eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
2 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
نخواهد خورد هرگز غصه‌ی مال و منالش را گدای مرتضی میگیرد از او رزق سالش را تمام نوکران دلخوش به یک لبخند اربابند خوشا قنبر که لبخند علی خوش کرده حالش را کبوتر بچه‌ی دل عاشقانه تا نجف پر زد صد و ده بار دورش گشت و قیچی کرد بالش را مِیِ کهنه صد و ده ساله شد در خم به حرف آمد کز انگور ضریح مرتضی دارد کمالش را تمام کهکشان ها تحت فرمان علی هستند بپرس از وصله ی نعلین او جاه و جلالش را پیمبر شام معراج از خدا اسرار میپرسید صدای مرتضی میداد پاسخ، هر سوالش را هرآنکس که رجزخوانی کند بعد از علی قطعاّ شبیه طبل توخالیست مشنو قیل و قالش را اگر هر دم بگیرد جان من را باز خوشحالم که جای بازدم آن لحظه میبینم جمالش را
هر کسی که کنار زینب بود تا ابد وامدار زینب بود محو حجب و وقار زینب بود هر که اهل دیار زینب بود زندگی کرد بر مدار خدا جان و مالش در اختیار خدا سال ها بود بی قرار خدا و خدا بی قرار زینب بود همه اش منطق است نه احساس خاکِ درگاهِ او شود الماس قمرِ خانه ی علی ، عباس گردشش بر مدار زینب بود با دیار سیاه جنگیدن با مریدِ گناه جنگیدن یک تنه با سپاه جنگیدن شمه ای از عیار زینب بود همه از خطبه هاش ترسیدند شیرمردی به جسم زن دیدند مردم شهر شام فهمیدند که زبان ذوالفقار زینب بود از همان عصر تلخ در گودال لحظه ای که حسین شد پامال کس ندیده است زینبِ خوشحال گریه بر شاه کار زینب بود
آنچنان که خُلق دخترها به مادر میرود خُلق زینب نیز به زهرای اطهر میرود شرط عقد خواهری چون او فقط این بود که هر چه پیش آید بهمراه برادر میرود در مقابل محض همراهی این خواهر حسین ترک پیکر کرده و بر نیزه با سر میرود خون حیدر در رگش جاریست وقتی اینچنین در اسارت هم چنان فاتح به منبر میرود هیبت زینب به حیرت برده دشمن را که او روی منبر میرود یا فتح خیبر میرود!؟ خطبه میخواند تمام شهر میریزد به هم آنچنان که انتظار روز محشر میرود تیغ بران بیانش ذوالفقاری دیگر است آن زمانی که به جنگ جهل لشگر میرود کوه صبر است او که از داغ دل پر غصه‌اش کاسه‌ی صبر تمام غصه‌ها سر میرود
شده وقتِ سرکشیِ قلم که گذر کند به سطورِ می به بیانِ آنکه مناقبش شده وصفِ وضعِ سرور می شده بادهِ نوشِ مقامِ او به قیامِ غمزه ، غرورِ می مگر اینکه نزهتِ وصف او شود آیتی به حضور می چه کند کزآن شود آیتی به مقالِ حضرتِ مصطفی زحجازِ نغمه ی مدحتش ره بیدلی زده بیدلان که ز بیدلی ، دلِ دلکشان ببرد رهی سوی لا مکان که چنین شود اگر آن شود که از آن شود نَفَسی بیان که زلالِ جرعۀِ می شود شرری طریقِ سخنوران که غبارِ مقدم او بُوَد به بَصر تشابهِ توتیا چه خجسته مبعثِ رحمتی زصفا شمیمِ شقایقی چه همایِ منظره هدهدی به بیانِ کشفِ حقایقی که رموزِ علمِ لدن از او شده شرطِ خلقِ خلایقی همه در فنونِ بلیغِ او ، به دقیقه گفته دقایقی زجمالِ غیب جمالیش ، شده سرِّ آیینه بر ملا زده خرگهِ لمعاتِ او ، صدفی به