eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
41هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
379 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦• و توسل به دو طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم ۹۸ حاج حسین سیب سرخی •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ روتو از خواهرت برنگردون داداش من منت میکشم آروم جون داداش داداش نزار بشه ، امیدم نا امید آرزومه بشم من مادرِ شهید .. جونِ خواهر فدات ، حسین ای بی لشگر فدات ، حسین بچه هامو کنار نزن جون مادر فدات ، حسین .. جانم حسین ،‌ حسینِ من ... نورِ چشمم فدایِ طفلانت جانِ زینب همیشه قربانت زندگیِ منو تب و تابم دست من خالی است دریابم حیف شد بیش از این توانم نیست حاصلی جز دو نوجوانم نیست تو که دریایِ رحمتی آقا تحفه ام را عنایتی آقا دوست دارم به راه تو بروند پیش مرگ سپاه تو بروند من نبینم غریب خواهی شد لحظه ای بی حبیب خواهی شد مادر به خیمه و دوجوانش به قتلگاه پا میکشند راه نفس باز وا کنند در آخرین نفس که نفس بر لب آمده میخواستند مادر خود را صدا کنند اما ز خیمگاه نیامد به جای او زود آمدند تا سرشان را جدا کنند عباس اگر نبود که چیزی نمانده بود میخواستند هر چه که تیغ است جا کنند •┄┅══༻○༺══┅┄•
شب چهارم(1).mp3
1.77M
|⇦• و توسل به دو طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم ۹۸ حاج حسین سیب سرخی •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
‍ ❣﷽❣ ☑️ 🌷 میزنه قلبم داره میاد دوباره باز بوی محرّم زمین و آسمون داره هوای ماتم شده عزای اشرف اولاد آدم میزنه قلبم داره میاد دوباره باز بوی محرّم صاحب عزای روضه هاس رسول خاتم سیا میپوشه مثل کعبه کُلّ عالم محرّم نشده حاجتم رو جلو جلو خواستم من از خدا با امضای علیِ بن موسی ایشاالله اربعین کرببلا 🌷اربابم منو دریابم میزنه قلبم داره میاد دوباره باز بوی محرّم یه مادر جوون میاد با قامت خم به نوکرا با گریه میگه خیرمقدم میزنه قلبم داره میاد دوباره باز بوی محرّم بساط شور و نوحه مون میشه فراهم دم میده توی تکیه ها عیسی بن مریم درسته هر هفته توی هیأت با ذکر حسین حسین میشیم مست دههْ اوّلِ محرّم ولی  همه میدونن یه چیز دیگه است 🌷اربابم منو دریابم میزنه قلبم داره میاد دوباره باز بوی محرّم تو کوچه ها می پیچه بوی نذری بازم سردرِ خونه مون دو ماه میخوره پرچم میزنه قلبم داره میاد دوباره باز بوی محرّم سینه زنی با معرفت که میشه تُوْأم رو گونه ها می شینه قطره قطره شبنم چن روزی مونده امّا ما داریم  حال و هوا و حسّ عجیبی چقَدَر خالیه امسال جایِ                مدافعان حرم بی بی 🌷اربابم منو دریابم 🌷هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌷 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. بابا شکست حُرمتِ من، در سه سالگی از حَد گذشت غُربتِ من، در سه سالگی . پیریِ من برای همه آشکار شد دیدی خَمید قامتِ من در سه سالگی؟ . در شام، دخترت به تمسخُر گرفته شد ای وای از خجالتِ من در سه سالگی . دستانِ زَجر بود بزرگ و... عَجیب نیست تغییرِ رنگِ صورتِ من در سه سالگی . گیسو که سوخت، شانه به دردی نمی خورَد شُد شانه ی تو حسرتِ من در سه سالگی . تو چوب خوردی و به لبم مُشت می زدم دارد دلیل، صحبتِ من در سه سالگی . گیرم که گوشواره خَریدی، چه فایده! شد پاره جای زینتِ من، در سه سالگی . این تِکّه مَعجَری که هنوز است بر سرم باشد گواهِ عِصمتِ من در سه سالگی . کاخِ یزید را به سَرَش می کُنم خراب این است اوج قُدرتِ من در سه سالگی .
