eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5870706306305755948.mp3
15.64M
▪️ چه کنم از حرمت دورم حسین▪️ 🎤 سبـک : شور 🗓مراسم : شب چهادم محرم 1400 @majmaozakerine
4_5940253122591984861.mp3
22.93M
زمینه | مثل این روزا هرسال.. بامداحی: پنجشنبه یکم مهرماه ۱۴۰۰ هیئت‌ثاراللّٰه‌زنجان @majmaozakerine
مداحی آنلاین - زینب زینب مثل کوهی محکم - محمدرضا طاهری.mp3
7.61M
🔳 احساسی 🌴زینب زینب مثل کوهی محکم 🌴زینب زینب عجینه با تو غم 🎤 👌بسیار دلنشین یه دختری که همه عمرش غریب بود از ابتدا یه خونه بود و یه مادر بود شروع شد این ماجرا چهار ساله بود که مادرش پر پر زد غربت از اون روز خونه شون در زد تشییع جنازه دیده خانوم ای داد روی مزار مادر اون شب افتاد زینب زینب مثل کوهی محکم زینب زینب عجین با تو غم @majmaozakerine
┈•🏴اربعین 🏴 زمزمه :یه عُمرِ که با قاب... 🎤مداح : سید رضانریمانی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ یه عُمرِ که با قابِ عکسِ حرم شب و روزمو هق هق میکنم بذار زائرِ اربعينت بشم وگرنه از این دوری دِق میکنم همه کوله بارِ سفر بستنُ با پای پیاده هوایی میشن فقط من از این فیض بی بهره ام رفیقام دارن کربلایی میشن نذار آبروم بیشتر از این بره بگو دردم و با کی قسمت کنم؟ یا راهی جلو پام بذار یا بگو چجوری به این دوری عادت کنم؟ اگه کربلاتو نبینم حسین بگو پس چه خاکی بریزم سرم؟ آخه تا کِی این دوری و دوستی؟ بذار پا برهنه بیام تا حرم رسیده به اینجام صبوری بسه میشه تا حرم زیرِ بارون بیام؟ میخوام اینقدَر گریه زاری کنم که قبل از رسیدن بگیره صدام میخوام خسته از راه رفتن بشم مثه بچه هات غرقِ تاول بشم میخوام یادِ دروازه ی ساعات دَمِ مرز مهران مُعطّل بشم چجوری به یاد غمات باشمُ توی خیمه ها استراحت کنم؟ مگه میشه یادِ رقیه ات باشم ولی لحظه ای خواب راحت کنم؟ میخوام هر دقیقه بباره چشام به یادِ دلِ خسته ی خواهرت میخوام وقتی که تشنه میشم بگم: فدایِ لبِ تشنه ی اصغرت خلاصه میخوام کربلایی بشم تا بلکه مثه حُر زُلالم کنی بدي كردم اما اميدم اينه بحقِ رقیه ات حلالم کنی؟ خودت میدونی بیشتر از هرکسی به ایل و تبارت ارادت دارم درسته سعادت ندارم ولي به دل آرزویِ شهادت دارم اگه مقتدامون تو باشی حسین خداشاهده جون دادن سخت نیست بقرآن کسی شاه باشه ولی نباشه غلامِ تو خوشبخت نیست محمد زوار خيلي از بچه هاي محله مون سالِ اولِ كه كربلا ميرن هواشون و داري حتماً ميدونن آخه همسايه ي امام رضان خدا از ما نگيرِ رعيتي رو حرفِ من حرفِ دلايِ بي كَسِ قربونِ آقام برم كه تا ابد يه امام رضا دارم برام بسه قربونِ كبوترايِ حرمت، امام رضا! دعوتم كن كه بيام تو حرمت، امام رضا! 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
متن روضه اربعین امام حسین علیه السلام ـ مهدی اکبری نازنین یار،مرا باز ندیدی، باشد به گمانم دل ازمن تو بریدی، باشد بود همواره گمانم که مرا می بینی من همانم که نشستم به امیدی، باشد … بعضی ها خداحافظی کردند که برند کربلا اما نتونستند برن کربلا،بازم توی روضه ارباب نشستند،عیبی نداره،یه روز ماهم میریم کربلا،عیبی نداره… بین بازار غلامان نظر انداخته ای جنس مرغوب نبودم نخریدی،باشد دست عشاق گرفتی و حرم بردی طبق معمول ز من دست کشیدی،باشد این همه داد زدم،زار زدم،کرب و بلا این حرم گفتن من را نشنیدی باشد مهربانی ِ تو مال دگران است چرا باز ای یار به دادم نرسیدی،باشد نوبتم نبوده،اربابی و صاحب خونه ای،اختیار خونه ات رو داری کی بیاد کی نیآد،خوشبحال اونایی