eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
37.6هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3هزار ویدیو
342 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید مدیریت👇 @khadeem110 @majmaozakerine لینک کانال مطالب کانال #صدقه_جاریه می‌باشد https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cbd84607cac لینک گروه 👆
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه امام حسن مجتبی علیه السلام 🎤 اومد به خواب عبدالزهرا.......🥀
‍ 🍂🌸ذکر مصیبت ویژه شهادت آقا ثامن الائمه علیه السلام_حاج حسن خلج🌸🍂 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 "السلام علیک یا مولاي یا ابالحسن یا علی بن موسی الرضا المرتضی" حس خیال شعر مرا بیشتر کنید آن شب تمام قافیه ها را خبر کنید حسی عجیب در بدنم شعله میکشد آتش دوباره در سخنم شعله میکشد توصیف عشق و شرح فضایل کجا و من شاعر شدم فرزدق و دعبل کجا و من دستم بگیر 2 قافیه سازی کن ای غریب با ما کمی 2 غریب نوازی کن ای غریب *لحظه های آخره سفره ی محرم و صفر داره جمع میشه، با امام رضا خلوت کن،بگو:آقا!* دستم بگیر 2 قافیه سازی کن ای غریب با ما کمی 2 غریب نوازی کن ای غریب غریب الغربا...... ببین غربا اومدن،ببین غریب اومدیم،غیر تو کسی رو نداریم آقاجان* *دو ماه در به در پرچم هات بودیم ،دو ماه در به در سیاهی ها بودیم ،حالا بگو از فردا چه کنیم ؟آقا جانم!...این در به دری مارا به سرو سامان رسوند،از فردا بی سرو سامون میشیم،در به در میشیم،از فردا کجا بریم ؟سر سفره آقا کجا بنشینیم ؟کجا بریم دوباره بگيم حسین...* *امام رضا جان: * دستم بگیر 2 قافیه سازی کن ای غریب با ما کمی 2 غریب نوازی کن ای غریب پای مرا به دام حریمت کشیده ای مارا میان این همه آهو خریده ای *یا ضامن آهو.....* دست مرا بگیر امام غریب ها تنها تویی امید تمام غریب ها با گریه حرف میزنم...... اما مرا ببخش آقا تورا به حضرت زهرا مرا ببخش 🎵نشر همراه با لینک صدقه جاریه🎵 🌴🌾ذکر مصیبت جانسوز _ ویژۀ شهادت امام رضا علیه السلام ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ @majmaozakerine
. و توسل ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن علیه السلام _ حاج حسن •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ یازده بار جهان گوشۀ زندان کم نیست کنجِ زندانِ بلا گریۀ باران کم نیست سامرایی شده ام ، راهِ گدایی بلدم لقمه نانی بده از دستِ شما نان کم نیست *این زمزمه یعنی آقا کارت دارم .. این ناله یعنی آقا دارم در میزنم .. این گریه ها یعنی حالا که سفرۀ این دو ماه رو شما داری جمع میکنی واسطه شو پیشِ مادرت این کم رو ازمون قبول کنن .. ای آقای جوان مرگم .. خیلی از معارف عمیق و بلند اهل بیت در فرمایشات و کلمات امام حسن عسکری ست .. امروز عرض کنم آقاجان مزد عزاداری این دو ماهه و چند روزۀ ما رو این قرار بده که قلب های ما به سمت معارف خودت سوق پیدا کنه .. ما یه یکم حداقل متوجه بشیم شما کی بودید و هستید.. یه سرِ سوزن از دریایِ معارفِ شما رو بشناسیم آقاجان .. * قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند به دلِ کعبه همین داغ فراوان کم نیست یازده بار به جایِ تو به مشهد رفتم بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست *آقا امروز ما دو تا عزاداریم .. اول و بزرگترین عزامون شهادتِ شماست .. عزایِ دوممون اینه که دیگه از امروز باید پیراهن سیاهامون رو در بیاریم .. اجازه بدید روضه بخوانم .. ظرف آب رو دادن خدمتِ امام عسکری .. انقده رعشه به این دست و بدن بود چندین بار این ظرف خورد به دندان هایِ مبارکِ آقا ..* زخم دندان تو و جام پر از خون آبه ماجرایی ست که در ایل تو چندان کم نیست بوسۀ جام به لب هایِ تو یعنی این بار خیزران نیست ولی روضۀ دندان کم نیست شاعر :سید حمیدرضا برقعی *شاید اینطور باشه همون لحظاتی که جام به لب ها و دندان هایِ آقا اصابت میکرد؛ آقا زیرِ لب هی میگفت «لایوم کیومک یا اباعبدالله ..» اینجا ضربه به لب ها و دندانِ آقا می خورد پسرِ کوچکش هم داشت میدید .. اومد ظرفُ گرفت آرام به لب هایِ بابا نزدیک کرد .. دیگه کسی تعدی نکرد .. کسی جسارت نکرد .. اما گوشۀ مجلس یزید دیدن نازدانه هی رو پنجۀ پا بلند میشه .. عمه صدا ، صدایِ بابامه .. بابام داره قرآن میخونه .. اما چرا دارن با چوب ... حسین ... غم امام حسین غالبه به همۀ غم ها .. کنارِ امام حسن بودن یه چند نفری مَهدی رو بغل گرفتن ، نوازش کردن .. اما تو مجلس یزید وقتی زینب دید نازدانه مضطرب شد ، بلند شد فریاد زد بی ادب نزن .. خودم دیدم این لب ها رو بابام می بوسید .. خودم دیدم این لب ها رو مادرم می بوسید .. خودم دیدم این لب ها رو جدم رسول الله می بوسید .. صدا زد آی تازیانه دارا این زن کیه داره با امیر اینجور صحبت میکنه ؟.. چرا ساکتش نمی کنید .. ریختن سرِ زینب ..* فرج امام زمان یا حسین ... ــــــــــــــــــ
🍁روضه جانسوز حضرت زهرا سلام الله علیها _ حاج حسن خلج🍁 💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠 پاشو دخترت يه گوشه ذكر ِ ربنا گرفته اولين بار ِ كه اين طور دستش و بالا گرفته براي خوب شدن تو ، به خدا رو زده زينب با همين قد كوچيكش، خونه جارو زده زينب براي اينكه يه لحظه ديده وا كني بخندي نمي دوني با چه عشقي شونه بر مو زده زينب اي بلند ِ آسموني نميشه پيشم بموني *علي داره التماس ميكنه* اي بلند ِ آسموني نميشه پيشم بموني گريه كن يه كم سبك شي *فاطمه جان، هفتاد و پنج روز ِ بغضات رو نگه داشتي،هي گفتي علي خبر دار نشه،علي ناراحت نشه، علي ندونه چي شده به سر من* گريه كن يه كم سبك شي بغضت و نذار تو سينه گريه كن گريه عزيزم با علي بودن همينه تو كه گفتي تو هميشه تو اميرالمؤمنيني چرا چند وقت ِ كه ديگه روبرويم نميشيني پاشو راه برو يه خورده دل من آروم بگيره نور چشمم نكنه از بعد كوچه نمي بيني اي بلند ِ آسموني نميشه پيشم بموني *داره نماز مي خونه،همين كه نمازش تموم شد،ديد حسن اين طرف،حسين اين طرف ايستاده،شستش خبر دار شد يه اتفاقي افتاده، سرش رو بلند كرد،اينجا چيكار مي كنيد،چه خبره؟