eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
1 عکس
1 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. 1️⃣ بند اول ای پدرایی که تو مجلس نشستید یه سوال دارم از شما اگه طاقتش رو دارید یه روزی ببینی صورتش کبوده دخترت / چی کار می‌کنی دل شب ترس بیوفته تو وجودِ دخترت / چی کار میکنی سایه ی امنی روی سرش نبوده دخترت / چی کار میکنی آخ دلت سوخت / پس امون از دل بابای رقیه آخ دلت سوخت / چی کشیده واسه دردای رقیه 2️⃣ بند دوم برادرایی که تو مجلس نشستید یه سوال دارم از شما اگه طاقتش رو دارید اگه مردی دست بلند کنه بروی خواهرت / چی کار می‌کنی زبونم لال برسه آتیش به موی خواهرت / چی کار می‌کنی یهویی بشکنه بغضِ تو گلوی خواهرت / چی کار می‌کنی آخ دلت سوخت / چی کشیده علی اکبر روی نیزه آخ دلت سوخت / چی کشیده این برادر روی نیزه امیرمهدی زارعی 🔸👇
_زمینه شاید ما غریبه بودیم.mp3
زمان: حجم: 9.96M
1️⃣ بند اول شاید ما غریبه بودیم اما خارجی نبودیم اصلا کی فکرش و میکرد الان تو محله ی یهودیم قدم به قدم عذاب کشیدیم چش تو چش هم عذاب کشیدیم پا به پای هم که سیلی خوردیم همه دم به دم عذاب کشیدیم یه بچه ی سه ساله طاقتی نداره / مگه نه بابا کسی شبیه من که اذیتی نداره / مگه نه بابا 2️⃣ بند دوم بابا یتیم زدن گناهه زیر چشام ببین سیاهه ای کاش میبود عمو مون عباس میدید رقیه جونش بی پناهه روزا تو آفِتاب عذاب کشیدیم واسه یه جرعه آب عذاب کشیدیم هر دفه اسمتو به لب آوردیم سیلی بود جواب عذاب کشیدیم این رد دستی که رو صورتم نشسته / هدیه ی زجره این رد چکمه ای که پهلوم و شکسته / هدیه ی زجره 3️⃣ بند سوم بابا درد و دل زیاده کلی راه اومدم پیاده امشب یواشکی شنیدم حرف از مجلس ابن زیاده اذون به اذون عذاب کشیدیم نشون به نشون عذاب کشیدیم خدا شاهده که ما چقدر از چوب خیزرون عذاب کشیدیم عموم کجا بود ببینه پیش رقیه / حرف کنیز شد به داداش اکبرم میگم یه روز با گریه / حرف کنیز شد امیرمهدی زارعی 🔸
زمینه زندگی مون آروم آروم بود.mp3
زمان: حجم: 10.59M
1️⃣ بند اول زندگی مون آروم آروم بود‌ اما این آرامش بهم خورده هر کس رد می شد از کنار من میگف طفلک انگاری که مرده بیراه نمیگه طفلی که پاهاش تاول زده خوب راه نمیره بیراه نمیگه چشم آزرده پلکش دیگه بالا نمیره کسی دیده یه طفل سه ساله مثل پیرزن ها شه؟ مگه سیلی جواب کسیه که دنبال باباشه؟ مگه اینا نمیدونن که دختر ها بابایی ان یه روزی این جماعت اثر آه یتیم و میبینن من غریب مو مظلوم / یه سه ساله ی معصوم 2️⃣ بند دوم بابا جون از تو مونده تنها سر بابا جون از من مونده قدّ خم تو یک شب از رو نیزه افتادی من یک شب از رو ناقه افتادم پیشم نبودی نبودی که تنم شده حالا پر کبودی پیشم نبودی موهای سوخته میگه تو تنور خولی بودی کسی دیده یه طفل سه ساله دستش به کمر باشه سر و صورت قشنگش بشه کبود و مثه زهرا شه خدا میدونه منم مثل تو ترک خورده لبم بابا با گرسنگی و با تشنگی گذشت روز و شبم بابا من غریب مو مظلوم / یه سه ساله ی معصوم امیرمهدی زارعی 🔸
هدایت شده از حسین ترکان
. نبودی بابا - ببینی که دستامو بستن نبودی بابا - غرورم رو اینجا شکستن نبودی (بابا ۳) ■ نگاه کن رو دستام / مسیر طنابو بابایی ببین چه النگویی دارم سرم رو میذاشتم / رو پاهات، کجایی؟ ببینی کشیده به ویرونه کارم چقدر گریه کردم / دیدم دختراشون میخندن همش به لباسای پارم ●دیگه از شهر بی بابا ، بدم میاد دیگه از اسم بعضی ها ، بدم میاد دیگه از خار توو صحرا ، بدم میاد ، بدم میاد اگه دنیارم بهم بدن // من فقط بابامو میخوام ۳ نبودی بابا - چقدر داد کشیدن سر من نبودی بابا - ببینی که سوخت معجر من نبودی (بابا ۳) ■ مثه صورت تو / منم سوختم اما موهای سر من فدای سر تو میسوزه کف پام / ولی کل زخمام فدای تو و زخمای حنجر تو خرابه چه سرده / حالا که تو نیستی از این دنیا سیره دیگه دختر تو ● دیگه از آتیش و از بام ، بدم میاد دیگه از اسم شهر شام ، بدم میاد دیگه از دنیا بی بابام ، بدم میاد ، بدم میاد اگه دنیارم بهم بدن // من فقط بابامو میخوام ۳ نبودی بابا - ندیده روزامونو دیدیم نبودی بابا - توو بزم حرام چی کشیدیم نبودی (بابا ۳) ■ سرم تیر کشید تا / با چوبش تو رو زد توام دندونات رو مثه من شکستن؟! چه جاهایی رفتیم / عمو جون کجا بود؟ ببینه که دستای ماها رو بستن چه حرفای زشتی / به عمه میگفتن بابا جون عجب بی ادب هایی هستن ● دیگه از کوچه از بازار ، بدم میاد دیگه از مجلس اغیار ، بدم میاد دیگه از اذیت و آزار ، بدم میاد ، بدم میاد اگه دنیارم بهم بدن // من فقط بابامو میخوام ۳ شاعر: ✍ .
چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا دل سرگشته کجا وصف رخ یار کجا قصه ی عشق من و زلف تو دیدن دارد نرگس مست کجا همدمی خار کجا سرّ عاشق شدنم لطف طبیبانه توست ور نه عشق تو کجا این دل بیمار کجا منّتی بود نهادی که خریدی ما را رو سیه برده کجا میل خریدار کجا هر کسی را که پسندی بشود خادم تو خدمت شاه کجا نوکر سربار کجا کاش در نافله ات نام مرا هم ببری که دعای تو کجا عبد گنهکار کجا مِهر من گر که فتد در دل تو می فهمم شهد دیدار کجا دوریِ از یار کجا به خدا چون دل زهرا نگران است دلم یک شه تشنه لب و لشگر بسیار کجا کاش زینب نرسد کوفه بدون تو حسین زینب خسته کجا کوچه و بازار کجا یاد گیسوی رقیه جگرم می سوزد دست عباس کجا پنجه ی اغیار کجا
. از راه رسیده جان جانان دلتنگی من گرفت پایان دیروز مرا بغل نکردی دیدی بغلت گرفتم الآن! اسبابِ فراهمی ندارم ویرانه که نیست جای مهمان زیبایی قبل را ندارم هرچند که می کنی تو کتمان دیدیم پر فرشته‌ها را... اصلاً بدنت نمانده عریان فهمید که تشنگی کشیدی رحمی به لبت نکرد باران لب‌های تو چوب‌دست خورده سخت است ببوسی ام پدرجان! لبخندِ تو نیست مثل سابق سنگ از تو رُبوده چند دندان بد کرد به من ، به تو ، به عمه این قوم پلید نامسلمان ای کاش که زجر را نبخشی از بس که مرا زده..، به قرآن ! این ناقه ، خودش تکان نمی خورد لعنت به نفهمیِ شتربان گفتم به سنان بس است ، ول کن گیسوی بلند را نپیچان کُفری شده بود تازیانه جای همه عمه داد تاوان در کوچه شکست دنده‌هایم زهرا شدنم نبود آسان یکبار نشد سرت نیفتد این سر شده بود سیبِ غلتان سرگرمی دختران شامم شد معجر پاره دستگردان با زیور ما بساط کردند... بازار نبود جای طفلان ما را که مَلَک به زور می دید بُردند میان مِی‌گساران دیدم که سکینه رفت از حال شد حرف کنیز تا که عنوان با خود ببرم از این خرابه تا خاک مرا نکرده پنهان
. علیهاالسلام در جهان قحط امان است پدرجان برگرد العجل ورد زبان است پدرجان برگرد سالها می گذرد از غم هجر رویت اشک هر شیعه روان است پدرجان برگرد باز هم ماه محرم شده امّا افسوس ماه ما از چه نهان است پدرجان برگرد خسته از قوم ریاییم و نمانده چاره ظلم بر شیعه عیان است پدرجان برگرد هست دنیای بدون تو جهنّم اما با تو بهتر ز جنان است پدرجان برگرد سالها ساکن صحرا و بیابان هستی مادرت دل نگران است پدرجان برگرد در خرابه بِنِگر ؛ آه ِ رقیه مانده عمّه ات مرثیه خوان است پدرجان برگرد نیمه شب گفت رقیه: تو کجایی بابا بعد تو تیره جهان است پدرجان برگرد چند روزی ست که محتاج عصا شد طفلت قدّم از غصّه؛ کمان است پدرجان برگرد دختری پست به موهای سفیدم خندید گل باغ تو خزان است پدرجان برگرد از زمانی که عمو را به سر نی دیدم دخترت لطمه زنان است پدرجان برگرد یاد اکبر نرود از دل لیلا هرگز کوه غم؛ وقت اذان است پدرجان برگرد بدترین درد برای دل پرخون رباب دیدن تیر و کمان است پدرجان برگرد چاره ای نیست بیا و ببرم همراهت مرگ من راه امان است پدرجان برگرد علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
