eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.3هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ اَللّهُمَّ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجّل فَرَجَهُم نوحه زمینه - دوم محرم - ورود قافله به کربلا – سبک بارونه بارون ... دلمو آتیش نزن بذار ببارم حسین چیزی نمونده که من بمیرم از غم حسین قلبمو از غـمت می سوزونی کاش منو به وطن برگردونی دیگه نگـو برا من از... داغ کربلا نگو سرت باید بره... روی نیزه ها عزا می گیرم... وای بی تو می میرم وای ۲ حسین حسین حسین ثارالله ۴ امروز اگه زانو زد ابوفاضل پیش پام غروب هجرون که شد میون نامحرمام باورم نمی شه تنت پامال... زیر سم ها می شه ته گودال نیزه می شینه تو گلوت برات بمیرم حرم می سوزه روبه روت منم اسیرم سوخته معجرم وای با مـوی سرم وای۲ حسین..... . ✨ التماس دعا🙏🏻
4_5825798291467536798.mp3
3.92M
‍ اَللّهُمَّ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجّل فَرَجَهُم نوحه سنگین - دوم محرم - ورود کاروان به کربلا - سبک قلبم پر از ... خیمه نزن توی این صحرا بیا بریـم یوسف زهرا که این بیابون برای ما جایی نداره هلهله یِ دشمن بابا قافله یِ روضه خونی ها حرمله یِ بی حیا اشکا... مُ در میاره دیگه نگو برام از گودی قتلگاه مگه می شه ببینم می زنی دست و پا دلشوره داره خواهر تورو به جون مادر اینجا نمونیم بیا بریم مدینه سر قـبر پیمبر دعا بخونیم وای حسین بیا برگردیم ۴ واسه مدینه دلم تنگه داداش آخه این چه جور جنگه سهم سر من و تو سنگـه غروب روضه تنت می مونه روی خاکا سرت می ره روی نی بالا کبود می شه پیکر گلها پایین نیزه دیگه نگو چیزی از ماجرای گودال مگه می شه ببینم تنت میشه پامال جونم رسیده بر لب تورو به جون زینب برگرد مدینه اینجا بمونی زیرِ... دست و پاهای مرکب می شـْکنه سینه وای داداش بیا برگردیم ۴ . ✨ التماس دعا🙏🏻
شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌کس باور نداشت بار غربت را کسی از روی دوشش بر نداشت در نگاهش کوفه کوفه غربت و دلواپسی عابر دلخسته جز تنهائیش یاور نداشت بام‌های خانه‌های مردم بیعت‌فروش وقت استقبال از او جز سنگ و خاکستر نداشت می‌چکید از مشک‌هاشان جرعه‌جرعه تشنگی نخل‌هاشان میوه‌ای جز نیزه و خنجر نداشت سنگ‌ها کمتر به پیشانی او پا می‌زدند نسبتی نزدیک اگر با حضرت حیدر نداشت روی گلگون و لبی پر خون و چشمانی کبود سرنوشتی بین نامردان از این بهتر نداشت سر سپردن در مسیر سربلندی سیره‌اش جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت دخترش با دیدن بازارهای کوفه گفت خوب شد بابای من در دست انگشتر نداشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 🖤 ♨️با چشمای خیسم 💢نامـــه مینویســم ♨️ســــلام عشقــــم 💢ســــلام عمـــــرم ♨️سلام محبوب من ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
669.3K
🎵سبک عزاداری علیه السلام 🔺هیئتی/ زمینه، شور توی قاب چشمای ترم گریه ست برا مادرم ناله ست با اهل حرم من راوی کربلام با اشک چشم و قلم 🔸شده پر از شراره، نفسای آخرينم هنوز به یاد جسم، بی کفن رو زمينم 🔹دیدم با چشام، خیمه های بی دفاع رو دیدم با چشام، آتیش زدن معجرا رو دیدم با چشام، که میزدن بچه هارو وای - ای دل ای دل (2) یادمه روزای اضطراب سوزوند دلم رو رباب وقتی با قلب کباب خیمه به خیمه می گشت دنبال یک قطره آب 🔸لبای خشک ماهی، با خون گلوش که تر شد همه دیدن برای، بابای غریب سپر شد 🔹دیدم با چشام، روزای قحطی آب و دیدم با چشام، حالت بغض رباب و دیدم با چشام، تلظی و خون و خواب و !!! وای - ای دل ای دل (2) خاطرات تلخ من مدام بغض ميون صدام روضه م شده یک کلام بیچاره کرده منو داغ اسارت به شام 🔸جلو چشای مردم، پیش چشای علمدار ما رو کشيدن از قصد، روی خاک کوچه بازار 🔹دیدم با چشام، خطبه ی زینب تُو شامو دیدم با چشام، چشای خون بابامو دیدم با چشام، مردن هم بازيامو وای - ای دل ای دل (2)
461.3K
🎵سبک عزاداری علیه السلام 🔺سنتی/ نوحه ای سلام خدا به قبر ويران تو چشم صاحب زمان هميشه گريان تو 🔸آرزومند حريم توئيم سائل دست كريم توئيم (2) يا امام باقر (3) واويلا (2) زهر کينه همه جسم تو سوزانده است روضه قتلگاه به خاطرت مانده است 🔸زائر کوچک رأس الحسين مرد همراه دل زينبين (2) يا امام باقر (3) واويلا (2) شاهد عینی غربت کربلايی بانی روضه خوانی های در منايی 🔸شده اين درس تو به عالمين هستی ما به فدای حسين (2) يا امام باقر (3) واويلا (2)
علیه السلام سیلاب می‌شویم و به دریا نمی‌رسیم پرواز می‌کنیم و به بالا نمی‌رسیم این بال‌ها شبیه وبال‌اند، اَبترند وقتی به سیر عالم معنا نمی‌رسیم این چشم‌های خیس و تهی‌دست شاهدند بی‌تو به جلوه‌زار تماشا نمی‌رسیم تا بی‌کرانه‌های حضور الهی‌ات پر می‌کشیم روز و شب اما نمی‌رسیم باشد اگر تمام جهان زیر پایمان حتی به خاک پای تو مولا نمی‌رسیم این حرف‌ها نشانۀ تقصیر فهم ماست حیران شدن میان صفات تو سهم ماست دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری! از مرز عقل‌های زمینی فراتری ای بی‌کرانه! نامتناهی‌ست وصف تو آیینۀ صفات الهی‌ست وصف تو مبهوت جلوه‌های جلالت کمیت‌ها کی می‌رسد به درک کمال تو بیت‌ها ای باشکوه! از تو سرودن سعادت است این شعرها بهانۀ عرض ارادت است هفت آسمان به درک حضورت نمی‌رسد خورشید تا کرانۀ نورت نمی‌رسد محراب را که عرصۀ معراج می‌کنی جبریل هم به گرد عبورت نمی‌رسد چشم مدینه محو سلوک دمادمت بوی بهشت می‌وزد از خاک مقدمت عمری کلیم طور تمنا شدیم و بعد دلتنگ چشم‌های مسیحا شدیم و بعد مثل نسیم در‌ به‌ در کوچه‌ها شدیم تا با شمیم احمدی‌ات آشنا شدیم ای مظهر فضایل پیغمبر خدا آیینۀ شمایل پیغمبر خدا شایستۀ سلام و تحیّات احمدی احیا کنندۀ کلمات محمدی نور علی و فاطمه در تار و پود توست شور حسین و حلم حسن در وجود توست قرآن همیشه آینۀ تو، انیس توست تفسیر بی‌کران معانی حدیث توست قلبش هزار چشمۀ نور و معارف است هرکس به آیه‌ای ز مقام تو عارف است روشن‌ترین ادلّۀ علمی‌ست سیره‌ات وقتی که حجّت‌اند به عالم عشیره‌ات هرکس که تا حضور تو راهی نمی‌شود، علمش به‌ جز زیان و تباهی نمی‌شود هر قطره که به محضر دریا نمی‌رسد سرچشمۀ علوم الهی نمی‌شود بی‌بهره است از