وصفِ فراتری که فراتر از همه سایه ها بنموده سایه به برتری که نبوّت است و نبیِّ حق ، به کمالِ قدرِ غضنفری همه اینکه شرحِ ولایت است و صفاتِ حضرتِ حیدری که ز ابنِ عمِّ نبیّ شود به سرادقاتِ عطا عطا چه گمان که دامِ غزل شده همه مدحِ صیدِ بلای تو مگر اینکه جلوۀِ نایِ نی ، بشنیده شورِ نوای تو که خروشد از دلِ بی دلان به سروشِ نایِ ندایِ تو مگر اینکه سَر سپُرد کسی به سواد صفحۀ "هل اتی" ز "الف" اشارۀِ حضرتش ، همه بودِ سویِ سبویِ می به همان صحیفه که حُسنِ مِی شده مستِ مُصحَفِ بویِ می به مدار جلوۀِ جازمش ، شده آشکارِ به روی می زده سلسله به جوارِ دل ، شبِ آشناییِ بویِ می قفس است اگر که بدونِ او ، گذرد گذارۀِ ما سوا به ذواتِ ذاتِ منیعِ او ، شده شرعِ شارعِ دین ، مبین که مبیّناتِ مبینِ او ، شده شهدِ شیرۀ انگبین چه خوش اینکه نوشد از آن لبی ، لبِ لعلِ چشمۀِ ماء و طین که برد سری به سجودِ او به همان روش که نهد امین که به هر زمینه زبانِ می ، بنموده سویِ وی اقتدا نفخاتِ نفخۀ کبریا ، متجلّی از جلواتِ او همه کافۀ کلماتِ حق به ترنّم از کلماتِ او به تجلّی آمده امرِ "کُن ْ " که بگوید از اثراتِ او "فیکون" و "کاین" و "کان" شد نمِ نم نمِ نفحاتِ او به ظهورِ اقدسِ احمدی ، متصوّر آمده کبریا همه ذاتِ منحصرِ تو شد ، که مفصّل آمده "کاف" و "نون" به جز این نبوده چکامه ای که عیان شود ز تو "یَسطَرون" که تو شرحِ "قافِ" قلم شدی که قلم گرفته رهِ جنون به طوافِ فیضِ اتمِّ تو به کتابت آمده "یَفقَهون" صفحات ناطق وصف تو همه در اراده ی انما تو نگین عرش سخاوتی به عطای فیض کریم خود تو جوار قرب سعادتی به وجود خُلق عظیم خود تو حدیث فصل خطابتی به دلیل حُسن نعیم خود تو قیاس شرح عنایتی به جمال شخص رحیم خود نبود ورای مقام تو به مقام مرتبه ماورا جبروت اقدس وصف تو  شده قاف شهپر عرشیان که رسد به مرتبتی چنین که تویی روایت لامکان چه قیاس اگر به قلم رسد چه بجوید از دم تو نشان که تجلیات تجلی ات به اشاره محور آسمان به کمال طره ی تو عُلا به اشارتی کشف الدجی
بلند مرتبه بود و بلند بالا بود امامزاده ی آقا چقدر آقا بود کدام واژه تواناست وصف دریا را که آنچه بود به اکبر شبیه ، دریا بود پیمبر است ؟ نه. آیا امام ؟نه ، هردو که نیم حیدر و یک نیمه نیز طاها بود همیشه بر سر دیدار او جدل می شد برای دیدن رویش همیشه غوغا بود علیّ اکبر لیلاست این ، که مجنون هم برای دیدن او در صف تماشا بود علیّ اکبر زهراست این که یوسف هم به عشق نوکریش خسته از زلیخا بود برای بردن نامش وضو بگیر ای شعر قلم بایست که وصفش نه حدّ املا بود برای گفتن أن علی ولی الله بگو کدام مؤذّن چنین توانا بود عصای دست حسین است این پسر اما شکسته دیدمش آنجا که عشق تنها  بود کدام گرگ ؟ چگونه درید یوسف را ؟ که تکّه تکّه ی او در تمام صحرا بود حسین بود و عبایی پُر از علی اکبر حسین بود و عصایی که إرباً إربا بود
