eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
254 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
579 ویدیو
296 فایل
*نه‌هرکس‌شد‌مسلمان‌می‌توان‌گفتش‌که‌سلمان‌شد‌ که‌اول‌بایدش‌سلمان‌شدو‌آنگه‌مسلمان‌شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
گذشت عمر و بیا غفلت از اِله مکن بس است خیره سری، دیگر اشتباه مکن هر آنچه نامه نوشتی، از گناه بس است بیا و توبه کن و نامه‌ای سیاه مکن اگر که چشم شفاعت به مرتضی داری به چشم بد به کسی در جهان نگاه مکن برای آن که به مقصد رسی بدون خطر بیا و نَفْس دَنی را رفیقِ راه مکن کلید گنج سعادت بُوَد به دست عمل بکوش در عمل و ترک پایگاه مکن شعارشاعر«ژولیده»روز و شب این است گذشت عمر و بیا غفلت از گناه مکن.
چنان پیچیده در نای زمان فریاد یا زهرا که داده خرمن هستی ما بر باد یا زهرا سرت بادا سلامت ای گل گلزار پیغمبر که بلبل از غم گل از نفس افتاد یا زهرا بهار ما مبدّل بر عزا گردید و فرزندت شده مسموم زهر کینه از بیداد یا زهرا به یاد پهلوی بشکسته و آن سینه ی مجروح بسانِ نی چنان نالید تا جان داد یا زهرا درِ کاشانه اش از آتش بیداد می سوزد به جرم این که می باشد تو را اولاد یا زهرا سر و پای برهنه نیمه شب می برد آن جانی پیاده بر در آن جانی جلاد یا زهرا ز درد بازوانِ خسته ی تو حضرت صادق به یاد تازیانه خوردنت افتاد یا زهرا.
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄ تا حسین برگۀ آزادیت امضا نکند حق قبول از من و تو طاعت و تقوا نکند تا حسین از تو شفاعت نکند روز معاد حق برویت در فردوس برین وا نکند چون حسین رهرو حق باش که در مذهب عشق تا به حق راه دگر عقل تو پیدا نکند .. تا بود نام حسین ورد زبان من و تو آنچه با غیر کند حق به تو و ما نکند این شنیدم که حسین گفت که در راه خدا مرد از دادن جان وحشت و پروا نکند راحت از غم نشود دل بجهان تا که حسین روشن از پرتو رویش دل ما را نکند بی حسین راحتی و روضۀ رضوان مطلب که تو را معتکف سایۀ طوبی نکند روز محشر به خدا غیر حسین ابن علی هیچ کس از تو شفاعت بر یکتا نکند .. در جهان هیچ کسی ایدل «ژولیده» بدان گره از مشکل تو غیر حسین وا نکند.
(علیه‌السلام) الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم نه تنها سر، برایت بلكه از سر بهتر آوردم پی ابقایِ قَد قامَت، به ظهر روز عاشورا برای گفتن اللّه‌اكبر، اكبر آوردم... علی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست ولی من روی دست خود، علی اصغر آوردم اگر با كشتن من دین تو جاوید می‌گردد برای خنجر شمر ستمگر، حنجر آوردم برای آن‌كه قرآنت نگردد پایمال خصم برای سُمّ مركب‌ها، خدایا پیكر آوردم علی، انگشتر خود را به سائل داد اما من برای ساربان انگشت با انگشتر آوردم... من «ژولیده» می‌گویم، حسین بن علی گفتا: الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم.
جلوه گری به روی نی سرت چو ماه می کند غروبت ای هلال من عمر تباه می کند درون محمل مرا ز نوک نی نظاره کن ببین چگونه دخترت تو را نگاه می کند. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
ای عزیز دل زهرا پسرم مهدی جان سوخت از زهر هلاهل جگرم مهدی جان   دوست دارم که به دامان محبت بنهی از ره مهر و محبّت تو سرم مهدی جان   معتصم داد به من زهر که با خوردن آن شمع سان سوخت ز پا تا به سرم مهدی جان   موقع دادن جان از اثر زهر جفا روز شد تیره به پیش نظرم مهدی جان   زآتش زهر جفا گرچه به خود می پیچم یاد آن سینه و آن میخ درم مهدی جان   دادِ زهرا بِسِتان زان دو نفر روز ظهور سوختند آن دو نفر برگ و برم مهدی جان   روز موعود تو از ثانی نامرد بپرس کرد نیلی ز چه روی قمرم مهدی جان   پهلوی مادر ما را بشکست و بشکست زین جنایت به خدا بال و پرم مهدی جان   دل ژولیده از این ماتم عظمی خون شد ای عزیز دل زهرا پسرم مهدی جان.