که اومدن و بدا به حال اونایی که مثل من قرعه ی نیومدن به فالشون خورد. حسین….. این شب و روزها خیلی زائر داره کربلا،اما بمیرم برا اون خانمی که،خیلی ها اقتدا می کنند بهش، یه جورای خاصی میرن سمت حرم،اما کاروان تا رسید صورت ها قبر از دور پیدا شد،راوی میگه:دیدم این زن و بچه مثل برگ خزان از روی مرکب ها خودشون رو روی خاک می اندازند،همه ناله ی واحسینا دارند،اومدند تا رسیدند به قبله ی عشقشون،خانم حضرت زینب اومد قبر ابی عبدالله رو بغل گرفت. اما نه بذار از شام شروع کنم،همه سوار بر مرکب ها شدند،آقا زین العابدین فرمود عمه جان زینب،یه سرشماری کن کسی جا نمونه،زینب با اشک چشم،سرشماری کرد،متوجه شد سکینه نیست،تا برگشتند تو خرابه رو نگاه کردند،دیدن قبر رقیه رو بغل گرفته،خواهر پاشو دیگه کسی مارو نمی زنه،خواهر پاشو داریم می ریم پیش بابا،پاشو دیگه کسی دست هامون رو نمی بنده،زن های شام اومدند خدمت بی بی جان زینب،گفتند:خانم ما نشناختیم، اگر سنگی زدیم نشناختیم، اگر هلهله کردیم نشناختیم،اگه خاک و خاکستر رو سرتون ریختیم نشناختیم، خانم فرمود:از ما که گذشت ما داریم از شهرتون میریم، اما آی زن های شام یه شیرین زبون،کنج خرابتون جا گذاشتیم، گاهی بیایید بهش سر بزنید،تنهاش نگذارید. آمدم اینجا دوباره،لشکرت یادش بخیر قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش بخیر اولین باری که اینجا آمدم یادت که هست شد رکابم ساقی ِ آب آورت یادش بخیر اولین باری که اینجا پهن شد سجاده ام با اذان دل رُبای اکبرت یادش بخیر حال من برگشتم اما نه مثل بار قبل قامت مانند سرو خواهرت یادش بخیر از امانت داری ام دارم خجالت می کشم بچه های من فدای دخترت یادش بخیر روضه ی دیروز ما این بود با بی بی رباب ای عروس مادر من اصغرت یادش خیر من خودم اینجا به جسمت پیروهن پوشانده ام دست باف یادگار ِ مادرت یادش خیر رفتی و با اشک هایم بدرقه کردم تو را ای برادر این وداع آخرت یادش بخیر ساربان در پیش چشمان خودم حراج کرد گوشواره ها نه،انگشترت یادش بخیر *** من زینب ِ سر گشته ام از شهر غم برگشته ام دنبال یک گم گشته ام که نور عین ِ با قلب پر آه آمدم با درد جانکاه آمدم زیارت ِ شاه آمدم شاهم حسین ِ از وقتی که بوسیدمش،یک اربعین گذشته من که چشام نمی بینه،قبرش کجای ِ دشته حالا که بهت رسیدم می خوام درد و دل کنم داداش،این حرفارو زینبت داره می زنه داداش وقتی سرت به نیزه شد تموم چشم ها هرزه شد چیزی که بی اندازه شد مشت و لگد بود غریب نوازی شون باسنگ یتیم نوازی شون با جنگ مهمون نوازی شون چه ننگ یا حرف بد بود دیگه نماز خوندن برام سخته حتی نشسته داغ رقیه ات بدجوری کمرم رو شکسته رد رَسَن بر گردنم نشون ِ شلاق رو تنم والله با جون کندنم،اینجا رسیدم دورم همه مردای مست حرمت ِ زینبت شکست ببین شدم عصا به دست دیگه بریدم از بس تو صورتم زدند،چشام سیاهی میره داداش تو هم دعا بکن،که زینبت بمیره عشقت نذاشت، نه همسری نه مادری بفهمم تو هم دعا کن بمیرم،تا برسم به سهمم حسین غریب مادر،حسین غریب مادر همه ی این صحنه ها جلوی این زن و بچه زنده شد،هر وقت به گودال نگاه می کردند،آه از نهادشون بلند می شد،رباب اومده پشت آثار خیمه ها،اون گودال کوچلو و پر از خون رو داره نگاه میکنه،هر کی یه حالی داره ،یه وقت زینب دید دوباره سکینه نیست،تا از دور نگاه کردن دیدن اومده دم علقمه،یه ظرف آب دستش گرفته،عمو پاشو،عمو پاشو خجالت ِ سکینه رو ببین،عمو ببین سیراب برگشتم،عمو ببین برات ظرف آب آوردم،هر جا نشستی ناله بزن حسین……. متن روضه های اربعین.
