eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
منی که غرق گناهم، شکسته بال و پرم چگونه نام بلند تو را به لب ببرم؟! اگر که دوست نداری "خدا خدای" مرا اجازه هست صدایت کنم به چشم ترم؟! خودم نیامده‌ام نیمه‌شب به درگاهت تو خواستی که بیافتد به این حرم گذرم بیا مرا جلوی دیگران خراب مکن بگیر دست مرا که به سنگ خورده سرم مرا ببخش و دوباره بگیر در آغوش قسم به حرمت خون مدافعان حرم بنا نبود فقط خوب‌ها حرم بروند شبی بیا و مرا هم به کربلا ببرم تمام هستی من هست مادر و پدرم فدای حضرت ارباب مادر و پدرم اگر حسین نشد عاقبت کفن بشود چگونه نوکرم و بهر خود کفن بخرم؟! ** هنوز نیمه‌ی شب‌های جمعه می‌آید نوای مادر او: تشنه ذبح شد پسرم
نويد وصل پدر را به كاروان می‌داد به ماه، ماهِ سر نيزه را نشان می‌داد رقيه توليت آستانِ رأسِ شريف به ماه، اذن زيارت در آسمان می‌داد هزار حوريه از چادرش زمين مي‌ريخت اگر كه چادر خود را کمی تكان می‌داد رقيه دختر آقای مهربانی كه سرش به حامل سر نيزه سايبان می‌داد گرسنه بود، ولی از كرامتش اين بس به دست دشمن خود رزق آب و نان می‌داد پدر عقيق یمن را به ساربان بخشيد و او النگوی خود را به ساربان می‌داد شبانه از لب بابا كمی شكايت كرد چرا كه بوسه به لب‌های خيزران می‌داد توان پاشدنش را گرفت سيلیِ زجر وگرنه پيش پدر، ايستاده جان می‌داد درست لحظه‌ی وصل رقيه و بابا برادرش به روی نيزه‌ها اذان می‌داد حجت‌الاسلام
؛ هر شب جمعه صدای مادر آید از حرم من تمام عمر دنبال صدای مادرم می‌زند ناله بُنَیَّ کو لباس کهنه‌ات؟ کو سرت، کو حنجرت، کو یاورت، کو دخترم؟ بشکند دست کسی که دستْ بر مویت زده گیسویت خاکی شد و من خاک می‌ریزم سرم مثل من پیشانی‌ات با تیزی سنگی شکست درد می‌گیرد کنار تو دوباره پیکرم پیش چشمانم تو را با حوصله سر می‌برند پیکر تو زیر و رو شد پیش چشمان ترم ©
یک عمر در عزاي تو باران نوشته‌ايم اسم "هواللطيف" فراوان نوشته‌ايم اسم هو اللطیف خدا را یکی یکی دور و بر حسینیه‌هامان نوشته‌ایم با دست‌خط گریه، عزای حسین را یک عمر بر کتیبه‌ی ایمان نوشته‌ایم مؤمن دلش عزای حسین است و والسلام این را برای هر چه مسلمان نوشته‌ایم ما جمله‌ی «حسین و نعم الامیر» را روی کفن به دیده‌ی گریان نوشته‌ایم هر قطره می‌چکیم که پیدایتان کنیم بر روی پلکمان غم کنعان نوشته‌ایم اين گريه، اين عبادتِ شيرينِ خويش را نذر كبوترانِ خراسان نوشته‌ايم سرهای ما اگر چه به نيزه نشد ولی در پای نیزه، گریه فراوان نوشته‌ایم
. نُورِ وُجُود از طُلوعِ روی حُسین است ظُلمتِ اِمکَان سَوادِ مُوی حُسین است شاهدِ گیتی به خویش جِلوه ندارد جلوهء عالَم فُروغِ روی حُسین است مشیِ قَدَم را وُصولِ ذاتِ قِدَم نیست جُنبِشِ سالک به جُستجُوی حُسین است ذاتِ خدا لایُری است روزِ قیامَت ذکرِ لَقا بر رُخِ نِکُوی حُسین است جان نَدهم جُز به آرزوی جَمالَش جانِ مَرا دِل به آرزوی حُسین است عاشقِ او را چه اِعتناست به جَنّت جَنّتِ عُشّاق خاکِ کُوی حُسین است عالَم و آدَم که مَستِ جامِ وُجودَند مَستی این هر دو از سَبوی حُسین است ذاتِ خدا را مَجو وَلی به صِفاتَش نیک نَظر کُن که خُلق و خُوی حُسین است حَضرتِ حقّ را به عشقِ خَلق چه نِسبت مَسألَهء عشق گُفتگوی حُسین است عاشقِ او را چه غم زِ مَرگِ طَبیعت زندگیِ عارفان به بُوی حُسین است در غمِ او آب روی ما به حَقیقَت مُوجبِ غُفران به آبروی حُسین است عَقلِ فواد از خود این فُروغ ندارد جلوهء این قَطره هم زِ جُوی حُسین است .