ديد هردو آقازاده سرشون رو انداختن پايين،بابا به دادمون برس،اگه دير كني مي ترسم مادرمون رو ديگه نبيني،چه جوري اومد بماند،چند بار تو راه زمين خورد،هي عبا پيچيد دور پاش تا مي اومد بلند شه،يازهرا، خدا برا هيچ كي نياره، از بيرون بياي ببيني عزيزت از دست رفته، از چهارچوب در وارد شد، ديد يه ملافه رو صورت فاطمه كشيده شده،يه گوشه زينب كز كرده،خيره خيره داره نگاه ميكنه،ام الكلثوم ِ دوساله هي دور اين بستر مي گرده، هي زير لب ميگه: وا اُما، وا اُما. اومد نشست كنار بستر، روضه ي من همين چند جمله،همتون رو به خدا سپردم،ان شاء الله يه روزي همين جا تو روضه ي مادرمون،همه ي ما دق كنيم و بميريم، روزنامه ها بنويسن يه جايي چندين نفر همه با هم دق كردن،بعد همه ميپرسن چي شده؟بعد توي تيتردرشت روزنامه ها مي نويسن،اينها همه بي مادر بودن،اينها همشون مادراشون رو از دست دادن،كجا؟مدينه. چرا؟ تو كوچه يه بي حيا، يه نامرد،جلو مادرشون رو گرفته بود....يازهرا.... علي از چهارچوب در اومد تو نشست كنار بدن فاطمه ملافه رو كنار زد،ديد هر دو درهاي بهشت بسته شده،صدا زد مادر حسن! ديد جواب نمياد،مادر حسين!،ديد خبري نيست،دختر رسو الله! كليد قلب زهرا رو علي ميدونه، صدا زد:فاطمه من علي ام،من علي ام،چشماتو باز كن، من علي ام...*
‍ روضه جانسوز حضرت زهرا سلام الله علیها 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 @🍃 🍀 ✳️روضه جانسوز حضرت زهرا سلام الله علیها _ حاج حسن خل️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ واي مادرم،مادرم،مادرم.... *دوتا اسم ِ توي ِ اين عالم،شيعه ها رو ديوونه كرده،دوتا اسم ِ توي اين عالم تا به گوش شيعه مي رسه از خود بي خود ميشه، يه نام كربلا،يه نام،مدينه. نميدونم چه كار كنم ببرمت مدينه يانه؟به مادرمون بگيم حالا كه نشد ما با پا بياييم، با پاي دل مي آييم،اينقده مي گرديم تا قبرت رو پيدا كنيم،آي مدينه اي ها:* مدينه بوي ِگل لاله ميده مدينه به سينه ها ناله ميده ميده بوي ِ در ِ سوخته مياد *يهوديه ديده بود كار ِ امير المؤمنين رو،وقتي در قلعه ي خيبر رو كند و رو دست گرفته،حالا داره رد ميشه از تو كوچه هاي مدينه،ديد در ِ خونه داره مي سوزه،صداي يه خانم ميآد،ميگه:نامردا با شوهرم چه كار داريد، ريسمان بستن به گردن اين آقا دارن ميكشن، براش جالب بود ببينه اين آقا كيه چهل نفر دارن مي كشن، مگه چه پهلووني ؟ِ،نگاه كرد ديد همون آقايي است كه در ِ قلعه ي خيبر رو كنده رو دست گرفته لشكر از روش رد شدن،يه وقت مردم دين يهودي ِ داره ميگه: أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ و َ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ اَميرَالؤمنين َعَلِيّاً وَلِيُّ الله ، اِ تا اون روز تا اون موقع مسلمون نشده بودي در قلعه ي خيبر رو كند؟ حالا ريسمان به گردن علي ديدي تسليم شدي،اسلام آوردي؟ گفت:آره،حالا اسلام آوردم،براي اينكه ميدونم و مي بينم،اين آقا اگه اراده كنه يه دونه از شما زنده نمي مونه، اما ايستاده شما ريسمان به گردنش انداختيد،جلو چشمش خونه اش رو آتيش زديد، اي....* علي ميگه: براي بردن من خصم دون نمي دانست كه من اسير تو هستم طناب لازم نيست ▪️▫️▪️ حلا زهرا چي ميگه: شرمنده ام حمايت من بي نتيجه ماند دستم شكست و دست تو ازبند وا نشد ▫️▪️▫️ علي: من كه سر خم نياورم به دو كون گردنم زير ِ بار منت توست ▪️▫️▪️ *چون تو هم خودت فدام شدي هم بچه ات رو فدام كردي، تو ميدوني چه جوري علي رو بدهكار كردي فاطمه،حالا خانم چي جواب داد:علي جان* من ودل گر فدا شديم چه باك غرض اندر ميان سلامت توست *خدا سايه ي تو رو از سرم كم نكنه،گفت:علي يه جا يه جوري شد من پيش خدا و پيغمبر سر بلند شدم.* كشته گشتم بارها از خانه تا مسجد ولي شادمانم كه سر مويي كم از مولا نشد
🎼نمیدونم دلم دیونۀ کیست .. |⇦•مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا ویژۀ ایام ماه رجب تقدیم به ساحتِ مقدسِ حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام با نوایِ گرم حاج حسن خلج•✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ نمیدونم دلم دیونۀ کیست اسیرِ نرگسِ مستانۀ کیست *ایام ماهِ رجب ، ماهِ زیارتیِ سیدالشهدا علیه السلام ..* نمی دونم دلِ سرگشتۀ ما کچا می گرددُ در خونۀ کیست *معلومه دیگه .. شما نمیدونی دلت کجاست ؟.. : * بر مشامم میرسد هر لحظه بویِ کربلا بر دلم ترسم بماند آرزویِ کربلا .. کربلا یا کربلا .. کربلا یا کربلا .. تشنۀ آبِ فراتم ای اجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبرِ شهید کربلا .. کربلا یا کربلا .. کربلا یا کربلا .. اگر یارِ مرا دیدی به خلوت بگو ای با وفا ای با مروت گریبانُم زِ دستت چاک چاک ست نخواهم دوخت تا روزِ قیامت *لیله الرغائبم گذشت ، شبی که میگن شب پر کشیدن و نزدیک شدنِ .. شبِ تقرب پیدا کردنِ .. شبِ مهدی ، شبِ زهرا ، شبِ حسینی شدنِ .. (بزار یکم با امام زمان حرف بزنیم ..) روا بود که گریبان ز هجر پاره کنم دلم هوایِ تو کرده بگو چه چاره کنم *پسرِ نرجس خاتون .. آقاجانم .. بگو چه چاره کنم .. بگو چه چاره کنم .. گفت دیدمش در به در داره میگرده ؛ مسجدِ جمکران ، مسجدِ سهله ، مسجد کوفه ، این جلسه به اون جلسه ، کوه ها و بیابان ها .. گفت چته؟ .. چرا در به درِ کوه و بیابان شدی؟ .. گفت دنبالِ آقام میگردم ، دلم برا آقام یه ذره شده ، میخوام مولام رو زیارت کنم .. گفت این همه در به دری نداره برو وضو بگیر بیا .. من الان یه کاری می کنم آقات بیاد کنارت باهات حرف بزنه .. گفت دستم انداختی؟ هر جا شنیدم ردِ پایی ازش هست رفتم پیداش نکردم ، تو میگی من میارمش پهلوت بشینه باهاش دردُ دل کنی؟.. گفت امتحان کن تو که همه کار کردی اینم امتحان کن . رفت وضو گرفت گفت بگو ببینم بگو چیکار کنم ؟.. زود باش بگو دلم براش یه ذره ست .. گفت بشین سمتِ کربلا .. دستِ راستتُ بزار رو سینه ت .. امشب شبِ حسینِ .. رفقا سمتِ کربلا بشینید .. گفت خُب نشستم ، چی کار کنم ؟.. گفت سلام به آقا بده ..: اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ گفت سلام دادم ، شروع کرد روضه خواندن : این کشتۀ فتاده به هامون حسینِ توست این صید دست و پا زده در خون حسین توست دیدم یه صدایِ آرام آرام گریه به گوشم میرسه .. یه وقت دیدم ، یه آقایی کنارم نشسته هی پنچه میندازه محاسنش رو میکنه .. هی میگه جدِ غریبم .. أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیب أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ .. از زبانِ امام زمان دارم میگما .. : أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى (سلام بر آنکه در ملأ عام سرش بریده شد) جسین ...... خیلی ها این روزا روزه هستن ، دم غروب میخوای افطار کنی با سر انگشتت اشک هاتُ بردار به زبونت بزار ، بگو قربونِ لب هایِ تشنه ت برم .. ان شالله به همین زودی هایِ زود پشتِ سرِ امام زمان تو خیابونِ بین الحرمین .. بریم مقام امام زمان بنشینیم ، امام زمان ناحیه بخونه ما هم خودمون رو بکشیم برا حسین .. ان شالله رفتی کربلا راه میری تو این سرزمین هی زیرِ لب زمزمه کن : از آب هم مضايقه کردن کوفیان خوش داشتند حرمتِ مهمانِ کربلا انکارِ خدایِ ازلی نتوان کرد تفریق رسول، از علی، نتوان کرد گفتم: که علی را، به که تشبیه کنم تشبیه علی جز به علی نتوان کرد یا علی یا علی مالک ملک دلی نام زیبای تو شد رافع هر مشکلی یا علی یا مولا ای نگار زهرا یا حیدر یا حیدر یا مرتضی اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیها اجرا شده شب هشتم محرم ۹۸ کربلایِ معلی به خاک می‌کِشی از بس عزیزِمن پا را کنار پیکر خود می‌کُشی تو بابا را حسین جانم حسین جانم .. حسین جانم جانم جانم جانم .. یه جوری بگید این صدا به گوش لیلا برسه ، یذره قلبش آرام بگیره .. حسین جانم ، حسین جانم .. چی میخوای بگی داری آقارو صدا میزنی ؟!.. آقا خدا صبرت بده .. حسین .. جانم فدای تک تک شما با این ناله ها ... امام صادق فرمود رفقای ما میان برای ما آه میکشند .. به خاک می‌کِشی از بس عزیز من پا را کنار پیکر خود می‌کُشی تو بابا را ز دست می‌روم آخر ، بیا و رحمی کن توی یه بیت روضه چهارده معصوم رو آورده .. کیه این آقا که افتاده حسین داره التماسش می‌کنه .. ز دست می‌روم آخر ، بیا و رحمی کن دوباره تازه مکن زخم داغ زهرا را کی پهلوتُ به این روز انداخته بابا .. کی سینتُ به این حال در آورده بابا .. در اوج شعله‌وری ، در اوج آتش قلب ، ولی آدم کیف می‌کنه با این صفات .. مسیحِ خیمه‌ی لیلا ، نفس نداری که دوباره زنده نمایی ، مسیح زهرا را علی‌جونم، پاشو بابا دارم میمیرم .. پاشو یه کاری برای بابات بکن .. قلب بابات داره میسوزه علی جانم .. تو کسی نبودی جلوی بابا بنشینی ، حالا چی شده هرچی صدا میزنم جواب نمیدی .. می‌خوام روضه علی اکبر بخونم .. هیأت کربلاست ، هیأت حرم امام حسینه ، آقا مارو ببخشه .. روضه علی اکبر با بقیه روضه‌ها چه فرق داره .. مرحوم شوشتری فرمود ابی عبدالله یه مرگ داشتن ، یه شهادت داشتن ... مرگشون وقتی بود که اومد بالای سر علی اکبر ، شهادتش توی گودال بود ... لا اله الا الله .. حجت خداست به چه کنم چه کنم افتاده .. بگو بگو چه کنم ای به خاک پاشیده چگونه حل بکنم این تنِ معما را حسین .. این دستت بیاد بالا، می‌خوام روضه بخونم باید قلبت محکم بشه حسین ... این بیت از شعرُ خواهشاً با گوش قلبت بشنو ، دو صورت داره ، اگر صورت اول باشه خیلی خوبه ،صورت دوم رو من نمی‌دونم خوده مستمع ایشالا بفهمه ... گفت علی جانم .. تمام قامت تو در عبای من جا شد .. اگر این است تأثیر شنیدن شنیدن کی بود مانند دیدن .. بگو حسین .. این بهترین شکل و بهترین صورت بود که بدن‌رو أبی عبدالله در عبا بپیچه ، بدن طوری باشه که بشه روی دوتا دست بگیره با خودش ببره خیمه دارالحرب ... اما صورت دوم که نزدیکتر هست به واقع .. تمام قامت تو در عبای من جا شد .. (تکه تکه بدن رو روی عبا گذاشت) همه بمیریم با هم والله جا داره ... حسین ایشالا که دروغ باشه همه این فرضیات ما ... واقعیتشو میخوای بدونی .. صورتشو گذاشت رو صورت علی .. علی عَلَی الدُنیا بَعدَکَ العَفاٰ .. روح داشت از بدن خارج میشد ، یه وقت دید زینب گرفته شونه‌هارو ، حسین ، داری چه می‌کنی .. سرشو بلند کرد گفت زینب ، دیدی به چه روزی افتادم ، خواهرم ، این علی اکبرمه .. محل شهادت آقا ، شاهزاده علی اکبر علیه السلام در منتها الیه خیمه های دشمنه ... می‌خوام بگم چرا به این روز افتاده ... بگم یا نگم ... یه مشت زنهای جراحه ، با مِقراض(قیچی) ، افتاده بودن به جون علی اکبر ... حسین ... اصن دلیل آمدن زینب می‌دونی چیه ؟! یکی از دلایلش اینه ... ابی عبدالله خوده حیاست ... با این زنها که طرف نمیشه ، زینب اومد این زنهارو کنار زد ، حیا کنید ، این نوه‌ی فاطمه‌س ... دوتایی نشستند کنار بدن ، حسین به زینب نگاه می‌کنه ، زینب به حسین نگاه می‌کنه ، داداش تو میگی چیکار کنیم ؟ مگه میشه اینجا رها کنیم بریم ... برگردیم چیزی ازش باقی نمی مونه ، زینب صدا زد داداش تو زیر بغلاشو بگیر ، منم پاهاشو بگیرم ، باهم دیگه ببریمش ، یه یازهرا بگیم .. همین که اومدن بلند کنند ، ابی عبدالله گفت خواهر بذار باشه ، بذار باشه .. چاره ای نموند برای ابی عبدالله ، نشست رو به سمت خیمه ها .. جوانان بنی هاشم بیایید.. همه روضه خون باشن .. جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم این بیت رو بگم برای خانوما ضجه بزنند ، گریه کنند ... ببگویید مادرش لیلا بیاید تماشای قد اکبر نماید هرکجا نشستی این نفس رو آزاد کن بگو یاحسین ..