شنیده بود که این‌بار باز دعوت نیست کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق! اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست غمی‌ست در دل جامانده‌های کرب‌وبلا که هرچه هست یقین دارم از حسادت نیست میان ما که نرفتیم و رفته‌ها، شاید تفاوتی‌ست در آغاز و در نهایت نیست همیشه آن‌که نرفته‌ست بی‌قرارتر است همیشه آن‌که نرفته‌ست، کم‌سعادت نیست... خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد نباید این همه دل دل کند که فرصت نیست شاعر مریم کرباسی
🗓 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۰۳ مهر ۱۴۰۰ میلادی: Saturday - 25 September 2021 قمری: السبت، 18 صفر 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم 🗞 وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا اربعین حسینی ▪️10 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️11 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️16 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام ▪️19 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
. مُسمّط ترکیب‌بند – شهادت امام حسن علیه السّلام آمـدیم از تو بگـوییم و بباریم حسن ما تعصّب به تو و نامِ تو داریم حسن کاش در صحنِ شما پا بِگـُذاریم حسن کـَرمی کن که بیاییم و بیـاریم حسن .... سنگ و سیمان که بقیعِ غمَت آباد کنیم صحـنِ خاکی تو را مثلِ گوهرشاد کنیم کم ندیدی غم و غصّه!!! پس ازامروز بس است دشمنت زخمِ زبان می‌زند و بوُالـهَوس است در دلِ خانه‌ای و قلبِ تو در تیررَس است لخته‌خون می‌چکد از کنجِ دهان ... یا نفَس است؟ می‌چکد خونِ دل از گوشه‌یِ لبهایِ حسن کـاش می‌سـوخت تمامِ بدنـم جـایِ حسن تا زمین خورد حسن زود حـرم آه کشید شاه می‌گفت شکسته کـمرم ... آه کشید جعده خندید ولی صبر و کرم ... آه کشید مـادری گـفت خـدایا پسرم .... آه کشید لخته خونِ جگرش ریخت درون ظرفی مانده در سینه‌یِ آشفته‌یِ آقا حـرفی ... حرفی از کوچه نشد غصّه وغمها را خورد کـوچه‌ای که دل زخـمیِ حسن را آزرد ضربه‌یِ سیلی کین ... سویِ نگاهی را بُرد ای هـَلائل به خـدا یوسف ما آنجا مـُرد مادر افتاد ... پَر افتاد ... سر افتاد به زیر زیرِ لب گفت حـسن زیر دو بازومْ بگیر داغـدارانِ حسن داغ دلم بسـیار است شال مشکی به رویِ شانهٔ پرچمدار است تیرها آمد و تابوتِ کـرم پُرْخـار است آخرین روضه‌یِ ما هلهله در بازار است ندبه بر رویِ لب فاتحِ جنگ جمل است مـَرهم داغ دل شـیعه دَم العـجل است . ................ غمی به سینه به اندازه جهان داری دلی ملال زده قد کهکشان داری میان خانه غریبی میان یاران هم چه غم که زینب و عباس در میان داری بریز لخته خون را ز حنجرت بیرون حسین آمده اینجا بگو توان داری؟ تمام لشگریانت تو را رها کردند هزار زخم زبان از سپاهیان داری رسید زینب و گفتی که طشت را ببرند هنوز هم تو کریمی و میهمان داری نفس بکش ولی آرام و گریه کمتر کن مگر چقدر در این لحظه ها تو جان داری خودت برای حسین روضه حرم خواندی کنار بستر خود چند سایبان داری ... . : من از دهان جگرم ریخت ای برادر جان ولی تو نیزه ای آن روز در دهان داری به سینه تو زدم بوسه ها و می بینم که چند نیزه شکسته در استخوان داری خدا به خیر کند از هجوم بعد از تو میان شعله چقد دختر جوان داری من از جگر شده پرخون لبم ، ولی یک روز به ساحت لب خود چوب خیزران داری ز زیر حنجر تو بوی خاک می آید فدای موی تو بوی تنور نان داری قضیب و طشت برای تو اشک می ریزند سه ساله دختری در قصر روضه خوان داری ✅مجید احدزاده ۱۴۰۰/۰۶/۲۲
🏴 🎤روضه امام حسن مجتبی (ع) اومد به خواب عبدالزهرای کعبی. میخوام روضه امام حسن بخونم اما روضه امام حسن زهر نیست، جگر پاره نیست. گفت عبدالزهرا! چرا روضه منو نمیخونی؟! عرض کرد آقا جان. من کارم روضه خونده. مکرر روضه شما رو خوندم. حضرت فرمود نه عبدالزهرا. هنوز روضه منو نخوندی... عرض کرد آقاجان. مگه زهر ندادن!؟ مگه جگر پاره نشد؟! مگه زینب تشت نیاورد؟! مگه تیکه های جگر توی تشت نریخت؟! مگه زینب نبود هی دست رو دست می کشید؟! مگه زینب نبود هی به صورتش می زد به حسین می گفت داداشم داره از دستم میره؟! مگه اینا نیست روضه های شما؟!