی را گفت
مردک مست عجب فتنه گری بود حسین
آن محل چشمِ خریدار به ما داشت فقط
کاش این شام بلا را سحری بود حسین
حرف بد زد به ربابه بخدا آب شدم
بی سبب بود فقط رهگذری بود حسین
سر تو بر روی نِی بند نمی شد دیگر
نیزه دارِ سر تو ، خیره سری بود حسین
چه شد آنشب که تو به خانه ی خولی رفتی
بعد از آن زلف سرت مختصری بود حسین
ما عزیزان تو بودیم ولی خوار شدیم
بعد تو قسمت ما دربه دری بود حسین
شاعر:
#سید_حسین_میرعمادی