یا که گوهری زیر قدم های تو باشد یا حور و پری زیر قدم های تو باشد وقتی که ملائک به قدوم تو می افتند باید خبری زیر قدم های تو باشد از هشت در جنت اعلای خداوند شاید که دری زیر قدم های تو باشد باید بنشینند ملائک سر راهت تا بال و پری زیر قدم های تو باشد کافی است که لب تر کنی و بعد ببینی قرص قمری زیر قدم های تو باشد این سرو رشید قد تو حاصل یک عمر... خون جگری زیر قدم های تو باشد آهسته کمی راه برو چون ضربان... قلب پدری زیر قدم های تو باشد پشت تو دعا های حسین است مبادا شر و خطری زیر قدم های تو باشد چشمان حسودان دو عالم کف پایت جان پسر فاطمه! جان‌ها به فدایت افتاده دل خلق به دام علی اکبر هستند ملائک سر بام علی اکبر هرچند به ظاهر نه پیمبر، نه امام است کمتر ز نبی نیست مقام علی اکبر حق خواست به احمد بدهد نام علی را پیغمبری آورد به نام علی اکبر در منطق و گفتار همانند محمد(ص) از جانب وحی است کلام علی اکبر جمع‌اند سر سفره او اهل مدینه هستند نمک‌گیر طعام علی اکبر هیهات اگر پس بزند دست کسی را اینها نمی‌آید به مرام علی اکبر جان خودش و جان پدر وقف عمو بود زیرا که حسن بود امام علی اکبر آنقدر که در حق برادر پدری کرد شد حضرت سجاد غلام علی اکبر بیش از همه در روز ازل دست خداوند از جام بلا ریخت به جام علی اکبر این زاده حیدر اسدالله پدر بود اول پسر کشته در راه پدر بود تو داغ نزن بر جگرم بیشتر از این بردار قدم دور و برم بیشتر از این بدجور دل عمه برایت نگران است پس دور نشو ای پسرم بیشتر از این رفتی به دل دشمن و از تو خبری نیست مگذار ز خود بی خبرم بیشتر از این با دیدن تو جان ز تنم رفت چرا که بود از بدنت در نظرم بیشتر از این باید که بیایند کمک تا بدنت را شاید بتوانم ببرم بیشتر از این بر روی زمین پا مکش اینقدر علی جان اینگونه نزن نیشترم بیشتر از این دیگر چه از این پیر کمر خم شده خواهید دیگر چه بیاید به سرم بیشتر از این؟ گفتی بروم، رفتی و من هیچ نگفتم برخیز ببین بی تو روی خاک میفتم
یک جهان عشق و دل و نام علیِ اکبر یک جهان حُبُ من و جام علیِ اکبر از ازل تا به ابد جمله ی ذرات وجود عاشق روی دل آرام علیِ اکبر اهل عرش و فلک و عالم قدس و ملکوت همه روزی خورِ اِکرام علیِ اکبر رزق و روزی خدا واسطه اش چیست به جز صله و بخشش و اِنعام علیِ اکبر همه جا از کرمت خوان تو گسترده شده تا ابد سفره ی احسان تو گسترده شده برده دل از همه ی مُلک بقا پیغمبر جلوه کرده ز خدا در همه جا پیغمبر اشبه الناس به پیغمبر اعظم بودی مو نمی زد عَلیا روی تو با پیغمبر گر نشینی به برش ، هست به حیرت جبریل که دهد وحی خدا را به تو یا پیغمبر تاکه شدی عازم میدان همه با هم گفتند وای ظاهر شده در کرببلا پیغمبر تا که دلتنگ تماشای پیمبر می شد باز چشمان حسین ، زائر اکبر می شد دیدنت همچو تماشا و ملاقات علی می رسد از لب تو صوت مناجات علی خُلق و خویت نبوی ، جام و سبویت علوی روی زیبای تو آیینه و مرآت علی ذوالفقار نگهت زَهره بَرَد از دشمن هیبت حیدری ات نغمه ی هیهات علی سفره ی بخشش و احسان تو بر جمله ی خلق بود یادآور اکرام و کرامات علی آرزو کرد جنان تا که ببیند رویت گره