فرمود نه! روضه من اینا نیست! * غروب بود و یک کوچه تنگ و باریک غروب بود و من بودم و مادر من *مادرم گفت حسن جان پاشو آماده شو مادر... دیگه میخوام برم فدکمو بگیرم. حسن جان به بابات که نمیتونم بگم همراهم بیاد ولی باید یه مرد همرام باشه. نمیدونی چه قندی تو دلم آب کردم. مادرم به جای مرد می خواست منو ببره. گفت حسن جان تو بیا مواظب من باش... * مگه میره از یاد، که اون پست نامرد چه جوری گرفت، توی کوچه راهمونو *یه جوری زد اونجا... شنیدی میگه... من از بعضی باباها شنیدم. بچه وقتی کار خطایی میکنه، میگه ببین بچه! یه جوری میزنم یکی از من بخوری دو تا از دیوار... شنیدی یا نه؟!... امام حسن میگه مادرم داشت حرف میزد... بی حیا بی هوا... با امام حسن بگید... وای مادرم مادرم مادرم... وای مادرم مادرم مادرم* ببین بغض دیرین، چه کرده به مادر باید روضه مقداد، بخونه براتون بگه دست سنگین، چه کرده به مادر... *یه چیزی می شنوی طاقت نمیاری. نعره ات بلند میشه. داد میزنی. هی میگی نگو نخون. قربون دلت برم امام حسن. بعد از مدتی از قضایای شهادت بی بی که گذشت. زینب دید حسن یه گوشه کز می کنه. بغض داره گریه نمیکنه... یه روز اومد دستشو انداخت دور گردن حسن. گفت داداش گریه کن یه خرده. گریه کن دق می کنی.... همیشه این خوبه. رفقا یادتون باشه. آدمی که غم داره غصه داره حرف زدن و گفتن براش خوبه. اگه رفیقت غصه دار بود و تو هم محرم بودی و سرّ نگهدارش بودی، یه جوری به حرفش بیار همین که حرفاشو بزنه آروم میشه. یادت نره. علی علیه السلام هم که علی بود باید حرفاشو به یکی میزد. چون کسی رو پیدا نمی کرد سرشو توی چاه می کرد... یه رفیق نداشت... یه رفیق... نمیدونم به چاه چی می گفت. صبح که میومدن دَلو رو مینداختن آب بکشن، خون بالا میومد... حرفاشو میزد. علی هم که علی هست حرفاشو میزد... تو هم اگه غم داری یه محرم پیدا کن حرفتو بزن... نذار توی سینت بمونه و توأم اگر محرمش هستی و رفیقش هستی و سرّش رو نگه میداری و آبروشو نمیبری بشین بگو حرفاتو با من بزن. اینجا توی سینه من می مونه. بذار آروم بشه. زینب گفت حسن جان... با من حرف بزن. درد دلاتو با من بگو داداش. منم مادرمو از دست دادم... منم پهلوشو دیدم. منم سینشو دیدم... چرا اینجور کِز می کنی؟! به حرف اومد. شروع کرد گریه کردن. گفت زینب... تو که نبودی. اینقدر مادرم خوشحال بود... اینقدر ذوق می کرد. گفت حسن فدک رو گرفتم... حالا فدک رو میدم به علی، خرج این مردم نامرد دنیا کنه، دست از سر علی بر دارن. زینب... یه وقت دیدیم کوچه تاریک شد. نگاه کردم دیدم یه غول بی شاخ و دم، یه لندهور از روبرو داره میاد... جلو مادرمو گرفت... مادرم رفت به راست. اونم اومد به راست. مادرم رفت به چپ اونم اومد چپ... زینب... رفتم جلو گفتم چیه؟! اما حیف!! قدم کوتاه بود... اونم بی حیا قدش درازه... دستشو بلند کرد...
‍ ⚜️🍂⚜️روضه و توسل جانسوز _ هفت صفر به روایتی شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام _سید مجید بنی فاطمه ⚜️🍂⚜️ ✼═══┅🥀❃🥀┅═══ ✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼ یارب نصیبِ هیچ غریبی دگر مکن دردی که گیسوانِ حسن را سپید کرد با صد امید حامی مادر شدم ولی سیلی زنی امید مرا نا امید کرد *قدیم کاروان میخواست بره کربلا ، اول می رفتند بقیع رو زیارت می کردند بعد می رفتند کربلا ؛ گوشۀ حرم ابی عبدالله دیدن یه پیرمرد ایرانی شمع روشن کرده گریه میکنه،زیر لب میگه:قربونت برم حرم نداری ... آقا جان زائر نداری ... قبرت چراغ نداره ... اومدن جلو گفتند : این آقا که این همه زائر داره، لوسترای زیبا، حرم به این قشنگی داره ... گفت:دست از دلم بردار، بقیع بودم اومدم کربلا ، نذر امام حسن داشتم یه شمع روشن می کردم ، تا شمع روشن کردم تو بقیع نگهبانای بقیع منو زدند، حالا اومدم نذرم رو حرم داداشش ادا کنم، می خوام بگم:حسین جان!