. در نعت علیه السلام ---------- یار من دلدار من مولا رضاست یاور و غمخوار من مولا رضاست می فروشم گل به شوقش بر مَلک رونق بازار من مولا رضاست آهوی چشمان من محتاج اوست آسمانی یار من مولا رضاست جان من جانان من مولای من سَید و سالار من مولا رضاست گلبُن من گلشن من یاس من باغ من گلزار من مولا رضاست عشق می ورزَم به مولای رئوف نور حق در کار من مولا رضاست هست ایوان طلایش والقمر شمس من انوار من مولا رضاست بر ضریح اطهرش دَوار دل نقطه ی پرگار من مولا رضاست تشنه ی درگاه آن مولا منم چشمه ی سرشار من مولا رضاست زائرش گردیده ام ، چون در ممات جلوه ی دیدار من مولا رضاست نیست دست من تهی با عشق او گوهر شَهوار من مولا رضاست مهر او در سینه ام گنجینه ای ست ثروت بسیار من مولا رضاست بی کران دریای مواج امید در دل خونبار من مولا رضاست «یاسر» از آئینه ها آموخته نور در گفتار من مولا رضاست ** حاج محمود تاری «یاسر» .
تا ابد باب الرضا در حکم باب الحاجت است این حرم دارالشفایش هم بدون نوبت است زیر دین هر کسی رفتم سرم منت گذاشت در عوض شاه خراسان سفر اش بی منت است با وجود پنجره فولاد مشهد هر کسی حاجتش را جای دیگر می برد در غفلت است هر که را دیدیم از این سفره روزی می برد هر که را دیدیم از فضل رضا در حیرت است کاش پشت پنجره فولاد پابندم کنند روزهای بی حرم در اصل یوم الحسرت است از امامم قول می خواهم بیاید وقت مرگ کار وقتی با رضا باشد خیالم راحت است روضه ها سمت بقیع و چار قبرش می رود روزهایی که شبستان های مشهد خلوت است
؛ سال‌روز ؛ دستِ اسلام را چرا بستيد!؟ فاتح بدر و خندق است اين مرد يادتان رفته درب خيبر را با همين دست‌ها شكست اين مرد يادتان رفته در حنين و احد ذوالفقار گره‌گشايی داشت يادتان رفته تا همين ديروز در مدينه برو بيايی داشت شرم‌تان باد! ناجوانمردان نكشيدش چنين غريبانه اسدالغالب است، می‌جنگد پنجه در پنجه، مرد و مردانه يادتان رفته از لبِ تيغش جايِ خون، رأفت و كرم می‌ريخت يادتان رفته بی‌زره، تنها لشگری را علی به هم می‌ريخت يادتان رفته ذوالفقارش را ماجراهای فنِ دستش را مَرحبُ و عَمروَد دو نيم شدند يادتان رفته ضربِ شصتش را يادتان رفته آن رشادت‌ها مرد ميدان غزوه‌ها می‌شد تا شماها فرار می‌كرديد سپر جان مصطفی می‌شد نبريدش چنين، يدالله است كفر از او سيلی عيان خورده ای عرب‌های بی‌حياء؛ اصلاّ اسم حيدر به گوش‌تان خورده؟ نور توحيد را نمی‌بينيد!؟ كور دل‌های باطن‌آلوده وا كنيد اين طناب‌ها را زود او برای خودش كسی بوده تيره‌بختان ز فيض محروميد در صف دشمن ولی هستيد رفته از يادتان كه مديونِ دست پُر پينه‌ی علی هستيد چاه‌های مدينه می‌دانند كه كمر قصدِ كشتنش بستيد آبروی تمام عالم را ريسمان دور گردنش بستيد حرمتش را نگه نمی‌داريد!؟ روي دوشش عبا بيندازيد او غرورش شكسته نامردان از سرش تيغ را بيندازيد پا برهنه به مسجدش نبريد او خودش خاكیِ خدايی هست نيمی از كينه را نگه داريد چون كه گودال كربلايی هست كربلا باز فرصت خوبی است عقده‌هاتان به كار می‌آيند سرِ بر نيزه رفتن پسرش همه با هم كنار می‌آيند