تو و انفاس قدسی‌ات اندیشه‌ای که نامتناهی نمی‌شود جابر شدن، زُراره شدن با نگاه توست آقای من اگر تو نخواهی نمی‌شود فردوس دل اسیر خیال تو می‌شود آیینه محو حسن جمال تو می‌شود دریاب با نگاه رحیمت دل مرا وقتی که بی‌قرار وصال تو می‌شود یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا تا بی‌کرانۀ ملکوتت ببر مرا سائل کنار ساحل لطفت چگونه است دستان با سخاوت دریا نمونه است من را که مبتلای خودت می‌کنی بس است اصلاً مرا گدای خودت می‌کنی بس است قلب مرا ز بند تعلق رها و بعد دلبستۀ خدای خودت می‌کنی بس است در خلوت نماز شبت مثل فاطمه شایستۀ دعای خودت می‌کنی بس است شب‌های جمعه سمت مدینه که می‌بری دلتنگ کربلای خودت می‌کنی بس است مولا! برای ما دو سه خط از سفر بگو از کاروان خسته و چشمان تر بگو روزی که بادهای مخالف امان نداد هفت‌آسمان به قافله‌ای سایه‌بان نداد خورشید بود و سایۀ شوم غبارها خورشید بود، همسفر نیزه‌دارها دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود تیر سه‌ شعبه با دل مولا چه کرده بود گل‌زخم‌های سلسله یادت نمی‌رود هرگز غروب قافله یادت نمی‌رود هم‌ناله با صحیفۀ ماتم گریستی یک عمر پا به پای محرم گریستی شاعر/ یوسف رحیمی
علیه السلام بار بلا به شانه کشیدم به کودکی از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی از خیمه گاه تا ته گودال قتلگاه دنبال عمه هام دویدم به کودکی آن شب که در مقابل من عمه را زدند فریاد الفرار شنیدم به کودکی عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی آن شب که درخرابه سر آمد میان مان چون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی با کعب نی لباس همه پاره پاره شد بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی در مجلس شراب که شخصیتم شکست من آستین صبر جویدم به کودکی شاعر/ قاسم نعمتی
علیه السلام 🔺روز عرفه به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم بیم گرداب به دل داشتم اما تو رسیدی که شدی ساحل امن من و کشتی نجاتم باز از فرط عطش خشک شده کام من، آری تشنه‌ام، تشنۀ لب‌های عطشناک فراتم باید احرام ببندم به طواف حرم تو من که در صحن تو در موقف دشت عرفاتم با دعای عرفه دست مرا کاش بگیری مات و مبهوت نمایان شدن جلوۀ ذاتم با تو هر لحظه مجسم شده یک روضه به چشمم باز گریان تماشای قتیل العبراتم شاعر/ سید علیرضا شفیعی
🔺روز عرفه هواى وصل تو ما را کشانده تا اینجا کریم شهر، گدا را کشیده تا اینجا ز بسکه دست گرفتى، همین بزرگى تو گداى بى سر و پا را کشیده تا اینجا همینکه گفت گنهکار، یا کریم العفو دل شکسته خدا را، کشیده تا اینجا شمیم پیرهن یوسف آید از عرفات صداى روضه شما را کشیده تا اینجا یقین کنیم که تا دسته ها به راه افتاد نواى ما شهدا را کشیده تا اینجا حسین گفتن ما مسلمیه ی هر سال نسیم کرب و بلا را کشید تا اینجا صداى پاى محرم به گوش مى آید حسین قافله ها را کشیده تا اینجا بُنَىَّ گفتن یک مادرى شب جمعه چقدر اهل بُکا را کشیده تا اینجا سخن ز موى پریشان زینب کبرى امام صاحب عزا را کشیده تا اینجا به یار نیزه سوارش به گریه زینب گفت: کمند زلف تو ما را کشیده تا اینجا ز روى بام کسى ناله زد حسین، ببخش که نامه هام شما را کشیده تا اینجا عزیز من نگرانم، دلم چه بى تاب است دگر زمانه ی آوارگى ارباب است شاعر/ قاسم نعمتی
🔺روز عرفه چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت باید که از چشمان او با هر زبان گفت باید به قول عرشیان، چشمان او را آیینه‌های روشن هفت‌آسمان گفت چشم غزل روشن شد آن وقتی که با اشک از گفته‌های چشم او با دیگران گفت آمد به میدان باسلاح چشم‌هایش با اشک‌هایش گریه گریه ناگهان گفت: ای لطف بسیار تو برمن بی‌کرانه تنها دلیل ندبه‌های عاشقانه عشق تو در این سینه کاری ژرف دارد مولای من این عبد با تو حرف دارد ای که سراپا حرفم و تو گوش هستی شوق مرا زیباترین آغوش هستی آرامش آغوش تو مانند دریاست «آنجا که باید دل به دریا زد همین‌جاست» فانوس اشکی دارم و فانوس آهی می‌جویمت با اشک و آهم یا الهی از مادرم آموختم پروانه باشم از کودکی عبد در این خانه باشم از مادر من مهربان‌تر کیست جز تو؟ از مادر من مهربان‌تر نیست جز تو تو صاحب تورات و انجیل و زبوری روشن‌ترین تصویر از آیات نوری «یا صاحبی فی وحدتی»، پشت و پناهم! «یا عُدَّتی فی شِدَّتی»، بی‌تکیه‌گاهم از خود نکردی لحظه‌ای هم ناامیدم تنها مرا مگذار ای تنها امیدم! هرگز مگیر از چشم‌هایم خنده‌ات را در آتش خشمت مسوزان بنده‌ات را رحمی به اشک و التماسم کن الهی از آتش دوزخ خلاصم کن الهی با هر فرازی تشنه‌تر می‌شد گلویش بغضی امانش را برید و بی‌امان گفت شاید رباب و نجمه در خیمه شنیدند آنجا که از مهر خدا با کودکان گفت «رَبِّ بِما ألبَستنی»، یعقوب چشمش با اشک از پیراهن آرام جان گفت او گفت از دندان و لب‌هایش در آن روز تفسیر آن را شرحه شرحه خیزران گفت «أشکُو إلیکَ غُربتی وَ بُعدَ داری» این جمله را سمت مزاری بی‌نشان گفت اشک از دو چشمش چون دو مشک باز می‌ریخت اشکی که با عباس از آب روان گفت بعد از دعا خورشید از آن سرزمین رفت عید آمد و ماه بنی‌هاشم اذان گفت شاعر/ رضا خورشیدی ‌فرد
🔺روز عرفه «یا صاحبی فی وحدتی» یاور ندارم با تو ولی باکی از این لشکر ندارم از ابتدای راه گفتم «حَسبِیَ الله» نقشی به جز این، روی انگشتر ندارم من آسمانم را به تو تقدیم کردم دور و برم یک ماه، یک اختر ندارم دور از حبیب خویش ماندن، غربت این است درد من از این نیست که یاور ندارم «یا رادَّ یوسف عَلَی یعقوب» بنگر دیگر علی اکبر، علی اکبر ندارم «یا رازقَ الطّفل الصَغیر» اصغر فدایت غیر از همین لاله، گلی دیگر ندارم دارم سَر و سِرّی در این هنگامه با تو می‌آید آن ساعت که دیگر سر ندارم با عضو عضو پیکرم می‌گویم اینک ترسی ز تیر و نیزه و خنجر ندارم هر زخم با تو حرف‌هایی تازه دارد ذکری، مناجاتی از این بهتر ندارم این شمرها احساسشان را سربریدند این‌ها مسلمان‌اند؟ نه باور ندارم... شاعر/ عباس همتی
