#یادداشت
📑 پیامبر آمده است تا چگونه انسانی بسازد؟
📝#محسن_زندی
📜یک عده مثل دکتر شریعتی میگفتند دین آمده است تا آدمهایی مثل ابوذر و تا حدی عمّار درست کند؛ یعنی، یک سری آدمهای پرشوری که مهمترین دغدغهشان مبارزه (تحت رهبری یک امام) با وضعیت نامطلوبِ موجود است که عموماً نیز توسط حکومتها بهوجود آمده است. از اینرو، او با علوم اسلامی رایج در حوزهها مخالف بود. اعتقاد داشت اینکه هفتاد سال لابلای کتاب و الفاظ قرآن و حدیث استخوان خُرد کنی؛ بعد از هفتاد سال دیگر شور و حالی نداری که مانند ابوذر باشی. اسلام شریعتی یک ایدئولوژی هیجانی بود؛ همانند تُنِ صدایش.
🔖عدهای دیگر مثل دکتر سروش به تبعیت از مولوی میگفتند اسلام آمده است آدمهایی مثل اویس قرنی درست کند. یعنی، آدمهایی که میخواهند گوهرِ دیانت را، یعنی سفرِ معنوی پیامبر به معراج را تکرار کنند؛ چه او را ببینند و چه نبینند. سروش همانند غزالی اعتقاد دارد که عالم ملکوت همانند خورشید است که تشعشاتش همیشگی است و همهکس میتوانند این امواج و تشعشات را دریافت کنند. فقط بهشرطی که برای دریافت امواج ریسیوِر (گیرنده) داشته باشند. انبیا کسانی هستند که قویترین ریسیورها را داشتهاند. لذا وحی یعنی گرفتن امواجی که هرکس میتواند آنها را بگیرد؛ یکجور، سفرِ پایین به بالاست؛ نه پیامرسانیِ بالا به پایین. هرکس میخواهد ریسیورش را روشن کند و آن پیامها را بگیرد میتواند کارهای یک پیامبر را تکرار کند (فرقی هم ندارد کدام پیامبر)، تا همان تجربههای او برایش تکرار شود؛ درست مانند عارفان.
📜نسخهی سکولار این انسان معنوی از سوی مصطفی_ملکیان ارائه میشود؛ یعنی دین تنها یکی از ابزارهایی است که در شرایطی خاص میتواند به بازتولید معنویت (که فراتر از دینداری است و برخلاف دین، با عقلانیت جدید هم سازگار است) کمک کند.
🔖عدهای مثل آیتالله مطهری و آیتالله جوادی آملی اعتقاد دارند اسلام آمده است که سلمان فارسی و تا حدی بوعلیسینا درست کند. آنها اعتقاد دارند دیانت و عقلانیت دورویِ یک سکهاند. یعنی آدمی که عقلش را درست به کار بگیرد قطعا به دین میرسد و دیندار واقعی هم کسی است که عقل در او شکوفا شده است. انبیا هم آمدهاند تا گرد و غبار از چهرهی عقل بردارند و امثال سلمان و بوعلی تولید نمایند؛ و چهبسا اگر همهی انسانها مثل سلمان و بوعلی بودند، به پیامبری هم نیاز نبود.
📜عدهای مانند امام_موسی_صدر و برخی روشنفکران دیگر میگویند که هدف دین تولید انسان اخلاقی است. دین و اخلاق دو روی یک سکهاند. دین، تنها وقتی دین است که به اخلاق بینجامد. کسی که اخلاق ندارد، دین هم ندارد. البته، در اینکه اخلاق چیست؟ توافقی ندارند. در این میان برخی مثل ابوالقاسم فنایی، اخلاق را همان تولیدات عقل مستقل (سکولار) میداند که در کشورهای مدرن امروزی حاکم است.
🔖عدهی بسیار زیادی نیز بر این باورند که دین میخواهد انسانهای متشرع بسازد. یعنی خداوند به عنوان مولا، بر اساس حکمتهایی که دارد و ما خیلی از آنها را نمیدانیم، یکسلسله دستورات از طریق پیامبرش برای ما فرستاده است (شریعت) که ما در مقام یک بنده، بدون چونوچرا باید آنها را تا ابد رعایت کنیم. حال که پیامبر بین ما نیست، باید متخصصانی باشند که گفتههای پیامبر را از لابلای تاریخ بهدست آورند و دستورات خداوند را از آن کشف کنند. این متخصصان، فقیهان هستند که جایگاه ویژهای دارند؛ یعنی واسطههای بین خدا و بنده.
