بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
خواهم که بوسه ات زنم اما نمی شود
جایی برایِ بوسه که پیدا نمی شود
لب را به هم بزن،نفسی زن که هیچ چیز....
...شیرین تر از شنیدنِ بابا نمی شود
این پیرمرد بی تو زمین گیر می شود
بی شانه ی تو مانده اگر پا نمی شود
هر عضو را که دیده ام از هم گشوده است
جز چشمِ تو که بر رُخِ من وا نمی شود
خشکم زده کنارِ تو و خنده هایشان
خواهم بلند گردم از این جا نمی شود
ای پاره پاره تر زِ دلِ پاره پاره ام
گفتم بغل کنم بدنت را،نمی شود
باید کفن به وسعت یک دشت آورم
در یک کفن که پیکر تو جا نمی شود
حجله گرفته پایِ تنت مادرم ببین
اشکم حریفِ گریه ی زهرا نمی شود
(حسن لطفی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
بگو هنوز برایت کمی توان مانده
بگو هنوز برای حسین جان مانده؟
فقط برای نمازی کنار بابا باش
هنوز نیمهای از روز تا اذان مانده
کمر شکسته ام از حال و روز من پیداست
عجیب برجگرم داغ این جوان مانده
بیا به گریهی این پیرمرد رحمی کن
عصای من نشکن، قامتی کمان مانده
نسیم هم بدنت را به دست میگیرد
شبیه مشت پری که در آشیان مانده
شدی شبیه اناری که دانه دانه شده
کمی به خاک و کمی دست باغبان مانده
شبیه مادر من جمع میکنی خود را
که بین پهلوی تو درد بی امان مانده
چنان به روی سرت ریختند،ترسیدم
هزار شکر که از تو کمی نشان مانده
(حسن لطفی)
بسماللهالرحمنالرحیم
#شب_هشتم_محرم_امام_زمان_عجلالله
یاصاحب الزمان
حیف دلی صرفِ انتظار نکردیم
کار زیاد است و ما کار نکردیم
زحمت ما با تو بوَد حضرتِ رحمت
غیر گِره رویِ شانه بار نکردیم
این عرقِ شرمِ ماست ریخت که محسن
رفت و سَری خرجِ اقتدار نکردیم
خسته شدم پایِ غمت پیرغلامی...
گفت که یک کار از هزار نکردیم
کاش که پیش تو بگوییم بنامت
هرچه که کردیم اگر ، قمار نکردیم
اهل مناجات برد فیضِ ملاقات
سعی کمی هم پِیِ دیدار نکردیم
مَرکب ما نه که ما مَرکب اوییم
نَفس نگون را چرا مهار نکردیم
مرقد جدّت دلِ گریه کنان است
وای اگر سینه را مزار نکردیم
علتش این بود مادرِ تو حرم بود
این شب جمعه اگر هوار نکردیم
نالهی شهزاده بود شاه زمین خورد
گفت که زخم تو در شمار نکریم
وضع تو پیداست از گفتن دشمن:
هیچ کسی را چنین شکار نکردیم
پیکر تو آخرش به روی زمین ماند
آه علی جان بگو چه کار نکردیم
(حسن لطفی)
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام
به رویِ خاک جگر ریخته و یا پسرم
به روی خاک پسر ریخته و یا جگرم
بلند میشوم و باز میخورم به زمین
بلند میشوم و میخورد زمین کمرم
هزار بار بمیری ولی نبینی که...
به رویِ دست جوانِ تو دست و پا بزند
شکستن کمرت سخت و سختتر اینکه
جوانِ تو نتواند تو را صدا بزند
تو را همین که زدم بوسهای پشیمانم
که کاش بوسه بر این نیمه جان نمیدادم
بغل گرفتم و دیدم به خاک میریزی
ببخش کاش تنت را تکان نمیدادم
نشسته مادرم و میزند به پهلویَش
زدند نیزه که حرف مدینه را نزنند
خدا بخیر کند خواهرانِ تو جمعاند
خدا کند که پس از تو سکینه را نزنند
یکی به سینهی خود میزنم یکی به سرم
یکی یکی زِ تنت نیزه میکشم بیرون
ببین که مادرم اینجاست تا نفَس بِکِشی
ببین که از دهنت نیزه میکشم بیرون
(حسن لطفی)
یاربالحسین..
