eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
جبریل اذان گفت و ز دستم قلم افتاد صدلرزه به هرمیکده در جامِ جم اقتاد یک نعره ی غوغا به حریمِ حرم افتاد تنها نه عرب، بلکه به ملک عجم افتاد دیدم که ز خورشید شعاعی فَوَران کرد جبریل به دورِ سرِ کعبه طَیَران کرد با آمدنش، یکسره، بی چون و چرا سوخت، تنها نه که در، بلکه همه پنجره ها سوخت، ای من به فدای قدمش "بتکده ها" سوخت با آمدنش زیر و بمِ فتنه سرا سوخت آمد که پرستیدن حق راه تو باشد همراه خدا باش که همراه تو باشد با حکمِ خداوند شده رهبر اسلام آزادی انسان به زمین؛ پیکر اسلام قرآن و ولایت شده دو شهپر اسلام آمد به زمین حضرت پیغمبر اسلام آمد به زمین شاه نشین دل سرمد وصفش چه کنم؟ احمد و محمود و محمد آمد که جهان صلح و صفا داشته باشد تا یک نظری بر فقرا داشته باشد آمد که زمین آل عبا داشته باشد دارد همه چیز انکه خدا داشته باشد آمد بِنِگارد به همه مصحف هستی بی وقفه بیایید به الله پرستی آمد که به ما یاد دهد: طرزِ بیان را تشریح نماید همه آفاتِ زبان را یا شیوه ی برخورد به پیشِ دگران را پس داد بشارت به همه باغِ جنان را پیغمبر ما احمد مختار؛ نوشته ست: هرکس به علی دل بدهد اهل بهشت ست آموزش اسلام خدا، بر همه داده آرام نشستن به سر سفره ی ساده حتی روشِ رفتنِ در کوچه و جاده لبخند زنان ، چهره او پاک و گشاده لبخندزنان داد جواب تَشَری را شرمنده کند اصل حقوق بشری را او آمده تا باز کند عقل و خرد را تشریح کند آیه ی الله صمد را تا ما بپرستیم همه ذات احد را تا آنکه به محشر برسانند مدد را، در سایه ی اسلام همه تحت حمایت هستند، ولیکن همه با حُبّ ولایت فرمود به هرشخص، پیام آور قرآن: "بنشین و بیاموز تو در محضر قرآن کشتیّ نجات است، تو وا کن در قرآن" از اول قرآن شده تا آخر قرآن: انسانیت و عقل و خرد گرچه مهیاست؛ "معیار قبولی همه، واژه ی تقواست"
روز ازل ، که عالمِ خلقت درست شد دلها گرفته بود ، زیارت درست شد صحن و حرم ، شفا و شفاعت درست شد حاجت زیاد گشت وَ تربت درست شد اذکارِ نابِ اهلِ سما را خلاصه کرد، آدم ، فقط بحق حسین...استغاثه کرد صحن و سرا و بقعه ی آل عبا ؛ طهور شهر مدینه ، مکه ، نجف ، سامرا ؛ طهور گرد و غبار دور و بَرِ کربلا ؛ طهور آلودگی ز ماست ، ضریحِ شما ؛ طهور... مرغ دلم در آرزوی کربلا پرید ، آمد به شآن آل عبا: اِنَّما یُرید آنچه که منتسب به شما شد ، مقدس است آهن، اگر ضریحِ طلا شد ، مقدس است خشتی که جزء صحن و بنا شد ، مقدس است هرچه مقیمِ کرب و بلا شد ، مقدس است دنیا به حالِ کرب و بلا غبطه میخورد جبریل هم به شالآ عزا غبطه میخورد قفلِ ضریح ، دسته گلِ سر درِ حرم پرچم ، کُتَل ، کتیبه و هر قطعه از عَلَم دفترچه های ذاکر و مداح ، شعر و دم حتی حروفِ بینِ غزل های محتشم، یا عطرها ، که بینِ حرم ، پخش میشوند، از اهل بیتِ نور ، شفابخش میشوند اسپند و عود و هیئت و پرچم ، تبرّک است عطر و گلاب و بوی محرم ،تبرّک است باز این چه شورش است که عالم ، تبرک است گردِ قدومِ زائرتان هم ، تبرک است "آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند" سجده به سمت بارِگَهِ کربلا کنند
