#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#چارپاره
🔹چه بگوید؟🔹
فاطمه مادر حسین و حسن
گله کرد از وصال شیرازی
گفت: ای آنکه از برای حسین
شعر نغز و چکامه میسازی!
آفرین! از حسین من گفتی
نیست اما مگر حسن پسرم؟
از غریب مدینه یادی کن!
بگو از داغ پارۀ جگرم!
شور شعر حسن گرفت وصال
چشم او تا سحر ز غصه نخفت
طبع ترکیببندگوی زلال
چند بندی رثای او را گفت
گفت اما لطیف و در پرده
محضر فاطمه ادب میکرد
از همان لحظهای سخن میگفت
که حسن طشت را طلب میکرد
چند بندی سرود طبع وصال
تا شود فاطمه از او دلشاد
چند بندی سرود سربسته
شعرها را ولی ادامه نداد
دید اگر شعر را ادامه دهد
دل زهرا دوباره خواهد سوخت
نه مگر قرنها دل مادر
از همین رنجهای بیحد سوخت؟
چه بگوید؟ بگوید ای مادر
زخم، آن جسم را تصرف کرد؟
همسر مجتبی به شوهر خود
کاسۀ زهر را تعارف کرد؟
چه بگوید؟ بگوید ای مادر
خون دلها بهسان رود شده؟
زهر، سوزانده تار و پودش را
چهرهاش مثل تو کبود شده؟
چه بگوید؟ بگوید ای مادر
از سپاه امام، غیرت رفت؟
جانماز و ردا و خیمۀ او
در کف دوستان، به غارت رفت؟
چه بگوید؟ بگوید ای مادر
دل عالم به یاد او میسوخت؟
وقت تشییع، تیرهای حسد
تن و تابوت را به هم میدوخت؟
چند بندی سرود طبع وصال
تا شود فاطمه از او دلشاد
چند بندی سرود سربسته
شعرها را ولی ادامه نداد...
#جواد_محمدزمانی
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹معزّ المؤمنین🔹
به روی شانۀ خاتم، که چون نقش نگین باشد
نشان مُهر او باید معزّ المؤمنین باشد
چه بر میآید از آن آذرخشی که جمل را سوخت
که صلحش نیز صلحی فتنهسوز و آتشین باشد...
به برق سکه خواهد داد لبخند امامش را
هر آن چشمی که کور از دیدن عین الیقین باشد
نمیلرزد به پای دار حتی! پای آن سردار
که مثل مالک و عمار، عزمش راستین باشد
دریغ از یار و از سردار و این دنیای غدّار و...
دریغ از روزگاری که ولی، تنهاترین باشد
چنان میراثدار لایقی از غربت مولاست
که باید چندسالی، چون علی خانهنشین باشد
نباید حرف را از خانه بیرون برد، اما آه
کدام آیینه آهش را و رازش را، امین باشد؟!
صدا زد زینب خود را و خواند آهسته در گوشش:
که ای خواهر، مرا در خانه دشمن در کمین باشد!
بیاور طشت را، اینک هلاهل هم ز پا افتاد
خیالش را نمیکرد این دل خون اینچنین باشد...
بخوان از چشمهایم باقی ناگفتههایم را
در آن حاشا اگر حرفی به غیر از حا و سین! باشد
نگین عرش را هم جای من یک بوسه مهمان کن
دمی که زینت دوش نبی روی زمین باشد
#سیدمحمدجواد_میرصفیان
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹جامهدران🔹
زخمهایی که به تشییع تنت آمدهاند
همچو گلبوسه به دشت کفنت آمدهاند
«ابر و باد و مه و خورشید و فلک» چرخزنان
به طواف تو و عطر بدنت آمدهاند..
کاتبان چشم به هُرم نفست دوختهاند،
پی یک جرعه ز جام سخنت آمدهاند
یاکریمان نگاهم به امیدی که مگر
بشنوند آیۀ نور از دهنت آمدهاند
چشم وا کن نفس صبح! که کنعانیها
مست از عطر خوش پیرهنت آمدهاند
بعد از این رو به که آرند فقیرانی که
به سراغ تو و خلق حَسنت آمدهاند
خونجگر، جامهدران، نوحهکنان، آنهایی
که به خونخواهی پرپر زدنت آمدهاند..