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام
#دودمه
این چهره اگر جلوه کُنَد ماه بگیرد
این اکبرِ لیلاست
شهزاده اگر آه کِشَد شاه بمیرد
این اکبرِ لیلاست
(حسن لطفی ۹۸/۰۶/۱۵)
غلامرضازاده شب 8.mp3
2.1M
|⇦•کار از کار گذشته ..
#روضه و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه اجرا شده شب هشتم محرم ۹۸ به نفس حاج محمدرضا غلامرضازاده •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•کار از کار گذشته ..
#روضه و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه اجرا شده شب هشتم محرم ۹۸ به نفس حاج محمدرضا غلامرضازاده •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
کار از کار گذشته بدنت پاشیده
سینه و پهلو و حتی دهنت پاشیده
نه فقط من همه ی اهل حرم هم باشند
قابل جمع شدن نیست تنت پاشیده
خواست با دستش ببندد پلکِ اکبر را نشد
خواست تابا گریه شوید پلکِ دیگر را نشد
روی زانو چهار دستُ پا رسیده بر سرش
خواست زینب نشنود لبخند لشگر را نشد
گفت بابایی بگو اما فقط یک با شنید
هر چه میکوشید بایِ حرفِ آخر را نشد
با دو انگشتش میانِ حلق دنبال چه است
خواست تابیرون کشد یک تکه خنجر را نشد
*یا اباعبدالله کمک کن امشب برات گریه کنیم ..(زبانِ حال) آخه وقتی از کنار بدن علی اکبر میومد به جای اینکه به سمت خیمه ها بیاد به سمتِ دشمن میرفت .. (چرا ؟ آخه دیگه چشاش جایی و نمیبینه حسین ..)عباس رفت زیر بغلش و گرفت داداش خیمه ها این طرفه ..
حسین آرام جانم....
حسین روح و روانم ....
خرده های استخوان از سینه بالا میرود
خواست تا خالی کند هر بار حنجر را نشد
خواست زینب تا که بردارد حسینش را نشد
خواست بابا هم کشد تا خیمه خواهر را نشد
یک مرتبه برگشت حسین .. گفت بنی هاشم بیاید بدن علی رو بردارید .. دیگه رمق تو پاهام نمونده ... هرجا نشستی پنج مرتبه یا حسین ..
#حاج_محمدرضا_غلامرضازاده
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
•┄┅══༻○༺══┅┄•
Fadaeian_Moharam_9807_03.mp3
3.61M
|⇦•ای لَبَت خشکتر از ..
#روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•ای لَبَت خشکتر از ..
#روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
ای لَبَت خشکتر از ساحل دریا پسرم
خجلم از تو نشد آب محیا پسرم
دیدی آخر همه زانو زدنم را دیدن
کمکم کن منِ افتاده ز پا را پسرم
مثل تسبیح تنت یکصدویک دانه شده
با تنت ذکر گرفتم که خدایا پسرم
چه داغی نشوندی ، تو دل من
نمون روی خاکا ، با این بدن
پاشو بار دیگه ، قدم بزن
برای بابا ..
دل از دیدن تو ، نمیشه سیر
بابات اومده ، ناتوان و پیر
ببین خم شدم ، دستمو بگیر
عصای بابا ..
از خیمه رفتی و ، بردی دل منو
دریای من گرفت ، غم ساحل منو
میگردم از غمت ، دشت ستاره رو
پیدا نمیکنم ، اون جسم پاره رو
پر از سوت و کف شد ، دور و برت
زمین میخورم ، پیش پیکرت
سرم خم شد از غم ، روی سرت
نفرین به دنیا ..
گل من چه پرپر ، آوردنت
گلابم چقد بد ، فشردنت
عبا کم اومد واسه ، بردنت
ای اِرباً اِربا ..