یا کریم اهل البیت 💚 در این خانه را پیوسته و بسیار خواهم زد غلام خانه زادم ، مست و قنبر وار خواهم زد به بابایت قسم دادم که حتما وا کنی در را، در بیت الکرم را یکصد و ده بار خواهم زد شبیه حضرت مجنون که تسبیح لبش لیلاست، به هرجا می‌رسم ، نام حسن را جار خواهم زد به شوق سفره ی تو در سحر ها باده می‌نوشم و جام عشق را در لحظه ی افطار خواهم زد فقط یاد تو می افتم، میان تک تک ابیات به هر شعری که حرفی از در و دیوار خواهم زد به پشت آن حصار سبز رنگی که به تن داری کنار حاجیان خانه ی حق ، زار خواهم زد از این غصه که روی قبر تو ایوان و گنبد نیست شبی آخر خودم را در بقیعت دار خواهم زد فقط رخصت بده ، از اصفهان کاشی و آجر را برای صحن باب القاسم تو ، بار خواهم زد
عاشقی از دین و ایمان و یقین، زیباتر است شورِ روضه از گز و از انگبین، زیباتر است ذرّه ذرّه از وجودم ، اشتیاقِ کربلاست پس وجودِ من به زیر ذرّه بین زیباتر است از نجف تا کربلا، این راه بی حکمت که نیست، کربلا هم با امیرالمومنین زیباتر است مثل زینب، جاده را پای پیاده می رویم مجمعِ طیّاره ها؛ بی سرنشین زیباتر است سربرهنه، پابرهنه، عاری از هر ادّعا اصلاً انگاری زیارت، اینچنین زیباتر است کربلا رفتن، نشستن، زیرِ پرچم های سرخ، کار زیبایی ست، اما اربعین زیباتر است این طرف ظرفِ نبات و آن طرف هم ظرفِ چای، موکبِ این مردمِ صحرانشین زیباتر است من به این معنا رسیدم در میانِ شغل ها چای ریزیّ امامِ سومین زیباتر است ساکنان عرش اعلی!... ای اهالیّ بهشت!... جنّتِ ما، کربلا، روی زمین زیباتر است گرچه از زیبایی اش "الّا جمیلا" گفته اند حضرت عباسی صفایش بیش از این زیباتر است پای هر شعری که از کرب و بلا دم می زَنَد، حضرت زهرا نوشته: "آفرین، زیباتر است"
صلی الله علیک یا محسن بن علی (علیه السلام) می نویسم در غزل از آنکه رویایی ندید علت خلق دو دنیا بود و دنیایی ندید غنچه ی نورسته ای که با لگدهای خزان ، پشت در ، پرپر شد و فصل شکوفایی ندید او عدالت پیشه ای مثل علی میشد ولی، رفت و دنیا اینچنین آقا و مولایی ندید او کرامت پیشه ای مثل حسن میشد ولی، رفت و خوان نعمتش را حاتم طایی ندید پیرهن هایی که زهرا دوخت را بر تن نکرد روی دوش مرتضی ، دشتی و صحرایی ندید محسن شش‌ماهه رفت و قامت عباس را در لباس و منصب زیبای سقایی ندید از برادرزاده هایش قاسم و اکبر بپرس؛ رفت و وقت تشنگی، رودی و دریایی ندید روضه ی این خاندان اشک است و شور و اشتیاق خواهرش در کربلا هم غیر زیبایی ندید