خورده دل عالم به سرِ گیسویت بی شمارند که از عشق تو دیوانه شدند فارغ از جام و می و ساغر و پیمانه شدند درِ خانه منشین راه همه بسته شده بس که مردم به گل روی تو پروانه شدند صد هزاران همه چون حاتم طایی آیند جملگی طالب یک لطف کریمانه شدند دلبرانی که دل از اهل دو عالم بردند جان فدای تو نمودند که جانانه شدند کاش می شد به سرِ کوی تو مهمان گردیم جان سپاریم و فدایی تو جانان گردیم می رود قلب حسین پای به پای دل تو همچنین قلب حسین ، قبله نمای دل تو کودکی بودی میلَت که به انگور افتاد خوشه ای دست پدر بود برای دل تو تا که در کرببلا عازم پیکار شدی ناله ی اهل حرم شد به نوای دل تو خیمه ای آه ز پشت سر تو محزون است جان بگیرد ز همه زمزمه های دل تو تا ابد ذکر تو را بر سر لب می گیرم آخر از داغ و غم و غصه ی تو می میرم
بانگ اذان آید به گوش عیسی بزن ناقوس را لیلا برای تشنگان آورده اقیانوس را از نفخه های قدسی اش جان می‌تراود سنگ را برگوکه تا مطرب زند نقاره های طوس را ترسم که مهر کافری بر سینه ممهورم کنند ورنه به ذکرت واکنم این خرقه ی سالوس را "لایی که الا هوی او این جمله معنایی کند با طرفه چشمی عالمی را اکبر اللهی کند" شهزاده ی احمد نما اقرٱ و ربک میزند بر عرشیان و فرشیان تاج تملک میزند از هر چه غیر از چشم او مستغنی است و بی نیاز هرکس که بر زلف علی دست تمسک میزند گردیده لشگر مست او از لطف جام دست او بر قلب عشاقش نگر با غمزه ناوک میزند "لایی که الا هوی او این جمله معنایی کند با طرفه چشمی عالمی را اکبر اللهی کند" لایعقلان بزم او مجنون و شیدایی شدند صحرا به صحرا کو به کو چون قطره دریایی شدند گیسوی جعدش برده دل از دلبران روزگار مستان به زلف طارقش چون شانه همراهی شدند آنان که با دست علی می پر نمودند از جنون اناالیه راجعون خواندند و لیلایی شدند " لایی که الا هوی او این جمله معنایی کند با طرفه چشمی عالمی را اکبر اللهی کند"
غزل فریضه ی عشق است و از نوافل نیست بهشت با غزل مدح تو معادل نیست به موی تو شب و باروی توسحرکردم کسی که دل به تو نسپرده است بیدل نیست تو نور نافله های شب حسینی، پس بدون نور تو اصلا بهشت کامل نیست تمام خلق برایت اگرعقیقه شوند به تار موی تو سوگند باز قابل نیست به اعتقاد من از روح پاک محروم است به شأن عصمت تو هر کسی که قائل نیست رسیدی و به نگاهی دل ازهمه بردی تو ارث عصمت خود را ز فاطمه بردی دو چشم مست تو دُكّان كيمیاگری است به غمزه های نگاه تو ماه مشتری است فرشته های موکّل تو را طواف کنند که دستمزد طوافت حسین باوری است زهیرها همه پایین پای تو جمعند که کار خاک قدومت زهیر پروری است برای ساحت ابروی تو سر آوردم سرم فدا نشود حاصل سبک سری است شده است نام تو ذکرهمه رجز خوانها طنین نام علی مایه ی دلاوری است رجز بخوان که شود حشر و خلق برخیزند یلان ز چرخش تیغ تو زهره میریزند سبو و ساغر و مستی و جام و مینا...تو پیمبر و حسنین وعلی و زهرا...تو غلام ترکی و جُوْن تو آسمان و زمین تمام عالمیان بنده اند و آقا...