توبه هر لحظه قبول است، بگو برگردند
تیرهایی که به تشیع تنت آمدهاند
#فائزه_زرافشان
مانند باران بود و بر دلها ترنّم داشت
مانند چشمه لطف سرشارش تداوم داشت
در سفرهاش نان جوین خشک بود اما
در کیسۀ خیرات نان گرم گندم داشت
از برکت دستان او شهری نمک میخورد
شهری که در آزردن قلبش تفاهم داشت
هم دوست هم دشمن نمک بر زخم او پاشید
او باز هم شوق هدایت، درد مردم داشت
یا نیمهشب همسایههایش را دعا میکرد
یا از غمی دیرینه با چاهی تکلم داشت
مردابها هرچند قدرش را نفهمیدند
او باز باران ماند و بر دلها ترنّم داشت
#حسین_عباسپور
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#غزل
نا امیدی نبود نزد گدایان حسن
دست ما را برسانید به دامان حسن
نشنیده است کسی خواهش روزی از ما
می رسد روزی ما صبح و شب از خوان حسن
حاجتم نیست در این شهر به احسان کسی
عادتم داده خداوند به احسان حسن
نشکند گوشه ای از نان کسی را همه عمر
آنکه یک روز نمک گیر شد از نان حسن
بنویسید جذامی زمین خورده نشست
سر یک سفره کنار لب خندان حسن
حُسن رفتار چنان داشت که از رحمت او
مرد شامی شده یکباره غزل خوان حسن
حرف او را نخریدند سپاهش غم نیست
آمده خیل ملک گوش به فرمان حسن
سفرایش همه رفتند و یکی بازنگشتت
در عوض این همه نوکر همه قربان حسن
و بدانند همه کوفه صفت های زمان
که فروشی نبود عشق محبان حسن
می رسد صبح ظهوری که بنا خواهد شد
مثل ایوان نجف گنبد و ایوان حسن
#حسن_کردی
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غزل
هستم اين لحظه پدر محضر تو اما حيف
جان به من داده دم خواهر تو اما حيف
گفته بودم سر زانوي تو سر بگذارم
آرزو داشت به دل دختر تو اما حيف
هر دوتا دست من افتاده پدر جان از كار
شده مهمان من امشب سر تو اما حيف
كاش ميشد دم آخر بغلم ميكردي
كاش سر بود روي پيكر تو اما حيف
كاش يكبار دگر راه كمي مي رفتم
دست در دست علي اكبر تو اما حيف
كاش يكبار دگر در همه جا مي پيچيد
صوت لبخند علي اصغر تو اما حيف
كاش اينها همه يك خواب فقط بود و همه
مي نشستيم به دور و بر تو اما حيف
لااقل كاش كه ديروز نمي ديدم من
خيزران بود و يزيد و سر تو اما حيف...
#محسن_صرامی
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#هفتم_صفر
#غزل
اگرچه خلقت دنیا ز نور پنج تن باشد
کریم اهل بیت ما فقط باید حسن باشد
حسن جان و حسن جانان، حسن ایمان، حسن قرآن
بگو ذکرحسن هرجا مجالی بر سخن باشد
حسین آقاست می دانم، خود من نوکرش امّا
حسن اولاست هرجا که شهید بی کفن باشد
چه فرقی می کند وقتی کریمی دوستت دارد...
گدای پشت در مانده، گدایی مثل من باشد
به کاهی، کوه عصیان مرا بخشیده ممنونم
ندیدم هیچ آقایی چنین با حُسن ظن باشد
شرف دارد بقیع او به کاخ هر سلیمانی
شرف دارد به هر سنگی، اگر سنگ یمن باشد
همه گفتند حسین و گفت پیغمبر، حسن جانم
که باید بعد زهرا و علی، او ممتحن باشد
تصور کن که دور سفره او دشمنان جمعند
تصور کن زن او هم حسابی بددهن باشد
کنار ذکر یامحسن، خدا اسم حسن آورد*
به آن معنا که پشت در یکی شان خط شکن باشد
همانکه هیزم آورده، دو تا دست ِبزَن دارد
حسن شد مادری اصلاً که کارش سوختن باشد
کنار چادر خاکی به خاک افتاد و بعد آن
مقرر شد مزارش خاکی و بی سینه زن باشد
#رضا_دین_پرور
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#هفتم_صفر
#شهادت
#غزل
از بس که زخمهای دلم بی شماره بود
هفت آسمان زچشم ترم پرستاره بود
بیگانه جای خود که مرا آشنا شکست
آیینه ام که همسفرم سنگ خاره بود
تشت از حرارت جگرم داد می کشید
از بس که داغ بر جگر پاره پاره بود
«زهری که می شکافت دل سنگ خاره را »
با من چه کرد که نفسم در شماره بود
خون دهان مجال سخن را زمن گرفت
در بسترم وصیت من با اشاره بود
خاموش بودم از غم غیرت تمام عمر
این راز سر به مهر گریبان پاره بود
درگوش مانده آه پس از سال ها هنوز
آهی که از شکستن یک گوشواره بود
قدم نمی رسید تا سپر مادرم شوم
بر خاستن به پنجه پا کاش چاره بود
دیدم به چشم خویش که مادر دگر ندید
مویم سپید شد اگر از آن نظاره بود
من که نخفته بودم از این غم تمام عمر
تابوت پیش چشم ترم گاهواره بود
قسمت نبود در دل تابوت خفتنم
تشییع تیر روضه این سوگواره بود
تشییع من دومرتبه بود و ولی حسین ...