امام سجادعلیه السلام یه عمره ازابردیده هام بارون خون میبارم۲ به یاد هیجده سر به نی یه عمره بی قرارم یه نیمه روز پنجه ی خزون برگ و بارم و چید۲ غروب که شدهیزم مدینه به خیمه رسید یه عمره ازابردیده ها بارون خون میبارم به یادهیجده سر به نی یه عمره بی قرارم *این هیجده تاهیفده تاش یه طرف یه دونش یه طرف اون هیفده تا یه طرفه خب جنگه دشمنه اینهاهمه پهلوان بودن، زدن* یه عمره ازابر دیده ها بارون خون میبارم به یاد هیجده سر به نی یه عمره بیقرارم یه نیمه روز پنجه ی خزون برگ وبارم و چید غروب که شد هیزم مدینه به خیمه رسید *حالا اینها یه طرف* یه ساعتِ بعدش نه باغ گلی بود نه باغِبونش۲ رسیده بودآخرعقیق یمن دست ساربونش توی آتیش وحشت صحراش دوتا خواهرا زیردست وپا جلوی چشام جون دادن اونجا *خب عرض کردم که آدم مصیبت که داره حرف میزنه یه هو یه شاخه دیگه میره تمرکزش سرجاش نیست، امام هیچوقت تمرکزش بهم نمیخوره، فراموشی نیست، امام هیچوقت لکنت نداره،امام هیچوقت تمرکزش بهم نمیریزه ، امام هیچوقت توپوق نمیزنه، امام هیچوقت هیچ نقصی،کم و زیاد نداره،کامله کامله در همه لحظات عمرش، اون لحظه ای که ایستاده دارن باباشو میکشن امام حواسش هست اون لحظه ای هم که نشسته تو خونه با آرامش حواسش به همه جا هست،تو عالم خودمون داریم صحبت میکنیم* هنوزم اون سوز گریه هاش داره میاد به گوشم یه وقتی حس میکنم هنوز نشسته روی دوشم *کی بود حل شد معما... مثه اینکه خانم نمیخواد دست از سر ما برداره از دیشب تا حالا خوب دیگه حالا رزق شماست دیگه * هنوزم اون سوزه گریه هاش داره میاد به گوشم یه وقتی حس میکنم هنوز نشسته روی دوشم میگفت داداشی نرسه حرفم به گوش بابا *چی؟! قربونت برم، آبجی کوچولو... * میگفت داداشی نرسه حرفم به گوشه بابا *فقط خودمون دوتا بدونیم* ولی دلم لک زده برم روی دوش بابا *چی میخوای بگی حالا در گوشش میرفتی رو دوش بابا * برم دم گوشش بگم مگه قهری با من باباجون* چشات چرا بسته ست موهات پریشونه لبت پرِ خون *اما ...اما .. اقا زین العابدین رازنگه دار خواهرش بود اما این نسیم حرفای سه ساله رو شنید به گوش یکی دیگه رسوند به بابا نه ها!! * نسیمی شنید سوز حرفاشو به سقا رسوند ماجراشو *خب چه اتفاقی افتاد وقتی رسید؟!* نسیمی شنید سوز حرفاشو به سقا رسوند ماجراشو عمو بسته بود چشم دریاشو... حسین .... 💚🍃🥀🍃💚
‍ ⏺ذکر توسل و روضه_شب تاسوعا 94_روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام_حاج حسن خلج_ قسمت اول⏺↘️ ⬇️⬇️⬇️ (دلمو دریای ماتم می کنم قدم و روی تن خم می کنم نگاه کن با چه مصیبتی دارم از رو خاکا تنتو جمع می کنم..)۲ حسین... پاشو از جا که دیگه دخترم آواره نشه تا میون این سپاه صحبت گوشواره نشه *دستور داد برید همه سر ها رو از بدن ها رو جدا کنید سرها ببرید بیایید رو نیزه ها سوار کنید اومدن گفتن امیر یه سر رو نیزه بند نمی شه چنان فرق متلاشی شده.. از بس که زخم و جای عمودش عمیق بود تنها سری بود که ز پهلو ... حسین... می دونی چرا عباس اینطور خواست؟چون اگه سر درست نصب می شد رو نیزه هی چشم تو چشم سکینه می شد هی چشم تو چشم رباب می شد هی چشم تو چشم رقیه می شد عباس طاقت نداره .... هر کجا نشستی فریاد بزن غریب حسین...حسین.... هشتاد و چند سالشه هنوز کربلا ساکنه خیلیلاتون می شناسیدش،کفشدار سابق قمر بنی هاشم ،شیخ عباس کشوان ؛تو حرم آقا قمر بنی هاشم بودیم،سر شب بود باید درهارو می بستیم داشتیم زوار رو بیرون می کردیم در ها رو ببندیم یک وقتی دیدم یکی از خانم های عرب از این خانم های عرب بیابانی بچش تو بغلشه با عجله اومد تو،گفتم خانم برو،حرم تعطیله داریم می بندیم،دیدم اصلا گوشش بدهکار نیست،اومد دور ضریح قمر بنی هاشم،هی می گه یا ابوفاضل،یا ابوفاضل،یا ابوفاضل ادرکنی،یا ابوفاضل ادرکنی،یا ابوفاضل ادرکنی.. خدام اومدن،خانم بیا برو بیرون دلم سوخت برااین خانم دیدم حال خوشی داره زیارت می کنه،من بزرگتر از خدام بودم بهشون گفتم کاریش نداشته باشید،شما که الان می خواهید نظافت بکنید ،کارتون بکنید کارتون تموم شد من خودم اینو بیرون می کنم بذارید زیارت بکنه،مشغول کار شدیم یک نیم ساعتی گذشت،من دیدم،حواسم بهش بود،دور ضریح می گرده یا ابوفاضل ،یا ابوفاضل.. ┗━━━⏺⏺⏺━━┛ دیدم خسته شد،بچشو گذاشت زمین،خودش تنهایی داره می گرده یا ابوفاضل،یا ابوفاضل.. منم مشغول کار شدم یک نیم ساعتی گذشت،کارام تموم شد، اومدم سراغش ببینم اگر هنوز داره طواف می کنه نرفته بگم برو دیدم پایین ضریح قمر بنی هاشم نشسته سرشو تکیه داده به ضریح چادرشو کشیده رو صورتش خوابیده.. اومدم کنارش دخترم پاشو دیدم جواب نمی ده،خانم پاشو می خوام در حرم رو ببندم دیدم جواب نمی ده،گفت گوشه چادرشو گرفتم کشیدم،گفتم خانم پاشو ؛نگاه کردم دیدم بچه اش هم داره دست و پا می زنه گفتم پاشو این بچه ناراحته،این بچه شیر می خواد،این بچه کار داره،پاشو بچه ات رو بردار؛ گفت: تا گفتم بچه کار داره چشماشو باز کرد،گفت پس زنده شد؟!! گفت سه روز پیش مرده به من می گن برو دفنش کن، گفتم باید اول برم حرم عباس ... یا ابوفاضل ... برادرم خواهرم گمان نکنی برا عباس کاری داره زنده کردن این برا من و شماست که خیلی مهمه،عباس یک گوشه چشمش هزاران مرده رو زنده می کنه.تو حرم قمر بنی هاشم روضه می خوند، منبری معروف رو منبر گفت : اشتباه کرد،گفت من نمی دونم از نظر مقامات سلمان بالاتره یا عباس بالاتره"شب خواب امیر المومنین رو دید آقا بهش فرمود چطور نمی دونی؟ اگه عباس من به اولین و آخرین نگاه کنه همه رو سلمان می کنه،همه رو ابوذر می کنه، امشب دامن قمر بنی هاشم رو بگیریم،بگیم آقا جان شما راست می گی مرده زنده کنی،دل مرده منو زنده کن،آقا می ترسم یک روز اسم حسین بیاد این دل نلرزه می ترسم یک روز اسم حسین بیاد این چشم منقلب نشه آقا به داد ما برس.. یا ابوالفضل ابوالفضل ابوالفضل ....* فردای قیامت آقا رسول الله می فرماید:علی جان، برو به زهرا بگو از اسباب شفاعت امت هرچی داری بیار... بی بی پاسخ میده: دودستِ قلم شده عباسم، برای شفاعت کافیه... بی بی فاطمه به احترام آیه قرآن،بابا رو یا رسول الله خطاب میکرد، اما وقتی بین در و دیوار قرار گرفت،صدا زد یا ابتا..... بالا بفریادم برس.... عباسم همه عُمْر حسینش رو برادر صدا نزد، اما وقتی روی زمین افتاد ،صدا زد:برادر، برادرت رو دریاب... حسین س @majmaozakerine