📜آنها نیز بهطور کلی دو دستهاند: عدهای که به انسداد قایلاند و میگویند که نمیشود همهی دستورات پیامبر را فهمید، و فقه را تنها به حوزههای خاصی محدود میکنند (دین حداقلی). و عدهای میگویند هر چیزی که فرد و جامعه نیاز دارد در فقه وجود دارد؛ کافیست روشهای سنتی اجتهاد را درست بهکار بگیریم. در فقه چیزی به نام نمیدانم وجود ندارد. البته کسانی چون شهید صدر اعتقاد داشتند که فقه سنتی، تنها به درد زندگی فردی میخورد، و ما نیازمند بناگذاری یک فقه نظامنگر داریم که نظریهی سیاسی و اقتصادی کلان داشته باشد. قرائت سنی از این دسته، قایل به بازگشت به دوران سَلَف و بازتولیدِ دورانِ آرمانیِ پیامبر و یارانش هستند.
🔖گرچه تقسیمبندیِ بالا دقیق و جامع نیست، و تنها یک ابَرروایت کلی و ناقص از کسانی است که اصولاً به دین باور دارند؛ اما شما در هر دستهای که قرار بگیرید، تصویرتان از خدا، پیامبر، هدفِ دین، انتظارتان از دین، محدودهی دین، جایگاه و اهمیت فقه، جایگاه و اهمیت عقل، تاریخ، قرآن، روایات، دنیا،سیاست،هدف ومعنای زندگی، خودیها و غیرخودیها، و .با دستههای دیگر متفاوت است. این ایماژهای شما حتی در تُن صدای شما نیزتأثیر میگذارد.
به راستی خدایِ شما چه شکلی است؟
در کجای زندگیتان است؟
شما از دین چه میخواهید و دین در کجای زندگیتان قراردارد؟
@majmaqomh
📝📝📝#محسن_زندی
🔻🔻🔻 شاید اولینبار علیع در دنیای اسلام بود که مفهومی جامعهشناختی بهنام ابتذال دینی را ابداع کرد.
🖊 او تعریفی ساده از ابتذال دارد. ابتذال یعنی شما درخت سیب بکارید، اما بلوط از آن برداشت کنید. به عبارت دیگر، یک پدیده، هنگامی که کارکرد اصلی خودش را از دست بدهد، و کارکردهای دیگری بهدست آورد (حتی اگر کارکردهایی مفید باشند) دچار ابتذال شده است. او برای فهم این مطلب به لباسهای پشمی مثال میزند: وَلُبِسَ الاِْسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً (خطبهی 107).
🖊لباسهای پشمی قدیمی داخلشان از پوست گوسفند است که همانند پوست انسان لطافت دارد، و بیرونشان از پشم گوسفند است که زبر و خشن است، اما هم زیباست و هم مانع ورود سرما به بدن و خروج گرما از آن میشود.
حالا اگر این لباس را وارونه بپوشی، بخش خشن و زبر آن روی پوست میافتد. در این صورت باز هم لباس است؛ اما هم زشت است و هم موجب آزار و اذیت.
دین نیز به عنوان یک پدیده، کارکردهایی اصلی دارد، که اگر این کارکردها را تولید نکند، دچار ابتذال شده است؛ حتی اگر کارکردهای سودمند دیگری (مانند هویت اجتماعی) داشته باشد. در اینصورت، اولاً جز پوستهای ظاهری از آن نمیماند، و ثانیاً زشت و خشن میشود.
🖊اما کارکرد اصلی دین چیست؟
من از نهجالبلاغه پنجچیز را میفهمم: توحید، عدالت، حقیقتگرایی، اخلاق، و عقلانیت؛ که همان اهداف بعثت پیامبرانند.
اول، آنها میآیند تا رنگوبوی شرک و تمامی خدایان باطل را از آدمی بزدایند (از رسوم نیاکانی گرفته، تا فرهنگ رایج، پول، رابطهی ارباب رعیتی، یا هر چیز دیگری که برساختهی انسان و جامعه است، اما بهتدریج بر انسان حاکم میشود).