داداشت خیلی غریبه ... اما من اینجوری بگم دادت بلندشه: غریب اون کسی نیست که زائر نداره، غریب اون کسی نیست که حرم نداره ، غریب به کسی میگن جلو چشمشش مادرش رو بزنن ، اما چون سن و سالی نداره نمیتونه کاری بکنه ، آخ مادر ... یه وقت بی بی زینب سلام الله علیها وارد شد دید پاره های جگر حسنش بالا اومده ، روضۀ من همین یه جمله ست ، اینقدر به سر و صورت زد ، یه وقت دید حسن سرش رو بالا آورد ، لبها خونیِ ، یه نگاه کرد صدا زد : زینب دیگه راحت شدم ... دیگه چشمم به اون کسی که جلو راهِ مادرمُ گرفت نمی افته ... کربلا وقتی ابی عبدالله نامۀ امام حسن رو باز کرد دید نوشته ، حسین جان! من کربلا نیستم کمکت کنم ، بذار قاسم عوض من بره میدون ، چقدر حساس بود نسبت به حسین . میخوام دلت رو ببرم کربلا ، بعد کوچه ، امام حسن این ذکر رو می گفت: الهی بشکنه دستِ مغیره میونِ کوچه ها بی مادرم کرد *این همیشه ورد زبون همۀ بچه های حضرت زهرا هم بود ، اما تا رسیدن کربلا این نوحه رو یه نفر عوض کرد ، اونم یه خانمی بود ، هی می گفت:* الهی حرمله دستت قلم شه کبوتر بچمو از من گرفتی حسین ... ✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼
. به نفس حاج حسین سازور ●•┄༻↷◈↶༺┄•● "السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ،  اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ" هر کس که خاکِ تو نشد عزت ندارد بی روضه دنیا ذره ای لذت ندارد بیچاره آنکه حسرتِ تربت ندارد عُمرِ بدونِ نوکری برکت ندارد *اي حسين! جامونده هاي اربعين رو يه نگاهي كن...* نوکر پُر از حرف است اشکِ روضه هایش شیعه به قنبرهاش هست و فضه هایش دینِ خدا، دین نیست وقتی حوزه هایش قاضی و شاه آبادی و بهجت ندارد اسلام ما مدیون اسلام حسین است مرغ دلم عُمری ست در دام حسین است ذکر شب قبرم فقط نام حسین است نوکر میان قبر خود وحشت ندارد جامانده های کاروانِ کربلاییم دلتنگِ شبهای قشنگ نینواییم ما روز و شب دربدرِ این روضه هاییم دیوانگی روز و شب و ساعت ندارد یادش بخیر این روزها مَشایه بودیم با دوستانِ تو رفیقِ پایه بودیم بالاتر از این، با خودت همسایه بودیم امسال انگار این گدا قیمت ندارد آموختیم از لشکرِ در قِلَّتِ تو باشیم با هیهات منا الذلت تو تو رهبر ما هستی و ما ملت تو مثل تو آقا کشوری ملت ندارد این درد جز با گریه راهِ حل ندارد غم مرهمی جز خواندن مقتل ندارد پایِ رقیه طاقت تاول ندارد اما به غیر از دیدنت حاجت ندارد یادم می آید سمت تو لشکر کشیدند کاری ندارم هر چه دیدند و شنیدند اما خودم دیدم سرت را می بریدند داغی شبیه داغ تو وسعت ندارد مظاهر کثیری نژاد *حالا گريه كن ها گريه كنن، از زبانِ زينب سلام الله عليها ميخونم...* یادت که نرفته پَرِ من سالم بود هنگام وداع سَرِ من سالم بود تا رفتن تو پیکر من سالم بود هم چادر و هم معجر من سالم بود گودال که رفتی جگرم ریخت به هم در آتش خیمه ها سرم ریخت به هم در کوفه عقیله ات چه ها دید حسین یک شهر، نگاه بی حیا دید حسین هر کوچه که رفت آشنا دید حسین همسایه ی سابقم مرا دید حسین با خونِ سرم وضو گرفتم فهمید از اُمِ حبیبه رو گرفتم فهمید هرچند به اقتدار،گریان رفتم هر سمت که شد بی سرو سامان رفتم در شهرِ علی به کنج زندان رفتم با چرخشِ شلاقِ نگهبان رفتم خم بود سرم ولی دلیری کردم با رخت اسیریم امیری کردم از درد شدید جان به سر بودم من معطل به میان هرگذر بودم من زخمی هجومِ صد نفر بودم من آزرده ی قوم بد نظر بودم من یک ظهر به سوی مقصدی رفت حرم با سیلی و فحش بی حدی رفت حرم قصری که خودت هم آمدی رفت حرم دیدی چقدر جای بدی رفت حرم شد در دلت آشوب بمیرد زینب دندان تو و چوب بمیرد زینب از شام نگو نپرس اوقاتش را بهتر که تو نشنوی حکایاتش را دلشوره دروازه ي ساعاتش را باید برسی حسابِ الواتش را در پیشِ نگاه اشکبارِ تو زدند هر طورکه شد مرا کنار تو زدند.. سید پوریا هاشمی *عمه ي سادات، افتاد رويِ قبرِ ابي عبدالله، ديدن هي خاك بر ميداره به سر ميريزه، از اين خيلِ زن و بچه، دو تا خانوم كنار كشيدن، اولين كسي كه كنار رفت بود، يه نگاه كرد گفت: رباب كجاست؟ من رباب رو نمي بينم، ديدن صدايِ گريه اش از دور مياد، اومد ديد صورت رويِ خاك گذاشته، هي ميگه: علي لاي لاي...خانوم! همين جا بود ديدم دفنش كردن...يه خانوم هم سكينه، ديدن يه ظرف آبي رو برداشته، داره ميره علقمه، كنارِ قبرِ عباس..عموجانم!...* حتماً خبر داري مرا بازار بردن ما را ميانِ مجلسِ اغيار بردن.... حسين.... ــــــــــــــــــ