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ‍ . زبانحال سلام الله علیها @majmaozakerine روزگار اسیری زینب مثل شبهای شام تاریک است کوچه پس کوچه های اینجا هم مثل شهر مدینه باریک است مردمانش به جای دسته ی گل تازیانه به دست می گیرند تا نمک روی زخم ما بزنند پیش ما کف زدند و رقصیدند تو خودت خوب واقفی که چرا صورت خواهر تو رنگین است مثل نامرد کوچه های فدک دست مردان شام سنگین است آنکه بر پهلویت لگد زده بود چند باری به من لگد زده است زیر آن ضربه ها بگو آیا استخوان های پهلویت نشکست؟ دخترت را ببین شکسته شده رنگ برف است موی دخترکت مثل ایّام آخر مادر سو نمانده به چشم شاپرکت ای برادر چقدر بر نوک نی سنگ از دست کوفیان خوردی شرمسارم میان بزم شراب ایستادم تو خیزران خوردی 🎤 .👇 @majmaozakerine
‍ ⇦🕊روضه و توسل جانسوز ایام اسارت خاندان آل الله صلوات الله علیهم اجمعین ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنتَ امیرالمومنین چه دست های سیاهی که نور می بردند به نیزه ها سرِ هجده غیور می بردند ... *جلو چشم علی اکبر ... جلو چشم قاسم ... جلو چشم عباس ... جلو چشم حسین ... کی جرات کرده دستِ زینبُ ببنده ...* چقدر بی ادبانه سرِ سلیمان را برایِ جایزه در پیشِ مور می بردند .... *یه چند روزی از عاشورا گذشته ، شما زخم هاتون تازه ست واقعاً نیاز به روضه خوان ندارید .. اما چه کنم ، کاره من روضه خوانیِ باید زخم دلتُ تازه نگه دارم" چی می خوام بگم .... دخترِ علی کجا ... زنازادۀ مرجانه کجا ....* چقدر بی ادبانه سرِ سلیمان را برایِ جایزه در پیشِ مور می بردند .... اگر چه پوشیه ها بود و آستین ها بود *چی دارم می گم ؟ .. از کی دارم می گم؟ .. همون خانمی که وقتی می خواست بره کنار قبر پیغمبر ، شنیدید همه چراغ ها رو امیرالمومنین می فرمود خاموش کنید ... کسی چشمش به قد و بالای خانم ..... خوده علی جلو جلو می رفت ، حسن و حسینم چپ و راستِ زینب ... عباسم از پشت شمشیر به دوش می اومد ... یه وقت کسی تو این تاریکی شب چشمش به قد و بالای زینب نیوفته .... نیست فلک به قدر هم پایت سایۀ تو ندیده همسایه ت ...* اگر چه پوشیه ها بود و آستین ها بود چو در مسیر شلوغِ عبور می بردند *همۀ شهر تعطیل شده بود ... هلهله می کردن ... انقده بچه ها می ترسیدن ... بین اسرا فقط یکیِ که داره باره همه رو می کشه ...* به شانه هایِ زنی بار ، زخمِ قافله بست میان سلسله سنگ صبور می بردند *شروع کرد صحبت کردن ... وای بر شما ... چشم هاتون خشک مباد .. خنده رو لب هاتون میاد ...پسرِ پیغمبر رو کشتید شهر رو زینت کردید ... نامه نوشتید اون وقت بین دو نهر آب با لبِ تشنه .... هی گفت مردم جیگرم داره میسوزه .... با لبِ تشنه سر از بدنش جدا کردید ... خبر رساندن شهر در شُرفِ انقلابِ .. چه کنیم ؟ گفت یه راه داره فقط ساکت کردنِ زینب ..." اونم اینکه سرِ حسین رو ببرید در مقابلش .... مردم دیدن لحن صحبت کردنه زینب عوض شد ... خانمی که با عتاب با خطاب ... یه وقت دیدن لحن صدا عوض شد ... میگه هلالِ یک شبۀ زینب ... عزیزه دله زینب ... کجا بودی سه شبانه روزه ....* ای جانه من به نیزۀ اعدا چه می کنی آغوشِ ماست جایِ تو آنجا چه می کنی؟ *تا چشمش افتاد دید پیشانیِ داداششُ شکستن (زبانِ حال) گفت حسین دیگه اجازه نمی دم از من جلوتر باشی ... قرار بود با هم باشیم ... سرت شکسته داداش .... بمیرم برات ... نگاه کرد دید نازدانه داره پرپر میزنه چشم به بابا دوخته ... عمه ... عمه ... این سر، سرِ بابامه عمه .... تنها راهش این بود چنان سر رو به محمل کوبید حواسِ این نازدانه رو برگردوند ....* حسین ..... ┏━━━⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️️━━┓ @majmaozakerine ┗━━━⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️️️━━┛
منم قبر میکَنَم زهرا.. و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه این منم قبر میکَنَم زهرا؛ از برایِ یگانه دلدارم؟! نکند این که خواب میبینم کاش میشد کنی تو بیدارم این منم تیشه میزنم زهرا؛ تا مهیا کنم مزارِ تو را با دو دستِ خودم به خاک نهم گل پژمردۀ نزارِ تو را آه زهرا قسم به جان شما پاره شد قلبِ مرتضی از غم همچنان شمعِ صبح میسوزم بینِ مرگ و حیات حیرانم فاطمه؛ من نمازِ صبرم را در کنارت نشسته میخوانم ذکرها را شکسته با یادِ دنده‌های شکسته میخوانم ــــــــــــــــــ منم علی که خیلی خسته‌م چشمای خسته‌مو که بستم با خاطراتِ با تو بودن میونِ سیلِ غم نشستم فاطمه در خودم شکستم کاش میشد زهرا .. دوباره زندگی کنم با تو رو قلبِ من نوشته تنها تو، محبوبم کاش میشد زهرا .. صدای تو، تو خونه می پیچید لبِ حسن دوباره میخندید، ای خوبم ای یاسِ پرپر .. بدونِ تو چیکار کنه حیدر ، یازهرا .. مدتی هست رنگش پریده تموم موهاشم سفیده چی شده ابنجوری شکسته به من بگو حسن چی دیده! تو کوچیکی قدش خمیده میگه زیرِ لب .. مادرمُ آزار نده برگرد برو عقب جلو نیا نامرد، ای نامرد شرمنده مادر .. تا زنده‌ام غمت با من باشه نشد مدافعت حسن باشه، ای مادر ای یاسِ پرپر .. خدا نگهدارت باشه مادر .. فاطمه جان؛ گیرم که زینبین تو خوابیدن آرام کردنِ حسن آسان نیست .. یک روز زینب سلام الله علیه جلو آمد صدا زد داداشم، حسن جانم .. چرا همش یه گوشه کز کردی و زانویِ غم بغل گرفتی .. داغ مادر دیدی، ما هم دیدیم .. تو داداش بزرگِ مایی .. قفل لب‌هاش باز شد .. صدا زد زینبم دست از دلم بردار .. هرچی دیدیم با هم دیدیم اما تو کوچه من بودم، شما نبودید .. هرچی تلاش کردم جلوش رو بگیرم نشد.. دستش زِ سر گذشت .. یا زهرا .. یا رب نصیب هیچ غریب دگر نکن دردی که گیسوان حسن را سفید کرد با صد امید حامی مادر شدم ولی دستش زِ سر گذشتُ مرا ناامید کرد ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