نامرد مردما ، بدجور کشتنت
هی جمع میکنم ، منها میشه تنت
پاشو نگات کنم ، حتی یه بار علی
بابای پیرتو ، تنها نذار علی
بهاری که دیده ، خزونشُ
نفسهاش بریده ، اَمونشُ
نشسته کنار ، جوونشُ
روضه میخونه ..
حسین مونده با ، سوز گریههاش
علی و ، پریشونی باباش
کسی دل ، نمیسوزونه براش
دلش چه خونه ..
ای میوۀ دلم ، وقت رسیدنت
این لشکر حسود ، از شاخه چیدنت
از داغ دیدنت ، موهام سفید شده
تو زخم خوردیُ ، بابات شهید شده
شاعر: داود رحیمی
میخوام أِربأ اربا رو برات معنا کنم .. میدونی یعنی چی؟! همچین که افتاد رو گردن اسب؛ تا شمشیر به فرقش زدن این خون ها داره جاری میشه خودشُ انداخت رو گردن اسب که نیفته؛ این خونا اومد جلو چشم اسبُ گرفت اسب تربیت شدهست باید برگرده سمت خیمهها ..
اما راهُ اسب گم کرد .. عوض این که بره سمت خیمهها رفت توو دشمن گفتن برین کنار تا بیاد..
کوچه رو باز کردن،این طرف و اون طرفه کوچه...
کوچه باز کردن ، شمشیرا رو آوردن هرکی هرچی داشت رفت آورد؛ یهو ابیعبدالله دید این نیزهها داره بالا میره؛ شمشیرا داره بالا میره...
یا اللّه حرفم تمام؛
اینجا یه جا بود تو کوچه یه جوون گیر افتاد، اما یه جوون دیگرم من سراغ دارم توو یه کوچۀ دیگه گیر افتاد ... اینجا فرقش اینه، این جوون مَرده میتونه تحمل کنه اما اون جوون...
همچین که این دست رفت بالا مادر ما نقش زمین شد....
#سید_رضا_نریمانی
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
•┄┅══༻○༺══┅┄•
haj mansur Arzi _ babolharam.mp3
2.06M
|⇦•یا به جایی خبر مرگِ پسر را..
#روضه و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیها اجرا شده روز هشتم محرم ۹۸ به نفس استاد حاج منصور ارضی •✾
|⇦•یا به جایی خبر مرگِ پسر را..
#روضه و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیها اجرا شده روز هشتم محرم ۹۸ به نفس استاد حاج منصور ارضی •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
یا به جایی خبر مرگِ پسر را نبرید
یا که بردید به تشییع پدر را نبرید
*آخه امام صادق فرمود به زبون خودتون روضه بخونید*
پدری داغ جوان دید ملامت نکنید
رویِ زانو اگر افتاد شکایت نکنید
رمقی نیست تکانی بدهید پایش را
پس بگیرید همه زیر بغل هایش را
نکند ناله که زد تن برایش بزنید
جلوی چشم همه زشت صدایش بزنید
آی مردم جگرِ سینه زنان غم دارد
غم سنگین شبِ هشت محرم دارد
غم آن لحظه که ارباب به شهزاده رسید
ولدی گفت نشستُ ز جگر ناله کشید
*تو مقتل ابن مقرم نقل کرده اونجا میگه ابیعبدالله وقتی رسید بالاسرِ علی اکبر فزع کرد .. یعنی هی داد میزد ولدی ..*
ای جوان مرگ که مشغولِ عبادات خودی
پیش پای پدر خویش چرا پا نشدی؟!