🌕🌑روضه اربعین کنگرۀ عظیم اربعین به نفس حاج محمدرضا طاهری ●•┄༻↷◈↶༺┄•● از دلِ خسته سلام اربعین اومد و خوردم به دَرِ بسته سلام از دلِ خسته سلام از همین دور به اون گنبد و گلدسته سلام از یه بیچاره سلام از یه دلشکسته که خیلی دوست داره سلام ندارم چاره سلام هم شدم خونه نشین هم شدم آواره سلام سال قبل کجا بودم تو همین لحظه ها آواره تو کربلا بودم سال قبل کجا بودم روز اربعین تو اون حریم با صفا بودم من که هر سال اومدم میرسیدم از نجف به کربلا به مقصدم به تو صدبار سلام به علی اکبر تو از همه انصار سلام به تو ای یار سلام به تو و علقمه و صحن علمدار سلام به تو از نوح سلام به تو از کل ملائک به تو از روح سلام به تو مذبوح سلام به سر زخمی و اون پیکر مجروح سلام السلام علی الشیب الخضیب ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
نزن که مادرم جوانِ.. و توسل به کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام به نفس حاج محمدرضا طاهری ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ @majmaozakerine نزن که مادرم جوانِ نزن که بی گناهِ خالی نکن دقّ و دلیتُ نزن که غرق اشک و آهِ رفت آبروم ببین چشای ترمُ بگو چطور بلند کنم من سرمُ بسه دیگه کشتی آخه مادرمُ «وای مادرم .. وای مادرم ..» به کی بگم که چی کشیدم از همه ناسزا شنیدم به کی بگم که توی مسجد زیر عبا زره پوشیدم میخوام که جام زهرمُ سر بکشم از سرزمین مادری پر بکشم آخه چقدر از داغ مادری بکشم «ای وایِ من .. ای وایِ من ..» از من به جز کرم ندیدن ولی همه ازم بریدن این نانجیبا جانمازُ از زیر پایِ من کشیدن موندم تو این شهر بی کس و بی هم نشین به کی بگم که کار دنیا رُ ببین به من میگن سلام مضلَّ المومنین *نه فقط دشمنا .. دوستان .. حتی حجربن عدی که بعدها در راه امیرالمومنین شهید شد .. حضرت کشیدش کنار تو دیگه چرا این حرفُ میزنی؟! * یه عمر غریب بودم تو این شهر خیلی به من سخت گذشته خونِ دلایی رو که خوردم حالا دیگه میون طشتِ رو منبرا سَبّ بابامُ میشنیدم *یه عمر پای منبرا می نشست ، خطبایِ نانجیب اول منبرشون لعن می کردند مولا امیرالمومنین علیه السلام رو .. میگن یه بار امام حسن نرفت مسجد ابی عبدالله علیه السلام رفت تا این نانجیب شروع کرد سب کردن ، ابی عبدالله خطیب نانجیب رو کشید از منبر پایین .. گفت نانجیب میکشمت! بابای من رو داری سب می کنی؟! خبر رسید به امام حسن .. گفتن بیا.. نیای ، داداشت جون اینو می گیره... امام حسن داره میاد دوان دوان .. تا اومد میدونست چطور باید ابی عبدالله رو آروم کنه .. تا رسید گفت داداش! تو رو به حق مادرم رهاش کن .. فرمود چشم .. ولی نبودی ببینی که چیگفت .. گفت یه روز آمدی عزیز دلم.. من یه عمر پا منبرا نشستم .. این امام حسن هم فقط یه جا از کوره در رفت.. بلند شد فرمود نانجیب بشین اونم جایی بود که مغیره بالامنبر بود.. تا اومد سب کنه.. فرمود نانجیب بشین من هنوز یادم نرفته تو کوچه چطور با غلاف شمشیر ..* رو منبرا سَبّ بابامُ میشنیدم قاتل مادرُ تو کوچه می دیدم از این کوچه رد میشدم،می لرزیدم یادم نرفته.... *فرمود عبدالزهرا ! روضۀ منِ حسن اینه .. همۀ اینا که خوندی خدا ازت قبول کنه ، اما روضه منُ این طور بخون : دستم تو دست مادرم بود داشتیم از مسجد برمیگشتیم خوشحال بودم .. گفتم الان میرم به بابا میگم مادر چه غوغایی کرد تو مسجد.. اما اون نانجیب جلو اومد‌‌ .‌. اجازه نداد حرف مادرم تموم شه .. چنان سیلی تو صورت مادر.. مادر یه طرفِ کوچه افتاد.. اما امام حسن منتظرِ تو روضه ش اینطور اشاره کنند: همه دور بسترش جمعن .. سرش رو پای خواهرش ، عباس یه گوشه از حجره سر رو دیوار گذاشته داره اشک می ریزه .. داداشاش یه جور دارن گریه می کنن .. خواهرا یه طور ..همه رو داره نگاه می کنه امام حسن.. اما تا نگاهش افتاد به ابی عبدالله دید حسین داره گریه میکنه ؛ فرمود داداش تو دیگه گریه نکن.. چرا گریه نکنم؟! اماممُ دارم از دست میدم.. (هیچ کی مثل ابی عبدلله،امام مجتبی رو نشناخت.. فرمود یک بار جلوتر از برادرش حرف نزد.. این ادبُ ابالفضل داره یاد می گیره..) چرا گریه نکنم؟! یه وقت نگاه کرد دید امام مجتبی داره گریه می کنه.. فرمود لایوم کیومک یا اباعبدالله .. هزار تا حرف داره.. هزار تا اشاره داره.. یکیش اینه: یعنی داداش این لحظۀ آخر سر من رو زانوی زینبِ .. همه دور من جمع شدید گریه می کنید....اما یه لحظه ای برای تو میرسه حسین همه دارن هلهله میکنن .. نه اینکه سرت رو دامن کسی نیست .. یه وقت زینب داره نگاه می کنه... میبینه نانجیب داره وارد گودال میشه .. "والشمر جالس علی صدرک..‌"* ذستِ داییتُ بیار بالا بلند بگو یا حسین ..