امام سجادعلیه السلام یه عمره ازابردیده هام بارون خون میبارم۲ به یاد هیجده سر به نی یه عمره بی قرارم یه نیمه روز پنجه ی خزون برگ و بارم و چید۲ غروب که شدهیزم مدینه به خیمه رسید یه عمره ازابردیده ها بارون خون میبارم به یادهیجده سر به نی یه عمره بی قرارم *این هیجده تاهیفده تاش یه طرف یه دونش یه طرف اون هیفده تا یه طرفه خب جنگه دشمنه اینهاهمه پهلوان بودن، زدن* یه عمره ازابر دیده ها بارون خون میبارم به یاد هیجده سر به نی یه عمره بیقرارم یه نیمه روز پنجه ی خزون برگ وبارم و چید غروب که شد هیزم مدینه به خیمه رسید *حالا اینها یه طرف* یه ساعتِ بعدش نه باغ گلی بود نه باغِبونش۲ رسیده بودآخرعقیق یمن دست ساربونش توی آتیش وحشت صحراش دوتا خواهرا زیردست وپا جلوی چشام جون دادن اونجا *خب عرض کردم که آدم مصیبت که داره حرف میزنه یه هو یه شاخه دیگه میره تمرکزش سرجاش نیست، امام هیچوقت تمرکزش بهم نمیخوره، فراموشی نیست، امام هیچوقت لکنت نداره،امام هیچوقت تمرکزش بهم نمیریزه ، امام هیچوقت توپوق نمیزنه، امام هیچوقت هیچ نقصی،کم و زیاد نداره،کامله کامله در همه لحظات عمرش، اون لحظه ای که ایستاده دارن باباشو میکشن امام حواسش هست اون لحظه ای هم که نشسته تو خونه با آرامش حواسش به همه جا هست،تو عالم خودمون داریم صحبت میکنیم* هنوزم اون سوز گریه هاش داره میاد به گوشم یه وقتی حس میکنم هنوز نشسته روی دوشم *کی بود حل شد معما... مثه اینکه خانم نمیخواد دست از سر ما برداره از دیشب تا حالا خوب دیگه حالا رزق شماست دیگه * هنوزم اون سوزه گریه هاش داره میاد به گوشم یه وقتی حس میکنم هنوز نشسته روی دوشم میگفت داداشی نرسه حرفم به گوش بابا *چی؟! قربونت برم، آبجی کوچولو... * میگفت داداشی نرسه حرفم به گوشه بابا *فقط خودمون دوتا بدونیم* ولی دلم لک زده برم روی دوش بابا *چی میخوای بگی حالا در گوشش میرفتی رو دوش بابا * برم دم گوشش بگم مگه قهری با من باباجون* چشات چرا بسته ست موهات پریشونه لبت پرِ خون *اما ...اما .. اقا زین العابدین رازنگه دار خواهرش بود اما این نسیم حرفای سه ساله رو شنید به گوش یکی دیگه رسوند به بابا نه ها!! * نسیمی شنید سوز حرفاشو به سقا رسوند ماجراشو *خب چه اتفاقی افتاد وقتی رسید؟!* نسیمی شنید سوز حرفاشو به سقا رسوند ماجراشو عمو بسته بود چشم دریاشو... حسین .... 💚🍃🥀🍃💚
در وسعت شب، سپیده‌‌ای آه کشید خورشیدِ به خون تپیده‌ای آه کشید آن لحظه که زینب به اسارت می‌رفت بر نیـزه سَرِ بریده‌ای آه کشید از سینه آه در غمت ای ماه می کشم بارِ غم تو را چو پَرِ کاه می کشم *من زینبم، به غم و درد عادت دارم، چهار سالم بود جلو چشمم مادرم رو کشتن، چهارسالم بود جلو چشمم سینه ی مادرم رو شکستن، هنوز غمِ مادرم یادم نرفته بود، دیدم از آسمان صدا میاد"یا اَهلَ العالَم قَد قُتِلَ المُرتَضی" در رو باز کردم، دیدم بابام رو با فرق خون آلودش، یه روزی هم حسنم صدا زد گفت: زینب! تشت رو بیار...بعد هم که کربلا، یکی یکی برادرام رفتن، پسرهام هم رفتن، این هم از اسارت...همه رو تحمل می کنم...* از سینه آه در غمت ای ماه می کشم بارِ غم تو را چو پَرِ کاه می کشم *اما اونی که داره زینب رو میکُشه اینه: سَرِ عشقِ من، سَرِ حسینِ من، نوک نیزه، تو دست یکی دیگه* بر نوک نیزه، جانِ اَخا غبطه می خورم او حنجرِ تو بوسد و من آه می کشم نشود فاشِ کسی، آنچه میانِ من و توست تا اشاراتِ نظر نامه رسانِ من و توست *حسین جان!هیچ کی نمی فهمه ما بهم چی می گیم...بی بی جان! به ما هم بگو، بذار ما هم کمی بفهمیم،ساده تر بگو بی بی جان!...* خزان زود هنگامِ تو ای گُل، بهارم را به زردی آشنا كرد نگه كن تا ببینی غربتِ عشق، مرا با كوچه گردی آشنا كرد *یه نگاه کن ببین اون زینبی که باباش وقتی میخواست من رو ببره کنار قبرِ پیغمبر، می فرمود: زینب جان! صبر کن، بذار نیمه شب بشه، مَردم تویِ خونه هاشون باشن، جلو جلو مردها رو می فرستاد میگفت: اگه چراغی روشنِ، اگه مشعلی روشنِ خاموش کنید، بابام علی جلو می ایستاد، حسینم!خودت سمتِ راستم، حسن سمتِ چپم، عباس با وجودی که سنی نداشت، از پشت سر می اومد، شمشیرش رویِ سینه اش، هی اطراف رو نگاه می کرد، تو اون تاریکیِ دلِ شب، چشمی به قد و بالایِ زینب نیاُفته...من همون زینبی ام که...* نیست فلک به قدر، هم پایه ام سایه ی من ندیده همسایه ام *اما داداش! الان پاشو نگاه کن ببین چه خبرِ، شهر رو چراغان کردن...* کوفه چراغانی شده زینب تماشایی شده
امام سجادعلیه السلام یه عمره ازابردیده هام بارون خون میبارم۲ به یاد هیجده سر به نی یه عمره بی قرارم یه نیمه روز پنجه ی خزون برگ و بارم و چید۲ غروب که شدهیزم مدینه به خیمه رسید یه عمره ازابردیده ها بارون خون میبارم به یادهیجده سر به نی یه عمره بی قرارم *این هیجده تاهیفده تاش یه طرف یه دونش یه طرف اون هیفده تا یه طرفه خب جنگه دشمنه اینهاهمه پهلوان بودن، زدن* یه عمره ازابر دیده ها بارون خون میبارم به یاد هیجده سر به نی یه عمره بیقرارم یه نیمه روز پنجه ی خزون برگ وبارم و چید غروب که شد هیزم مدینه به خیمه رسید *حالا اینها یه طرف* یه ساعتِ بعدش نه باغ گلی بود نه باغِبونش۲ رسیده بودآخرعقیق یمن دست ساربونش توی آتیش وحشت صحراش دوتا خواهرا زیردست وپا جلوی چشام جون دادن اونجا *خب عرض کردم که آدم مصیبت که داره حرف میزنه یه هو یه شاخه دیگه میره تمرکزش سرجاش نیست، امام هیچوقت تمرکزش بهم نمیخوره، فراموشی نیست، امام هیچوقت لکنت نداره،امام هیچوقت تمرکزش بهم نمیریزه ، امام هیچوقت توپوق نمیزنه، امام هیچوقت هیچ نقصی،کم و زیاد نداره،کامله کامله در همه لحظات عمرش، اون لحظه ای که ایستاده دارن باباشو میکشن امام حواسش هست اون لحظه ای هم که نشسته تو خونه با آرامش حواسش به همه جا هست،تو عالم خودمون داریم صحبت میکنیم* هنوزم اون سوز گریه هاش داره میاد به گوشم یه وقتی حس میکنم هنوز نشسته روی دوشم *کی بود حل شد معما... مثه اینکه خانم نمیخواد دست از سر ما برداره از دیشب تا حالا خوب دیگه حالا رزق شماست دیگه * هنوزم اون سوزه گریه هاش داره میاد به گوشم یه وقتی حس میکنم هنوز نشسته روی دوشم میگفت داداشی نرسه حرفم به گوش بابا *چی؟! قربونت برم، آبجی کوچولو... * میگفت داداشی نرسه حرفم به گوشه بابا *فقط خودمون دوتا بدونیم* ولی دلم لک زده برم روی دوش بابا *چی میخوای بگی حالا در گوشش میرفتی رو دوش بابا * برم دم گوشش بگم مگه قهری با من باباجون* چشات چرا بسته ست موهات پریشونه لبت پرِ خون *اما ...اما .. اقا زین العابدین رازنگه دار خواهرش بود اما این نسیم حرفای سه ساله رو شنید به گوش یکی دیگه رسوند به بابا نه ها!! * نسیمی شنید سوز حرفاشو به سقا رسوند ماجراشو *خب چه اتفاقی افتاد وقتی رسید؟!* نسیمی شنید سوز حرفاشو به سقا رسوند ماجراشو عمو بسته بود چشم دریاشو... حسین .... 💚🍃🥀🍃💚
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگفتی دختر داری رفتی😭 🎤 هئیت نورالبکاء کربلا @majmaozakerine