ای ولــیّ‌الله داور، السـلام ای سلامت از پیامبر، السلام حجّت خلاق اکبـر، السلام زادۀ زهـرای اطهر، السلام -السلام ای باقـر آل‌رسـول -چارمین فرزند زهرای بتول ای نبی بـر تو فرستاده سلام وی به زین‌العابدین، ماه تمام هفتمین معصومی و پنجم امام مکتبت تا صبح محشر، مستدام -تیغ نطقت می‌شکافـد، علم را -روح می‌بخشد مرامت، حلم را ای سـلام ذات حـیّ داورت بر تو و نطـق فضیلت‌پرورت علم آرد سجده بر خاک درت حلم گردیده است بر دور سرت -نسل نوری هم ز باب و هم ز مام -خـود امام و مـادرت بنـت الامام کیستـی ای آیت سـرّ و علن؟ تو هم از نسل حسینی، هم حسن تو امـامت را روانـی در بـدن ای ولایـت را چـراغ انجمـن -علم تو، علـم خداونـد جلیل -وحی باشد بر لبت بی‌جبرییل از درخـت علم، بَـر داریم ما وز تو صد دریا گهر داریم ما بس حـدیث معتبـر داریم ما از شما کی دست برداریم ما؟ -یابن زهرا سر برآور باز هم -«جابر جُعفی» بپرور باز هم یابن زهرا گر چه با بغض تمام، حرمتت گردید پامال «هشام»، بر تنت آزار آمد صبح و شام، تو امامـی، تو امامی، تو امام -نور از هر سو که خیزد، دیدنی است -چهرۀ خورشیـد کی پوشیدنی است؟ تو خـزانِ بـاغ زهـرا دیده‌ای تو تن بی‌سر به صحرا دیده‌ای گـردن مجـروح بابا دیده‌ای بر فراز نیـزه سرهـا دیده‌ای -کاش می‌دیدم چه آمد بر سرت -یا چه کرده کعب نی با پیکرت؟ تو چهل‌منـزل اسارت دیده‌ای از ستمکاران جسـارت دیده‌ای خود عزیزی و حقارت دیده‌ای تشنگی و قتل و غارت دیده‌ای -چارساله، کـوه ماتم برده‌ای -مثل عمه، تازیانه خورده‌ای شـام بـود و مجـلس شوم یزید چشم تو چوب و لب خشکیده دید گـه سکینه ناله از دل می‌کشید گاه زینب جامـه بـر پیکـر درید -چشم بر رگهای خونین دوختی -سـوختی و سـوختی و سوختی ای دل شیعـه چـراغ تــربتت دیده‌هـا دریـای اشک غـربتت سالهـا بـر دوش کـوه محنتت روز و شب پامال می‌شد حرمتت -ظلم دیـدی در عیـان و در خفا -تـا شـدی مسمـوم از زهر جفا ای به جانت از عدو رنج و عذاب هم به طفلی، هم به پیری، هم شباب قلبت از زهـر ستـم گردیــد آب قبــر بـی‌زوّار تــو، در آفتــاب -وسعت صحن تو مُلک عالم است -لالۀ قبـر تو اشک «میثم»است ‌ استاد حاج غلامرضا سازگار
◾دودمه‌های شهادت امام باقر(ع) 🔸️بنداول باقر علم نبی شد عاقبت مسموم کین یا اله‌العالمین(۲) 🔸️بنددوم شد سیه پوش عزایش آسمانها و زمین یا اله‌العالمین(۲) بندسوم در مدینه داده جان مولا امام پنجمین یا اله‌العالمین(۲) 🔸️بندچهارم آمده بابا به استقبالش از عرش برین یا اله‌العالمین(۲
شهادت امام باقر(ع) بند اول منم که شاهد کرببلای خونینم مرام جد غریبم شده است آئینم میان شهر مدینه به غربت مادر هنوز داغدار آن ضربه‌های سنگینم صدای العطش کودکان به یادم هست به روز واقعه‌ی کربلاست غمگینم به شام و کوفه مرا دست بسته میبردند سر بریده‌ی بر نیزه‌ را به چشم میبینم به روی ناقه تن خسته‌ام سیاه شده به کعب نی ز نگاهی بنفشه میچینم ز کربلا و به کوفه به شام لرزیدم سر بریده‌ی بر روی نیزه را دیدم بند دوم رباب و اصغر و گهواره، خیمه‌ی بی آب ز تشنگی و لب خشک و کودکی بیتاب دو چشم ملتمسانه به سوی ساقی بود تمام دشت به چشمان کودکانه سراب به خیمه مشک عمو تشنه تر ز لبها بود که آسمان به سر ماه علقمه‌ست خراب میان هلهله طفلی به روی دست پدر که حرمله ز جفا شاه را داده جواب میان خیمه رباب از فراق ناله زد و به روی دوش پدر کودکش رفته بخواب به چشم خویش غریبی جد خود دیدم من از نگاه غریبانه لاله میچیدم (ع)
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
‍ ای وای ، ای وای رسیده کاروان یاس و اقاقی و لاله ی خزون دیده رسیده خواهری که گلهای باغشو دست روزگار چیده همون زینب که بی علمدار و اکبر و قاسم و علی اصغر رسیده بی پناه و بی مَحرم و غریب و اسیر و بی یاور مثل باد عزاداره عزاداره چهل روزه که بی یاره چشاش ابر بهاره روضه خونه کنار پیکر بی سر به یاد بوسه ی آخر وصیت های مادر ... پاشو ای نور دیده ، ببین زینب خمیده ... پاشو از جا بغل کن خواهری که قدش خمیده و چشمای ترش تاره کسی که چهل شبه تو صحرا بدون تو یا اَخا شد آواره پاشو مرهم رو قلب زخمی بذار که از غصه ها دلش خونه نگیری کاش سراغ اون دختری رو که مونده توی ویرونه چهل روزه دلم تنگه برای تو به لب دارم نوای تو حسین جونم فدای تو چهل روزه شدم تنها و بی سامون شدم حیرون و سرگردون برادر تو بیابون ... پاشو ای نور دیده ، ببین زینب خمیده ... بازم آقا صدام کن تا که زائر کربلا بشم با دلی که شد بیتاب میام و زیر قبه ی تو صدات کنم که دوسِت دارم ارباب همیشه شوق دیدن کربلا رو من توی این سرم دارم حسین جان اذن کربلامو من از دعاهای مادرم دارم بازم امسال منه عاشق رو دعوت کن بازم آقا تو قسمت کن که باشم کربلاتون بازم امسال میخوام بین حرم باشم آقاجون تو دلت جاشم بمیرم کاش براتون ... حسین جانم ، حسین جان ... 🆔. ✨ التماس دعا🙏🏻
🔸🔶《اَلسَّلاَمُ عَلَیکَ یَا سَفِیرَ الحُسَینِ(ع) یَا مُسلِمَ بنِ عَقِیلِ بنِ اَبِی طَالِبِِ(ع)》🔶🔸 ✅شیخ صدوق روایتی در امالی نقل می کند که روزی امیرالمؤمنین(ع)، به حضرت رسول اکرم(ص) عرضه داشت : 《یَا رَسُولَ اللهِ(ص)! إنَّکَ لَتُحِبُّ عَقِیلاً؟》 ♦️آیا شما عقیل را دوست دارید؟ حضرت(ص) فرمود: 《اِی وَاللهِ!》 ♦️به خدا قسم، عقیل را دوست دارم. سپس فرمود: 《إنِّی لَاُحِبُّهُ حُبَّینِ، حُبَّاً لَه و حُبَّاً لِحُبِّ أَبِی طَالِبِِ لَه》 ♦️من دو محبت به عقیل دارم. یکی این که؛ خود عقیل را دوست دارم و یکی این که؛ عقیل محبوب پدرش حضرت ابوطالب(ع) بود! 《وَ إنَّ وَلَدَهُ لَمَقتُولٌ فِی مَحَبَّةِ وَلَدِکَ》 ♦️علی جان! فرزند عقیل در راه عشق و محبت فرزند تو حسین، شهید می شود. 《فَتَدمَعُ عَلَیهِ عُیُونُ المُؤمِنینَ》 ♦️و بر او ،چشم همه ی اهل ایمان اشک می ریزد. 《وَ تُصَلَّی عَلَیهِ المَلائِکةُ المُقَرَّبُون♦️و فرشتگان مقرب پروردگار، بر فرزند عقیل، مسلم، صلوات و درود می فرستند. 《ثُمُّ بَکَی النَّبیُ(ص) حَتَّی جَرَت دُمُوعُهُ عَلَی صَدرِهِ》 ♦️با نام بردن از حضرت مسلم(ع)، پیغمبر اکرم(ص) گریه کردند تا جایی که اشک های مبارک پیغمبر(ص) برای مصیبت مسلم بر صورتشان جاری شد.