. سینه زنی زمینه زیبا _ ویژۀ آخر ماه صفر شهادت کریم آل الله مجتبی علیه السلام و امام رضا علیه السلام _کربلایی حسین ↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ زائر اربعینم ، زائر موکبایِ بین راهم خیلی دلم گرفته ، مونده میونِ سینه بغض آهم یه لشگر سر سپرده ، یه سیل با شکوه دیدم ولی سئوال من اینه یه چیز و من نفهمیدم چرا حسن اینقد غریبه ؟ چرا یه ضریحم نداره ؟ اگه یکی خواست زائرش شه آخه کجا پس سر بزاره ؟ الهی بمیرم حسن جان ..... وقتی دلم میگیره ، میرم با پایِ دل به سمت مشهد سلام میدم همیشه ، میون صحن انقلاب به گنبد امام رضا در خونت ، همش برو بیا دیدم آقا سئوال من اینه یه چیز و من نفهیدم چرا حسن اینقد غریبه ؟ یه شب زیارت نداره ؟ چی میشه یه شمع و چراغی یکی روی خاکش بزاره ؟ الهی بمیرم حسن جان ..... غصه یکی دوتا نیست ، غریبی از امام حسن جدا نیست روضه همیشه سخته ، اگر که کوچه باشه کار ما نیست سربسته میگم یه روزی ، تو کوچه راهشو سد کرد این روزگار بی غیرت ، با آلِ مصطفی بد کرد چادر یه مادر رو خاکا یه پسری حیرون تو کوچه دروغ ایشاالله تمومش که دیده حسن خون تو کوچه الهی بمیرم حسن جان .... ___ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ @majmaozakerine
🔹یا لَیتَنا کُنّا مَعَک🔹 چه سِرّی‌ست؟ چه رازی‌ست؟ چه ناز و چه نیازی‌ست؟ غم هجر عجب قصۀ پر سوز و گدازی‌ست ببینید که این دهر عجب شعبده‌بازی‌ست که در روز و شب هر دل آشفته فرودی و فرازی‌ست یکی با من دلسوخته از صبر غریبانۀ ایوب سخن گفت یکی پیرهن صبر به تن داشت و از غربت و دلتنگی یعقوب به من گفت یکی بر لب او نام اویس آمد و از رایحۀ روشنی از سمت قَرَن گفت یکی محو علامات ظهور و... سخن از شام و یمن گفت یکی از غم آوارگی و داغ وطن گفت ولی هر چه که گفتند فقط تازه شده داغ من و این دل مشتاق من و این دل جا مانده‌ام از قافلۀ عشق چه شد آه دل از قافله جا ماند؟ از آن سیل خروشان چه شد این قطرۀ دلتنگ جدا ماند؟ دلم تشنۀ یک جرعه از آن آب بقا ماند چرا ماند؟ کجا ماند؟ اسیرانه ز پرواز رها ماند در این برزخ تردید چرا ماند؟ چه دلگیر شده لحظه به لحظه همۀ عمر برایم چه شد سعیِ صفایم؟ چه شد هروله‌هایم؟ بلند است به فریاد صدایم که من تشنۀ یک بوسه بر آن خاک بر آن حسرت افلاک بر آن تربتِ پاکِ حرم کرب‌وبلایم یکی با جگر سوخته از آتش هجران به من گفت بیا سر بگذاریم به صحرا و بیابان بگو راه کدام است؟ یکی با دل آشفته و با حسرت بسیار به من گفت دلم تشنۀ دیدار دلم تشنۀ دیدار امام است یکی گفت بیا عاشق مهجور از این فاصلۀ دور فقط مرهم زخم دل مجروح سلام است یکی گفت بیایید که موجیم که آسودگی ما عدم ماست که این حسرت جانکاه که این غربت ناگاه برای من و تو فیض مدام است بیایید که این شوق مضاعف قعودی است که ماقبل قیام است یکی گفت خدایا چه کنم چاره؟ که این داغ عظیم است یکی گفت بیا ای دل جا مانده خدای من و تو نیز کریم است بیا، بال سفر بال نسیم است بیا، بال و پری هست امید سفری هست که پرواز در این راه اگر چه شده دشوار ولی باز اگر عاشق و دلباخته باشی اگر از عطش و داغ دلت از نم اشکت پر پرواز و سفر ساخته باشی شود روزی تو لحظۀ دیدار شود رزق تو این‌بار طواف حرم یار طواف حرم سیدالاحرار همان صحن خدایی همان پنجرۀ صبح رهایی :: بیا همسفرِ عشق بیا دل بسپاریم به جاده بیا پای پیاده اگر شعله آهِ دل سوزان خود افروخته باشیم امید است که توفیق، رفیق دل ما باشد و این مرتبه ما همسفر جابر دلسوخته باشیم بیا زائر دلسوخته