*دید یه تقلایی داره میکنه داره تقلا میکنه که انگار نفسش بالا نمیاد حضرت بغلش کرد با انگشت انداخت تو دهنش لختهی خونُ که در آوورد روایت میگه یه شیهه ای کشید .. راحت شد .. سرشُ گذاشت رو سینه ش یه وقت دید یکی میگه پاشو ، پاشو همهی لشکر دارن هلهله میکنن .. دارن همه میخندن .. دید اصلا ابیعبدالله انگار توی این عالم نیست گفت پاشو وگرنه موهامُ سر برهنه میکنم .. نمیدونم چیشد یهو ابیعبدالله پاشد حرف ورقش برگشت ، صدا زد جوانان بنی هاشم بیایید .. *
خنده ها بیشتر و جسم تو کمتر شده است
نیستی و همه دشت پیمبر شده است
زرهت حرز علی داشت دریدند چرا
گرگ ها چنگ به رویِ تو کشیدند چرا
داغ سنگین تو را شانه به تاب نداشت
تشنه بودی پدرِ تشنهی تو آب نداشت
سنگ پرتاب شده سمت تو خورده به سرم
پهلویت را که دریدند در آمد پدرم
نیزه نگذاشت که آه تو پایان برسد
جان به لب های تو ای محتضر آسان برسد
مانده ام با تو و اینگونه گرفتار شدن
رشته رشته شده ای مثل عبای تن من
#استاد_حاج_منصور_ارضی
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
Shab08Moharram1398[12].mp3
3.96M
🎙می کشی مرا حسین... (شور)
🔺بانوای: برادر وحید نادری
🏴 شب هشتم #محرم۹۸
@majmaozakerine
Shab08Moharram1398[04].mp3
8.26M
🎙میره علی اکبر، آهسته آهسته (زمزمه)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
🏴 شب هشتم #محرم۹۸
@majmaozakerine
میره علی اکبر، آهسته آهسته
میره علی اکبر، آهسته آهسته
بارون شو بارون شو، ای بغضِ نشکسته
میره علی اکبر، میره تا تنهاشم
خیره موندم سمتش؛ دلواپس چشماشم
وای، سپردمت به مادرم، وای، برو علیِ اکبرم
وای، ای وای ای وای
میره علی اکبر، ای حسین باور کن!
بعد از این دنیا رو، با دلتنگی سر کن
با چه حالی سمتِ، خیمهها برگردم؟
جوونم رو مگه آسون بزرگ کردم؟
«وای، سپردمت به مادرم، وای، برو علیِ اکبرم
وای، ای وای ای وای»
میره علی اکبر، میره جونم از تن
میره علی اکبر، دشمنها میخندن
میره علی اکبر، با چشم بارونیش
ای کاش ای تشنگی! یکبار برگردونیش؟
«وای، سپردمت به مادرم، وای، برو علیِ اکبرم
وای، ای وای ای وای»
از این جا به بعدو راوی داره میگه
میگه دیدم از اسب اکبر افتاد دیگه
راوی گریه میکرد، میگفت اون تنها بود
هر گوشهای رو دیدم اکبر هم اونجا بود
«وای، علی اکبرِ حسین
وای، ای وای ای وای»
شاعر: رضا یزدانی
نغمه پرداز: سید مهدی سرخان
@majmaozakerine
هر كجا مينگرم جسم تورا ميبينم
صد علي اكبر ِ ديگر به خدا ميبينم
قول دادي كه مرا مثل عصايم باشي
حال بر رويِ زمين چند عصا ميبينم
تا كه گفتي علي ام سنگ به سمتت آمد
مثل مادر رويِ پهلوي تو پا ميبينم
تو نبي بودي و اكنون به رويِ لبِ تو
مانده ام جايِ رَدِ نعل چرا ميبينم!!!
خواهرم آمده از خيمه كه من جان ندهم
عمه ات را تو ببين بين ِ كه ها افتاده
شادی روح شاهدعزیز
جوان ناکام صلوات.
هدایت شده از روضه دفتری
🕊﷽🕊
🏴#روضه_حضرت_علی_اکبر_ع
🏁#آقای_میرزامحمدی
🏴#دفتری_علی_اکبر ع
🏁#ملاعباس_چاوش
🏴#کانال_روضه_دفتری
🚩#السلامعلیکیااباعبداللهوعلیکیاعلیبنالحسین..
⬅️خدا کنه پدرشهید تو جلسه مون نباشه ،، اگر هم هست من عذر خواهی می کنم ...