تا بفهماند به من طعم محبت را حسین در دلم‌ انداخته شوق زیارت را حسین هر قَدَر در طالع من دوری از او آمده از قضا تغییر خواهد داد قسمت را حسین هرکه آمد تحت قبه مستجاب الدعوه شد زیر دین‌ِ خویش بُرده استجابت را حسین ان‌ لقتل الحسین.... آتش به پا شد در دلم لحظه‌ای هم کم‌‌نکرده این حرارت را حسین آب اگر از دشمنانش خواسته، کرده تمام_ بر تمام دشمنانِ خویش حجت را حسین دست و پا می‌زد اگر در خون میان قتلگاه دست و پا می‌کرد اسباب شفاعت را حسین ** عده‌ای شمشیر و نیزه، عده‌ای سنگ و عصا بر تن خود داشت انواع جراحت را حسین زخم‌های او زیاد و اشک‌های ما کم است می‌پذیرد باز از ما این بضاعت را حسین...
می‌شود آیا نظر، بر روی ماهت کنم؟ کاش که اذنم دهی، خوب نگاهت کنم می‌شود آیا شبی، راه بیابم به تو؟ تا که مگر خویش را، یک شبه راحت کنم کاش اگر صبح و شام، رخصتِ دیدار نیست حداقل رؤیتِ گاه به گاهت کنم با نگهی اشک‌بار، آمده‌ام سویِ تو هیچ ندارم جز این، هدیه‌ی راهت کنم آه محال است که، خونِ تو جبران شود گر همه‌ی خَلق را، جمله سپاهت کنم سوختم از غم ولی، عمر مجالم نداد گریه بر این پیکرِ غرقِ جراحت کنم ** وعده‌ی دیدارِ ما، بارِ دگر، کِی؟ کجا؟... اشک امانم نداد؛ خوب نگاهت کنم
عرض ارادت به حسین می رسانم همه جا سلام خود را به ارادتش بگویم سخن و کلام خود را من و خاک کربلایش من و قبر با صفایش بخدا که خاکبوسم حرم امام خود را شده اسم او دوایم شده ذکر او شفایم وَ بگیرم از کلامش همه دم دوام خود را بنگر که زخم دل را ز حسین مرهم آرم وَ بگیرم از وجودش همه التیام خود را شده در جهان مرامم ز حریم او گدایی ندهم ز کف الهی منش و مرام خود را بجز از حریم پاکش به کجا رود دل من بخدا رها نسازد نفسی غلام خود را چه غم از عذاب قبر و چه غم از شب سیاهم که ازو کنم منوّر ظُلُمات شام خود را به حسین هر که بینم سخنی بگوید و من بدهم ز اشک دیده همه دم پیام خود را نکشم دو دست «یاسر» اَبَدَا" ز دامن او که من از حسین دارم همه احترام خود را ** محمود تاری «یاسر»
یا اباعبدالله الحسین(ع) هرکه در ذهنش زیارت را تجسم می کند گاه گریان میشود گاهی تبسم می کند هرشب جمعه دلم سمت حرم پرمی کشد کفتر جلدت همیشه  میل گندم می کند درد دلها میکنم با گنبد و گلدسته ات عشق تو عشاق را گرم تکلم میکند نوکر این خانه در وقت نبود آب با تربت کرببلای تو تیمم می کند اربعین هر نوکری دل را به دریا می زند موج عشقت درمیان دل تلاطم می کند حق بده ماسر فرود آریم در صحن نجف پیش اقیانوس٬قطره٬دست و پا گم می کند با مدال نوکریِّ تو به جنت می رویم روز محشرهم خدا برما ترحم می کند از ته دل می نویسم دوستت دارم حسین مادرت بر دوستدارانت تبسم می کند ابوذر رئیس میرزایی(بهار)