. (س) ای سر بی تن و خونین ، که به دامان منی من تو را دختر و تو جانی و جانان منی من نگویم که ز ما بی خبری، چون دیدم سر نی ، دیده به من داری و گریان منی به تمام اُسرا ، فخر کنم کین دل شب در میان همه ای شاه ، تو مهمان منی شرم دارم که دهم شرح ز آشفتگی ام که تو آشفته تر از بخت پریشان منی نه ز سیلی و نه از آبله گویم بر تو که تو مجروح تر از پیکر سوزان منی گر نشد پیش سرت بر سر پا برخیزم عفو کن ، چون به بر پیکر بی جان منی از نگاه تو هویداست ، مرا میبری ام به فدایت که به فکر دل نالان منی
. به دست کوچکش مشکل گشایی می کند هردم بخوانش جای کودک بعد از این حوریه الاعظم شده آئینه ی حجب و حیای زینب کبری شده فخر تمام بانوان چون حضرت مریم کسی از سفره اش با دست خالی آمده!؟هرگز بخوانش بی بی مشکل گشا، حاتم تر از حاتم برای خلق، شادی آفرین بوده است با اینکه گره خورده به نامش غصه های عالم و آدم درون روضه اش والله باید مرد،شوخی نیست تحمل کردن این حجم از آوارِ غم در غم کسی که زخم از خار مغیلان دیده می فهمد غم شام غریبان در بیابان بلا را هم جواب گریه هایش را به شکلی داد این دنیا که کوه استقامت قامتش از داغ او شد خم چه رازی در میان ذکر نامت هست بی بی جان که بر چشم جهان با بردن آن می نشیند نم فقط فهمیده ام بازنده ی دنیاست هرکس که برای روضه ی بی بی سه ساله می گذارد کم
. مرثیه سلام الله علیها **** ای سربلندِ من که چنین با سر آمدی با سر برای دیدنِ این دختر آمدی قدری شکسته ای تو ولی سرشکسته نه! ای سر ، تو بر سران دو عالم سرآمدی با نورِ تو قدم به قدم راه رفته ام خورشیدِ من ، کِی از نوکِ نیزه در آمدی؟ ای نازنین کبوترِ من ناز کرده ای در آشیانه از چه بدونِ پر آمدی ای غرقِ نور ، از چه تنوری است صورتت؟ وای از دلم که از دلِ خاکستر آمدی لبریز از غمم ، که لبت خیزرانی است از طشت زر ، زیارتِ این گوهر آمدی راحت بخواب خسته ی راهی عزیز من امشب خیال کن بغلِ مادر آمدی با اشکِ دانه دانه به تو آب می دهم ای تشنه لب به چشمه ای از کوثر آمدی حتی به روی نیزه دم از حق زدی پدر بابا چه خوب از پسِ دشمن بر آمدی *****
علیهاالسلام 🔹چند خط قرآن🔹 پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمی‌گیرد؟ غروب غربت ما از چه رو پایان نمی‌گیرد؟ پدر! حالا که تو در آسمان هستی بپرس از ابر که من از تشنگی پرپر زدم، باران نمی‌گیرد؟ علی‌اکبر پس از این شانه بر مویم نخواهد زد علی‌اصغر سرانگشت مرا دندان نمی‌گیرد به بازی باز هم خود را به مردن زد عموجانم ولی با بوسه‌هایم چون همیشه جان نمی‌گیرد نگاه عمه طعم اشک دارد، امشب تلخی‌ست دل دریایی او بی‌دلیل این‌سان نمی‌گیرد نمی‌دانم چرا این ذوالجناح مهربان امشب تمرّد می‌کند، از هیچ‌کس فرمان نمی‌گیرد پدر! می‌ترسم، این تشویش را پایان نخواهی داد؟ دلم آرام جز با چند خط قرآن نمی‌گیرد
علیهاالسلام 🔹شمع جمع مشتاقان🔹 آمدی در جمع ما، ویرانه بوی گل گرفت آمدی بام و در این خانه بوی گل گرفت آن شب قدری که شمع جمع مشتاقان شدی تا سحر خاکستر پروانه بوی گل گرفت من که با افسون گفتار تو می‌رفتم به خواب از لبت گل ریختی افسانه بوی گل گرفت گرچه لب‌های تو را بوسید جام شوکران از نگاهت ساغر و پیمانه بوی گل گرفت پرده از آن حُسنِ یوسف چون گرفتی، خاطرم بوی ریحان بهشتی یا نه بوی گل گرفت بر سرم دست نوازش تا کشیدی چون نسیم گیسویم عطر محبت، شانه بوی گل گرفت