جلو پدر نمیشه روضه فرزند خوند...
حالا که حال خوبی داری میگم....
⬅️کاروانی بود به سرپرستی ملاعباس چاووش مازندرانی...
هر سال از مازندران با پای پیاده میومدن کربلا ...
این قافله حرکت کرد شب جمعه بود رسیدن کربلا..
خسته ، گرسنه، تشنه...
همه گفتن ملاعباس ما میریم استراحت کنیم صبح علی الطلوع میایم حرم...
،اما ملاعباس میدونه شب جمعه ها کربلا چه خبره....
با همون خستگی راه که جزو آداب زیارت ابی عبداله ست...
♻️امام صادق(ع) فرمود: حسین ما رو اینجوری زیارت کنید
شعثا ،مغبرا ،جایعا عطشانا،حزینا،مکروبا ...
یعنی هم گرسنه هم تشنه هم خسته هم گردوخاکی ، هم غمگین زیارتش کنید...
⚜ راوی پرسید: چرا یابن رسول الله؟ فرمود : آخه جد ما رو همین جوری کشتند.. هم گرسنه بود..هم تشنه بود ..هم غصه دار بود..هم سرو روش گردو خاکی بود..
رحمت خدا بر این ناله ها...
وعده همه مون پایین پای حسین(ع) ...
فاطمه جان شاهد باش اینا دارن احسان میکنند به تو ، حاشا به کرمت بی بی جان،،،
اینا صبح و شام شون رو با گریه بر حسین تو سپری کردند ..
بگو فاطمه جان من نگران تاریکی قبرمم ،،
نگران برزخ و قیامتم هم هستم..
با همون خستگی اومد وارد حرم شد..
✅ گفت : دفتر روضه مو باز می کنم هر روضه ای اومد می خونم و میرم ..
دفترچه روضه شو باز کرد دید روضه علی اکبر آمد..
عرض ادب کرد روضه شو خوند و رفت منزل اونقده خسته بود خوابش برد...
💠 در عالم رویا دید دارن در میزنن، اومد دم در... دید یکی میگه ملا عباس پاشو آماده باش حسین(ع) داره میاد به دیدنتون ...
هم سفرات هم بیدار کن ..
گفت: به آقا بگین ما میایم محضرشون گفت: نه حضرت فرمودن خودم دارم میرم دیدنشون..
همه رو بیدار کرد..
ابی عبداله تشریف آوردن می خواستن به احترام حضرت بلند بشن ،، آقا فرمود بنشینید پاهاتون خسته است فرمود ملا عباس اومدم چند تا مطلب بهت بگم و برم..
🔰 اول اینکه بهتون خوش آمد بگم خوش اومدید ..
🔰دوم اینکه به اون پیرمردی که امسال نتونست با شما بیاد ،، دم در کفش های عزادارای منو جفت می کرد ،، بهش بگین حسین زیارت تو رو هم قبول کرد ، سلام منو بهش برسونید...
🔰اما مطلب سوم ملا عباس اگه ایندفعه اومدی کربلا شب جمعه رسیدی ،، تو حرم من دیگه روضه علی اکبر نخون ...
چرا آقا؟ فرمود: آخه شب های جمعه مادرم زهرا مهمان منه...
تو که روضه علی اکبرمو خوندی مادرم غش کرد ..
💔#آی_حسین...
چجوری اومد کنار بدن علی اکبرش؟
📚مرحوم شیخ حر عاملی می نویسد از اسب پیاده شد حسین ...
اما دید رمقی به زانوهاش نمونده..
دیدن هفت قدم رو زانوهاش داره راه میره...
هی صدا میزنه: وا ولدا ...
عزیزان همه مقاتل نوشتن تا اینجا کسی صدای گریه حسینو نشنیده بود ...
وقتی اومد کنار بدن علی اکبر
فبکی بکاءا عالیا
دیدن حسین داره بلندبلند گریه می کنه
♻️#حسین....