(۱) 🏴تاریخ می نویسد : محل اختفای مسلم در کوفه توسط جاسوسان ابن زیاد افشاء شد و سپس توسط سربازان دستگیر شد. او را به بند کشیدند، و سمت دارالعماره بردند. در این حین مسلم همواره آیه استرجاع می خواند و می گریست. عبیدالله سُلَمی با کنایه به او گفت : کسی که در طلب چیزی مثل آنچه تو به دنبال آن بودی باشد، چنین اتفاقی که بر تو افتاد اگر برایش بیفتد، نباید بگرید! [از جان خویش می ترسی؟] مسلم جواب داد : 📜《وَ اللهِ إنِّي مَا لِنَفْسِي بَكَيْتُ وَ لَا لَهَا مِنَ القَتْلِ أرْثِي وَ إنْ كُنْتُ لَمْ أُحِبُّ لَهَا طَرْفَةَ عَيْنٍ تَلَفاً》 ♦️به خدا قسم برای خود نمی گریم و برای جان خودم سوگوار نیستم اگر چه به اندازه چشم به هم زدنی دوست ندارم جانم تلف شود! 📜《وَ لَكِنِّي أبْكِي لِأَهْلِيَ الْمُقْبِلِينَ، إنِّي أبْكِي لِلْحُسَيْنِ(ع) وَ آلِ الْحُسَيْنِ(ع)》 ♦️ولی برای خاندانم می گریم که به این سو می آیند. من برای حسین(علیه السلام) و برای بچّه‌ های حسین(ع) گریه می‌کنم. سپس خطاب به محمد بن اشعث گفت : آیا می توانی مردی را بفرستی که از زبانم پیامی برای حسین علیه السلام ببرد ؟ و بگوید : 📜《ارْجِعْ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي بِأَهْلِ بَيْتِكَ وَ لَا يَغُرُّكَ أَهْلُ الْكُوفَةِ فَإِنَّهُمْ أَصْحَابُ أَبِيكَ الَّذِي كَانَ يَتَمَنَّى فِرَاقَهُمْ بِالْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ إِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ قَدْ كَذَبُوكَ وَ لَيْسَ لِمَكْذُوبٍ رَأْيٌ》 ♦️با اهل بیت خود برگرد! اهل کوفه تو را نفریبند که آنها همان اصحاب پدر تو هستند که آرزوی مرگ یا شهادت می کرد تا از دست آنها راحت شود. بدان که اهل کوفه به تو و من دروغ گفتند و کسی که به او دروغ گفته شده رایی ندارد.(۲) سپس مسلم را کشتند و سر از تنش جدا کردند و سرش را به دمشق نزد یزید فرستادند. در تاریخ درباره مسلم آمده است که؛ 📜《وَ هَذَا أَوَّلُ قَتِیلِِ صُلِبَت جُثَّتُهُ مِن بَنِیِّ هَاشِمِِ وَ أَوَّلُ رَأسِِ حُمِلَ مِن رُوُوسِهِم اِلَی دِمَشقَ》 ♦️مسلم اولین شهیدی بود که جسدش به صلیب کشیده شد و سرش اولین سری بود که از بنی هاشم به دمشق فرستاده شد.(۳) 📝شعر : این اهل کوفه رشته ی پیمان بریده اند، شمشیرهای خویش به رویت کشیده اند، اینجا مدینه نیست ولی شهر کینه است، اینجا سقیفه ی دگری آفریده اند، در تار وپودشان نمک سفره ی علیست، اما برای قتل تو سبقت گزیده اند، کوفه میا که قافله ی سم اسبها، در انتظار پیکر ازهم دریده اند، لعنت به چشم های حریص ومریضشان، انگار گوشواره ومعجر ندیده اند! 👤معتضدی 📚منابع: ۱)امالی شیخ صدوق، مجلس ۲۷، ص۱۲۹ ۲)الارشاد شیخ مفید، ج۲، صص۵۹-۶۰ ۳)مروج الذهب مسعودی، ج۳، ص۶۰
🔸🔶《اَلسَّلاَمُ عَلَیکَ یَا سَفِیرَ الحُسَینِ(ع) یَا مُسلِمَ بنِ عَقِیلِ بنِ اَبِی طَالِبِِ(ع)》🔶🔸 ✅مسلم بن عقیل(ع) در روز پنجم شوال سال ۶۰ هجری وارد کوفه شد. او ابتدا به خانه مختار ثقفی و سپس به خانه هانی بن عروه رفت. ارتباط با شیعیان تا زمانی که در خانه هانی بود، مخفیانه بود، اما عبیدالله بن زیاد با گماردن جاسوسان از مخفیگاه مسلم، آگاه شد. بعد از اینکه عبیدالله بن زیاد از مخفی‌گاه مسلم آگاه شد، هانی بن عروة را به قصر فراخواند و از او خواست مسلم را به وی تحویل دهد. وقتی هانی زیر بار چنین کاری نرفت، بازداشت شد. هنگامی که خبر دستگیری هانی به مسلم رسید، مسلم از خانه هانی فاصله گرفت و به همراه اصحاب خود، شبانه، که جز سى نفر با او كسى نمانده بود، به سمت درهاى كِنده به راه افتاد و وقتى به آن درها رسيد، ده نفر باقى مانده بودند و از مسجد كه خارج شد، توجه کرد، دید ديگر كسى با او نبود! او در کوفه دیگر پناهی نداشت و از طرفی هم راهی برای خروج از کوفه نیافت. تا اینکه شبانه بی یار و یاور در کوچه های کوفه مورد تحت تعقیب قرار گرفت. مسلم خسته و تشنه، تکیه بر دیوار خانه ای زد که صاحب خانه، زنی به نام طوعه بود. پسری داشت بلال نام، که بيرون رفته بود و مادرش بر در ايستاده بود و انتظارش را مى كشيد. مسلم بر طوعه، سلام كرد و طوعه نیز جواب داد. مسلم به طوعه گفت : ای بنده خدا! به من، قدرى آب بده. زن رفت و برايش آب آورد. مسلم، همان جا نشست. طوعه، ظرف آب را بُرد و بازگشت و گفت : مگر آب نخوردى؟ مسلم گفت: چرا! طوعه گفت : 📋《يا عَبْدَالله! اِذْهَبْ اِلي مَنْزِلِکَ!》 ♦️ای بنده خدا! به خانه ات برو. مسلم، سكوت كرد. طوعه، این حرف را برای بار دوم نیز تكرار كرد. باز مسلم، سكوت كرد. آن گاه طوعه گفت : 📋《ياعَبْدَالله! قُمْ! عَافَاکَ اللهُ! اِذْهَبْ اِلي اَهْلِك!》 ♦️ای بنده خدا! خدا، سلامتت بدارد! نزد خانواده ات بازگرد. 📋《فَإِنَّهُ لا يَصلُحُ لَكَ الجُلُوُسُ عَلى بَابِي، وَلَااُحِلُّهُ لَكَ!》 ♦️شايسته نيست بر درِ خانه من بنشينى و من، اين كار را روا نمى دارم. مسلم برخاست و گفت : 📋《مَا لِي فِي هَذَا الْمِصرَ مَنزِلٌ وَ لَا اَهْلٌ》 ♦️من در اين شهر، خانه و خانواده اى ندارم. آيا مى خواهى پاداشى ببرى و كار نيكى انجام دهى؟ شايد در آينده بتوانم جبران كنم. زن گفت : اى بنده خدا! جريان چيست؟ مسلم گفت : 📋《أنَا مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ، كَذَبَني هَؤُلاءِ القَومُ وغَرُّونِي》 ♦️من، مسلم بن عقيل هستم. اين مردم به من دروغ گفتند و مرا فريفتند. زن گفت : تو مسلم هستى؟ گفت : آرى! زن گفت : داخل خانه شو. و او را داخل اتاقى غير از اتاق نشيمن خود كرد و فرشى برايش انداخت و برايش شام برد، ولی مسلم غذایی نخورد. وقتی پسر طوعه برگشت، به دخول و خروج نامتعارف مادرش به آن اتاق تردید کرد و علت را جویا شد. مادرش ابتدا کتمان کرد، ولی چون پسرش اصرار نمود، وی را قسم داد تا این مطلب را به کسی نگوید. سپس حال جریان را به پسرش گفت و پسرش سکوت کرد و خوابید.(۱) وقتی پسر طوعه، مطلع شد که مسلم در خانه مادر اوست، خبر را به عوامل حکومت رساند و ابن زیاد گروهی ۷۰ نفره را به محمد بن اشعث داد که مسلم را دستگیر کند و به قصر بیاورند. محل اختفای مسلم که فاش شد، خانه ی طوعه توسط سربازان عبیدالله محاصره شد. سپاهيان، ابتداء خانه را سنگباران كردند و با نى هاى آتش گرفته، آتش مى افكندند. مسلم چاره را در جنگ با آنان دید پس آن گاه به زن گفت : خدا، تو را رحمت كند و به تو پاداش خير دهد! بدان كه من از جانب پسرت، گرفتار شدم. درِ خانه را بگشا! زن، در را گشود و مسلم مانند شير خشمگين در برابر سپاهيان، قرار گرفت و با شمشير بر آنان حمله بُرد و چهل نفر از آنان را به درک واصل کرد.