.. شد ربیـــعُ الثّانی و فصلِ شـــروعِ دلبـری ست گوییــا میــلادِ مسـعودِ امــــامِ عســــکری ست پــس به یُمـــنِ مقــدمِ بابایِ مــــوعــودِ جهـــان هم زمین، هم آسمان، در شور و حالِ دیگری ست با لبـــی خنــدان، ز دشمـــن نیـــز استقــبال کرد روبرویِ دشمنــش هم، شیـــوه اش پیغمبری ست چـــاه یا زنـــدان برای دردِ دل جــای خوشی ست دردِ دل های امـــام عســکری هم، حیـــدری ست از نجـــف تا کـــــربلا از ســـــامــــرا تا کاظمیــــن مجمـــعِ شایستـــگانِ تـــاج و تخــتِ رهبری ست صحـــن هـــایِ دیگـــری احــداث بایــد کرد، چون اجتمـــاعِ عاشقـــــانِ تـــــو، به حَدِّ اکثـــــری ست ما سَرِ خـــود را به درگاه تو قُــــربان کـــــرده ایم سر فراوان است، هرجا‌ صحبت از تاجِ سری ست دیــده ام صـدها هـــزاران بـــار، با نـــامِ شمــــــا سفره ای پهن است، هرجا که مریضی بستری ست 🌸میلاد با سعادت یازدهمین خورشید ولایت، بر شما خوبان فرخنده باد🌸
نمادِ صبر بینِ دوستان و دشمنان: زینب نوشتم عزّت و آزادگی، امّا بخوان: زینب مقامِ صبرِ او ایّوب را از پا در اورده، که صبرش مایه یِ رشکِ همه پیغمبران، زینب بپرس از لابِلای دفترِ تاریخ، میبینی؛ علمدار و جلودارِ سپاه و کاروان: زینب اگر الّا جمیلا گفت، زیبا بود و زیبا دید که زیباییِّ عاشوراست در هر داستان زینب میانِ ضرب و شتمِ شعله هایِ داغِ سوزافروز امیدِ بی پناهان و خدایِ کودکان: زینب پرستاری، علمداری، عزاداریّ و دلداری یگانه زن میانِ کُلِّ زنهایِ جهان زینب پس از طوفان که میخواهد ریاکاری کند در دهر، روایت میکند از خنجرِ شمر و سنان زینب به بزمِ مِی، میانِ قَهقَهِ مستانه ی تزویر، که آتش میزند بر خِرمَنِ این دودمان؟ زینب تعجّب نیست از شاگردِ درسِ حضرتِ زهرا که گردد در هجومِ غصه و غم خطبه خوان، زینب به کنجی از خرابه، لحظه ی آخر، به حالی زار رقیّه زیرِ لب میگفت: جانم، عمه جان زینب چه می دانی الا زاهد، تو از تعبیرِ تطبیرش؟ به چوب محملش داده جهانی را تکان، زینب به هنگامِ وداعِ آخرین با حضرتِ معبود، حدیثِ عاشقی را میکند خاطرنشان زینب
الهی که نیفتد دخترِ چشم انتظار از پا خداوندا، نیفتد قلبِ طفلِ داغدار از پا پدر، اینگونه اذیت میشوم، طاقت ندارم من بگو آیند بیرون، خارهای تیغ دار از پا چنان شلّاق می بارید بر سرتاسرِ جسمم، که میرفت از دلم طاقت، نَفَس از نا، قرار از پا کتک خوردم ز نامردی، من از سمت یمین از دست، لگد خوردم ز بی شرمی، من از سمت یسار از پا سرت بالای نِی/پایین پایت؛ من/ولی صد حیف، مرا بستَه ست یک نامرد، یک بی بند و بار از پا یکی زجرم دهد با تازیانه، بر سر و دوشم برآورده قرار از دل، درآورده دمار از پا ز داغِ خِیزَران بر لب، اگر اُفتان و خیزانَم، دلم طاقت ندارد، من ندارم انتظار از پا نفس در سینه ام حبس است و امّید است عزراییل، برآرَد داغ از قلب و سِرِشک از چشم و خار از پا تمام راه میگفتم به عمّه زینبم: ای کاش.... کنار شط نمی افتاد عموی باوقار از پا...