بعد مدتها پدر دیدار دختر آمدی خواب دیدم خواهی آمد شد مقدّر آمدی من به شوق دیدنت بابا ز پا افتاده‌ام تو به شوق دیدنم با پا نه با سر آمدی من در این ویرانه مهمانی گرفتم نیمه‌شب در شب تاریکم ای ماه منوّر آمدی دعوتم را رد نکردی آمدی اما چرا ای پدر بی قاسمِ داماد و اکبر آمدی؟ کو عمویم تا گذارد روی دوش خود مرا؟  از چه بابا بی اباالفضل دلاور آمدی؟ بی قراری میکند بیش از همه اینجا رباب پس چرا بابا تو بی شش‌ماهه اصغر آمدی؟ حسرت آغوش پر مهرت به دل دارم ولی خواهی از من گیرمت با مهر در بر، آمدی دارد از زهرا نشان این پهلوی بشکسته‌ام تا کنی با دیدنم یادی ز مادر آمدی با سرِ خونین به دامان منِ ویران نشین تا بگیرم بوسه از رگهای حنجر آمدی
اشک بر حسین (علیه السّلام) به هیچ کدام از اعمال ما امیدی نیست نه نمازمون، نه روزه هایمان، … نقل کرده اند آیت الله مرعشی را با آن زهد و تقوا پسرش در عالم رویا دید، از اوضاع و احوال بعد از مرگ پرسید، او گفت: اوضاع و احوال خراب بود، حساب و کتاب سخت بود، فقط یک چیز به درد من خورد، آن هم اشک برای امام حسین (علیه السّلام) …. منبع:کتاب گلواژه های روضه
گرد و خاک زوّار حسین (علیه السّلام) علامه امینی چنین نقل می کند: پدر و مادری ناصبی دشمن اهل بیت بچه دار نمی شدند. مادر نذری کرد که اگر خدا به او پسری بدهد او را به راهزنی بر زائرین امام حسین (علیه السّلام) و کشتن ایشان قرار دهد !! اتفاقاً بچه دار شده و بچه ی آن ها هم پسر بود، وقتی که به حد رشد و بلوغ رسید، پدر و مادر قضیّه ی نذر خود را به او گفتند: آن جوان قبول کرده و آمد در نواحی مسیّب که در نزدیکی کربلاست، منتظر کاروان زائرین ماند. در همان هنگام، خواب بر وی غلبه کرد و قافله ی زائرین قبر امام حسین (علیه السّلام) گذشت در حالی که گرد و غبار زوّار بر بدن این جوان نشست، در همان حال در عالم رؤیا دید که قیامت برپا شده و فرمان آمده است او را به آتش دوزخ اندازند، وقتی در آتش افتاد متوجه شد آتش بدن او را نمی سوزاند، علت آن را در خواب به او اطلاع دادند که به خاطر گرد و غبار زائر امام حسین (علیه السّلام) آتش بدنش را نسوزاند !! از خواب بیدار شده و از قصد بد خود برگشت و همان جا توبه کرد و جزء محبّان خاندان اهل بیت عصمت و طهارت شده و هراسان خود را به قبر شریف حضرت سیدالشهدا رساند. منبع:کتاب گلواژه های روضه
روضه خوانی در هندوستان در قدیم آن شخص روضه داشت، حاکم آن بلاد ناصبی بود، به گناه روضه خوانی مالش را مصادره کرد، روضه تعطیل شد، آخر سال گذشت، هیچ چیز نداشتند، زانوی غم بغل کرد، مرد گفت: امسال روضه خوانی نداریم، پول نداریم، چیکار کنیم؟ زن گفت: من یه گوهری دارم، بفروش و با پولش روضه راه بیانداز، مرد گفت: من و تو زن و شوهریم، تو گوهری داشتی و به من نگفتی، زن گفت: ما یه جوون داریم، گوهر ماست، برو این جوان را به عنوان غلام بفروش و پولش را برای روضه ی  حسین (علیه السّلام) بده، جوونش از در وارد شد، نظرش را پرسیدند، گفت: من افتخار می کنم برای روضه ی حسین (علیه السّلام) بروم و غلامی کنم، فردا راه افتادند، مادر با پسر خداحافظی کرد، گفت: ای مرد داری می ری، این جوری می فهمند پسرته، حلقه به گوشش بینداز، لباس مندرس بپوشانش، بعد ببرش، بچه را آورد، وسط بیابون تا به یک شهر دیگه ببره، یه سوار از دور پیدا شد، پرسید: کجا داری می روی؟ گفت می روم غلامم را بفروشم، گفت من می خرم چه قیمتی می فروشی؟ گفت: هر چی به قیمت بر پا کردن روضه ی حسین (علیه السّلام) باشه، پسر را خرید، اما موقع رفتن دید یه جوری با غلام خداحافظی کرد، (خوش به حالی اونی که غلام چنین آقایی بشه، آخه فقط ارباب ما اومد بالا سر غلام سیاهش، عزیز دلم هر کی نوکر حسین باشه، پاره ی تن حسینه، هر کی زائر حسینه مهمون آقاست، خود حسین فرموده: من زار زائرنا کمن زارنا) غلام را خرید، دور شدند، با لبخند کیسه ی پول روضه فراهم شد. فردا داشتند کارهای روضه را می کردند، دیدند جوانشون اومد، گفتند: جوون ! کجا اومدی؟ فرار کردی؟ گفت: نه بابا ! خودش منو فرستاد، بابا ! تو که رفتی، منو بغل کرد، گفت: من که می دونم اون بابات بود برو، بگو ما قبول کردیم فردا که روضه علم شد، والی شهر هم می یاد پولتون را پس می ده، گفتم شما کیستید، گفت: من صاحب روضه ام. فردا دیدند والی اومد، دست رو سینه، گفت غلط کردم این پولتون، سالی ده هزار درهم هم می دم برای روضه ی حسین (علیه السّلام)، گفتند: مگه چی شده؟ گفت:  دیشب خواب آقا رو دیدم، فرمود: تو خجالت نکشیدی مجلس ما را به هم زدی … . کرامات الحسینیه منبع:کتاب گلواژه های روضه