دوم، در رابطهی بین انسانها عدالت ایجاد کنند؛ چراکه عدالت اساس همه چیز است. در حوزهی اجتماعی، عدل از توحید هم مهمتر است؛ زیرا همانگونه که در روایات آمده است، یک نظام اجتماعی ممکن است با شرک دوام بیاورد، اما با ظلم و ناعدالتی هرگز [المُلکَ یَبقَی مَعَ الکُفرِ وَ لا یَبقَی مَعَ الظُّلمِ؛ گرچه در مورد سند این کلام مشهور تردیدهایی هست؛ اما دلالت آن با محتوای قرآن سازگار است].
🖊عدالت و عدل، مهمترین ارزش در جامعه است: «بالعدل قامت السّموات والارض»؛ آسمان و زمین به عدالت وابسته است؛ نظام اجتماعی هم به عدالت وابسته است. اگر عدالت نباشد، هیچ چیز در جامعه نیست. عدالت که نباشد، امنیت هم در خدمت طبقه مرفّه و برخوردار و سوءاستفادهچی است. اگر عدالت نباشد، همهی خیرات به یک طرف میرود.
سوم؛ علی را میتوان از حقیقتگرایان بزرگ تاریخ نامید. هیچچیز برای او باارزشتر از حقیقت نیست. برای همین میگفت با من چون چاپلوسان سخن نگویید. من را نقد کنید. من خود را بالاتر از آن نمىدانم که اشتباه کنم و از خطا در کارهایم ایمن نیستم (خطبه 216). او حتی به مخالفان سیاسی خشمگینش نیز فرصت ابراز نظر میداد (جاذبه و دافعه ی مطهری را بنگرید)
🖊هیچ مصلحتی جای حقیقت را برایش نمیگرفت. میگفت حق مردم را حتی اگر مهریهی زنان نزدیکترین و مقدسترین یاران پیامبر هم شده باشد میستانم. کسی نسبت به دیگری هیچ حق و امتیازی در رانتهای اطلاعاتی و منصبی و قدرت و ثروت و مدیریت و رفاه و غیره ندارد؛ حتی اگر فرزندانم حسن و حسین باشند یا برادرم عقیل. اگر به کاری امر میکنم ابتدا خودم و فرزندانم عمل مینمایم و بعد به دیگران توصیه میکنم. مدیریت و مسئولیت را تنها بار سنگین نوکری و ستاندن حق مظلومان میدانست و نه فرصتی برای چپاول و رشد خود و اطرافیانش. همو که در عمل، و نه شعار، نشان داد که حکومت و قدرت واقعاً به اندازه ی آب بینی بز برایش ارزش ندارد.
🖊لذا همو که درب خیبر میکَنَد و پشت پهلوانان را به زمین میزد، تنش از احساس ناامنی دخترک یهودی مرزنشین، میلرزید. از فقر حاشیهنشینان صورتش را به آتش تنور میسپرد تا دگرباره مستی قدرت او را از ضعیفان و حاشیهنشینان غافل نکند. و وقتی کاردارش از ظلمی که بر شهروند تحت حاکمیتش رفته بود اظهار بیاطلاعی میکند با عتاب میگوید تو غلط میکنی که خبر نداری. تو را برای باخبری گذاشتهام، نه بی خبری.
چهارم؛ او نیز چون استادش، هدف بعثت را تکامل اخلاق میشمرد، و دین بدون اخلاق را چون جسد بیجان میدانست.
پنجم، جالبتر آنکه همهی اینها با رشد عقلانیت پدید میآیند؛ چراکه وقتی عقل شکوفا شود، نه خدایان دروغین را میپذیرد و نه ظلم و ناحقیقتی را. از اینرو پیامبر ص میفرماید: خداوند متعال میان بندگان خود هیچ چیزى را باارزشتر از خردمندى تقسیم نكرده است (الكافی، ج 1، ح 11).
🖊علیع وظيفهی انبيا را در درجهی اول اثارهی «دفائن العقول»، یعنی پاک کردن گرد و غبار از گنجینههای عقلانیت انسان و آشکار ساختن توانمنديهاي پنهانشدهی عقلها میداند: يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ (خطبهی اول).
🌐https://eitaa.com/majmaqomh