(۲) خبر به عبیدالله رسید و به پسر اشعث پیغام داد کهما تو را فرستادیم که فقط یک مرد را نزد ما بیاوری و او چنین رخنه ای را در میان یارانت ایجاد کرده است؟!! ابن اشعث جواب داد : 📋《ایُّها الاَمِیرُ! أَ تَظُنُّ انَّکَ بَعَثَتَنِی اِلَی بَقَّالِِ مِن بَقَّالِی الکُوفَةِ اَو اِلَی جَرَمقَانِی مِن جَرَامِقَةِ الحِیَرَةِ؟! اَوَلَم تَعلَم اَیُّهَا الاَمِیرُ اَنَّکَ بَعَثَنِی اِلَی اَسَدِِ ضَرغَامِِ وَ سَیفِِ حِسامِِ فِی کَفِّ بَطَلِِ هَمَامِِ مِن آلِ خَیرِ الاَنَامِ》 ♦️ای امیر! تو گمان کردی مرا به جنگ بقّالی از بقّالهای کوفه و یا کشاورزی از کشاورزان حیره فرستادی؟! مگر نمی دانی که مرا به جنگ شیری ژیان و شمشیری بُرّان فرستادی، شمشیری که در دست یک قهرمان بی همتا و یک شجاع بی مانندی از خاندان پیغمبر(ص) است.(۳) وقتی دیدند که مسلم را نمی توانند مهار کنند، چاره را در این دیدند که از راه خدعه وارد شوند و به او امان دهند. پس محمد بن اشعث به مسلم امان داد و از این طریق او را دستگیر و سوار بر استری کردند و او را
به سمت دارالعماره کوفه بردند. در طول مسیر، مسلم همواره آیه استرجاع می خواند و می گریست. عبیدالله سُلَمی با کنایه به او گفت : کسی که در طلب چیزی مثل آنچه تو به دنبال آن بودی باشد، چنین اتفاقی که بر تو افتاد اگر برایش بیفتد، نباید بگرید! از جان خویش می ترسی؟ مسلم جواب داد : 📜《وَ اللهِ إنِّي مَا لِنَفْسِي بَكَيْتُ وَ لَا لَهَا مِنَ القَتْلِ أرْثِي وَ إنْ كُنْتُ لَمْ أُحِبُّ لَهَا طَرْفَةَ عَيْنٍ تَلَفاً》 ♦️به خدا قسم برای خود نمی گریم و برای جان خودم سوگوار نیستم اگر چه به اندازه چشم به هم زدنی دوست ندارم جانم تلف شود! 📜《وَ لَكِنِّي أبْكِي لِأَهْلِيَ الْمُقْبِلِينَ، إنِّي أبْكِي لِلْحُسَيْنِ(ع) وَ آلِ الْحُسَيْنِ(ع)》 ♦️ولی برای خاندانم می گریم که به این سو می آیند. من برای حسین(علیه السلام) و برای بچّه‌ های حسین(ع) گریه می‌کنم.(۴) سپس خطاب به محمد بن اشعث گفت : آیا می توانی مردی را بفرستی که از زبانم پیامی برای حسین علیه السلام ببرد و بگوید : 📜《اِرْجِعْ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي بِأَهْلِ بَيْتِكَ وَ لَا يَغُرُّكَ أَهْلُ الْكُوفَةِ فَإِنَّهُمْ أَصْحَابُ أَبِيكَ الَّذِي كَانَ يَتَمَنَّى فِرَاقَهُمْ بِالْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ إِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ قَدْ كَذَبُوكَ وَ لَيْسَ لِمَكْذُوبٍ رَأْيٌ》 ♦️با اهل بیت خود برگرد! اهل کوفه تو را نفریبند که آنها همان اصحاب پدر تو هستند که آرزوی مرگ یا شهادت می کرد تا از دست آنها راحت شود. بدان که اهل کوفه به تو و من دروغ گفتند و کسی که به او دروغ گفته شده رائی ندارد.(۵) مسلم به دارالعماره رسید و او را در بیرونی دارالعماره نگه داشتند تا اذن دخول دهند. در این حین، مسلم احساس عطش کرد و با دیدن کوزه آبی طلب آب نمود. مسلم بن عمرو از دادن آب به مسلم امتناع کرد و به او آب نداد، تا اینکه عمرو بن حریث به غلامش دستور داد تا جرعه آبی به او بنوشاند. مسلم جام را گرفت و همین که خواست بنوشد، خون دهان مبارکش، جام را پر کرد، او دو بار نیز این کار را کرد، که هر بار این عمل تکرار شد و بار سوم که خواست بنوشد دندانهای پیشین او، در جام افتاد. و در این هنگام مسلم گفت : 📋《الحَمدُلِله! لَو كَانَ لِي مِن اَلرِّزقِ المَقسُومِ شَرِبتُهُ》 ♦️خدا را سپاسگزارم! اگر از این آب، رزق مقسوم من بود، حتما از آن سیراب می شدم.(۶) مسلم را وارد مجلس ابن زیاد کردند. مسلم با بی اعتنایی کامل وارد شد و در ادامه بین او و عبیدالله سخنانی رد و بدل شد تا اینکه عبیدالله با عصبانیت تمام، شروع کرد به ناسزا گفتن به امام علی(ع) و حسنین(علیهما السلام) و در آخر مسلم را تهدید به قتل کرد. و مسلم خطاب به عبیدالله گفت : تو و پدرت به دشنام سزاوارترید، هر چه خواهی بکن ای دشمن خدا! سپس عبیدالله حکم قتل او را صادر کرد.(۷) در این هنگام، مسلم درخواست نمود تا وصیتی کند و عبیدالله گفت : وصیت کن! مسلم به اطراف خود نگریست و عمر بن سعد را دید و او را به گوشه ای فراخواند و وصیت خود را به او بازگو نمود. سفیر مظلوم امام حسین(ع) در واپسین لحظات عمر خود سه وصیت کرد و گفت : 📋《إِنَّ عَلَيَّ دَيْناً بِالْكُوفَةِ اسْتَدَنْتُهُ مُنْذُ قَدِمْتُ الْكُوفَةَ سَبْعَمِائَةِ دِرْهَمٍ فَاقْضِهَا عَنِّي! فَإِذَا قُتِلْتُ فَاسْتَوْهِبْ جُثَّتِي مِنِ ابْنِ زِيَادٍ فَوَارِهَا وَ ابْعَثْ إِلَى الْحُسَيْنِ(ع) مَنْ يَرُدُّهُ فَإِنِّي قَدْ كَتَبْتُ إِلَيْهِ أُعْلِمُهُ أَنَّ النَّاسَ مَعَهُ وَ لَا أَرَاهُ إِلَّا مُقْبِلًا》 ♦️همانا در شهر كوفه من قرضى دارم كه از هنگامى كه وارد اين شهر شدم آن را به قرض گرفته ام و آن هفتصد درهم است، پس زره و شمشير مرا بفروش و بدهى مزبور را بپرداز، و چون كشته شدم بدن مرا از ابن زياد بگير و دفن كن، و كسى به نزد حسين(ع) بفرست كه او را از اين سفر باز گرداند، زيرا من به او نوشته و آگاهش ساخته ام كه مردم با او هستند، و چنين پندارم كه او در راه است.(۸) بعد از وصیت مسلم، عمر بلافاصله آن را به عبیدالله شرح داد و حتی عبیدالله نیز وی را خائن به مسلم دانست و عمربن سعد ملعون نیز به وصایای مسلم عمل نکرد. به دستور عبیدالله، بکر بن حمران مسلم را به بالای دارالعماره برد و مسلم را در حالی که مشغول تسبیح خدای تعالی و استغفار و درود بر پیغمبر(ص) بود، سر از تنش جدا کردند و سرش را به دمشق نزد یزید فرستادند و جنازه اش را نیز، به دستور ابن زیاد، در محلّه كُناسه كوفه، به دار آويختند و سرهای مقدس مسلم بن عقیل را به همراه هانی بن عروه، به دمشق برای يزيد فرستادند.(۹) در تاریخ درباره مسلم آمده است که؛ 📋《وَ هَذَا أَوَّلُ قَتِیلِِ صُلِبَت جُثَّتُهُ مِن بَنِیِّ هَاشِمِِ وَ أَوَّلُ رَأسِِ حُمِلَ مِن رُوُوسِهِم اِلَی دِمَشقَ》 ♦️مسلم اولین شهیدی بود که جسدش به صلیب کشیده شد و سرش اولین سری بود که از بنی هاشم به دمشق فرستاده شد.(۱۰) انبار مقتل: حضرت