باشیم بیا، عشق در این جاده چراغ است «چراغی که فروزندۀ شب‌های فراق است» بیا دل بسپاریم به این راه به این سیر الی‌الله که یک‌روز از این جاده به سرمنزل عشاق رسیدند همان‌ها که دل از خویش بریدند همان‌ها که به جز دوست ندیدند همان‌ها که شنیدند در این راه صدای دل خود را بیا دل بسپاریم به این راه به این زمزمه‌هایی که به ناگاه به گوش دلمان می‌رسد از دور بیا گوش کن این زمزمه را زمزم جاری‌ست پر از عطر بهاری‌ست صدای سخن جابر انصاری اگر نیست صدای سخن کیست؟ که در حال سلام است به سالار شهیدان و به یاران شهیدش ببین دشت لبالب شده از عطر نویدش شده زنده دل هر کسی از گفت و شنیدش: «عطیه! عجب عطر نجیبی عجب رایحۀ روح‌فریبی عجب نفحۀ سیبی... رسیدیم به سرمنزل عشاق رسیدم به خاک حرم عشق به آن قبلۀ آفاق بیا دل بسپاریم به جاری فرات و بشوییم دل از غربت راه و بشتابیم به پابوسی خورشید نجات و شفیع عرصات و قتیل العبرات و بمیریم به پایش بگردیم فدایش که باشیم یکی از شُهدایش که ما نیز در این مقتل عشاق دگر هم‌قدم مسلم و جونیم دگر هم‌نفس حرّ و حبیبیم که ما نیز شهید غم مولای غریبیم شهید حرم کرب‌وبلایی» :: به او همسفرش گفت: «اگر چه که پر از شوق و امیدیم ولی دیر رسیدیم در این معرکه تیغی نکشیدیم در این واقعه داغی نچشیدیم نه رزمی نه نبردی نه بر چهره نشسته‌ست غبار غم و دردی مگر می‌شود آخر که ما همدم این قافله باشیم؟» ولی جابر دلسوخته ناگاه به او داد جوابی که چنان تشنه‌لبی را برسانند به سرچشمۀ آبی به او گفت: «شنیدم که فرمود: حبیبم، رسول دوسرا حضرت خاتم اگر از عمل خیر گروهی دل تو شده مسرور همان اَجر برای تو هم ای عاشق صادق شده منظور تو دلدادۀ هر قوم که باشی شوی روز حساب از پی آن قافله محشور تو هم همدم آن طایفه در روز جزایی» :: عجب حُسن ختامی عجب لطف تمامی عجب فیض مدامی چه زیبا سخن و نیک کلامی عجب فوز عظیمی! چه مولای کریمی! بیا ای دل بی‌تاب که از کعبۀ احباب رسیده‌ست شمیمی که از سوی جنان باز وزیده‌ست نسیمی تو ای دل چه نشستی! اگر چون صدف اشک شکستی ولی لحظه‌ای از پا ننشستی که گفته‌ست که از قافلۀ عشق جدایی؟ تو اینجایی و در شور و نوایی تو از خاک جدایی تو در عرش رهایی کجایی مگر آخر تو کجایی؟ بیا چشم دلت را بگشا خوب نظر کن تو در کرب‌وبلایی تو لبریز صفایی تو همراه تمام شُهدایی تو در حال طواف حرم خون خدایی 📝
علیهاالسلام 🔹اندوه چهل سال🔹 شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیّالم به سویت می‌دوم با کودکانی که به دنبالم... تمام ابرها بر شانۀ من گریه می‌کردند گرفتم آسمان خسته را زیر پر و بالم نمی‌دانی چطور آرام کردم کودکانت را گرفتم قطره‌های اشک را با گوشۀ شالم ببین بر چهرۀ من ردّ پای باد و باران را ببین بی‌عمر نوح امروز، بانویی کهن‌سالم! نشد لبریز در طوفان غم‌ها کاسۀ صبرم به آن پروردگاری که خبر دارد از احوالم اگر عمری بماند تا کنارت سیر بنشینم برایت شرح خواهم داد از اندوه چهل سالم میان رفت و آمدهای قایق‌های سرگردان به غیر از کشتی‌ات راه نجاتی نیست در عالم 📝
جا مانده ایم و شرح دل ما خجالت است زائرشدن ، پیاده یقینا سعادت است ویزا، بلیط، مال خوب هاست سهم چو من پیامک “هستم به یادت” است یک اربعین غزل به امید عنایتی این بغض من اگر چه خودش هم عنایت است چیزی برای عرضه ندارم مرا ببخش یعنی غزل، نشانه ی عرض ارادت است ما هیچ، ما گناه… فقط جان مادرت امضا بکن که شاعرت اهل شهادت است باشد ، کرب و بلا مال خوب ها یک مهر تربت از تو برایم کفایت است