تشییع جسم پر پر او چند باره بود
بس که ستور از تن او رفت و باز گشت
چون رشته های زلف تنش پاره پاره بود
#موسی_علیمرادی
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غزل
دخترت امشب از این ویرانه راحت می شود
آه دور عمه جانم باز خلوت می شود
میزبان دختر ، پدر هم با سر آمد سر زده
بهتر از این هم مگر اصلا ضیافت می شود
هر چه آمد بر سرم را با دل و جان می خرم
مثل زهرا مادرم سهمم شهادت می شود
پیر کردم عمه را امشب مرا حتما ببر
دخترت دارد پدر ، اسباب زحمت می شود
میهمان اولی تو که نمی خندی به من
مانع درد دلم وقتی که لکنت می شود
صبح فردا تازه می فهمند از عالم که رفت ...
صبح فردا شام از داغم قیامت می شود
صبح فردا کعب نی ها استراحت می کنند
دارد از دستم غل و زنجیر راحت می شود
صبح فردا زجر گیرد مژدگانی از یزید
خون من مثل تو بانی کرامت می شود
#محمد_حسین_رحیمیان
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غزل
عمه جانم نیمه شب آهنگ هجران میکنم
چون پدر را کنج این ویرانه مهمان میکنم
با صدای نالهٔ جانسوز خود در این میان
خواب این درباریان را من پریشان میکنم
اشـک می ریزم بـه یاد قـتـلگـاه کربــلا
همره خود کاروان را بس شتابان میکنم
روضه میخانم برای اکـبـر گـلگـون بـدن
اهل این ویرانه را با ناله همخوان میکنم
این خرابه میشود میدان جـنـگم با یزید
هم رباب و هم سکینه شیرمیدان میکنم
جنگ نرمی بر علیه ظالمان بـر پـا کنم
اشک های بی امانم نـذرجانان میکنم
اقـتدا بر اصـغـر شش ماههٔ خونین گـلو
جان خود را بر امام خویش قربان میکنم
بس که زیبا حاج علی انسانی ما میسرود
در ادامه بیتی از آن را نمایان می کنم
کُنج ویران با سپاه اشک و آه خویشتن
کاخ ظلم خصم را با خاک یکسان میکنم
یادم آمد آیـه های اَلّذیٖ یَدعُ الیـَتـیـم
مَخلص این شعر راختم به قرآن میکنم
#سید_محسن_نصرالهی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
باید مرا گلیم مسیر نگار کرد
زیر قدوم فاطمیات خاکسار کرد
مهر تو را بهشت بخواهد نمیدهم
در ماجرای عشق نباید قُمار کرد
فخر علی و فاطمه بر تو عجیب نیست
وقتی خدا به داشتنت افتخار کرد
من که به دست هیچ کسی رو نمیزنم
نانت مرا به شغل گدایی دچار کرد
هر چند آفریده خدا چارده کریم
اما یکی از آن همه را سفرهدار کرد
ما را پیاده کرد سر سفره شما
این کشتی حسین که ما را سوار کرد
باید به بازوی حسنیات دخیل بست
ورنه نمیشود که جمل را مهار کرد
خشمت نیاز نیست در آن جا که میشود
با قاسم تو قافله را تار و مار کرد
ارزان تو را فروخت به حرف معاویه
زهری به کام تشنهی تو روزهدار کرد
زهری که میشکافت دل سنگ خاره را
در حیرتم که با جگر تو چه کار کرد
زهرا شنیده بود تنت تیر میخورد
تابوت را برای همین با جدار کرد
#علی_اکبر_لطیفیان
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
جنت، بهارِ پیرهنت أیها الکریم
از نور جامهای به تنت أیها الکریم
ای همدم تو زمزمههای زلال وحی!
ای جبرئیل همسخنت أیها الکریم
شبزندهدار، دیدهٔ دلخستگان شهر
هر شب به شوق آمدنت أیها الکریم
نشنید آنکه بر تو روا داشت ناسزا
یک ناروا هم از دهنت أیها الکریم
هرچند که غریبنواز مدینهای
ماندی غریب در وطنت أیها الکریم
حتی شهادت تو ندادهست خاتمه
بر روضههای دلشکنت أیها الکریم
جا مانده بود هر کسی از کوچهها، رسید
تشییع شد چگونه تنت؟ أیها الکریم
حتی هزار تیرِ به تشییع آمده
بردند سهمی از کفنت! أیها الکریم
#یوسف_رحیمی