🔸🔶《السَّلامُ عَلَيْكَ يَامُحَمَّدَبْنَ عَلِيٍّ البَاقِرِ(ع)》🔶🔸 ✅امام باقر(ع) در پاسخ به سؤال فردی که از ایشان پرسید ؛ آیا شما زمان امام حسین(ع) را درک کرده اید؟ فرمود : 📋《قُتِلَ جَدِّی الْحُسَینُ(ع) وَ لِی اَرْبَعُ سِنینَ وَ اِنّی لَاَذْكُرُ مَقْتَلَهُ وَ مَا نَالَنَا فِی ذَلِكَ الْوَقْتِ》 ♦️هنگامی كه جدّم امام حسین(ع) به شهادت رسید، من چهار ساله بودم و جریان شهادت آن حضرت(ع) و آنچه در آن روز بر ما گذشت همه را به یاد دارم.(۱) وقتی به سال ۶۱ هجری اسراء کربلا را وارد مجلس یزید کردند، یزید در طی سخنانی که امام سجاد(ع) خطاب به یزید فرمود، عصبانی شد و در این هنگام یزید؛ 📋《فَشَاوَرَ يَزِيدُ جُلَسَاءَه فِي أَمرِه، فَأشَارَوا بِقَتلِهِ!》 ♦️در مورد امام سجاد(ع) با مشاورین خود مشورت کرد، که همگی رای بر کشتن ایشان دادند! آنگاه امام باقر(ع) که خردسال بود، در جواب به يزيد فرمود : 📋《لَقَد أشَارَ عَليكَ هَؤُلاء بِخَلافِ مَا أشَارَ جُلَسَاءُ فِرعَونَ عَليهِ، حَيثُ شَاوَرَهُم فِي مُوسَى وَ هَارُونَ، فَانَّهُم قَالوا لَه : أرجِه و أخَاه، وَ قَد أشَارَ هَؤلاءِ عَلَيكَ بِقَتلِنا، وَ لِهَذَا سَبَبُ》 ♦️اهل مجلس تو به تو اشاره اى كردند كه بر خلاف اشاره اهل مجلس فرعون بود كه درباره امر موسى و هارون با آنها مشورت كرد، زيرا كه اهل مجلس فرعون به فرعون گفتند : موسى را با برادرش نگاه دار! ولى اهل مجلس تو به قتل ما اشاره كردند، اين اشاره اى كه اينها كردند داراى سببى است! یزید پرسید : به چه سبب؟ امام باقر(ع) فرمود : 📋《اِنَّ أَولئِكَ كَانُوا لَرُشدةِِ و هَؤلاء لغَيرِ رُشدةِِ! وَ لَا يَقتُلُ الأَنبِياءَ وَ أَولادَهُم إِلّاَ أَولَادُ الأَدعِيَاء!》 ♦️اهل مجلس فرعون حلال زاده بودند ولى اهل مجلس تو حلال زاده نيستند، زيرا پيغمبران و فرزندان آنان را غير از فرزندان زنا كسى نخواهد كشت! آنگاه يزيد ساكت شد و دستور داد تا آنان را از مجلس خارج كردند.(۲) امام باقر(ع) خود یادگار کربلا بود و حوادث کربلا و کوفه و شام را دیده بود. تاریخ نقل می کند که ایشان به همراه فرزندشان امام صادق(ع) به سفر حج رفته بودند و این سفر هم زمان با سفر حج هشام بن عبدالملک بود. نگاه ویژه مردم در مکه، موقعیت امرا بسیار برجسته نشان داد، به گونه ای که شخصیت هشام را تخریب نمود قرار و سبب کینه توزی هشام نسبت به امام باقر(ع) شد. هشام پس از بازگشت به شام، نامه ای به فرماندار مدینه نوشت و از وی خواست که امام(ع) را به همراه فرزندش به شام اعزام کند. هنگامی که حضرت(ع) به شام اعزام شد، هشام برای تحقیر امام(ع)، سه روز آنان را پشت دروازه شام نگه داشت و به حضور نطلبید. امام صادق(ع) در این باره می فرماید : 📋《فَلَمْ يَعْرِضْ لَنَا حَتَّى انْصَرَفَ إِلَى دِمَشْقَ، وَ انْصَرَفْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ، فَلَمَّا وَرَدْنَا دِمَشْقَ حَجَبَنَا ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ، ثُمَّ أَذِنَ لَنَا فِي الْيَوْمِ الرَّابِعِ، فَدَخَلْنَا》 ♦️کسی متعرض ما نشد تا اینکه به شام رسیدیم و وقتی خواستیم وارد شهر شویم، مانع شدند و این ممانعت تا سه روز طول کشید و روز چهارم به ما اذن داده شد، تا اینکه داخل شدیم.(۳) شاید در آن لحظه خاطرات پشت دروازه شام برای امام باقر(ع) تداعی شده باشد. چون در مقاتل هست که؛ 📋《ظَلُّوا عَلَى بَابِ المَدِينةِ ثَلَاثةَ أيَّامِِ حَتَّى يُزَيِّنُوا البَلَدَ》 ♦️اسرای اهل بيت(ع) را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، تا شهر را تزیین کنند.(۴) امام باقر(ع) از صحنه کربلا می فرماید : 📋《وَ كُنْتُ أَرَى، يَشُدُّ عَلَى الْمَيْمَنَةِ مَرَّةً، وَ عَلَى الْمَيْسَرَةِ مَرَّةً، وَ عَلَى الْقَلْبِ مَرَّةً، وَلَقَدْ قُتِلَ بِالسَّيْفِ وَ السِّنَانِ، وَ بِالْحِجَارَةِ وَ بِالْخَشَبِ وَ بِالْعَصَا، وَ لَقَدْ أَوْطَئُوهُ الْخَيْلَ بَعْدَ ذَلِكَ》 ♦️من شاهد بودم که جد غریبم تنها مانده بود و در حین رزم، گاهی به میمنه و گاهی به میسره و گاهی به قلب دشمن می زد. تا اینکه اورا با شمشیر و نیزه و سنگ وچوب و عصا کشتند وبر بدن او اسب تاختند.(۵) امام باقر(ع) پیش از شهادت خود، به امام صادق(ع) وصیت کرد که بعداز شهادتش، به مدت ده سال در منی بر جدّ غریبش مرثیه و روضه بخوانند. در روایت آمده است : 📋《یَا جَعْفَرُ! أَوْقِفْ لِی مِنْ مَالِی کَذَا وَ کَذَا لِنَوَادِبَ تَنْدُبُنِی عَشْرَ سِنِینَ بِمِنًى أَیَّامَ مِنًى》 ♦️ای جعفر! از مال من فلان مبلغ را وقف کن تا نوحه سرایان ده سال در منى برایم نوحه سرائى کنند.(۶) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📚منابع : ۱)تاریخ یعقوبى، ج۲، ص۳۲۰ ۲)اثبات الوصية مسعودی، ص۱۷۱ ۳)دلائل الإمامة طبری، ص۲۳۳ ۴)کامل بهایی عمادالدین طبری، ج۲،ص۳۶۱ ۵)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۹۱ ۶)الکافی کلینی، ج۵، ص۱۱۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
روضه_حضرت_علی_اکبر_ع دفتری_علی_اکبر ع ⭐️به آیه آیه قرآن محمدی صلوات ⭐️به بهترین گل گلزار سرمدی صلوات ⭐️به اهل بیت رسول گرامی اسلام ⭐️به غنچه غنچه باغ محمدی صلوات (دعای فرج) 💥السلام_علیک_یا_مظلوم_یا_اباعبدالله_یاحسین_یا_حسین_یا_حسین 💥?السلام_علیک_یا_علی_اکبر_امام_حسین_ع ▪️داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت ▪️جز خالق اکبر که زِ دل حسین خبر داشت ▪️تا آن دم آخر که بریدند سرش را ▪️او دیدهٔ حسرت به سوی جسم پسر داشت میسوخت خود از تشنگی و در دم مُردن ▪️از سوز لب خشک پسر دیدهٔ تر داشت از امام صادق علیه السلام پرسیدند.. آقا جان اَلَّذَ الذائذ.... آقا جان لذت بخش ترین لذتها تو دنیا چیه؟ فرمود اگه فرزند پسری داشته باشی بزرگش کنی جلو چشم پدر و مادر راه بره نگاه قد و بالای پسر کنی... ( لذت بخش ترین لذت‌های دنیا آینه پرسید) آقا جان سخت ترین مصیبت ها چیه؟؟ فرمود اگه همون جوون جلو چشم پدر و مادر از دنیا بره.... امان از دل حسین3... بمیرم برا دل داغدارت یا ابا عبدالله.... داغ علی اکبر چه کرد با دل حسین... امان امان امان امان... نقل می کنند آقایی تو حرم امام حسین ع روضه علی اکبر ع خوند میگه شب خوابیدم،، امام حسینُ ع خواب دیدم.. دیدم همه بدن امام مجروحه... پرسیدم آقا جان... این زخمها چیه به بدنتون.. فرمود نیزه ها و شمشیرهاییه که به من زدند... گفتم آقا آیا مرحمی داره؟؟ فرمود بله.. وقتی شیعیانم بر منِ حسین ع گریه می کنند زخم‌های تن من خوب میشه... (سوز/اوج) میگه یه مرتبه دیدم رو قلب امام حسین ع یه زخم عمیقه... آقا این زخم چیه؟ فرمود از این زخم سوال نکن این زخم هیچ وقت خوب نمیشه... این زخم هیچ وقت خوب نمیشه... این زخم داغ پسرم علی اکبره... بمیرم برا دل ابی عبدالله... اگه جوون داری جوونتو بیمه علی اکبر امام حسین ع کن... مادرایی که جوون دارین.... خدا براتون نگه داره ... الهی نبینی داغ جوونتو... هر پدری...هر مادری.. هزار آرزو داره برا جوونش.. هی نگاه قد و بالای جوانش می‌کنه.... مادر الهی داغتو نبینم مادر... الهی عصای پیریم باشی مادر... (اما دیدی؟؟) اون مادری که داغ جوون میبینه... هی مُشت به سینه میکوبه..... هی میگه مادر آتش گرفتم سوختم مادر..... قربون دل داغدارت برم یا اباعبدالله... چه کرد داغ علی اکبر با دل حسین ع..... آی آبرومندا....آی حاجت دارا.. روایت میگه هر کدوم از اصحاب که صدای ناله شون بلند می شد... (وقتی از سمت میدان ابی عبدالله را صدا میزدند) آقا سریع می آمد کنار بدنها اما آی جوون دارا... همچنین که صدای ناله علی بلند شد... روایت میگه ابی عبدالله افتاد رو دو کُنده زانو.. دیگه نتونست قدم از قدم برداره... (سوز/اوج) اومد کنار بدن علی..... هرچه کرد دلش آرام نگرفت... سر علی رو به دامن گرفت دلش آرام نشد... سر علی رو به سینه چسباند دلش آرام نگرفت.... اگه جون داری بسم الله .... اگر ناله داری بسم الله .... که حاجت داری بسم الله... (بگمو التماس دعا) یه وقت دیدن حسین خم شد و وضعو خَدهو علی خَده صورت به صورت علی گذاشت.... عَلی الدنیا بّعدِکَ العَفا ولدی علی... ولدی علی..ولدی علی... تا کنارت با دو زانو اومدم... عزیز لیلا جلوی چشای بابا... دستُ پا مزن مسیحا ارباً اربا زیر تیغا... نمیدونم چی کشیدی اولین باره میبینم... جلوی بابا خوابیدی مثل بارون اشک میریزم.. آبرو دارم عزیزم... تا که یک بابا نگویی.. از کنارت بر نخیزم... غرق آه آتشینم... کنارتنت میشینم... تیکه تیکه بدن تو رو... من روی عبا می چینیم.. هر چقدر ناله داری به سوز جگر ابی عبدالله صدای نالتو بلند کن سه مرتبه ناله بزن یا حسیــــــن...یا حسیـــــن
▪️🎤نوحه سینه زنی توسل به امام حسین (ع) به سبک خادما گریه کنون صحنتو جارو میزنن ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ دوست دارم پر بگیرم برم تا بین الحرمین توی بین الحرمین گریه کنم بگم حسین با ادب با احترام/ بگم آقا جون سلام (۲) یا قتیل العبرات - حسین زهرا بفدات آبروداده به من - اشک عزای روضه هات(۲) کربلا کربلا (۲) ببین شور و نوایم - به عشقت مبتلایم تو هر لحظه ی عمرم - به یاد کربلایم دوست دارم تا کربلا با شور و احساس بیام -- پابوس عباس بیام بگیرم ذکر ابوالفضل و هوائی بشم -- کرببلائی بشم گل زهرا حسین گل زهرا حسین ای گل زهرا حسین (۲) __________________ اباعبدالله دلم خونه ی غم های شماست توی قلب عاشقم بعد خدا جای شماست آقا مصباح الهدی/ جون به قربون شما (۲) روح ایمان منی - یا سفینه النجات معنی صوم و صلات - منم گدای خاک پات (۲) کربلا کربلا (۲) قرار همه دلها - منم عبد و تو مولا تموم افتخارم - ابالفضلیم آقا میشه مثل حججی منم کبوتر بشم - عاشق بی سر بشم میشه عاقبت منم شهید راهت بشم - مست نگاهت بشم گل زهرا حسین گل زهرا حسین ای گل زهرا حسین(۲) _______________ من که از کودکیم عشق شما شد سخنم لحظه ی آخر عمر من بیا به دیدنم به شما وفا کنم / شما رو صدا کنم(۲) بگم آقا جون حسین - زائر کربلات منم عاشق عاشقات منم- تشنه ی یک نگات منم (۲) کربلا کربلا(۲) به جسم علی اکبر - به لاله های پرپر که خون شد دل زینب - ز داغ علی اصغر(۲) تو حسینیه ی قلبم شده ماتم به پا- شور محرم به پا شده نجوای لبم همیشه مولا حسین - فقط میگم یا حسین گل زهرا حسین گل زهرا حسین ای گل زهرا حسین (۲) سرو ده غلامرضا ابوالقاسمی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
چقد سخته یک مرد غریب گیر بیافته جلو چشم نامردا یک شیر بیافته ببین پشت من بدتر از تو خمیده امید حسینت دیگه ناامیده کحا رفته دستات چی شد پرچم تو پر از خون شده چشمای پر غم تو بلند شو که بی تو جری میشه دشمن نباشی همه میریزن رو سر من رو فرقت میبینم جا پای عموده سرت منشق از ضربه های عموده با این وضعی که داره حالا سر تو بعیده رو نیزه بشه جا سر تو شکاف سرت اومده تا به ابرو سرت میره رو نیزه اما ز پهلو تا اینکه بسوزند دل خواهرت رو می بندن با پارچه به نیزه سرت رو باید که بسازی با نیزه نشینی شاید که علی مو رو نیزه ببینی الهی کنار تو از پا نیافتم جلو چشم این بی حیاها نیافتم چه کردی تو با قلب مجروح بابا بهم ریخته نظم تنت توی صحرا یه لشکر شریکن توی کشتن تو چقد نیزه کاری شده رو تن تو سرم رو میخوام روی سینه ت بزارم چقد نیزه از پیکرت در بیارم؟ زخم شمشیرا رو تنت بی شماره یکی و دوتا نیست بیشتر از هزاره بلند شو ببین غم تو قلبم نهفته نزار چشم لشکر به عمه بیافته میدونی چه داغی به قلبم نهادی کاشکی روی دست خودم جون میدادی سه شعبه سرت رو بهم ریخته خیلی حال مادرت رو بهم ریخته خیلی حالا مردم کوفه رو خوب شناختی چی میشد یه کم دیگه با من میساختی بزار تا یه بار دیگه روتو ببوسم میخوام هر طوری هست گلوتو ببوسم الهی که چشمی نگیره نشونت الهی که نیزه نیافته به جونت خوبه دستام و تو اسیری نبندن برات وقتی لالا می خونم نخندن می خونم با دستای خالی لالایی الهی نبینم که رو نیزه هایی چه خیری به من میرسه یکسر از تو برای من اقا کیه بهتر از تو منی که نفس هامو خرج تو کردم تا وقتی که زنده م به دورت می گردم از اون روزی که دارم این نوکری رو نذاشتی گدایی کنم هر دری رو یه شب روضه روزیم نباشه می میرم تا میگم حسین جانم اروم می گیرم اگرچه دل من به دنیا اسیره نزاشتی که دنیا به من سخت بگیره اگه روزی عشقت ز قلبم جداشه میخوام دیگه یک لحظه دنیا نباشه نمیره ز قلبم هرانچه که دیدم که او می دوید و منم می دویدم یکی کاش ز گودال تو رو دربیاره میخواد شمر سرت رو رو سینت بزاره داره خواهرت میره بالا سر از حال نزن اینقده دست و پا توی گودال پیچیده تو موهای تو پنجه هاشو بلند کرده حالا براتو صداشو میزد خنجر و به گلوتو با ضربه یه ضربه دو ضربه دوازده تا ضربه چه اشفته گیسو شدی نازنینم چشای قشنگت رو زخمی نبینم چقد کم شده این روزا گیسوانت خبر دارم افتاده اتیش به جانت خبر دارم اشک تو رو در اورده یکی از ما که هر دفه سیلی خورده تو رفتی و گوشواره ی دخترا رفت تو رفتی و امنیت معجرا رفت همون لحظه که بردن انگشترت رو یکی داشت می زد خلخال دخترت رو همونکه سرت رو جدا کرده از تن رد پنجه ش افتاده رو صورت من همونکه به باد کتک من رو بسته می دونم تو گودال رو سینه ت نشسته مداح.جناب آقای غفاری