تو به خاک پای تو افتاده، بید مجنونم و سرو خوش قد و بالای قوم لیلا تو تو مجتبای حسینی و راه بندانِ همیشگی سرکوچه و گذر با..تو تو صفحه صفحه ی نهج الفصاحه ای، پس حال بگو بهانه ی خلقت نبی شود یاتو!!؟؟ تو مس ذات خدايی تو مست توحيدی ميان كرببلا چون علی درخشیدی به پهنه ی گیتی پهن خوان تو باشد زمین زمین تو و آسمان تو باشد حسین را تو حدیث الست میخوانی حدیثها چه خوش است از زبان تو باشد عقیده دارم از اول، صدای مرد ظهور به لحن و لهجه و صوت اذان تو باشد به زیر قبه، سحر، غالبا دل مردم کنار شش گوشه میهمان تو باشد عقیق را لب تشنه به کام خود مگذار عقیق تشنه ی آب دهان تو باشد تمام کرببلا از تن تو سهمی برد تمام کرببلا پس از آن تو باشد عبای خود به زمین پهن کرده بابایت که ذره ذره خودش روضه خوان تو باشد کنار پیکر تو تا نداده بابا جان بلند شو پدرت را به خیمه برگردان
بدون عشق تمام وجودم افسرده است بدون عشق دلم مثل پیکری مرده است چه می شود که کریمان به داد من برسند؟ چرا که باغ دلم از گناه پژمرده است منم جوانم و بد جور بر زمین خوردم سرم به سنگ، سرِ خوابِ غفلتم خورده است نمی شود بشود عبد خانه ی ارباب به شاهزاده دلش را کسی که نسپرده است من آمدم که غلامش شوم ولی دیدم کریم بود و مرا تا خود خدا برده است خوشم نشسته به عرش دلم علی اکبر نشان عاشقی یار بر دلم خورده است نشسته ام که برای رضایت حیدر بخوانم از نوه ی فاطمه، علی اکبر اجازه هست که میخانه را بهم بزنم؟ دم از رسیدن مولود محترم بزنم؟ اجازه هست بیافتم به آستانه و بعد به زیر قبه و پایین پا قدم بزنم؟ همیشه کار من افتاده با علی اکبر چگونه حرف از این شاهزاده کم بزنم بدون دوست، مُخیر به آب لب نزنم کنار دوست ولی باده پشت هم بزنم غلام هستم و پس حق بده که در گوشم نشان حلقه ی ارباب ذوالکرم بزنم کسی که بوسه زده روز و شب به دست حسین به زیر پاش فقط بوسه می برم بزنم خصال و وصفِ کمالش محمدی است، علی جمال و نور هلالش محمدی است، علی اذان بگو که مسیحا شوی علی اکبر مسیح عالم بالا شوی علی اکبر رجز بخوان وسط کارزار تا این که دلیل بهجت لیلا شوی علی اکبر دعای ام بنین بوده که میان نبرد قرین حضرت سقا شوی علی اکبر رقابتی است که قبل از عمو بیایی و رکاب زینب کبری شوی علی اکبر بمان کنار پدر تا که نیرویش باشی عصای پیری بابا شوی علی اکبر از این نسیمِ گل یاس پهلویت پیداست شبیه حضرت زهرا شوی علی اکبر خودت کمک بده هر طور می شود به حسین درون سطح عبا جا شوی علی اکبر هنوز جای لبت بر لب پدر مانده ببین کنار تنت "...بَعْدَکَ الْعَفٰا" خوانده