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄ بشنو نصیحتی که به دردت دوا بود گر درک آن کنی به خدا کیمیا بود .. قانون چکیده ایست ز قرآن کلام حق غافل مشو که مجری قانون خدا بود .. هرگز نداده کیفر قبل از خطا کسی با گفتۀ کسی که کلامش خطا بود .. ناحق مکن تو حق کسی را و بی جهت تندی مکن که آخر هستی فنا بود .. خواهی اگر سعادت دنیا و آخرت مشکن دلی که مخزن عشق و صفا بود .. هرگز مکن قضاوت ناحق برای کس چون کیفر خطا نکرده خطا در خطا بود .. گیرم به پای دار کسی بی گنه کشی بالای دار کی رود او گر بنا بود .. ز آغوش زندگی مکن هرگز کسی تو دور چون این عمل از آن تو دور از وفا بود .. با سرنوشت کس منما دست و پنجه نرم غفلت مکن که چوب خدا بی صدا بود .. «ژولیده» را ز رفتن زندان هراس نیست باشد رضا به آنچه خدایش رضا بود.
اي آنكه تو را عنايت از چند ولي است از نسل حسن هستي و حُسنت ازلي است حقا كه ثواب آستان بوسي تو همپاي زيارت حسين بن علي است. (ره) https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄ پندیات ای بشر خود را غلام و بندۀ درهم مکن از غم بی درهمی پیش کسی سر خم مکن بیشتر از رزق ما نان در تنور عمر نیست تشنه باش و قطره یی از آبرویت کم مکن مور باش و در جهان کوس سلیمانی بزن از قناعت خویش را با منتی همدم مکن تا که به حبل الهی عهد و پیمان بسته ای رشتۀ مهر و محبت با کسی محکم مکن سعی کن در زندگانی خویش را آدم کنی پیروی در خوردن گندم تو از آدم مکن در جوانی خط و مشی بندگی را پیشه کن وقت پیری توبه پیش خالق اعظم مکن بی ولایت طاعتت هرگز نمی گردد قبول حب مولا را عوض با ثروت عالم مکن از من «ژولیده» بشنو گر سعادت طالبی از غم بی درهمی پیش کسی سر خم مکن.
دلم پر مى ‏زند امشب براى حضرت باقر كه گویم شرحى از وصف و ثناى حضرت باقر ندیده دیده ى گیتى به علم و دانش و تقوا كسى را برتر و أعلم به جاى حضرت باقر ز بهر رفع حاجات و نیاز خویش گردیده سلاطین جهان یكسر گداى حضرت باقر زبان از وصف او الكن، قلم از مدح او عاجز كه جز حق كس نمى ‏داند بهاى حضرت باقر نزاید مادر گیتى ز بهر خدمت مردم به جود و بخشش و لطف و سخاى حضرت باقر به ذرّات جهان یكسر بود او هادى و رهبر كه جان عالمى گردد فداى حضرت باقر برو كسب فضیلت كن چو مردان خدا اى دل ز بحر دانشِ بى منتهاى حضرت باقر اگر گردد شفیع ما به نزد خالق یكتا به هر دردى شفا بخشد دعاى حضرت باقر.
شده شرمنده شمس از روی حضرت کاظم قمر شد مات از چهر نکوی حضرت کاظم بغیر از ذات حق آگه نباشد اندر این عالم کسی از سر اسرار مگوی حضرت کاظم بود او ششمین رهبر ز بعد ساقی کوثر که باشد قبله حاجات کوی حضرت کاظم نه بتوان توصیفش کردکه آسان نیست اوصافش که ینکو هست وصف تار موی حضرت کاظم ببیند یوسف از رویش بگوبد مرحبا بر حق که ینکو خلق کرده حسن روی حضرت کاظم بعالم رنگ و بوی گل بود از نور رخسارش بود خوی محمد خلق و خوی حضرت کاظم ولی از جور هارون دعا لبریز شد آخر ز زهر خانمان سوزی سبوی حضرت کاظم بدی در گوشه زندان چاارده سال آن مولا بدی با حق تعالی گفتگوی حضرت کاظم طلب میکرد او مرگ از خدا با دیده گریان که وصل یار بودی آرزوی حضرت کاظم خدایا دست گیری تو از ژولیده محزون بحق قرب و قدر و آبروی حضرت کاظم.
من در این زندان به جرم عشق یار افتاده ام بهر حفظ دین و کسب و افتخار افتاده ام در مقام سرنوشتم چاره جز تسلیم نیست برگ زردم در مسیر جویبار افتاده ام یوسفی هستم که از جور و جفای ظالمان کنج زندان با دو چشم اشکبار افتاده ام من حسینی مذهبم کز بهر ارشاد بشر گوشه ی محبس حزین و بی قرار افتاده ام من امام هفتمینم کز پی ترویچ دین بی کس و تنها در این زندان تار افتاده ام من گلی از گلشن آل رسولم کز ستم با رخ پژمرده ای در پای خار افتاده ام محرم رازم به غیر از کنده و زنجیر نیست کاین چنین بی مونس و بی غمگسار افتاده ام مرغ بی بال و پری هستم که از جور عدو اندر این کنج قفس دور از دیار افتاده ام شد دل شوریده از این ماتم عظمی حزین کاندر این محبس غریب و دلفکار افتاده ام. (ره)