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
روضه_حضرت_علی_اکبر_ع دفتری_علی_اکبر ع ⭐️به آیه آیه قرآن محمدی صلوات ⭐️به بهترین گل گلزار سرمدی صلوات ⭐️به اهل بیت رسول گرامی اسلام ⭐️به غنچه غنچه باغ محمدی صلوات (دعای فرج) 💥السلام_علیک_یا_مظلوم_یا_اباعبدالله_یاحسین_یا_حسین_یا_حسین 💥?السلام_علیک_یا_علی_اکبر_امام_حسین_ع ▪️داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت ▪️جز خالق اکبر که زِ دل حسین خبر داشت ▪️تا آن دم آخر که بریدند سرش را ▪️او دیدهٔ حسرت به سوی جسم پسر داشت میسوخت خود از تشنگی و در دم مُردن ▪️از سوز لب خشک پسر دیدهٔ تر داشت از امام صادق علیه السلام پرسیدند.. آقا جان اَلَّذَ الذائذ.... آقا جان لذت بخش ترین لذتها تو دنیا چیه؟ فرمود اگه فرزند پسری داشته باشی بزرگش کنی جلو چشم پدر و مادر راه بره نگاه قد و بالای پسر کنی... ( لذت بخش ترین لذت‌های دنیا آینه پرسید) آقا جان سخت ترین مصیبت ها چیه؟؟ فرمود اگه همون جوون جلو چشم پدر و مادر از دنیا بره.... امان از دل حسین3... بمیرم برا دل داغدارت یا ابا عبدالله.... داغ علی اکبر چه کرد با دل حسین... امان امان امان امان... نقل می کنند آقایی تو حرم امام حسین ع روضه علی اکبر ع خوند میگه شب خوابیدم،، امام حسینُ ع خواب دیدم.. دیدم همه بدن امام مجروحه... پرسیدم آقا جان... این زخمها چیه به بدنتون.. فرمود نیزه ها و شمشیرهاییه که به من زدند... گفتم آقا آیا مرحمی داره؟؟ فرمود بله.. وقتی شیعیانم بر منِ حسین ع گریه می کنند زخم‌های تن من خوب میشه... (سوز/اوج) میگه یه مرتبه دیدم رو قلب امام حسین ع یه زخم عمیقه... آقا این زخم چیه؟ فرمود از این زخم سوال نکن این زخم هیچ وقت خوب نمیشه... این زخم هیچ وقت خوب نمیشه... این زخم داغ پسرم علی اکبره... بمیرم برا دل ابی عبدالله... اگه جوون داری جوونتو بیمه علی اکبر امام حسین ع کن... مادرایی که جوون دارین.... خدا براتون نگه داره ... الهی نبینی داغ جوونتو... هر پدری...هر مادری.. هزار آرزو داره برا جوونش.. هی نگاه قد و بالای جوانش می‌کنه.... مادر الهی داغتو نبینم مادر... الهی عصای پیریم باشی مادر... (اما دیدی؟؟) اون مادری که داغ جوون میبینه... هی مُشت به سینه میکوبه..... هی میگه مادر آتش گرفتم سوختم مادر..... قربون دل داغدارت برم یا اباعبدالله... چه کرد داغ علی اکبر با دل حسین ع..... آی آبرومندا....آی حاجت دارا.. روایت میگه هر کدوم از اصحاب که صدای ناله شون بلند می شد... (وقتی از سمت میدان ابی عبدالله را صدا میزدند) آقا سریع می آمد کنار بدنها اما آی جوون دارا... همچنین که صدای ناله علی بلند شد... روایت میگه ابی عبدالله افتاد رو دو کُنده زانو.. دیگه نتونست قدم از قدم برداره... (سوز/اوج) اومد کنار بدن علی..... هرچه کرد دلش آرام نگرفت... سر علی رو به دامن گرفت دلش آرام نشد... سر علی رو به سینه چسباند دلش آرام نگرفت.... اگه جون داری بسم الله .... اگر ناله داری بسم الله .... که حاجت داری بسم الله... (بگمو التماس دعا) یه وقت دیدن حسین خم شد و وضعو خَدهو علی خَده صورت به صورت علی گذاشت.... عَلی الدنیا بّعدِکَ العَفا ولدی علی... ولدی علی..ولدی علی... تا کنارت با دو زانو اومدم... عزیز لیلا جلوی چشای بابا... دستُ پا مزن مسیحا ارباً اربا زیر تیغا... نمیدونم چی کشیدی اولین باره میبینم... جلوی بابا خوابیدی مثل بارون اشک میریزم.. آبرو دارم عزیزم... تا که یک بابا نگویی.. از کنارت بر نخیزم... غرق آه آتشینم... کنارتنت میشینم... تیکه تیکه بدن تو رو... من روی عبا می چینیم.. هر چقدر ناله داری به سوز جگر ابی عبدالله صدای نالتو بلند کن سه مرتبه ناله بزن یا حسیــــــن...یا حسیـــــن
از شوال تا محرم قابل اجرا: زمزمه،روضه،واحد،زمینه ،شور،زنجیرزنی جون بابا نفس بکش،جوون من علی جان تو این صدای هلهله، امون من علی جان رسیده بعد رفتنت،خزون من علی جان پاشو قرارم.........نبی خصالم ببین علی اکبرم،وخیمه حالم بگو دوباره.........الله اکبر مؤذن حرم علی،علی اکبر علی اکبر........ 🌸🌸🌸🌸🌸 هر کاری میکنم علی، دلم آروم نمیشه صورت غرق خون تو،تیشه زده به ریشه شیشهٔ عمرمن شده، هزارتا خورده شیشه عصای دستی.........چراشکستی قرآن آیه آیه ام، ازهم گسستی بگو دوباره..........الله اکبر مؤذن حرم،علی،علی اکبر علی اکبر......... 🌸🌸🌸🌸🌸 ببین که عمّه اومده ، به تشییع شهیدم نگاهش افتاده بابا ،به موهای سپیدم محاسنم خضاب خون،دیگه علی خمیدم بکن نظاره..........ای پاره پاره برای بردنت عبا،شد راه چاره بگو دوباره..........الله اکبر مؤذن حرم علی،علی اکبر علی اکبر....... 📝علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
هدیه به حضرت علی اکبر زمینه یا شور سبک مسیر روضه باز حضرت علی اکبر داغ تو انداخته من و علی از پا میونه این لشگر نزار من و تنها افتادی روی خاک با تنی غرق خون به روی دست من‌ می زنی دست و پا می کشی روی زمین پا اکبر می کنی خون دله بابا اکبر ای عصای وقت پیریه من از غمت شدکمرم تا اکبر وای من وای من ای حسین حرمتم و این قوم نگه نمی دارن ببین می خندن به اشکای من بابا چقدر زدن ضربه به فرق تو اکبر با کینه ی حیدر این ابن ملجم ها می کشم از بدنت نیزه من از لای پیروهنت نیزه من‌ نفست حبس شده توی سینه می کشم از دهنت نیزه من وای من وای من ای حسین هر جایی می بینم از تو نشونی هست پیکر تو ریخته رو خاک این صحرا ای غیرتیه من بعد تو می شه باز پای حرومیان به خیمه ی زن ها بی تو نطقم از بیان می افته نبض من از ضربان می افته تو نباشی طرف خیمه گاه نگاه خیره سران می افته به سبک به سمت گودال از خیمه دویدم من 😭😭😭😭😭😭 سبک نریمان پناهی