علی زره که بپوشد همین که راه بیفتد عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد همین که اسم علی آمده است در دل میدان بس است تا گذر مرگ بر سپاه بیفتد علی اکبر لیلاست یا جوانی حیدر؟ که از جمال و جلالش شکوه ماه بیفتد جمال یوسف ما را هر آنکه دیده نوشته: رواست یوسف کنعان به قعر چاه بیفتد چه هیبتی! چه وقاری! که سوی این قد و قامت هرآنکه خیره شود از سرش کلاه بیفتد علی است، مثل علی می دهد پناه گدا را اگر به خانه ی او راه بی پناه بیفتد اگر موذن علی اکبر است، بَه چه نمازی ازین اذان به سرم شور لا اله بیفتد چه بهتر است که اول به شاهزاده بگویی به هر دلیلی اگر کار تو به شاه بیفتد به آسمان روی و کار آفتاب کنی، گر فقط به سوی تو از سمت او نگاه بیفتد جوان اگر به جوان حسین دل بسپارد دگر نمی شود اصلا پی گناه بیفتد تمام‌شب سر راهش نشسته ام به امیدی که راه شاهزاده براین عبد روسیاه بیفتد
. السلام علیک یا اباصالح ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ باد امشب بوی احساس آورد عطر و بوی نرگس و یاس آورد بید مجنون گرم رقص عاشقی از فلک تا فرش ریزد رازقی آسمان گرم ترنم بیقرار آب هم محض ادب شد آبشار رود آوای جنون سرداد باز قُله هم گرم قنوت است و نماز دیده‌ها شب زنده‌دار دلبرند سینه‌ها در انتظار دلبرند هر سرانگشتی به تسبیحی دخیل گرم ذکر یا غیاث و یا وکیل گر چه شب اما فضا نورانی است دل چراغانی این این مهمانی است یاس وسوسن سنبل و نرگس همه در دل هستی فتاده همهمه عالم امکان همه گرم نیاز پرچم مستی دل در اهتزاز جان نرگس غرق شور و اضطراب عالمی از شوق گرم التهاب فاش بنگر جلوه دلدار را غرق مستوری در و دیوار را فاش بنگر از زمین تا آسمان از همنجا تا ورای کهکشان هر چه هست و نیست با صد افتخار می زند با شوق جام انتظار انتظار مقدم موعود را مقدم آن بر ملک مسجود را انتظار صاحب تیغ دو دم انتظار حامل لوح و علم انتظار صاحب صبح قیام انتظار ذوالفقار بی نیام گوش کن آوای دلبر می‌رسد وارث انوار حیدر می‌رسد می‌رسد امشب سروش عاشقی اذن مستی و خروش عاشقی می‌رسد آن که زمین سرمست اوست نبض جاوید زمان در دست اوست طالی حد و کتاب داور است انعکاس صولت پیغمبر است امتداد نور "إقرَا" از حرا جلوه "هم راکعون" مرتضی نائب بر حق شیر خیبر است وارث تیغ دو دم از حیدر است حجت حق بر خلائق در زمین نسخه اصل امیرالمؤمنین تاجدار عصمت خیرالنساء باقی از نور همان کنرالحیاء فاطمه پندار و زهرایی جمال آفتابی بی غروب و بی زوال جلوه باد بهاران در چمن آخرین سبزینه جامه چون حسن مجتبی خصلت به بازار کرم وارث احکام و اسرار کرم آستان بوسش تمام عالمین سیرت و صورت تماماً چون حسین الغرض او منتهای دلبری‌ست جامع حسن و صفات رهبری‌ست از دل و جانم صدایش می‌کنم هر چه را دارم فدایش می‌کنم ای مرا دارو و درمان و طبیب من ز پا افتاده‌ای هستم غریب ای امیر و مقتدای اهل راز با تو گویم آرزوهای دراز کاش بازآیی ببینی حال من چاره‌ای سازی تو بر احوال من مرهمی سازی دل بی تاب را بشکنی کابوس تلخ خواب را سوختم در آروزی دیدنت دوختم دیده به سوی دیدنت یوسف زهرا به کنعان بازگرد مردم از دوری و هجران بازگرد ای وجودت مایه صبر و قرار بی قرارت هم فدک هم ذوالفقار کوچه‌ها دلتنگ اما پر امید بی قرار دیدنت یاس سپید دشت و صحرا کوه و دریا منتظر کربلا و مشک سقا منتظر با خبر از دیدهای بی کسی آشنا با غربت و دلواپسی ای انیس دردهای قافله با خبر از زخم پا و آبله