به کهکشان هدایت ستاره ای دارد  هر آنكه مِهر حَسَن را چراغ راه کند   اگر که عکس جمالش به آب چاه افتد دوباره یوسف مصری هوای چاه کند   سلام بر حَسن ابن علی که از حُسنش همان كه خدا تمام وقت به رويِ مَهَش نگاه كند   *يه آقايي با اين همه جلال و زيبايي اما اينقدر غريب، اينقدر مظلوم، امام صادق مي فرمايند: فرداي قيامت انبياء و اوليايِ الهي رو خدا يكي يكي صدا ميزنه، مي فرمايد: با انصارتون با يارانتون با هوادارانتون بلند شيد بياييد، عيسي يه عده اي باهاش بلند ميشن، موسي! يه عده اي باهاش بلند ميشن، ابراهيم همينطور، تا ميرسن به پيغمبر خاتم يه عده ي زيادي بلند ميشن، تا خدا صدا ميزنه: حسين جان! بلند شو يه عده اي توي محشر بلند ميشن، محشر رو محشر ميكنن، اون وقت امام صادق مي فرمايند: وقتي نوبتِ عمو جانم حسن ميشه، سه چهار نفر با امام حسن بلند ميشن، اينقدر اين آقا غريبه... اما اون سه چهار نفر هر كدومشون به يه لشكر توي عالم مي ارزن، يكيشون حسينِ، يكيشون عباسِ، يكيش علي اكبرِ... امام حسن خيلي غريبِ، چند دهه براي امام حسين گريه مي كنيم،امشب رو هم برا امام حسن اشك بريزيم، ناله بزنيم، يه گوشه اي امام حسن مي نشست، هي به در و ديوار نگاه مي كرد، عاقبت زينب بي تاب شد، يه روز اومد نشست كنارش، حالش رو پرسيد، گفت: داداش! بي مادر شدي، بي مادر شدم، منم داغ ديدم، داداش! سينه ي خون آلود ديدي منم ديدم، داداش! مادرِ هجده سالمون توي خونه دست به ديوار مي گرفت راه مي رفت، تو ديدي منم ديدم، چي شده هي يه گوشه ميشيني گريه مي كني؟ مگه نمي بيني بابام داره از دست ميره؟ صدا زد: زينب جان! اوني كه داره من رو ميكُشه اينه، مادرم وقتي ميخواست بره سراغِ فدك، رويِ من حساب كرد و رفت، گفت: حسنم! پاشو بريم، يه مرد همراه من باشه... زينب! جلو مادرم خيلي بد شد، نتونستم كاري بارش بكنم، جلو چشام مادرم رو سيلي زدن...*   در پیچ کوچه بود که ولگردِ  لعنتی سد كرد راهِ فاطمه، بی درد ِ لعنتی    دیدم به جنگ مادرِ رنجورم آمده فریاد می زدم : برو نامرد ِ لعنتی   *زينب! سينه ام رو سپر كردم رفتم جلو... گفتم: چي ميگي بي ادب؟ برو كنار، اما زينب نبودي ببيني، هر چي مادرم عقب مي رفت، اون يه قدم جلو مي اومد، مادرم چسبيد به ديوار، چنان سيلي زد به مادرم، مادرم يه سيلي از اون نانجيب خورد، يه سيلي از ديوار... واي مادرم...*    خط و نشان برای زنی خسته می کشی !؟ لعنت به هرکه گفته به تو مرد، لعنتی!   *امام صادق فرمود: ما يه پرده اي روي دلهاي شما مي كِشيم كه شما مصيبت هاي مارو درك نكنيد، وَ اِلا در دَم جون ميداديد... زينب جان! نبودي من رفتم جلو، گفتم: برو عقب، مگه نمي بيني دختر پيغمبر اينجا ايستاده...*    خونت حلالِ خشم حسن می شود، برو خونم به جوش آمده ، خون سردِ لعنتی   *زينب جان! با كمال خونسردي، مي دونست قد من بهش نميرسه، دستش رو بلند كرد، جلو چشماي من...*   دیوارهای سنگی آن کوچه شاهدند  با مادرم چه کرد بي دردِ لعنتی   *يا امام حسن! ميدونم ناموست بوده، مي دونم بي ادبي كرده، اما هر چي بوده يه زن بوده، كجا بودي كربلا، حسين از بالاي نيزه نگاه مي كرد، هر كدوم از دخترا از يه طرف فرار مي كردن، اين دامن ها آتش گرفته بود، با تازيانه و كعب ني...*   كودكِ بي تاب را هم مي زدن طفلكِ در خواب را هم مي زدن
🍁روضه جانسوز حضرت زهرا سلام الله علیها _ حاج حسن خلج🍁 💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠 پاشو دخترت يه گوشه ذكر ِ ربنا گرفته اولين بار ِ كه اين طور دستش و بالا گرفته براي خوب شدن تو ، به خدا رو زده زينب با همين قد كوچيكش، خونه جارو زده زينب براي اينكه يه لحظه ديده وا كني بخندي نمي دوني با چه عشقي شونه بر مو زده زينب اي بلند ِ آسموني نميشه پيشم بموني *علي داره التماس ميكنه* اي بلند ِ آسموني نميشه پيشم بموني گريه كن يه كم سبك شي *فاطمه جان، هفتاد و پنج روز ِ بغضات رو نگه داشتي،هي گفتي علي خبر دار نشه،علي ناراحت نشه، علي ندونه چي شده به سر من* گريه كن يه كم سبك شي بغضت و نذار تو سينه گريه كن گريه عزيزم با علي بودن همينه تو كه گفتي تو هميشه تو اميرالمؤمنيني چرا چند وقت ِ كه ديگه روبرويم نميشيني پاشو راه برو يه خورده دل من آروم بگيره نور چشمم نكنه از بعد كوچه نمي بيني اي بلند ِ آسموني نميشه پيشم بموني *داره نماز مي خونه،همين كه نمازش تموم شد،ديد حسن اين طرف،حسين اين طرف ايستاده،شستش خبر دار شد يه اتفاقي افتاده، سرش رو بلند كرد،اينجا چيكار مي كنيد،چه خبره؟ديد هردو آقازاده سرشون رو انداختن پايين،بابا به دادمون برس،اگه دير كني مي ترسم مادرمون رو ديگه نبيني،چه جوري اومد بماند،چند بار تو راه زمين خورد،هي عبا پيچيد دور پاش تا مي اومد بلند شه،يازهرا، خدا برا هيچ كي نياره، از بيرون بياي ببيني عزيزت از دست رفته، از چهارچوب در وارد شد، ديد يه ملافه رو صورت فاطمه كشيده شده،يه گوشه زينب كز كرده،خيره خيره داره نگاه ميكنه،ام الكلثوم ِ دوساله هي دور اين بستر مي گرده، هي زير لب ميگه: وا اُما، وا اُما. اومد نشست كنار بستر، روضه ي من همين چند جمله،همتون رو به خدا سپردم،ان شاء الله يه روزي همين جا تو روضه ي مادرمون،همه ي ما دق كنيم و بميريم، روزنامه ها بنويسن يه جايي چندين نفر همه با هم دق كردن،بعد همه ميپرسن چي شده؟بعد توي تيتردرشت روزنامه ها مي نويسن،اينها همه بي مادر بودن،اينها همشون مادراشون رو از دست دادن،كجا؟مدينه. چرا؟ تو كوچه يه بي حيا، يه نامرد،جلو مادرشون رو گرفته بود....يازهرا.... علي از چهارچوب در اومد تو نشست كنار بدن فاطمه ملافه رو كنار زد،ديد هر دو درهاي بهشت بسته شده،صدا زد مادر حسن! ديد جواب نمياد،مادر حسين!،ديد خبري نيست،دختر رسو الله! كليد قلب زهرا رو علي ميدونه، صدا زد:فاطمه من علي ام،من علي ام،چشماتو باز كن، من علي ام...* ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
( سلام الله علیها ) خداحافظ بِسترِ من خسته خداحافظ اي نماز نشسته خداحافظ اي قيام و قعود خداحافظ اي ركوع و سجود اجازه میدی غلطط رو بگیرم ؟ خداحافظ قیام و قعود ؟ کدوم قیام ؟ کدوم قعود ؟ مگه می تونست پاشه ؟ کدوم قیام و قعود ؟ فقط یه جا همه ی نیروشو ، همه ی توانِشو جمع میکرد ، پا میشد وامیستاد ... اون هم تا علی در میزد ... خداحافظ بِسترِ من خسته خداحافظ اي نماز نشسته گفت تو خیال میکنی من خبر ندارم ، اولاً من علی ام ، هیچی برای من پوشیده نیست ، فاطمه جان ، ... دوماً زهرا جان ، هر شب گوشه حجره میشینم نماز خوندنت رو تماشا میکنم ، دیدمت نماز نافله خواندی ولی قیام نداشت ، قعود نداشت ، قنوت نداشت ... زهرا جان کی گفته این همه پیش علی قیام کنی ؟ خدا حافظ درد بازو و سينه خداحافظ كوچه هاي مدينه خداحافظ آسمانِ كبود خداحافظ موجِ آتش و دود ز آهِ من ، آسمان شده نيلي خداحافظ تازيانه و سيلي ...