🔆هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🔆
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@roze_daftari
زمینه شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
افتاد حسین
تا رسید بالاسرش، افتاد حسین
چند قدم به پیکرش افتاد حسین
روی نعش اکبرش افتاد حسین
افتاد حسین
پیش اکبر آخرش افتاد حسین
جلو چشم خواهرش افتاد حسین
یهو یاد مادرش افتاد حسین
خدا میدونه، داره چی میگذره توی دلش
یه دست گرفته به کمر از مصیبت گُلش
با دست دیگهش، تو خاک و خون میگرده دنبالش
کجای این دل، بذاره خندههای لشکرو
تو خاک میگرده، پیدا کنه یه جوری اکبرو
نشد بذاره روی عبا تموم پیکرو
"عَلَی الدُّنیا یا علی بَعدَکَ العفا"
کُشتیم علی
دیگه دست و پا نزن، کشتیم علی
تو با این پرپر زدن، کشتیم علی
یه نگاه کن جون من، کشتیم علی
مُردم علی
تا تو رو زمین زدن، مُردم علی
همه دورت جمع شدن، مُردم علی
به غمم میخندیدن، مُردم علی
میدونی واسهت چه آرزوها داشته مادرت
حالا کجاست که ببینه که چی اومده سرت
به مادر تو، چهجور بگم که چی شد اکبرت
نفس زدنهات، میبینی دردسر شده برام
گذشته از من، یه جوری با غمت کنار میام
فقط علی جون، بگو که چی بگم به خواهرام
"عَلَی الدُّنیا یا علی بَعدَکَ العفا"
رعنا شدی
اومدی همه کس بابا شدی
عصای پیری واسه لیلا شدی
حالا تو چقدر مثل زهرا شدی
زمین که خوردی، رسیدن و چه بیهوا زدن
علی بودی پس تو رو با بغض مرتضی زدن
وضو گرفتن، برا رضایت خدا زدن
چشاتو وا کن، الهی خیر نببینه دشمنت
آخه چهجوری، دلشون اومده که کشتنت
برای بوسه، جای سالم نمونده رو تنت
"عَلَی الدُّنیا یا علی بَعدَکَ العفا"
@majmaozakerine
روضه امام حسین علیه السلام و حضرت علی اکبر علیه السلام
مولا عباس مازندرانی پرچم به دوشِ،هر دفعه ای میگه: هر که دارد هوس کرببلا بسم الله،کاروان میبره کربلا.....هرچی منتظر شدن دیدن دیگه کاروان کربلا رو راه نمیندازه...
جوونا سریع اومدن جلوش رو گرفتن،آ شیخ هرسال کاروان کربلا رو راه مینداختی امسال چرا راه نمی اندازی؟
گفت: گرفتارم..گفتند: ما کارهات رو میکنیم اما پرچم قافله رو زمین نزار"
کارهاش رو کردن، پیر مرد پرچم انداخت رو دوشش،گفت هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله،کوچه پس کوچه های شهر مازندران گشت،
گفت فلان روز اذان صبح حرکت میکنیم،
مثل حالا نبود،پیاده راه میافتادن برن سمت کربلا،
راه افتادن مردم شهر یه عده بچه هاشونو فرستادن یه عده جوونا مادر پدراشونو کول گرفتن،یه عده گفتن: اگه رفتی سلام مارو برسون....
راه افتادن رفتن،چند شبانه روز تو راه ،تا آخرین منزل شیخ یه نگاهی کرد به جوونا گفت: بگید ببینم امشب چه شبی است؟
گفتند: شب جمعه است،گفت: از این دور نگاه کنید اون چراغایی که از دور معلومه میدونید کجاست؟
چراغای شهر کربلاست،اینکه خودمون رو بکشونیم هرجور هست بریم حرم از فضیلت شب جمعه عقب نیافتیم،گفتن باشه شیخ....
هر جوری بود رسیدن کربلا،گفت روایته همینجوری خاکی و خسته بریم حرم...وارد حرم حسین شدن،"السلام و علیک یا اباعبدالله"
یکی میگه: آقا! مادرم سلام رسوند،اون یکی میگه: آقا! ممنونم کربلاتو دیدم نمردم،یکی میگفت: آقا فلان همسایمون سلام رسوند،یکی میگفت: آقا! آرزو داشتم کربلاتو ببینم،میگن: شبهای جمعه بوی سیب میاد،
یه نکاه کردن گفتن آ شیخ ما ازت گِله داریم،گفت: چرا؟گفت: من یادمه دیگران میگفتن هر وقت آشیخ میاد کربلا،حرم ابی عبدالله میرسیم برامون روضه میخونه نوحه میخونه،میشه برامون نوحه بخونی،گفت چشم، همه رو جمع کرد کنار ضریح شش گوشه،گفت من دفتر نوحم و باز میکنم،هر نوحه ای اومد همونو میخونم،گفتن: باشه،همه جمع شدن دفتر نوحه رو باز کرد،میدونی چه نوحه ای اومد؟..*
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
*من از امان زمان معذرت میخوام،میدونی چرا میگه جوانان بنی هاشم بیایید،از صبح هرکی رو زمین افتاد ابی عبدالله تنهایی برش گردوند،معناش میدونی چیه،میگه جوانان بنی هاشم بیایید یعنی این بدن پاره پاره است،یه نفر تکی نمیتونست بدن رو برگردونه*
بگویید خواهرم زینب بیاید
تماشای رخ اکبر نماید
*روضه رو خوند،همه سینه زدند، رفتند، گفتن بریم استراحت کنیم،ملا عباس هم اومد استراحت کنه، سرش رو گذاشت رو زمین،تو عالم مکاشفه و رویا گفتن بلند شو آقات اومده..آقام؟بله ابی عبدالله،
میگه: در عالم رویا دیدم ابی عبدالله وارد شد، فرمود: برا سه تا مطلب من اومدم،اول بدون هرکی زیارتم بیاد دیدنش میرم،دوم اینکه از راه دور پیر مردی تو شهرتون به من سلام داد،سلام من و بهش برسون،سوم اینکه یادت باشه هر وقت شب جمعه اومدی کربلا روضه ی علی اکبر نخون،آخه مادرم زهرا شبای جمعه کربلاست،طاقت نداره...
همچین که اومد گفت: بابا! اجازه بده برم میدون،فرمود برو عزیزم...عمه ها دورش رو گرفتن،خواهرا دورش رو گرفتن،سکینه میگه: داداش! مواظب خودت باش،رقیه میگه: علی اکبر! مواظب خودت باشه..رباب میگه: مواظب خودت باشه..زینب میگه: الهی عمه دورت بگرده...
راه افتاد سوار بر مرکب شد،تا اومد حرکت کنه دل تو دل حسین نیست، آی جوونا!اینو باباها میفهمن،همچین که چند قدمی رفت یه وقت شنید صدای باباش میاد،فرمود علی جان! صبر کن...
بله بابا،فرمود پایین بیا،دومرتبه پایین اومد،صدا زد: علی جان!چند قدم جلو بابا راه برو،میخوام خوب قد و بالات رو ببینم...
رفت تو دل دشمن جنگ نمایانی کرد،رزم بلده و جنگیدن،اسب تربیت شده است، میدونه باید به سوارش چه جور سواری بده،این اسب تربیت شده بود، می دونه اگه دید دوتا دستا اومد زیر گردنش،یعنی دیگه توان ندارم باید برگرده همونجایی که سوارش رو سوار کرده...
جنگ نمایان کرد،یه وقت علی رو دوره کردن،صدا ناله ی حسین بلند شد،شمشیر دار با شمشیر میزنن،نیزه دار با نیزه میزنن...
سر شکافته شده،دید تنها راهی که داره دستشو دور گردن اسب بندازه برگرده سمت خیمه...
خونِ سر علی جلو چشم اسب رو گرفت،عوض اینکه برگرده سمت خیمه،رفت وسط دل دشمن،اینقدر با شمشیر و نیزه......
روضه حضرت علی اکبر ع در شب جمعه 👆👆