اي نور قلب عاشقم شمع اين خانه توئي زهرازهرا مرو مرو لطف كاشانه توئي اي مرغ پر شكسته افتاده كنج قفس از فرط غصه فاطمه در سينه مانده نفس خورشيد شفق پيرهن اي ماه گرفته من از پيش من مرو اي نخل بريده ثمر اي مادر كشته پسر از پيش من مرو دريا دريا ز ديده ام مي ريزد خون دلم صحرا صحرا مرا بود در سينه غصه و غم اي خوب مهربان من يار نه ساله من ياس نيلوفري شده اي پرپر لاله من ممنونم اگر نروي مي ميرم اگر بروي از پيش من مرو زهرا تو پناه مني گرمي ده آه مني از پيش من مرو اي در شام سياه غم تا بنده ماه علي زهرا زهرا ببين ز دل سوزنده آه علي مي سوزم از شرار شرم خوشيد شرم و حيا جان از بهر دفاع من كردي جانانه فدا اي يار كشيده ستم اي مصحف غصه و غم از پيش من مرو ممنونم اگر نروي مي ميرم اگر بروي از پيش من مرو ***
|⇦•چشمم به راه ماند.. و توسل به امام زمان روحی له الفدا ویژۀ شب لیله الرغایب_ حاج حسن خلج* •ೋ ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ چشمم به راه ماند عزیزم نیامدی دل بی پناه ماند عزیزم نیامدی در سینه سالهاست که این آهِ سوزناک در سینه ماند عزیزم نیامدی تا کی اسیرِ دستِ غم ای میرِ قافله یوسف به چاه ماند عزیزم نیامدی ای مردِ آسمانی من بی تو این زمین غرقِ گناه ماند عزیزم نیامدی *نمیدونم چرا دلم هواتُ نمیکنه .. نمیدونم چرا دلم برات تنگ نمیشه .. در به درِ کوه و بیابون شد ، هرجا شنید ردِ پایی از آقا هست رفت، گفتن مسجد کوفه رفت، سهله معتکف شد .. جمکران و .. هرجا شنید رفت برم بلکه آقا رو ببینم .. هر کاری کرد دید خبری نشد .. عاقبت یه اهل معرفتی بهش گفت چی میخوای خودت رو آواره کردی؟ گفت دنبال آقام میگردم میخوام آقامُ ببینم .. فرمود این که راهش اینا نیست، نزدیک ترین راهشُ من بلدم برو وضو بگیر بیا حالا بشین سمتِ کربلا .. دستتُ بزار رو سینه‌ت صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله .. اجازه بدید روضه م رو اینجور یگم :* خواهرا در مرگِ من افغان‌مکن شیون مزن ای برادر پیشِ خواهر حرفی از مردن مزن خواهرا آن کهنه پیراهن که میدانی بیار یوسفا دیگر دم از آن پاره پیراهن مزن خواهرا این آخرین بار است میدان میروم ز پی ام بیرون میا حرفی تو با دشمن مزن چون که بر روی زمین میافتم اندر قتلگاه صبر کن زاری مکن بر چهره و تن مزن چون به روی سینه ام دشمن نشیند صبر کن ای برادر آتش بر جای ازین مزن چون سرم را ازقفا دشمن کند خواهر جدا لطمه بر رخسار خود در پیش مرد و زن مزن صبر کن چون آتش اندر خیمه ها می افکنند کودکان را جمع کن یک جا ولی شیون مزن زینت آلات زنان را دشمنان خواهند برد دخترانم را طلا بر گوش و برگردن مزن خواهرا چون تازیانه میزنندت دشمنان صبر کن هرگز مگو این ضربه ها بر من مزن صبر کن اندر اسارت چون برندت کو به کو بر ملا گریان مشو افغان به هر بر من مزن گیرم این قلب صبورم آهنین باشد«حسین» این همه پتک گران بر فرق این آهن مزن
امام سجادعلیه السلام یه عمره ازابردیده هام بارون خون میبارم۲ به یاد هیجده سر به نی یه عمره بی قرارم یه نیمه روز پنجه ی خزون برگ و بارم و چید۲ غروب که شدهیزم مدینه به خیمه رسید یه عمره ازابردیده ها بارون خون میبارم به یادهیجده سر به نی یه عمره بی قرارم *این هیجده تاهیفده تاش یه طرف یه دونش یه طرف اون هیفده تا یه طرفه خب جنگه دشمنه اینهاهمه پهلوان بودن، زدن* یه عمره ازابر دیده ها بارون خون میبارم به یاد هیجده سر به نی یه عمره بیقرارم یه نیمه روز پنجه ی خزون برگ وبارم و چید غروب که شد هیزم مدینه به خیمه رسید *حالا اینها یه طرف* یه ساعتِ بعدش نه باغ گلی بود نه باغِبونش۲ رسیده بودآخرعقیق یمن دست ساربونش توی آتیش وحشت صحراش دوتا خواهرا زیردست وپا جلوی چشام جون دادن اونجا *خب عرض کردم که آدم مصیبت که داره حرف میزنه یه هو یه شاخه دیگه میره تمرکزش سرجاش نیست، امام هیچوقت تمرکزش بهم نمیخوره، فراموشی نیست، امام هیچوقت لکنت نداره،امام هیچوقت تمرکزش بهم نمیریزه ، امام هیچوقت توپوق نمیزنه، امام هیچوقت هیچ نقصی،کم و زیاد نداره،کامله کامله در همه لحظات عمرش، اون لحظه ای که ایستاده دارن باباشو میکشن امام حواسش هست اون لحظه ای هم که نشسته تو خونه با آرامش حواسش به همه جا هست،تو عالم خودمون داریم صحبت میکنیم* هنوزم اون سوز گریه هاش داره میاد به گوشم یه وقتی حس میکنم هنوز نشسته روی دوشم *کی بود حل شد معما... مثه اینکه خانم نمیخواد دست از سر ما برداره از دیشب تا حالا خوب دیگه حالا رزق شماست دیگه * هنوزم اون سوزه گریه هاش داره میاد به گوشم یه وقتی حس میکنم هنوز نشسته روی دوشم میگفت داداشی نرسه حرفم به گوش بابا *چی؟! قربونت برم، آبجی کوچولو... * میگفت داداشی نرسه حرفم به گوشه بابا *فقط خودمون دوتا بدونیم* ولی دلم لک زده برم روی دوش بابا *چی میخوای بگی حالا در گوشش میرفتی رو دوش بابا * برم دم گوشش بگم مگه قهری با من باباجون* چشات چرا بسته ست موهات پریشونه لبت پرِ خون *اما ...اما .. اقا زین العابدین رازنگه دار خواهرش بود اما این نسیم حرفای سه ساله رو شنید به گوش یکی دیگه رسوند به بابا نه ها!! * نسیمی شنید سوز حرفاشو به سقا رسوند ماجراشو *خب چه اتفاقی افتاد وقتی رسید؟!* نسیمی شنید سوز حرفاشو به سقا رسوند ماجراشو عمو بسته بود چشم دریاشو... حسین .... 💚🍃🥀🍃💚